خرید تور تابستان

بلای بارش مرگ | محمود دولت آبادی

یادداشتی از محمود دولت آبادی را به نقل از ایسنا در ادامه می‌خوانید:

وقتی فاجعه و مصیبت مرزهای منطقی زندگی را درهم فرو می‌ریزد، انسان کرخ می‌شود. شاید این کرخی نوعی دفاع طبیعی سلسله اعصاب آدمیزاد است که ما از آن بی‌خبریم. دردها به درک تجربی من دارای عمق و بُعد متناسب با هر فرد خاصّی است. شخصاً در مسیر عمر خود، چندهایی از مرگ نزدیکان را از سر گذرانیده‌ام، از کودکی تا میان‌سالی و سال‌خوردگی که اکنون در میان آن هستم. طعم و بُعد و عمقِ مرگ ها، نیز طعم اثراتِ رنجبارشان متفاوت بوده است از یکدیگر.

اکنون در میانِ بلای بارشِ مرگ هستیم؛ مرگ در جامعه خود و در جامعه جهانی. شما هیچ اندیشیده‌اید به حساسیت خودتان با این بلامرگی نسبت به تجربه‌هایی که از مرگ‌های معمولِ پیشین داشته‌اید؟ همین خواهد بود، و این نه بر اثر نداشتنِ حساسیتِ انسانی‌ست- نه! چنین واکنشی خاص مربوط می‌شود به میزانِ توانایی سلسله اعصابِ آدمی.

زیرا در وضعیت کنونی آدمیان بعد از مرگ به نام خوانده نمی‌شوند، بلکه در شمار اعداد معرفی می‌شوند و ذهن خود به خود گرایش دارد که از اعدادعبور کند، زیرا باز هم منتظر اعدادی‌ست که بعد از این خواهد آمد!

درعین‌حال، ذهن نمی‌تواند همین بلامرگی فراگیر را خاص و عام نکند. در این معنا و در کشورِ ما، مرگ‌های خاص آن‌هایی هستند که در خدمات درمانی- بهداشتی مشغول رسیدگی و درمانِ بیمارانِ ویروسی هستند.

بلی، مرگ این پیشاهنگ‌های جبهه‌ی زندگی بسیار خاص و دریغ انگیزست و تعارف نیست که أفکار عمومی لقب قهرمانان ملّی به ایشان داده است.

چرا در کشورِ ما باید پرستار و پزشک قربانی و فدای بیمار بشود، آن هم به این کثرت، و دوربین می‌چرخد روی تعدادِ بسیار پزشک و پرستار که در همین مدت کمتر از یک ماه به ویروس آلوده شده و جان از دست داده‌اند!

آری، بی‌احتیاطی مردم و کمتر گوش سپردنِ عده‌ی زیادی از مردم به توصیه‌ها یکی از ارکانِ گسترش فراگیری این بلای فلج‌کننده است. همچنین، نیازمندی کثیری از مردم فرودست که ناچارند به طلب کار و نان از خانه بیرون بروند.

اما فاجعه دو رکن عمده‌ی دیگر هم دارد. یکی از این دو رکن کم‌التفاتی بود در پیشگیری و مهار به هنگام این بلا. روشن است که ایران با چین رابطه‌ی اقتصادی- مبادلاتی دارد و با شیوع بیماری در بخشی از چین بایسته بود که آمد و شد را قطع کند، چنان که روسیه مرزهای خود را روی چین بست.

ولی ما بسیار دیر چنین رابطه‌ای را قطع کردیم و آن وقتی بود که ویروس آشکار شده بود و قربانی می‌گرفت در قم و بلافاصله در گیلان و خطه‌ی شمال کشور.

انتظار بعدی این بود که به محض بروز نمونه‌ها، آن شهر را قرنطینه کنند که نشد. ایراد دیگری که وارد است، این است که نظم لازم برای برخورد با سانحه وجود نداشت و چندی زمان برد تا مقامات گوناگون بتوانند حرف خود را یکی کنند و تصمیم کلّی بگیرند که طبعا از گسترش و گستردگی بیماری عقب ماندند و عقب ماندیم.

جنبه‌ی دیگری که در همین ابعاد ویروس مشمئزکننده بوده، فسادی اقتصادی است که از دوره‌ی پایانی جنگ عراق- ایران آغاز شده و همچنان ادامه دارد و این بار خودش را در احتکار کالاهای ضروری بهداشتی نشان داد. مجموعه‌ی فداکار بهداشتی کشور در مضیقه‌ی نیازهای ضروری بهداشتی جان می‌داد و مشتی – احتمالا- رانت‌خوار معتاد به دزدی شروع کردند به احتکار حجم زیادی از ملزومات پزشکی- درمانی تا در فرصتی آن‌ها را قاچاق با دلار بفروشند به کشور هایی که نیاز به چنین أقلامی دارند.

به این ترتیب، بدبینانه نیست اگر بگویم ما غرق بلایای ترکیب شده‌ی جهل، بی‌نظمی، ناباوری توصیه‌های بهداشتی، فقر اقتصادی در طبقه‌ی فرودست‌، و رذالتِ مفت‌خورهایی هستیم که نه مردم دارند، نه وطن و نه خدا- کسانی که حاضرند مادر خود را هم با دلار عوض کنند؛ البته اگر خریداری بیابند!

باقی می‌ماند اصلِ مطلب که بعد از عبور از ویروس کرونا چه خواهد شد؟ اکنون افکار عمومی دچار این گرفتاری موجود است و به خودش مجال اندیشیدن به آینده را نمی‌دهد. جهانگیر شدنِ این بلا هم راه قیاس را برای دولتمردان باز گذاشته است که طبق معمول در همه‌ی امور اصل قیاس را پیش می‌گیرند. اما آیا در نهان فکری هم برای آینده دارند. نمی‌دانم؟!

اما شخصا بیش از آنچه بدان دچار هستیم، نگرانِ آینده هستم. فقر اقتصادی و احیانا بحران در ابعاد اجتماعی. اینکه از دل و درونِ چنان آشفتگی اقتصادی، در داخل کشور ما و در سراسرِ جهان چه پیش خواهد آمد، نمی‌دانم؟!

نمی‌خواهم بدبین باشم و بگویم دچاری و گرفتاری بیشتر در شرایطی ناخواسته و اجباری. اما جریانِ نفی‌ای که آغاز شده نظر به خوشبینی- بدبینی امثال من ندارد، چنانچه سیل از کسی مصلحت نمی پرسد. فقط می‌خواهم امیدوار باشم که دنیا به راه‌حل‌هایی نظیر جنگ و نابودی بیشتر نیندیشد و در خیال برپا کردن قیامت نباشد؛ زیرا در آن صورت مرگ‌ومیرها دیگر هیچ طعمی نخواهند داشت!

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا