حکایت ما و کره شمالی
سیدعبدالجواد موسوی در روزنامه شهرآرا نوشت:
رهبر کره شمالی زنده است یا در عنفوان جوانی پیمانه عمرش به سر آمده و به دیار باقی شتافته؟ این پرسش این روزها شاید یکی از مهمترین پرسشهای دنیای سیاست باشد. اصلا اهمیتی دارد؟ برای من و شما که از دور وقایع کره شمالی را پی میگیریم و دیدار ترامپ با آقای اون یکی از دهها اتفاق بامزهای است که در اخبار آنها را دنبال میکنیم شاید تفاوتی نکند که آقای اون زنده باشد یا مرده اما برای میلیونها گرسنهای که در حصار توهمات یک حزب تمامیتخواه و دیوانه دارند ذره ذره جان میدهند خبر مهمی است.
فکر نکنید من هم تحت تاثیر رسانههای غربی تصور هولناکی از کره شمالی پیدا کردهام و دارم تصورات روشنفکرانهام را از یک دیار غریب بیان میکنم. اتفاقا من بیشتر از آن چیزی که به رسانههای رسمی خودمان بدبینم به رسانههایی که سعی دارند از جهان غرب اتوپیا بسازند و کشورهای مخالف سیاسی غرب را جهنم معرفی کنند بدبینم. و اگر نبود کتاب اخیر رضا امیرخانی قطعا به این زودیها توی کَتم نمیرفت که کره شمالی چنین دوزخ هولناکی است. رضا دو سفر به کره شمالی داشته و حاصل آن کتابی است خواندنی و تکان دهنده.
در اوایل کتاب نویسنده ماجرای کره شمالی را خیلی جدی نمیگیرد. یعنی اصلا باورش نمیشود بتوان یک کشور را این قدر بیرحمانه و در عین حال احمقانه اداره کرد. او هم تحت تاثیر اخباری که در این سالها شنیده ناخودآگاه چندباری بین ایران و کره شمالی دست به قیاس میزند اما طولی نمیکشد که میبیند این همه شگفتی بدیل و نظیری ندارد و کره شمالی در روی کره زمین یک استثنای تاریخی است. او حتی فرق میگذارد بین شباهتهای ظاهری ما و کره شمالی و فیالمثل معتقد است در مسئله تحریم باید فرقی اساسی قائل شد بین خودتحریمی کره شمالی و تحریم ظالمانهای که به جبر بر ما تحمیل شده. و البته موضوع خودتحریمی باعث نمیشود تا نویسنده نتیجه بگیرد: پس گور پدرشان خودشان خواسته اند. و نه تنها چنین نتیجهای نمیگیرد بلکه در موضوع کودکان و عدم امکانات کافی در بیمارستانها قدرتهای بزرگ را به جنایت جنگی متهم میکند. شاید همین انصاف و پرهیز از یکجانبهنگری، کتاب را برای خوانندهای که میخواهد از دریچه یک آدم منصف به کره شمالی بنگرد خواندنیتر میکند.
در جای جای کتاب امیرخانی از معایب تک صدایی میگوید و به سیاستمداران داخلی هشدار میدهد مبادا تحریمها بهانهای شود برای به رسمیت نشناختن صداهای متنوع و مخالف. تذکری که نباید از کنار آن به سادگی گذشت. و اصلا فکر میکنم انگیزه اصلی رضا امیرخانی برای نوشتن این کتاب تکرار چندین و چندباره همین تذکر بوده.
این یادداشت کوتاه جای نقد و بررسی یک کتاب ۳۵۰ صفحهای نیست. فقط خواستم بگویم اگر خواستید به بهانه شایعه مرگ رهبر کره شمالی چیزهای بیشتری درباره این کشور عجیب و غریب بدانید بد نیست به این کتاب رجوع کنید و اصلا نگران نباشید که تفاوت اصلی ما و کره شمالی در انسان ایرانی و انسان آن آب و خاک است. تفاوتی که اگرچه رضا امیرخانی از آن غافل نبوده اما به گمانم از بیم متهم شدن به نژادپرستی چندان صریح به آن نپرداخته.
انتهای پیام