چرا به طالقانی نیاز داریم؟
عباس نعیمی جورشری، جامعه شناس و پژوهشگر و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی با به مناسبت سالروز درگذشت آیت الله سیدمحمود طالقانی نوشت:
افسر حبس کشیده حزب توده ایران، محمد علی عمویی در خاطراتش مینویسد هنگام ورود به زندان طلبه ای به استقبال ما آمد و وسایلمان را گرفت و کمک حالمان شد…
رهبر انقلاب ایران او را ابوذر زمان نامید…
سازمان مجاهدین خلق به او لقب پدر دادند…
سازمان فداییان خلق از او به احترام یاد می کنند…
فعالان ملی مذهبی او را از بزرگان خود می نامند…
جریان لیبرال نامش را محترم میشمارد…
اینگونه میتوان پرسید که سیدمحمود طالقانی که بود؟ این کدام مختصات است که نزد طیفهای مختلف سیاسی- اجتماعی محل اعتبار است؟ پاسخ دقیق بدین پرسش متضمن الگویی راهبردی برای فعالان اجتماعی ایران است.
نام طالقانی به جنبش ملی ایران و دکتر محمد مصدق گره خورده است. همانطور که نامش در نهضت مقامت ملی حاضر است. همانگونه که در جبهه ملی دوم فعالیت نمود و بعدتر در 1340 پایه گذار نهضت آزادی ایران شد.
او بارها به زندان رفت و یکبار نیز تبعید شد. “پرتوی از قرآن” حاصل اندیشهی اوست که در آن همنشینی اسلام و دموکراسی را جستجو میکند. ولادیمیر کوزیچکین -مامور ک گ ب- مرگ او را در 19 شهریور 1359 مشکوک خواند.
اما چه چیز طالقانی را چنین مهم میکند؟ چه نیازی است به طالقانی؟ آیا ما در دههی نود به طالقانی نیاز داریم؟
الف) جامعهی ایران مجموعهای در هم پیچیده از تنوعات و تضادهاست. قرار گرفتن ایران در گذار سنت به مدرنیته بر شدت این تضادها افزوده است. ماهیت رانتیر بودن نظام سیاسی، وجه اقتصادی خاصی به این تضادها داده است که بر پیچیدگیاش میافزاید. میل به قدرت تصاعدی میگردد. بنابراین واگرایی نیروها در چنین بستری سهلتر است. این واگرایی عملا به شقه شقه شدن ساختار میانجامد و با حذف غیر، محدود شدن سرمایهی انسانی را رقم میزند. دایره را تنگتر مینماید. مجموع این مولفههاست که منافع ملی ایران را به خطر میاندازد. این تهدیدها، ضرورت همگرایی را بیشتر مینماید. نیاز به طالقانی در اینجا بیش از پیش احساس میشود. چرا؟
زیرا مهمترین ویژگی طالقانی این است که او “پدر” بود.
مکتب کارکردگرایی در جامعه شناسی بحثی مفصل معطوف به اقشار اجتماعی دارد که کارکردها و کژکارکردها را مطرح میکند. قشر روحانیت به عنوان یکی از موثرترین نقش آفرینان تحولات اجتماعی معاصر همواره محل چالش بوده است. بر همین مبنا به طیفها و کارکردهای مختلف منقسم میشود.
- سنت اندیشان
- بنیادگرایان
- نواندیشان.
سیدمحمود طالقانی به طیف نواندیشان تعلق دارد و به لحاظ کارکردی نیز وحدت بخش است. درواقع کارکرد این طیف نواندیش همانا وحدت بخشی انهاست که قطبهای متضاد اجتماعی را به هم پیوند میدهند. آنها نقطه عطفی هستند که نیروهای متضاد در آن حیطه بهم نزدیک میشوند. نواندیشان حلقهی واصلی هستند در خیل تفاوتها. تا انسجام ملی افزایش یابد و از خطر خارجی و تجزیهی ارضی و تهدیدات داخلی و فساد دیوانی کاسته شود. “مواجهه” طالقانی با “غیر” مبتنی بر مداراست.
این همان نقش پدرگونه است.
ب) نسل متولد بعد از انقلاب -خاصه بعد دههی شصت- دچار نوعی فقدان الگوست. فقدان مرجعیت فکری- رفتاری. جهان معنا در این فضا کمرنگ شده است. مفاهیم به سطح مصرف، تقلیل یافتهاند. تنانگی قلمرواش فراخ شده و اندیشه کمتر محترم شمرده میشود. “جذبه” جایگاهش تغییر کرده. جذبه از عرصهی تفکر به عرصهی تفنن کوچیده است.
اینها به -شکلی دورویه- علت و معلول جامعه “سرخورده” است. ایران کنونی جامعهای سرخورده است که نقش مراجع فکری و رفتاری کمرنگ شده. دو مرجع اجتماعی عمده در ایران معاصر همانا روشنفکران و روحانیت بوده است که هیچکدامشان اینک از اعتبار سابق برخوردار نیست. به دلایلی چند، اثرگذاری سابق را ندارند. نسل جدید به این دو کم توجه است. اینگونه “تنانگی” دست بالا را دارد. چرا که تفکر فرودست شده است.
تحلیل محتوای صفحات اینستاگرام موید این فرضیه است. بعنوان نمونه فالورهای یک مدل هنری هزاران برابر فالورهای یک جامعه شناس است.
نسل نو مرجعیت فکریاش تقلیل یافته.
از جذبههای فکری دور افتاده است. بومی گرایی در محاق است. در اینجا دیگر نه اندیشه بلکه فالورهای اینستاگرام اعتبار بخش است. روتوش فانتزی، تصاویر را در برمیگیرد و الگوهای فکری رنگ میبازد.
اساسا اندیشیدن یک امر فانتزی شده که به زیر گیوتین مصرف رفته است. گیوتین اعتیاد به نشخوار تصویر!
سیاستگذاریهای حذفی در کنار گسترش تکنولوژی به این پدیده مدد رسانده است.
اینجاست که نیاز به طالقانی بیش از پیش احساس میگردد. او به تعبیر جامعه شناختیاش مرجع بود. او در فصل تضادها، زبان مشترک بود. ایران به این زبان مشترک نیاز دارد.
انتهای پیام