قداره در نیام قلم
سید طاهر طباطبایی در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است دربارهی مصاحبهی اخیر دکتر عبدالکریم سروش با سایت زیتون [لینک] نوشت:
دکتر سروش صاحب قلم است. یعنی در نوشتن سبکی دارد، و این را مرهون سالها انس با ادبیات فاخر پارسی ست.
قدرت قلم چیز خوبی ست، منتها تا جایی که سجع و وزن، جای برهان و استدلال را نخواهد بگیرد.
دکتر سروش از طرفی داعیه روشنفکری و اصلاح گری و اندیشه ورزی دارد.
تا اینجای کار مشکلی نیست، چرا که قدرت قلم و ادبیات فاخر با اندیشه ورزی و اهل فکر بودن مانعة الجمع نیستند.
اما هر گاه قدرت قلم یک فرد بخواهد جور کاستیهای اندیشه و برهان آن را بکشد، اینجاست که دغل رخ میدهد. اینجاست که به اندیشه و قلم خیانت میشود.
اینجاست که محفل علم و اندیشه به سیرک تبدیل میشود. قدرت قلم به کمک صاحب قلم آمده و با تعابیر مهیب و کوبنده، خصم را لجن مال میکند و عرض از او میبرد. به عصا و ریش سفید این و آن بند میکند، اما به سؤالات اساسی که از او شده پاسخی نمیدهد.
اینهمه در مقابل جمعیتی رخ میدهد، دانشجویان و دوستداران اندیشه و قلم. عدهای از این حملات سلحشورانهی سروش مانند تماشاگران سیرک سرخوش میشوند و عدهای هم مانند شکست خوردگان گود زورخانهها مغموم، اما آنچه در این بین در سکوت مظلومانه ذبح میشود، اندیشه و قلم است. چون آنچه اندیشه و برهان نبود را به اسم استدلال و اندیشه به خورد مردم دادند پس اندیشه کشی کردند، و اما به قلم ظلم شد، چون از آنچه خدا به آن قسم خورده تا در خدمت راستی و حقیقت باشد به عنوان آلت قتاله استفاده کردند و در استفاده از آن تزویر کردند.
پس بدا به حال قلم، و بدا به حال اندیشه و برهان.
قلم اگر بجای دست علامهها، همچو قدارهها به دست نا اهلان افتد، چه منصورها که بر سر دار نکند،
«چون قلم در دست غداری بود /
بی گمان منصور بر داری بود»
قلم هرچه شیواتر باشد، برندهتر و کارسازتر است.
قلمی که قرار بود چون تیغ طبیبان بهر درمان به کار آید و عقل و اندیشه را خدمتگذار باشد، در کف رندی اگر افتد، به دعوی طبابت چه جراحتها که بر قلب اندیشه و فکر ننشاند، و چه خامهها که از خون حقایق نسازد.
تیغ در کف زنگی مست خطرش کمتر ست از اندیشه و قلمی که به دست نا اهلان افتاده باشد
«تیغ دادن در کف زنگی مست /
به که آید علم ناکس را به دست»
اما بعد:
جالب ست سروش که آنقدر داعیه وسواس در روایت کردن دارد و اکثر بحارالانوار را بی ارزش میداند و روحانیون را به این خاطر متهم میکند، خودش در همان مصاحبهی اولش با سایت زیتون دربارهی کرونا برای اثبات ادعایش بارها به روایات و نقلهای تاریخی و نقل قولها استناد میکند و البته در آن موارد، دیگر نقلهای تاریخی را خزعبل و یاوه نمیداند.
مثلاً یکجا برای اثبات ادعایش دربارهی سیره نبوی از ابن خلدون نقل میکند و میگوید:
«ابن خلدون میگوید پیامبر هنگام بیماری به طبیبان راهنشین حجاز مراجعه میکرد و از آنان داروهای گیاهی میگرفت».
یا مثلاً ایشان میگوید برای درمان ضربت امام علی جراح یهودی آوردند. (که اتفاقاً روایتش ضعیف ست)
که اینها همهاش یک روایت تاریخی ست.
اما اوج هنرنمایی سروش در جاییست که؛
در آن مصاحبه نقل قول علامه طباطبایی و علامه طهرانی و سیدعلی قاضی از یک واقعه – که در بارهی عذاب شب اول قبر یک زن سنی بود- را طوری بیان میکند تا الهیات و خدای فیلسوفان و عارفان را تبعیضگر بداند و به عقل علامه طباطبایی و سید علی قاضی هم شک کند.
