خرید تور تابستان

طرد اجتماعی چه بر سر ما می‌آورد؟

/بررسی پدیده‌ی طردشدگی با جامعه‌شناس و روانشناس اجتماعی/

پریسا صالحی، انصاف نیوز: شاید این روزها کلمه‌ی «مطرودان اجتماعی» را بیشتر از قبل از شنیده باشید، گروه‌هایی که به واسطه‌ی قومیت، جنسیت، مذهب و مهمتر از همه به حکم اقتصاد و حاشیه‌نشینی از متن جامعه حذف می‌شوند و به حاشیه می‌روند و به نوعی از زیست جامعه طرد می‌شوند. این موضوع ممکن است در جوامع مختلف به واسطه‌ی مسائل مختلف رخ دهد اما چه بر سر جامعه‌ای می‌آید که در آن «طرد اجتماعی» پررنگ شده باشد و دایره‌ی مورد قبول و در متن کوچکتر و به حاشیه‌راندگان و مطرودان بیشتر شده باشند؟ چه بر سر فردی می‌آید که دچار طرد شده است؟ این سوال‌ها را با علیرضا شریفی یزدی، روانشناس اجتماعی و شهره قمر فلاح، جامعه‌شناس شهری در میان گذاشتیم تا پاسخی پیدا کنیم. شریفی یزدی می‌گوید مقوله‌ی طرد در جامعه‌ی ما هنوز به مرحله‌ی بحران نرسیده است، از آن هم به هیچ وجه عبور نکرده‌ایم اما اگر به همین سبک و سیاق پیش برویم امکان اینکه این یکی از چهار-پنج بحران مهمی باشد که در جامعه‌ی ما ظهور و بروز داشته باشد وجود دارد. قمر فلاح نیز می‌‌گوید راه توسعه از پذیرش می‌گذرد و طرد همیشه تاثیرات منفی به دنبال دارد.

متن کامل گفت‌وگو با علیرضا شریفی یزدی و شهره قمر فلاح را در ادامه می‌خوانید:

افسردگی، اضطراب و مرحله‌ی پیشابحران طرد

شریفی یزدی، روانشناس اجتماعی در مورد موضوع طردشدگی به انصاف نیوز می‌گوید: «طرد اجتماعی مهم است اما احساس طرد از خود طرد مهم‌تر است. بسیاری از موارد وقتی ما در مورد طرد اجتماعی صحبت می‌کنیم بیشتر از اینکه خود طرد کار کند احساس طردشدگی است که فرد را دچار مسائل و مشکلات می‌کند. وقتی کسی چنین حسی می‌کند احساس تعلق جمعی را از فرد می‌گیرد. انسان با هویت‌هایش زنده است وقتی ما در مورد چیستی یک شخص صحبت می‌کنیم در مورد هویت او حرف می‌زنیم، ما انواع هویت داریم، هویت فردی، قومی، زبانی، اجتماعی، ملی، مذهبی، جنسی و جنسیتی و خیلی هویت‌های دیگر داریم. وقتی بخشی از این هویت‌ها در فرد درست شکل نمی‌گیرد و حس می‌کند نمی‌تواند خود را درست تعریف کند که بیشتر ناشی از طرد اجتماعی است، طبیعتا انواع و اقسام اختلالات روانی سراغ او می‌آید، مطالعات نشان می‌دهد که مهمترین اختلالاتی که سراغ افرادی که یا دچار طرد هستند یا احساس طرد دارند، می‌آید افسردگی، اضطراب بالا، وسواس، کم شدن اعتماد به نفس است. چیزی که خیلی رایج و شایع است احساس بی‌هویتی است.

