آن فهم که ممتنع است
مقالهای از محمد مجتهد شبستری، روشنفکر دینی که در مرداد ۱۳۹۴ منتشر شده بود و به تازگی در کانال تلگرامی «دوستداران محمد مجتهد شبستری» بازنشر شده است را در ادامه میخوانید:
روح انسان فقط میتواند چیزی را بفهمد که خود آفریده است. (دیلتای)
الف) چند روز پیش در اینترنت به گفتگویی برخوردم که در آن مقالۀ «چگونه مبانی کلامی و فقهی فرو ریختهاند» (نوشته صاحب این قلم) مورد نقد یکی از مراجع حوزه علمیه قم قرار گرفته است (۱). در آن گفتگو مدعاهای متعددی آمده که نظر صریح من دربارۀ هر کدام از آنها در نوشتههای پیشین من بیان شده و نیازی به تکرار آنها در اینجا نمیبینم. تنها آنچه پرداختن مجدد به آن را ضروری میدانم مطلبی است که در ۸ پاراگراف نخستین گفتگو به صورت تقریر نظر اینجانب و نقد آن آمده است. پاسخ دهنده، نظرِ اینجانب را چنین تقریر میکند:
۱- هویت کلام در گرو آن است که فاعل و پدید آورنده اش بشر باشد. براین اساس، اگر قرآن را کلامی بدانیم که خداوند آن را به پیامبر وحی کرده و پیامبر ناقل آن بوده است نه فاعل و پدید آورنده آن، متن آن را نمی توان واجد هویت کلامی قابل فهم دانست.
۲- فهم یک متن کلامی برای بشر آن گاه ممکن است که آن متن از هویت کلامی به معنای بشری آن، برخوردار باشد، یعنی پدیدآورنده اش بشر باشد.
۳- نتیجه دو مقدمه مزبور این است که قرآن کریم آن گاه برای بشر و براساس قواعد محاوره و مفاهیم بشری (فهم بین الاذهانی) قابل فهم است که فاعل آن را پیامبر بدانیم، نه خداوند و این برخلاف دیدگاه رسمی متکلمان، فقیهان و مفسران اسلامی درباره قرآن کریم است.
ب) قطع نظر از نارسائی های تقریر فوق خطای فاحش آن در آن نتیجهگیری است که با شماره ۳ مشخص شده است. پاسخ دهنده به من نسبت داده است که میگویم «فهم بین الاذهانی قرآن با این پیشفرض ممکن است که فاعل متن را پیامبر بدانیم نه خداوند» این نسبت صد در صد نادرست است. من در موارد متعددی از نوشتههای خود تصریح کردهام که در باب فهم متن قرآن مشکل ما این است که فهم بین الاذهانی این متن به قلمروی فراختر از قلمرو فهم سخن نبی (خواندن این متن به وسیله او) پیشروی نمیکند و در همانجا متوقف میشود. این مشکل به مرزهای فهمیدن متون مربوط است که من در مقاله «محدودیتهای فهم متون» (۲) به صورت مشروح آن را توضیح داده ام و نه به این یا آن پیشفرض. امتناع گسترش فهم بین الاذهانی به بیرون از سخن نبی به کلی غیر از این است که کسی بگوید اگر پیامبر را فاعل متن بدانیم فهم حاصل میشود ولی اگر خدا را فاعل متن بدانیم حاصل نمیشود. پیشتر هم این خطای خلط پیش فرض با محدودیتهای فهم متن برای عدهای از اهل حوزه و دانشگاه پیش آمده بود و برای تصحیح همان خطا بود که صاحب این قلم مقاله محدودیتهای فهم متن را نوشتم.
با این همه ضروری میدانم در اینجا بار دیگر همان موضوع را که در مقاله محدودیتهای فهم متن بر آن تاکید نموده ام صریحتر بیان کنم.
ج) اگر بگوئیم ما میفهمیم که پیامبر اسلام از طریق گفتار قرآنی با ما سخن گفته است معنای این سخن این است که میتوانیم به صورت بین الاذهانی به یکدیگر نشان دهیم که چگونه و طی کدام مسیر میفهمیم که او با ما سخن گفته است. ما میتوانیم مثلا بگوئیم طبق شواهد معتبر تاریخی متن قرآن در فلان تاریخ تدوین شده و پیش از آن فلان نویسندگان آن را بر روی پوست یا سنگ یا هرچیز دیگر نوشته بودند و فلان نسخههای قدیمی از متن در دست است و شواهد دیگر تاریخی میگوید پیامبر آیات این متن را بر مخاطبان میخوانده است و… اگر بتوانیم با معیارهای نقد تاریخی که خود گونهای فهمیدن است انتساب متن قرآن به پیامبر را در حد قابل قبول نشان دهیم در واقع توانسته ایم به صورت بین الاذهانی نشان دهیم که چگونه میفهمیم که پیامبر از طریق متن قرآن با ما سخن گفته است. نشان دادن این خط سیر عینا همان نشان دادن این امر است که چگونه میفهمیم که پیامبر از طریق متن قرآن با ما سخن گفته است. پیموده شدن بین الاذهانی این خط سیر همان تحقق فهم بین الاذهانی از سخن گفتن پیامبر با ماست. هرجا نتوان راه تحقق فهم را نشان داد آنجا فهم بین الاذهانی وجود ندارد.