در حین نقل قول آن واقعه، سروش خودش یک چیزی اضافه میکند و میگوید: لابد آن زن سنی مسلمان معتقد و متشرعی بوده ست. (از کجا معلوم؟)
در ادامه میگوید من بعد از این نقل قول در عقل علامه طباطبایی و علامه طهرانی و سیدعلی قاضی شک کردم و گفتم پس اینها هم الهیات سست و قبیلگی و انسانواری داشتهاند.
و باز ادامه میدهد: «وقتی علامه طباطبایی را میبینم، از او چه انتظاری میتوانم داشته باشم؟ او خود خدایی را که تبعیضگر و ضعیفکُش است میپرستد».
بعد از این نقل قول، ناگهان سروش، خدای خودش را معرفی کند:
«والله خدای عبدالکریم سروش از لابلای همین سخنانی که گفتم سر و کلهاش پیدا میشود،… خدایی که ظالم و تبعیضگر نیست…»
اما حقیقت ماجرا:
سروش در نقل قولش از واقعهی منقول از علامه طهرانی و علامه طباطبایی، یک پیش فرض را از پیش خودش اضافه میکند که آن زن سنی زن متشرع و خوبی بوده است اما با این حال خدا به خاطر عدم قبول ولایت آن را عذاب میکند.
اما وقتی به اصل کتاب (معاد شناسی) رجوع میکنیم میبینیم در نقل قول علامه طهرانی از علامه طباطبایی هیچ اشارهای به متشرع بودن و خوب بودن آن زن سنی نشده ست، و حتی اگر صفحات قبل و بعد این واقعه را در کتاب علامه طهرانی ببینید عنوان بحث در بارهی امید عفو و مغفرت برای مستضعفینی هست که راه وصول به حقایق ندارند و در صفحهی ۱۰۱ تصریح میکنند که مستضعفین به اندازهی کارهای خوبی که میدانستند و انجام دادهاند مستحق ثواب هستند و برایشان حسنه نوشته میشود و برای این مطلب آیه و روایت میآورد.
جالبتر این که علامه طهرانی بعد از نقل واقعهی زن سنی، داستانی دیگر نقل میکند که داستان شب اول قبر یک پیرمرد سنی مستضعف ست که این داستان را از زبان سیدجواد کربلایی نقل میکند، جالب اینکه در آن داستان چون پیرمرد مستضعف بوده و اهل عناد و لجاج نبوده، مشمول رحمت الاهی شده و عذاب نمیشود و در نهایت برزخش به بهشت میرسد.
اینهمه قرینه و تصریح در آن نقل قول، و قبل و بعد آن نقل قول را ندیده و خودش هم یک دروغی را به نقل قول اضافه کرده (که لابد زن خوب و متشرعی بوده) بعد هم شروع کرده هرچه دلش خواسته به عقل و خدا و الاهیات طهرانی و قاضی و علامه طباطبایی گفته، تا در آخر خدای خودش را معرفی کند، خدایی که تبعیضگر نیست.
کاش مصاحبهگر سایت زیتون از سروش میپرسید مگر تبعیض مساوی با ظلم است؟
تبعیض یعنی جزء جزء کردن و پاره پاره کردن چیزی.
خدا خودش در برخی آیات قرآن وقتی میخواهد حال مردم را در قیامت بیان کند آنها را جزء جزء میکند و حال هر جزء را جداگانه بیان میکند:
وکنتُمْ أَزْوَٰجًا ثَلَٰثَةً فَأَصْحَٰبُ ٱلْمَیمَنَةِ مَآ أَصْحَٰبُ ٱلْمَیمَنَةِ ، وَ أَصْحَٰبُ ٱلْمَشْـَٔمَةِ مَآ أَصْحَٰبُ ٱلْمَشْـَٔمَةِ ،….
تبعیضی که نتیجهی اعمال خود ما باشد، کجایش ظالمانه است؟
مگر در قرآن وقتی خداوند به گناهکاران میگوید عذاب آتش را بچشید، خود خدا خطاب به آنان نمیگوید که این عذاب من نه از سر ظلم، بلکه نتیجهی اعمال خودتان ست: ذُوقُوا۟ عَذَابَ ٱلْحَرِیقِ، ذَٰلِک بِمَا قَدَّمَتْ أَیدِیکمْ وَ أَنَّ ٱللَّهَ لَیسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِیدِ.
خدا به مومنان پاداش میدهد و به گناهکاران عذاب میدهد و این نتیجهی اعمالشان ست.
این همه واضحات و تصریحات در قرآن را، و تصریحات در آن نقل قول علامه طهرانی در کتابش را نمیبیند و آنچه خودش میخواهد به این و آن نسبت میدهد و پیش فرض تخیلی خودش را به نقل قول علامه طهرانی اضافه میکند تا توپخانهی لفاظیهایش را علیه خدای فیلسوفان و عارفان آتش کند و در آخر، فاتحانهی خدای غیر ظالم خودش را از خورجین روشنفکریاش به در آرد و ندای هل من مبارز سر دهد، خب یکی نیست بگوید این خدای ظالم آنها را هم که خود شما با شعبده لفاظی و نیرنگ ساختهای!
انتهای پیام
دقیقا دقیقا…سروش زبان قلمش از هر لفاظی زننده ای بدتر است….چه در قبال نویسندگان غیرخودی وچه شقاوتمندانه بر اساتیدش ……چه باید کرد؟؟؟دراین دیار ..هردم هر ساعت از در ودیوار پوچ گرا وبه بن بست رسیده می یابیم……
سروش دیگه سروش قدیم نیست . یک آدم عافیت طلب نون به نرخ روز شده در امریکا . دخترش و عروسش و همسرش همه بی حجاب . دنبال کسب درامد برای گذران زندگی هستند و اینکه پا منبریهایشان که همه یک مشت غرب گدا هستند خوششون بیاد و براش هورا بکشند . اینها تهمت نیستند من در چند سال گذشته و بعضا از نردیک شاهد بوده ام.
جناب سروش از مفاخر فرهنگ وادب ما در سده های اخیر مباشند ودر جایگاهی بسیار بالاتر از بعضی از بزرگان قرون گذشته همانند،خیام،نظامی،عنصری،انوری،فیض کاشانی،بسطامی،…قراردارند ولی متاسفانه نتوانستند خود را از قید وقیود بعضی از تعلقات شخصی و فامیلی همانند خط گذاری با بعضی از نیروهای به اصطلاح اصلاح طلب که علنا ساز مخالفت با منافع ملی وبعضی دیگر که رسما به صف دشنان فرهنگ وادب ایران پیوسته اند آزاد گرداند.
جناب شما دنبال اثبات نقل قول از مرده در کتاب پیامبر هستی؟
ایشان با تکیه بر سفسطه فقط به چیزی که تمایل دارد چنگ میزند.
انصافا مقاله فوق در نقد شخص نوشته شده بود و نظر به گوینده (من قال) داشت نه گفته (ما قال) و شاید به همین خاطر ، نظرات در پی آن هم همین رویه را دنبال کردند. دکتر سروش در این مصاحبه و هر گفتاری می تواند خطاهای نظری بسیاری داشته باشد مثل بزرگانی که احیانا خود خطاهای اندیشه شان را البته از دید خود نقد می کند حتی اگر مولانای محبوب او باشد . ما که عجالتا بخاطر زیست زیر سایه بی قداره ها از وصول به اصل متن مصاحبه عاجز و شاید هم محرومیم و حکم و داوری بیش از این نمی توانیم کنیم مگر تاکید بر چند نکته:
1- هر بدی و خوبی از هر کس چه مسلمان چه نامسلمان، چه دیندار و چه بی دین، و چه اهل ولایت و چه نااهلش، از نظر قرآن کریم محفوظ است :
هر کس ذره ای بدی یا خوبی کند، می بیند (سوره زلزال ، دو آیه آخر) هر کس بدی ای کند، به همان سزا می بیند (سوره نساء : آیه 123) و (هر که) هر چه از نیکی انجام دهد ، ناسپاسی نمی شود
(سوره آل عمران، ایه 115) که اتفاقا دو مورد اخیر به ترتیب ناظر به بدی مسلمانی یا نیکی نامسلمان است.
2- درباره تبعیض و نقد شما به نظر سروش در رد قائل شدن به تبعیض الهی:
الف) دچار مغالطه مشترک لفظی شده اید و تبعیض به معنای لغوی را، که مقبول دانسته اید، بجای تبعیض در معنای مصطلح که مردود است، مورد تایید قرآن شمرده و در نتیجه تبعیض مورد نقد سروش را بی اشکال و نقد سروش را مردود دانسته اید در حالی که اگر خداوند اهل تفصیل است (به گفته قرآن کریم : خداوند در روز قیامت میان آنان (خوبان و بدان یا اهل ادیان و آرای گوناگون) جدایی می گذارد) اهل تبعیض (به معنای مصطلح) نیست ( باز به گفته قرآن کریم: گفتند ما فرزندان و دوستان خداییم ! بگو پس چرا شما را به خطاهایتان عقوبت می کند؟)
ب) بنا بر رای علامه طباطبایی ره (که رای فیلسوفان و حکیمان مسلمان است)، حکم عقل کنارگذاشتنی نیست و مثلا چون می دانیم خدا جسم نیست و دست ندارد با اینکه در قرآن می خوانیم : چرا به آنچه با دو دست خودم آفریدم سجده نکردی ؟ (از زبان خداوند به شیطان)، اگر کسی از دست نداشتن خدا حرف زد، این آیه را در رد او نمی خوانیم . حال اگر کسی از تبعیض قائل نشدن خدا حرف زد، می توان به فرض وجود، آیه ای آورد و گفت طبق ان خدا اهل تبعیض مصطلح است ؟ (کاری که شما تصور کرده اید که انجام داده اید). مگر در مباحث حسن و قبح عقلی و عدل ذاتی الهی ، ظلم را برای او ناپسند نمی شمریم و او را از آن بری نمی دانیم؟! (دقت بفرمایید که تبعیض مصطلح همانطور که در عرف هم استفاده می شود، تفصیل ناروا و بی علت و دلیل است)
ج) اما قطعا به گمان من هم ولایت به معنی دقیق عرفانی آن ذاتا دارای اثراتی است و هیچ خرد و کلانی نیست مگر اینکه به حساب می آید (قرآن کریم) و همانطور که مولانای عارف گفت:
کیست مولی ؟ آنکه آزادت کند / بند رقیت ز پایت برکند. پس: آنچه آنچنان اهل دلی از سلسله ای از سلاسل متصل به مولای درویشان با دل بی کیشان کند، چگونه در عیار ضمیر و جان آدمی گم شود که به گفته قرآن در روز خسران و زیان هیچ چیز سود نرساند جز دلی پاک و پیراسته (الا من اتی الله بقلب سلیم) و ظاهرا این بند سوم نقد یا پرسشی است متوجه فرع سخن دکتر سروش ، هرچند اصل عدم تبعیض خداوند پذیرفتنی باشد که هست
اما سید طاهر طباطبایی عزیز، نویسنده محترم، قصد مولانا از «قلم» در آن بیت که آورده ای که سر منصورها را بر دار می کند، اتفاقا قلم مفتیان یا به قول شما فقیهان آن زمان بوده است (چون قلم در دست غداری بود / بی گمان منصور بر داری بود : مثنوی ، دفتر دوم) و بحارالانواری که خرده بر ضعف اسناد آن را به کنایه یاد کردی ، اسنادش مورد خرده گیری همان علامه طباطبایی دوست داشتنی ما و اتفاقا کتاب علامه در نقد اسناد و الفاظش، مورد تحریم قلمهای مفتیان وقت خود بوده است. نقد سروش و آرایش هم پس از رفع موانع دسترسی ما به آن آراء و مصاحبه ها ( از قبل حکم قلمهای مانع تراش) انشا الله مقدور و مقبول و مشکور خواهد بود. من کمترین نیز در آرای بسیاری از او خللهایی به زعم خود می بینم ، همانطور که بسیاری از خللهایی که او در آرای دیگران دیده است را می بینم و درست می دانم. اگر قداره های بی نیام نبود ، مجال پرسشهای بسیار از استادی بود که شاید استادیش در به پرسش کشیدن ادعاهای دیگران بوده و هست. این را هم عیب او نمی شمرم که پرسیدن نیمی از دانستن است اما از او هم می پرسیدم. و چه بهتر از این ؟ چنانچه شاگردان طباطبایی او را به آزاد اندیشی ، دیگر پذیری و پرسش خواهی می شناختند و می شناسند. از دید علی (ع) نیز پرستش خدای نشناخته (یا ندیده) گویا حسنی ندارد که خود را اهل آن نمی شمارد. دین نشناخته، پیامبر نشناخته، و ولی نشناخته ، نپرسیده پذیرفته و از ترس چون و چرا نکرده که جای خود دارد. ایام عزت عاشقان مستدام که : پرستش به مستی است در کیش مهر (طباطبایی).
پایان
سایت محترم انصاف، با پوزش، لطفا فقط این متن آخر که سه مورد اصلاح لازم در آن لحاظ شده را در صورت مد نظر بودن انتشار، در سایت قرار دهید: سپاسگزارم
سلام
مقاله حرفش خیلی واضح است ، دو ایراد واضح و روشن روش شناختی به دکتر سروش وارد کرده ، اول اینکه مدعی ضعف نقل تاریخی شدن و در عین حال استشهاد به نقلهای تاریخی در همان متن ، نشان از بر سر شاخه نشستن و از بن بریدن است.