خشم و پرخاش به صورت مستقیم به سراغ فرد نمی‌آید ولی با واسطه می‌آید، یعنی اگر فرد افسرده یا مضطرب باشد خیلی سریع ممکن است این اضطراب را تبدیل به پرخاش کند. این پرخاش‌ها بیشتر فردی هستند اما وقتی زنجیر می‌شوند تبدیل به پرخاش‌های جمعی و اجتماعی می‌شوند. همه‌ی این محصولاتی که خروجی این موضوع هستند دست به دست هم دهند شرایطی را فراهم می‌کنند که در فرد شکنندگی بسیار زیادی ایجاد می‌کند و او را به سمت انواع بیماری‌های روانی سوق می‌دهد ولی وقتی در یک جامعه زنجیره شد و زیاد شد، اولین جایی را که نشانه می‌گیرد، انسجام اجتماعی است. یعنی انسجام اجتماعی و به هم چسبندگی اجتماعی که نیاز است یک جامعه داشته باشد تا بتواند سرپا باشد و در مقابل تهدیدات مقاومت کند، با این طردهای کوچک و ریز ریز -مانند قطره قطره‌ی آب که پای دیوار ریخته شود و اول اتفاقی نمی‌افتد بعد کم کم ترک می‌زند و بعد دیوار می‌ریزد – ممکن است کیان یک جامعه را از هم بپاشد.»

او در ادامه می‌افزاید: «بنابراین مقوله‌ی طرد اجتماعی صرفا یک پدیده‌ی فردی نیست و یک امر اجتماعی است. طرد نتیجه‌ی تنازعات، تعارضات، مناقشات و منازعات درون یک جامعه است. برای مثال جامعه‌ی ما مناقشه‌ی قومی، مناقشه‌ی مذهبی، مناقشه‌ی زبانی، مناقشه‌ی میان‌نسلی، مناقشه‌ی جنسی و جنسیتی و مناقشه‌ی اقتصادی دارد؛ یعنی تفاوت بین قشر فقیر و متوسط و مرفه جامعه. اینها همه احساس طرد را در فرد تشدید می‌کند. اینها لازم و ملزوم و هم هستند یعنی از یک طرف طرد باعث می‌شود مناقشات و گسل‌ها روز به روز ببیشتر دهان باز کند و از طرفی با باز شدن این گسل‌ها در درون جامعه متاسفانه میزان طرد هم افزایش پیدا می‌کند.»

شریفی یزدی معتقد است که مسئولین کشور شناخت زیادی از مقوله‌ی طرد ندارند و می‌گوید: «اعتقاد من این است که مقوله‌ی طرد در جامعه‌ی ما هنوز به مرحله‌ی بحران نرسیده است، از آن هم به هیچ وجه عبور نکرده‌ایم اما اگر با همین سبک و سیاق پیش برویم امکان اینکه این یکی از چهار پنج بحران مهم شود که در جامعه‌ی ما ظهور و بروز داشته باشد وجود دارد. طرد اجتماعی برای مسئولین و کسانی که در سطح جامعه کارگزار و برنامه‌ریز هستند چندان مقوله‌ی شناخته‌شده‌ای نیست و آن را خیلی جدی نمی‌گیرند. ما باید اول نظر اینها را جلب کنیم که این پدیده خیلی مهم است و دوم اینکه باید برنامه‌ریزی داشته باشیم که بتوانیم هرچه بیشتر کمک کنیم که این گسل‌ها هم کمتر شود و هم دها‌نه‌‌ی آنها کوچکتر شود که در ادامه جامعه دچار پارچه پارچه شدن نشود.»

