اسلام اموی صدها هزار برده ایرانی را به میان اعراب برد
«اسلام اموی بود که صدها هزار برده ایرانی را به میان اعراب برد و برای آن قاعده و قانون نوشت. در این اسلام، رفتار عرب فاتح با ایرانی و بربر و رومی، هیچ تفاوتی با مغولان نداشت و مثل هر فاتح دیگری رفتار می شد. تلاش بعدی مسلمانان در پیراستن چهره اسلام از آنچه امویان کردند، چه اندازه موثر بود، نمی دانم.»
رسول حعفریان، پژوهشگر تاریخ اسلام در یادداشتی تلگرامی نوشت:
«امسال هزار و چهارصدمین سال تأسیس دولت اموی است. ابن عبدالبر در کتاب استیعاب می گوید: در جمادی الاولی سال 41 بود که حسن بن علی (ع) حکومت را تسلیم معاویه کرد، و آن وقت 66 ساله دو ماه کمتر داشت.
معاویه تا رجب سال 60 حکومت کرد، و پس از دولت یزید و پسرش معاویه دوم، دولت اموی، در شاخه مروانی تا سال 132 جمعا 90 سال حکومت کرد. از تاریخ تأسیس آن تاکنون که سال 1441 است، دقیقا 1400 گذشته است.
اسلام عثمانی یا اموی، در مقابل اسلام علوی شکل گرفت، و توانست در یک دوره حساس نود ساله، با کنار زدن علویان و دیگر رقیبان، نه تنها یک امپراتوری عربی در پهنه وسیعی از ربع مسکون وقت ایجاد کند بلکه تلقی و تفسیر خاصی از اسلام را هم در عمق ذهن امت اسلامی استقرار بخشد.
ادوره اموی، از این جهت که نخستین قرن شکل گیری فرهنگ اسلامی است، بسیار مهم است و دیدگاه های امویان سخت در آن نفوذ دارد. البته همان زمان، جناح های مخالف دیگری هم به جز علویان بودند که در باره اسلام عثمانی، تأمل داشته و آن را نمی پذیرفتند. خوارج، جناحی از قریش از پیروان خاص شیخین، مانند جریان ابن زبیر، و نیز جریانی وابسته به معتزله و مرجئه با رهبری ابوحنیفه که مخالف امویان بودند، اما جریان غالب و اسلام فراگیر متعلق به امویان بود.
اساس این دولت، غلبه دادن نگرش عربی و قبیله ای و حاکم کردن عنصر عرب بر اسلام بود. آنها تلاش کردند دین را تفسیر عربی کنند و در این کار موفق بودند.
یک تجربه مهم در این دولت، غلبه دادن عنصر «فتح» و «جنگ» و خشونت بود که در اسلام اموی سخت غالب شد، خشونتی از نوع حجاج و یا حتی خود عبدالملک و فرزندانش مثل هشام، رنگی بود که اسلام اموی را پوشش می داد و وجود کسانی مثل عمر بن عبدالعزیز که تلاش کرد در این زمینه تفاوت عمل کند، اثری نگذاشت و از آن تنها یک خاطره باقی ماند.
در نگرش سیاسی اسلام اموی، هر نوع شورش و مخالفتی برای اصلاح، نوعی فرقه گرایی است، و جماعت و طاعت در زمره مفاهیم اصلی هستند. در این نگاه، امام حسین یک تفرقه افکن است که می کوشد الفت و محبت میان امت را از بین ببرد.
اسلام اموی، در این نود سال، برای اصل دین ارزش قائل نبود و از آن فقط به عنوان یک ابزار استفاده می کرد. لذا چندان به آموزش دین در میان مردم بها نمی داد، اما تسلط سیاسی را اصل می دانست.
اسلام اموی، برای فتوحات و توسعه جغرافیایی ارزش زیادی قائل است و یکسره کوشش می کرد تا بتواند سرزمینهای بیشتری را در اختیار داشته باشد، اما در تعمیق اسلام در جامعه کاری نمی کرد. شواهد تاریخی از دوره امام سجاد (ع) که در همین عصر می زیست داریم که مردم با ساده ترین احکام شرعی خود آشنا نبودند، اما دامنه فتوحات تا اندلس کشیده شد، و دهها هزار اسیر و برده و کنیز و در واقع دخترکان زیبا و ماه روی اندلسی و غیره، سوار بر دهها کشتی، به شام و حجاز آورده شدند تا در کار عیش و زندگی روزمره سران عرب خدمت کنند.
راستش، بردگی که اسلام کوشید آن را کم رنگ کند و حضرت رسول (ص) خودش یک بار هم اسیری را برده نکرد، در عصر اول فتوحات و سپس در دوره اموی به صورت یک اصل درآمد و برای همیشه در فقه منتسب به اسلام، استوار شد.
اسلام اموی بود که صدها هزار برده ایرانی را به میان اعراب برد و برای آن قاعده و قانون نوشت. در این اسلام، رفتار عرب فاتح با ایرانی و بربر و رومی، هیچ تفاوتی با مغولان نداشت و مثل هر فاتح دیگری رفتار می شد. تلاش بعدی مسلمانان در پیراستن چهره اسلام از آنچه امویان کردند، چه اندازه موثر بود، نمی دانم.
این یادداشت را نوشتم تا عرض کنم، ما در شناخت اسلام اموی و عثمانی، در شناخت رنگی و لعابی که امویان بر اسلام زدند و آثارش در عمق فکر و فقه اسلامی باقی ماند، هنوز کار جدی نکرده ایم. این تاریخ، بهانه ای شد تا یادآور شوم که لازم است در این باره تحقیقات جدی تری صورت گیرد»
انتهای پیام