دوم : اینکه در نقد یک نظر آنهم از یک کتاب ، اولین ادب از آداب بحث علمی ، نقل دقیق و درست است که دکتر سروش در نقلش از کتاب علامه طهرانی غیر دقیق عمل کرده و قبل و بعد مطلب را ندیده و بدتر آنکه چیزی را هم از پیش خودش به آن اضافه کرده ست.
در رابطه با تبعیض هم ، در این مقاله اینطور آمده ، ای کاش مصاحبه گر این سوال را از دکتر سروش میپرسید که آیا تبعیض مساوی با ظلم ست؟
این سوال اگر انجام میشد و تصریح میشد که تبعیض ها در آخرت بر اساس اعمال انسانهاست، بحث یک بازگشت انتقادی به آن نقل قول سروش از کتاب علامه طهرانی میکرد، که حالا آیا با این تفصیل ها واقعا از نظر علامه طهرانی آن زن سنی بدون اینکه مستحق عذاب باشد ، از نظر مرحوم طهرانی و قاضی عذاب شد؟
این سوالی که در مقاله مطرح شده ، در اصل بازگشت به نقطه تاریک استدلال دکتر سروش است که همان نقل قول ناصحیح اوست.
دوست گرامی؛ جناب حسنی ، با سلام و ضمن خرسندی و سپاس از عنایت حضرتعالی به نوشتار اینجانب :
روشن به نظر می رسد که : نقل تاریخی و رد یا قبول آن در هر جا و هر شرایطی یکسان نیست : برای اثبات حکم شرعی یا به عنوان قرینه بر آن ، یا برای فهم احوال یک زمان یا یک شخص یا به عنوان قرینه ای بر نکته ای که روشن است مثل مراجعه به پزشک برای یک بشر (که رد آن دلیل می خواهند، نه خود آن)، برای تکلیف کردن بر دیگران بر خلاف اصل برائت (و نبود تکلیف خاص مگر با اثبات آن) ، یا برای شاهد آوردن بر عدم تکلیف خاص ؟ (که مطابق اصل برائت است). اماره (نشانه) بودن نقل تاریخی غیر از اثبات کننده بودن آن است ؛ آنهم اثبات به شکل قطعی یا دارای اثری مشابه اثبات قطعی (بنا به فرض) و اولی با وجود ضعفهای نقل تاریخی میسر است و دومی نه یا تقریبا نه.
اگر شما تصور کنید که همه نقلهای تاریخی و برای همه کارکردها ضعف یکسان دارد، اصل وجود هر پیامبری نیز مشمول آن است اما مگر سروش گفته که درباره پیامبری که نبوده، حرف می زند؟! یک مقدار از عقلی که برای خود قائلیم برای دکتر سروش هم فرض کنیم ! بله در فقه برخی گاهی می خواهند حکم یک قتل یا سنگسار یا غیره را بر خلاف قرآن آن هم با نقل تاریخی اثبات کنند. من که مخالف این نقل و موافق قرآنم . شما هم مخالف این نقل تاریخی باشید : کافرم گر جوی زیان بینی
اما در نقد کتاب و ادب آن ، نقل قبل و بعد (یا در نظر گرفتن آنها) به شرطی لازم است که نتیجه مورد نقد را تغییر دهد و البته از نظر علامه طهرانی نداشتن ولایت ظاهرا فقط در صورت جهل موجه انسان ، عذرپذیر است و سخن سروش (طبق نقلهای رسیده ! ) این است که خداوند با خوبی های یک انسان نسبت به انسان دیگر، به دو شکل رفتار نمی کند که این تبعیض به معنای مصطلح است ، قبح است و در خدا راه ندارد (لطفا با معنای لغوی مجددا خبط نفرمایید : کان یکی شیر است اندر بادیه / وان یکی شیر است اندر بادیه!)