او در تعریف طرد اجتماعی توضیح می‌دهد: «طرد اجتماعی مثل هر مقوله‌ی اجتماعی و روانی دیگر شاید در یک تعریف نگنجد و تعاریف متفاوت دارد مثل واژه‌های فرهنگ، ارزش، هنجار، اضطراب، افسردگی و غیره شاید تعریف دقیقی از آن وجود نداشته باشد. به هر کدام از اینها اگر نگاه کنیم ده‌ها تعریف برایشان وجود دارد اما اگر بخواهیم در یک تعریف ساده و نه در یک تعریف جامع –چون تعریف جامعی نمی‌شود از اینها کرد- طرد اجتماعی را تعریف کنیم می‌گوییم وقتی در یک جامعه عوامل به هم چسبنده‌ی جامعه به اندازه‌ای نباشد که بتواند همه‌ی اجزا را دور یک محور جمع کند و تکه پاره‌هایی از آنها جدا شود، افراد آن جامعه اتمیزه می‌شوند یعنی ذره‌ای شده‌اند؛یعنی ذرات معلق در فضا هستند. مثل وقتی که نوری از خورشید به یک انباری تاریک می‌خورد، آنجا که نور خورشید هست می‌بینید که در قسمتی که نور هست ذرات وجود دارد، این ذرات در فضا معلق هستند و به هر سمت که آن را فوت کنید به سمت مخالف حرکت می‌کند. وقتی که جامعه ملات به هم‌چسبنده‌اش قوی نباشد میزان ذرات جدا شده از جامعه آنقدر زیاد می‌شود که خود محور لاغر می‌شود و کسانی جدا شدند و حالت اتمیزه پیدا کردند، این همان حالت طردشدگی است. یعنی این احساس که به این جامعه یا جمع یا گروه تعلق ندارند احساس اینکه جامعه‌ی کل نیازهای اینها را برطرف نمی‌کند و به خواسته‌های اینها توجه نمی‌کند.

برای مثال فرض کنید یک اهل سنت در ایران احساس می‌کند که کسی به خواسته‌های مذهبی او توجهی نمی‌کند یا قوم کرد احساس می‌کند که توجهی به خواسته‌های قومیتی او مثل زبان، خط، لباس توجهی نمی‌کند. احساس طردشدگی دارد و از تعلق خاطر به کلیت جمعی ایرانی بودن و هویت ملی یک مقداری دور می‌شود. بنابراین اگر بخواهیم یک تعریف ساده بدهیم طردشدگی به معنای احساس این است که ما توان تعلق به یک جمع بزرگتر را از دست می‌دهیم و احساس می‌کنیم منافع ما با منافع کلیت جامعه در تضاد است.»

چرا ارمنی‌ها، یهودی‌ها و زرتشتی‌ها روز به روز کم می‌شوند؟

شهره قمر فلاح، جامعه شناس نیز در این مورد به انصاف نیوز می‌گوید: «اول باید ببینیم ریشه‌ی طرد اجتماعی چیست؟ گاهی طرد اجتماعی ریشه‌ی اقتصادی دارد، گاهی هم ریشه‌ای از رعایت هنجارها و ارزش‌های اجتماعی دارد. برای مثال در جامعه‌ی عشایری آنقدر ارزش‌های اجتماعی غالب است و اجتماع بر فرد تسلط دارد که اگر فردی خلاف ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی رفتار کند به شدت طرد می‌شود. در جوامع سنتی که ارزش‌های اجتماعی حکمیت دارند، پیروی نکردن از آن ارزش‌ها باعث طرد اجتماعی می‌شود. وقتی جامعه خیلی اخلاقی است پیروی نکردن از اخلاق اجتماعی طرد اجتماعی در پی دارد. برای مثال کسی که دچار بزهکاری می‌شود، اگر بزهکاری در یک جامعه بسیار ارزش منفی داشته باشد و به آن نگاه منفی شود و اخلاق اجتماعی در آن بسیار حکمیت داشته باشد این شخص طرد می‌شود ولی در یک جامعه‌‌ای که دزدی زیاد باشد یا به عبارتی فراوانی رفتار خلاف اخلاق اجتماعی وجود داشته باشد دیگر این عمل خیلی بد تلقی نمی‌شود و انگار همه پذیرفته‌اند بنابراین باید ریشه‌های طرد اجتماعی بررسی شود.