حال پرسش این است که شما فقیهان که مدعی هستید به صورت بین الاذهانی میفهمید که خداوند از طریق متن قرآن با شما سخن گفته و اوامر و نواهی خود را در آن برای شما بیان کرده است میتوانید به صورت بین الاذهانی نشان دهید که چگونه میفهمید که خدا با شما سخن گفته است و راه این فهم چگونه طی میشود؟ تصریح میکنم که پیشنهاد من این است که نشان دهید چگونه میفهمید که خدا با شما سخن گفته است نه اینکه چرا معتقد شده اید که خدا با شما سخن گفته یا چرا به آن ایمان آورده اید یا اینکه اگر عارف هستید و از تجربه دینی حرف میزنید، حقیقت تجربه شما در این مورد چیست؟ (که البته همه این ادعاها نیز برجای خود باید مورد بحث و بررسی جدی قرار گیرند) به نظر صاحب این قلم شما نمی توانید به صورت بین الاذهانی نشان دهید که چگونه و با طی کدام مسیر می فهمید که خدا با شما سخن گفته است در این باب «امتناع فهم» وجود دارد.
فهمیدن، معتقد شدن، ایمان آوردن و یا تجربه دینی چهار موضوع کاملاً متفاوت اند. اگر کسی بگوید به فلان امر معتقد شده ام یا ایمان آورده ام و یا تجربه دینی داشته ام، از او دلیل و یا علت اعتقاد یا ایمانش را و یا اعتبار تجربه اش را میپرسند، اما اگر کسی بگوید فهمیدهام که فلان شخص در فلان سخن مرا مخاطب قرار داده و با من سخن گفته از او میپرسند این مخاطب بودن را چگونه فهمیده ای و او باید بتواند به صورت بین الاذهانی نشان دهد که چگونه آن را فهمیده است نه اینکه دلیل و علت بیاورد که چرا معتقد است که مخاطب واقع شده یا چرا ایمان آورده که مخاطب واقع شده و یا چگونه تجربه کرده که مخاطب واقع شده است. «فهمیدن چیست و چگونه اتفاق میافتد» یک مسأله فلسفی و عقلی است و نمیتوان اعتقاد، ایمان و یا تجربه دینی را به جای آن گذاشت.
د) دو اشتباه فاحش که در استدلالهای این آقایان دیده میشود این است که اولا به جای اینکه چگونگیهای فهمیدن بین الاذهانی خود از متن قرآن را نشان دهند همواره از قدرت نامحدود خداوند بر ایجاد هر گونه متن یا هر گونه اِفهام سخن میگویند (چنانکه پاسخ دهنده گفتگوی مورد نظر در ۸ بند نخست گفتگو مکررا به همین موضوعات پرداخته است) و ثانیا آگاهانه یا ناآگاه اعتقاد و ایمان و گاهی تجربه دینی را جای فهمیدن میگذارند و از اظهار نظر دربارۀ مسأله فهمیدن که یک مسأله فلسفی است خودداری میکنند. اینها همه ناشی از این است که تاکنون بحث های فلسفی دربارۀ حقیقت فهمیدن متون و چگونگی تحقق آن (هرمنوتیک جدید) و نیز بحث های فلسفی دربارۀ حقیقت زبان انسانی در حوزه های علمی آقایان جائی نداشته است. اگر این آقایان بخواهند بادیگران وارد مباحثات علمی جدی (دور از غوغا سالاری و جلب رضایت مریدان) شوند ضروری است قبلا نظرات فلسفی خود را دربارۀ موضوع فهمیدن و حقیقت زبان انسانی صریحا بیان کنند. بدون این اعلام صریح که زمینۀ علمی مباحثات را فراهم می آورد هر گونه پرسش و پاسخ و گفتگوی مفید با آقایان در آن قبیل مباحث که اینجانب آنها را دنبال می کند امکان ناپذیر است.
***
نتیجه این است که گرچه میتوان از متن قرآن تفسیر بین الاذهانی به دست داد اما نمیتوان گفت آن تفسیر، تفسیر سخن مستقیم خداوند است. نمیتوان گفت که به صورت بین الاذهانی می فهمیم که خدا در قرآن چنین یا چنان میگوید و چنین یا چنان امر یا نهی میکند و چنین یا چنان خبر میدهد و چنین یا چنان وعده و وعید میدهد. لوازم و تالیهای این نتیجه گیری و تأثیر آن در تفسیر قرآن مجید و دانشهای اسلامی چون کلام و فقه و… بر اهل نظر پوشیده نیست و این نویسنده در مواردی به آن لوازم و تالیها پرداخته است و در آینده نیز خواهد پرداخت. اما این موضوع که تفسیر بین الاذهانی من قرآن چگونه می تواند صورت گیرد و مقدمات آن چیست و پیش فهم های آن چه می تواند باشد و مسائلی از این قبیل موضوعاتی هستند بسیار جدی که در جای خود باید به آنها پرداخته شود.
(۱) وبسایت خبرگزاری مهر
انتهای پیام
ازادگی را شجاعت کلام هست