اما آنجا که می فرمایید سروش به نقل مذکور از خود افزوده است
اولا: با «لابد» گفتن به معنای مصطلح یعنی به صورت غیر قطعی افزوده ای آورده است . ثانیا : قراین این افزوده موجود است و افزودنی بی وجه و بی قرینه نیست : سیاق کلام علامه و لب سخن در بحث مذکور همین است که شخص نیک کردار بی ولایت گرفتار عقوبت است (مگر در صورت عذر) وگرنه شخص بدکردار و عقوبت او و ذکر ان ، چه ارتباطی با بحث ولایت دارد ؟(بگذریم که روایات منبع و ماخذ این رای هم ناظر به همین موضوع است که البته خوانش من از آنها متفاوت است و در ادامه اشاره می کنم)
اما درباره تبعیض : شما و ما نیازی نداریم که دکتر سروش پاسخ دهد که تبعیض ظلم است : از عقل تا وحی ناظر به این موضوعند و قرآن با تاکید بر نادیده نگرفتن نیکی های اهل کتاب در آیه 115 سوره آل عمران و آیه 62 سوره بقره و … (تا چه رسد به مسلمان غیر شیعی) بر این موضوع شاهد است.
بله. تاکید کرده ام و می کنم که ولایت اولیای الهی هم خود منشأ آثار بسیاری است که فاقد آن مثل هر فقدان دیگری و واجد آن مثل هر وجدان دیگری با هم یکسان نیستند و قرآن کریم هم از پیروی پیروان از پیشوایان به عنوان تعیین کننده سرنوشت اخروی چنین یاد می کند که : روزی است که هر گروهی با پیشوای خود خوانده می شوند . حال این ما و یا شماییم که باید پیروی را در مراتب صوری و ظاهری یا حقیقی و عملی آن تعریف کنیم : شیعه بی عمل پیشوایانش یا سنی در عمل قریب به پیشوایان شیعه ؟
خود علامه طهرانی در کتاب روح مجرد چنین می گوید که : ما بعنوان شیعه هر چه از انصاف و حقیقت و قضاوت عادلانه در حق دیگران و از جمله اهل سنت دور شویم به همان میزان غیر شیعه شده ایم و یک سنی اگر برعکس اهل انصاف و حقیقت و قضاوت منصفانه از جمله در این مورد باشد به تشیع نزدیک شده است (نقل به مضمون)
به تعبیری دیگر ( از من ) : مگر پیشوایان شیعه جز تعریف مسلمانی کرده اند و مگر دو نوع مسلمانی متناقض داریم ؟) بله. همین قراین می رساند که نظر علامه طهرانی، نظر افراطی رایج میان بر خی اهل فضل نیست که سنیان را یکسره در عذاب یا بدتر بی اصل و نسب (به کنایه گفتم و می گذرم) می شمرند و … . اما اگر مطلبی دال بر این دارید که ایشان مسلمان نیک کردار سنی را با عدم ولایت ، چون مسلمان مشابه دارای ولایت شمرده ،بفرمایید. هر چند تعریف ولایت ایشان هم باید محل مداقه و واکاوی باشد. اما مطلب اینجاست که در دانش معرفت اندیشی، این وصول به حقیقت به شیوه سنت گرایانه یک حالت صفر و صدی ندارد: ولایت در غیر معنای عرفانی یا به همان معنای تشیع مصطلح و نیز محبت عادی یا عادتی می تواند صرفا حاصل ولادت در محیطی خاص یا خانواده ای خاص یا برخوردن به آموزگاری خاص و … باشد همانطور که تسنن و عدم ولایت به این معنا همینطور است . به همین جهت بحث استضعاف که مورد تاکید بزرگانی چون علامه طباطبایی است به نظر کافی و وافی نیستیا دیگر موضوعیت ندارد (مگر ندرتا) و یا مستثنیات آن در عصر جدید بیشتر از غیر مستثنیات است و اصولا با گذر سده ها و زمانها ، رسیدن به حقیقت در حیطه امور غیر اثبات پذیر به روش فلسفی محض ( مثل برتری یک دین بر دیگری یا شاخه ای در یک دین بر شاخه دیگر وضعیتی) ، متفاوت از عصر حضور و بروز موسس آن آیین یا گرایش همچون نبی یا ولی است که ولایت او یا عدم ان (که بسیاری اوقات به معنی ولایت جائران در مقابل اوست) به نظر من در روایات حد فاصل قبول و رد الهی عنوان شده است وگرنه در همان زمان بادیه نشینی که از ولی و دشمن او بی خبر ب، ه وظایف روزمره خود مشغول بوده ، مگر مشمول ولایت شیطان یا طواغیت است که نداشتن ولایت او به معنی رد ولایت الهی باشد. به همین جهت در پاره ای از روایات تعبیر رد ولایت ولی و نه نداشتن آن را می بینیم.
