بگذارید سلیمانی برای مردم بماند!
غلامرضا بنی اسدی، روزنامهنگار، در یادداشتی با عنوان «بگذارید سلیمانی برای مردم بماند!» که در اختیار انصاف نیوز قرار داد، نوشت:
سلیمانی، قاسم سلیمانی، سپهبد شهید سلیمانی، “سرباز قاسم سلیمانی” قهرمان ملی ایران و پرچمدار نهضت جهانی مقاومت و پرچمدار مبارزه با تروریسم و تکفیر بود. نگاهش همه جغرافیای وطن را با همه مردمانش در برمی گرفت. در کلامِ ترازش نیز همه را به یک چشم می نگریست و خط کش نداشت نگاه و کلامش تا خط های سیاسی بکشد میان مردم چنان که برخی بدان علاقه ویژه دارند.
او مدافع همه مردم و عزیز همه مردم بود و لذا تشییع پیکر پاکش یوم الله شد. یوم اللهِ وحدت ملی. یوم الله روشنایی که همه مردم را راه می نمود. پس بگذارید راه تا همیشه روشن و سلیمانی همچنان برای همه مردم بماند. این را به کسانی می گویم که سردار انقلابی و ملی ایران را می خواهند در اندازههای کوچک جناحی خود کادر بندی کنند و بر خلافِ سخنان صریحش، او را در قواره کوچکِ خویش تعریف کنند حال آنکه مردم بیش از همه او را می شناختند و می دانستند و می دانند که قامتِ بلند او را با مدعیانِ صف اول نشین و خودنما نباید سنجید و نمی سنجند نیز.
مردم او را هم مالکِ اشترِ ولایت میدانستند و هم “رستمِ زمانه” خویش. بی شکست میدانستند او را و این باور نه تنها در هم نشکست که هر روز هم دارد عمق بیشتری پیدا می کند و واقعیت نیز همانی است که در باور مردم شکل گرفته است چه او با شهادت هم نامیرا شده است و هم شکست ناپذیر چنان که مالک جاودانه و پیروز است. آنگونه که رستم هر روز در غیرت ایرانی تکثیر می شود.
در این چهل روزی که با درد و داغ پشت سر گذاشتیم هم این باور در نهاد جانمان قد می کشد که او دارد رشید تر می شود. یک روز هم بر چهل روز افزوده شد اما من هنوز لحظه ای که خبر شهادت سردار را شنیدم در ذهنم نو به نو می شود و بارها و بارها حروف آن خبر را هجی کرده ام و ابایی ندارم که به صراحت بنویسم و بگویم که در این بهت با کودکان سرزمینم شریکم که رستم را مگر می توان کشت؟ مگر می توان تهمتن روئین شده مقاومت را زخم در پیکر نشاند؟ جوابش اما نکته ای است که درکش کودکان سرزمینم را هم بزرگ می کند وبه فهمی تازه از حقیقت میرساند تا بدانیم سلیمانی بعد از این روئین تن شد و بعد این با هزاران تُن بمب و موشک نمی توان مانع جهانگشایی او شد. روئین تن ما نه “اسفندیار” در چشمانش زخم می خورد و نه “آشیل” در پاهایش، رگ می ترکاند.
او صد در صد روئین است و بعد این امریکای حرامی است و دیگر حرامیان که باید در زلزله ای مدام در ارکان ستم خویش مسکن کنند. در جایی که هرچه دور تر بروند برای اقتدار سلیمانی که مدام در زایش و افزایش است، در دسترس تر قرار خواهند گرفت.
این را بدانند آنانی که می پنداشتند و خبر می نوشتند که “سردار ایرانی دیگر وجود ندارد” که سلیمانی در وجود بی شمار مردم تکثیر شده است و اگر چه از داغ او چهل و چند روز گذشت اما ما و حتی کودکان مان، به اندازه چهل و چند سال بزرگ شدیم و یقین باید داشت که دشمنان چهل و چند سال پیرتر و شکننده تر شدند و دیر نباشد فردایی که خبر های خوب برسد از راه بر مدار سلوکِ سلیمانی.
آنچه به تاکید باید از همگان خواست این است که برادری مان را صرف نگهداشت حرمت سلیمانی به عنوان ذخیره راهبردی انقلاب، کنیم و نگذاریم “وحدت شکل گرفته پای تابوت شهید” به رفتار نسنجیده ما مثل تار و پود یک پارچه هر کدام به سویی روند.
کاری نکنیم و سخنی نگوئیم که نباید. حرفی نزنیم که نشاید. برادری کنیم با تهمتن شهیدمان آنسان که برادران شهید می کنند نه چون شغادها که برادر خویش را، رستم را، به چاه می اندازند. نه چون برادران یوسف که گرگ ها را هم بدنام می کنند تا گرگِ حسادتشان آرام بگیرد. سلیمانی را برای انقلاب، برای ایران، برای همه مردم نگهداریم تا همه پای پرچمِ در اهتزاز پرچمدار ولایت بایستند. چنین باد، ان شاالله
انتهای پیام