وقتی در یک جامعه شکاف طبقاتی خیلی زیاد می‌شود و افراد کمی پول زیاد دارند، امکانات و فرصت‌های دسترسی برای عده‌ای بسیار زیاد است و برای یک عده خیلی کم است، خود به خود این فرد در انزوا و حاشیه قرار می‌گیرد. حالا اگر جامعه‌ی خود را بررسی کنیم همه‌ی اینها دارد اتفاق می‌افتد، یعنی جامعه‌ی ما درحال دگرگونی در بی‌هنجاری است، هنجارهای قبلی خیلی تسلط ندارند مثلا دروغ خیلی بد است اما زیاد دروغ می‌گوییم بنابراین هنجار دروغ نگفتن خیلی رعایت نمی‌شود، بی‌هنجاری است. این یک تحول در حال اقتصادی است که تغییر اجتماعی در آن خیلی سریع اتفاق می‌افتد. در شرایطی که تغییر اجتماعی در هر قسمتی از این مسائل زیاد باشد طرد اجتماعی خیلی اتفاق می‌افتد و جامعه دچار آسیب‌های اجتماعی زیادی می‌شود.

اگر گروه‌های زیادی در حاشیه، انزوا و طرد قرار بگیرند، دچار یک واکنش می‌شوند یعنی یک کنش اجتماعی صورت گرفته و یک عده را طرد کرده‌اند، افراد طردشده واکنش نشان می‌دهند. وقتی که انزوا صورت بگیرد، این واکنش‌ها همیشه با خشم، خشونت و هجوم همراه است. از نظر فردی وقتی یک نفر را طرد و منزوی کنند، آن فرد دچار خشم می‌شود و به کژرفتاری سوق داده می‌شود و امکان پیوستن او به جامعه‌ی اصلی کم می‌شود، هرچقدر این طرد اجتماعی شدیدتر باشد امکان وصل دوباره‌ی این گروه به جامعه‌ی اصلی کمتر می‌شود، در نتیجه آن گروه در تقابل با متن جامعه قرار می‌گیرد، وقتی در تقابل قرار بگیرد واکنشش همیشه خشونت‌آمیز می‌شود.»

او در مورد طرد به واسطه‌ی چیزهایی مثل جنسیت و لهجه گفت: «اینها هم به نوعی ارزش هستند یعنی وقتی به یک مرکزیتی ارزش داده می‌شود هرچه در خلاف آن مرکز قرار بگیرد دچار یک نوع بی‌اعتباری و بی‌ارزشی می‌شود، وقتی شما به زبان فارسی و به آداب و سنن فارس به عنوان مرکز نگاه کنید، هرچه خلاف آن است دچار طرد و بی‌اعتباری است، کسی اعتبار دارد که از الگوی مرکز تبعیت کند.

در جامعه‌ی ابتدایی تنوع گروه‌ها اندک است، هرچقدر جامعه وسعت پیدا می‌کند گروه‌های متعدد اجتماعی در آن به وجود می‌آیند، گروه‌های متعدد دچار سبک زندگی مختلفی هستند؛ زبان، دین، بینش مختلف دارند. این تعدد و تکثر اگر پذیرفته شود اتفاقا جامعه رو به تعالی است. تنوع و تکثر پذیرفته شده همیشه منجر به رشد می‌شود ولی تنوع و تکثری که محور و اعتبار آن بر مرکزیت باشد و غالب باشد و بقیه‌ی گروه‌ها، بینش‌ها، آداب و سنن و رفتارهای اجتماعی اعتبار نداشته باشند، طرد اجتماعی صورت می‌گیرد که همیشه واکنش آن منفی است.

همیشه واکنش طرد، منفی است و واکنش پذیرش، مثبت است. یعنی فردی که در اقلیت است اگر در یک اکثریتی قرار بگیرد، احساس امنیت کند و به رسمیت شناخته شود و این تکثر را قبول کند، جذب جامعه می‌شود. این اختلاط فرهنگی همیشه رشد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی به وجود می‌آورد چون امنیت اجتماعی احساس می‌کند.»