البته علامه طهرانی سخنان دیگری دارد که به شکلی کلی دیگر (از نظر عوام یا عموم) نشان می دهند که هر که در راه سلوک معنوی قدم برندارد و دیگرگون نشود ، به هر میزان که از آن حقیقت متعالی وجود خود فاصله داشته باشد، بعدتر آن را با سختی و مشقت که تعبیر دیگرش همان رنج و عذاب است طی می کند و آن وجود آلوده را سخت تر تطهیر باید کند و آن مراتب نپیموده را با رنجی دیگر بپیماید و از خوشی و فراغت و همجواری و نزدیکی نیکان مهیا محروم بماند (و این هم به یک مذهب و مسلک منحصر یا اهل و مذهب و مسلکی از آن مستثنی نمی شود) : ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا ؟!
در اخر اینکه : سخن دیگر علامه طباطبایی در تعریف اسلام که مطابق قرآن کریم است که حواریون عیسی و ابراهیم و فرزندانش چون اسحاق و … را مسلمان می شمرد یعنی : تعریف اسلام به تسلیم خدا بودن (که خود نص متن قرآن کریم است : سوره بقره ، آیه 131 و …) در این بین راهگشا است و البته حکایت مذکور فوق از علامه طهرانی و عدم تباین آن با این سخن علامه طباطبایی و چالش جمع میان این دو که به نظرم در مدرس عقلی (و شهودی) علامه طباطبایی حل شدنی است ، نکته ای است که تنها با تعبیر و تاویل وجدان پذیر و عقل پسند حکایاتی مانند حکایات فوق میسر است. وگرنه آن تفسیر متین علامه از اسلام را که تصریح دارد باید تاویل کرد که نمی توان. من البته نه به عقل طباطبایی شک می کنم و نه حکایت فوق را بی محک عقلانیت او تعبیر و تبیین .بلکه: مثل هر سخن خردمندی آن را در ذیل اصول و امهات اندیشه او و به شکل سازگار با آن اصول خردپسند مسلم او، تفسیر می کنم. والسلام
پایان
اقای سروش همان کسی است که در تندرویهای اوایل انقلاب مانند انقلاب فرهنگی نقش داشت ولی در مراحل بعد از این طرف بام افتاد و یک روز به کسی مانند علامه جعفری حمله کرد و حالا به علامه طباطبایی حمله می کند و یک روز هم به معارف اسلامی . یک اقای دیگری هم بود که می گویند اوایل انقلاب به زنان بد حجاب حمله می کرد و حتی از پونس استفاده می کرد ولی در مراحل بعد به خارج کشور رفت و گفت امام زمان وجود ندارد.یک اقای دیگری هم بود که زمانی فیلم افراطی توبه نصوح راساخت ولی در زمانی دیگر فیلم تفریطی شبهای زاینده رود را ساخت.دوستان بیایید در این ماه رمضان دعاکنیم که خداوند ما را بر صراط مستقیم نگاه دارد و از افراط و تفریط ما را باز دارد.
جواد جان ، خب بیا و فرض کن اصلا بر اساس صحت آنچه گفتی ، اینها توبه کرده اند. فرقشان با دیگرانی که قبلشان را چماق بر سرشان نمی کنی و بر صراط مستقیم می دانی همین ترک آن کارها از سوی اینها و ادامه دادن آن دیگران نیست ؟ پس گشت ارشاد کار کیست : سروش ؟ گنجی ؟ … . جریمه افتادن روسری در اتومبیل چطور؟ شلاق زدن کسی که روزه نگرفته چطور ؟؟ با اینها موافقی ؟! با انقلاب فرهنگی کلا مخالفی یا با سروش در انقلاب فرهنگی؟! بستن دانشگاهها کار که بود ؟! باز کردنش کار که ؟! و گناه یا نقش سروش در میان کدام بود ؟! فقط هر کس دهه 60 این کارها را کرده باشد بخصوص اگر دیگر نکند ، بر صراط مستقیم نیست ؟! مشکل شما با کار دهه 60 است یا ترک کار دهه 90 ؟! با خود صادق باشیم . اگر با اولی است از این کارها در آخر همین دهه 90 هنوز هم انجام می شود. بسم ا… . منتظرم که نظر شما را در مخالفت با اجبار و آزار به اسم دین در هم اکنون بشنوم
گرز را بر سر زن برای آن زدند که علی را امام نمی دانست.آیا این قابل قبول است؟ آیا این رحمت است؟سروش جز این نمیگوید
کلام و صحبت های سروش را باید چند بار خواند تا فهمید. بهر حال مطالب ارزشمند که به اشکالات و ایرادات اساسی می پردازد و دیگران از سر ترس یا مصلحت و سود و زیان خویش ورود به آن نمی کنند قابل تعمق و انتقاد است. منتهی انتقاد باید مستند و مستدل و از سوی اندیشمندان و متخصصین باشد نه کاسبکارانی که خود در معرض حمله مستقیم مقاله دکتر سروش هستند. این برادر عزیز برای اینکه فرمایشات دکتر سروش را به کل منکر شود عنوان قداره در نیام قلم را برگزیده تا وقتی با دشنام و تهمت و شمشیر به جان صاحب قلم افتاد عمل خود را موجه جلوه دهد. صد البته شیوه ستمگران و دیکتاتورها و حق جانب های ازلی و ابدی که لفت و لیس دنیای شان با قلم تهدید می شود همیشه همین بوده است. بنابراین باید به جای محتوی، صاحب قلم و فکر و اندیشه آن را نابود کرد تا در س عبرتی باشد برای دیگران! پر واضح است که این نابرابری و تبعیض در همین سایت هم دیده می شود که مقاله سروش را باید در جای دیگری بخوانی و در اینجا حق انتشار ندارد ولی پاسخش را در این جا منتشر می کنند.
دوست عزیزم همه ما خطا می کنیم ومن خودم سراپا گناه و خطا هستم .اما این که فرموده اید اینها توبه کرده اند دوست عزیزم این اقایان هنوز هم از خدا و مردم ایران به خاطر این اعمال توه نکرده و عذر خواهی نکرده اند.اقای سروش اگر جایی از نقش خود در انقلاب فرهنگی عذر خواهی کرده به من نشان دهید.ایشان با منتقدین هنوز هم تند بر خورد می کند .اقای گنجی کجا عذر خواهی کرده است.اقای عباس عبدی هنوز هم که صحبت اشغال سفارت می شود به منتقدین به شدت حمله می کند.اقای موسوی تبریزی هنوزهم از کارهای خود در دوران دادستانی دفاع می کند و خود را اصلاح طلب هم میداند.البته کسی مثل اقای زیبا کلام هم داریم که به صراحت از نقش خود در انقلاب فرهنگی عذر خواهی کرد و اقای اصغر زاده هم همین کا ر را کرد.دوست عزیز من می خواهم بگویم یکبام و دو هوا نمی شود .اگر سیاست های گذشته درست بود که صحبتی نداریم ولی اگر غلط بود اگر حق الله هست باید نزد خداتوبه کرد و لی اگر حق الناس است باید افراد به صراحت از مردم هم عذر خواهی کنند .کاری که زیبا کلام انجام داد و سروش و امثال او نکردند همین است.دوست عزیزم انهایی که در دهه نود هم خطاهای دهه شصت را انجام میدهند در راه باطل هستند.انهایی هم که به خاطر افراط کاری و قشریگری دهه شصت و دافعه دهه شصت هرنوع تفکر استقلال طلبانه و عدالت خواهانه و هرنوع ایستادگی بر اصول عقیدتی مبتنی بر اگاهی راهم کنار گذاشته و هر ساعت یک موضعی می گیرند انها هم خطا می کنند.وباز هم می گویم بیایید از خدا بخواهیم که ما را از افراط و تفریط حفظ کند.
همه مطلب من را نخواندی.
1- نقش سروش در انقلاب فرهنگی که باید از آن عذرخواهی کند چیست ؟
2- سروش در نامه به رهبری از اینکه شاید ناخواسته همراهی ای با ظالمان در این مجموعه داشته عذر تقصیر به پیششگاه خداوند آورده است. لابد نخوانده اید
3- صحبت عبدی و موسوی تبریزی کی مطرح شده بود . من به بقال محله شما چکار دارم که توبه کرده یا نکرده ؟! هر کسی می تواند مدعی اصلاح طلبی باشد ؛ ادعا زیاد است
4- کاش 4 تا اسم هم می بردید ککه باور میکردیم دوستان دهه 90 شما هم بر راه باطلند. مثلا کی ؟!
5- کدام ایستادگی بر اصول عقیدتی را می فرمایید و چه کسی کنار گذاشته : دیدید دم خروس دغدغه اصلی شما بیرون زد ؟! درست فهمیده بودم . الهی شکر
6- استقلال با وابستگی به شرق ، روسیه و چین چه ارتباطی دارد ؟! عدالت با این فقر و فلاکت و تبعیض و رانت و فاصله طبقاتی عقیدت داران چطور ؟!