او در پاسخ به سوالی در مورد نسبت توسعه‌نیافتگی با طرد اجتماعی می‌گوید: «توسعه همیشه به شکلی اجرا می‌شود که مشارکت اجتماعی وجود داشته باشد. همه‌ی برنامه‌های توسعه که ما داشتیم چون مشارکت اجتماعی برای آن وجود نداشت، با بن‌بست مواجه شد. توسعه اگر همراه با مشارکت اجتماعی مردمی که بر آنها توسعه اعمال واقع شود باشد و بپذیرند، حتما توسعه اتفاق می‌افتد. وقتی که در مفهوم توسعه‌ی اجتماعی پذیرش وجود داشته باشد یعنی روی آموزش کار کرده باشند که مردم بپذیرند و وقتی پذیرفتند باهم اجرایش کنند توسعه اجرا می‌شود. در یک جامعه توسعه‌یافتگی درون‌زا و به صورت «شدن» باید با پذیرش مردم و احساس امنیت اقلیت‌ها از هر نظر از طرف اکثریت باشد، اگر کسی که جور دیگری فکر می‌کند، جور دیگری کار می‌کند، جور دیگری دین دارد، جور دیگری جنسیت دارد یا جورد دیگری قومیت دارد و حرف می‌زند را بپذیرند، در این جامعه احساس امنیت به وجود می‌آید و اقلیت هم احساس امنیت می‌کنند و به جای تقابل، تفاهم و وفاق اجتماعی صورت می‌گیرد، این در ذات خود توسعه و پیشرفت به وجود می‌آورد.»

قمر فلاح در مورد وضعیت امروز ایران در موضوع طرد اجتماعی توضیح داد: «انقلاب در ذات خود یعنی دگرگونی و کسانی که در حاشیه بودند به متن می‌آیند. انقلاب ریشه‌ی شهری داشت اما کسانی که روی کار آمدند و مسئولان بیشتر ریشه‌ی روستایی پیدا کردند که قبلا در متن جامعه نبودند. اینها که ریشه‌ی قومیت‌های مختلف داشتند، سعی کردند برای قوم و منطقه‌ی خود آبادانی بیاورند، این اختلاط فرهنگی و جابه‌جایی جمعیت به وجود آورد، ازدواج‌های قوم‌های مختلف و آشنایی با هم از نقاط مختلف ایران، رفت و آمد و اتومبیل و اینها هم به این موضوع کمک کرد و این ریشه‌ی مثبت دارد اما وقتی سنت در مقابل مدرنیته و مذهب شیعه در برابر بقیه‌ی مذاهب و آداب و رسوم این گروه در مقابل بقیه قرار گرفت باعث شد که طرد اجتماعی اقلیت‌ها رخ دهد.

من خیلی به این موضوع در مورد زبان اعتقاد ندارم، الان آذربایجانی‌ها همه فارسی بلد هستند و زبان مسئله‌ی مهمی نیست، زبان فارسی همیشه عامل وحدت بوده و باید آن را حفظ کرد به انضمام اینکه باید به زبان مادری نیز اهمیت داد، نه اینکه این را به فراموشی بسپاریم و فقط بگوییم هرجا به زبان خود حرف بزند. من بیشتر طرد اجتماعی را در مذهب و دین می‌بینم و نقش زبان را کمتر می‌بینم. بگذریم از قومیت‌هایی که می‌خواهند این را بزرگ کنند. به نظر من اختلاف اصلی سنت و مدرنیته و مذهب است. سرشماری را نگاه کنید بیشتر ارمنی‌ها الان رفته‌اند. چرا رفتند؟ یهودی‌ها رفته‌اند. چرا رفتند؟ زرتشتی‌ها روز به روز کم می‌شوند. چرا کم می‌شوند؟ یا به دین‌های دیگر می‌روند یا از ایران می‌روند. همین مسئله در مورد فرهنگ شیعه در مقابل بقیه فرهنگ‌ها، تبعیضاتی که برای مساجدشان قائل هستند؛ به هرحال اینها واکنش در پی دارد که این واکنش‌ها هم پیامد منفی دارند

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا