خرید تور تابستان

ناگفته‌های یک قربانی اسیدپاشی، قبل از مرگ [+عکس]

زهرامیعادی در گزارشی در ایسنا نوشت:

«روزی خواهد آمد که هیچ مادری تنها از ترس زخم نخوردن، فرزندش را در آغوش نخواهد گرفت و آغوش مادران جایی برای نوازش های عاشقانه خواهد شد».

اکنون یکسال است که رعنا آغوش گرم مادر را ندارد تا دستی نوازشگر و تسکینی بر درد زخم‌هایش باشد. زخمها هدیه کسی است که قرار بود پدر باشد.

سمیه به همراه دو دخترش در یکی از نیمه‌شب‌های اردیبهشت‌ماه سال 90 قربانی کینه همسر و برادر شوهرش شد و نفسش بعد از چهار سال سوختن در اسید، پارسال مصادف با روز مادر به تنگ آمد و در نهایت در 25 فروردین‌ماه در آتش اسید برای همیشه خاکستر شد.

 

سمیه در آخرین روزهای زندگی پرده از قصه پر غصه زندگیش برداشت و برایم گفت که چگونه قبل از اینکه قربانی اسید شود، از آزار شوهر و برادر شوهرش بارها و به انحای مختلف دست به خودکشی زده بود که البته موفقیت‌آمیز نبوده، هراسان از آینده پیش‌روی “رعنا” و “نازنین” ، با تمام دردهایش می‌ساخت تا سایه‌ ای بر سر بی موی رعنا باشد و دست از تلاش بر نمی‌داشت و زندگی را به عشق دو دخترش از صبح تا شب طی می‌کرد و از صدای دویدن و خندیدن آنها نبض خسته‌اش ادامه می‌یافت تا اینکه درنهایت زیر چادر اکسیژن به صفر نزدیک و نزدیک‌تر شد و به آغوش معبودش رفت تا دیگر درد کشیدن را تحمل نکند.

 

سرنوشت این زن آنقدر دلخراش است که دل هر انسانی را به درد می‌آورد اما او در اوج دردمندی و سوختن در آتش اسیدی که همسرش براو پاشیده بود، همچنان عاشقانه از ابتدای زندگی و قبل از تولد رعنا می‌گفت « با وجود تمام مشکلات، چون امیر (همسر) را خودم انتخاب کردم، پای همه چیز حتی ندیدن خانواده‌ام ماندم و در واپسین روزهای قبل از اجرای آن نقشه شوم از او خواستم که دست از دزدی و اعتیاد بردارد تا با او ادامه دهم. ملتمسانه می‌گفتم “تو را خواستم”، “الانش هم می‌خوام، تا زنده هستم، باهات هستم”، » اما امیر از آنجا که تمام وجودش افیونی بود به ضجه‌های سمیه توجه نکرد و همچنان در باتلاق بیش از دیروز فرو رفت تا دست به جنایتی زد که دنیا را شرمسار کرد.

طاقتش تاب آمده بود؛ “نبود امیر”، “تحقیر و توهین‌های علی” (برادرشوهرش)، “ندیدن خانواده”، “نداشتن خرجی” “سرگردانی” و …، تا جایی که چشم امید دخترانش به او نیز مانع آن نشد که با خوردن قرص پایانی به زندگیش دهد اما چشم‌هایش را در بیمارستان گشود و آن موقع بود که فهمید نقشه‌اش برباد رفته، یک هفته از این اقدام نگذشته بود که توهین و فحاشی‌های علی در زندانی که در نبود همسرش برای او ساخته بود، دنیا را برایش تنگ و تنگ‌تر کرد و این بار جلوی چشمان گریان دخترانش به “توری مرغی” رفت، جایی که بیش از 20 بشکه 20 لیتری نفت بود…..

« بنزین را روی خودم خالی کردم، فندک را برداشتم هر قدر تلاش کردم روشن نشد، چون بنزین آن را خیس کرده بود که ناگهان با فریادهای پسر برادر شوهرم همه از اقدامم مطلع شدند و باز هم …. باید به زندگی مشقت‌بار ادامه می‌دادم و در نبود امیر هر روز تحقیر می‌شدم و اجازه نداشتم از خانه بیرون بروم. دیگری مجالی نمانده بود جز راه حل آخر؛ طلاق.»

درخواست طلاق، امیر و علی را بر آن داشت تا تمام تلاش خود را بکنند که سمیه مستاصل، از درخواستش برگردد و همچنان با خفت ادامه دهد اما تهدیدهای آنان مبنی بر اینکه “نازنین” و “رعنا” را از او خواهند گرفت هم چاره ساز نشد، دیگر بریده بود. اصرارهای سمیه برای طلاق کار دستش داد تا او را به دنیای دردناک‌تر از قبل وارد کند، ساعت 9 شب او که تمام روز را مثل مرغ سرکنده در خانه و بیرون گذرانده بود، به خانه آمد و شام خواست، زنگ خانه به صدا درآمد، پدر سمیه بود. “نازنین” و “رعنا” را آورده بود – آنها اجازه داشتند به منزل پدربزرگ بروند و با بچه‌های دایی و خاله‌شان بازی کنند – پدر سمیه به خانه آنها نیامد چون معتقد بود خانه مردی که به زن و بچه‌اش نامردی می‌کند، رفتن ندارد. امیر از نازنین که چهارساله‌ بود در مورد آنچه در خانه پدربزرگ گذشته بود پرسید و نازنین جواب درست و حسابی نمی‌داد که نتیجه آن سیلی محکمی بر صورت طفل شد. خونی که از لب نازنین جاری شد سمیه را به خروش واداشت و شروعی برای درگیری و دعوا شد.

 

شب موقع خواب سمیه از سردرد به خواب نمی‌رفت که این بهانه خوبی برای آغاز نقشه امیر بود. او به بهانه کاهش سردرد قرص خواب به خورد سمیه می‌دهد و همین که او به خواب عمیق می رود اجرای نقشه‌ش را آغاز می کند که سمیه با صدای در از خواب می‌پرد.

او می‌گفت: امیر ساعت 12 شب با چراغ قوه از بیرون آمد و گفت یه موتوری مشکوک می‌زد و با این جملات مرا قانع کرد تا مجدد بخوابم، امیر با علی تا صبح گودال عظیمی را در حیاط خانه کنده بودند و می‌خواستند اسید را روی خانواده‌ام بریزند، تا حیاط پدرم هم رفته بودند، اما چهار لیتری سوراخ شده و ریخته بود و خدا نخواست آنها هم مثل من شوند.

سمیه در بستر بیماری در واپسین روزها با صدای لرزان و بی‌خبر از آنچه در انتظارش بود درباره لحظه حادثه گفت : در عالم خواب بودم که حس کردم روغن داغ رویم ریختند، فریاد می‌زدم “سوختم”، “سوختم”. به سمت سطل آب رفتم اما ترسیدم آب دردم را بیشتر کند که ناگهان با زانو افتادم. موهایم ریخت، لباسم ریش ریش شد، دنیا تیر و تار شد ….

رعنا در بغلم در حال شیر خوردن بود و با کمی فاصله، نازنین خوابیده بود، روی نازنین مقداری اسید ریخت، اما رعنا خیلی آسیب دید. امیر فریاد می‌زد “کابل برق ترکیده”، “بمب در کولر منفجر شده”، مرتب دروغ پشت دروغ …. همسایه‌ها ما را به بیمارستان بردند.

 

« سه روز بعد از حادثه با همین وضعیت در بیمارستان می‌خواستم به رعنا شیر بدهم چون مرتب گریه می‌کرد، برادرم مانع شد اما اصرار کردم، رعنا را در آغوش گرفتم، نگاهی به صورتم انداخت و برگشت و دیگر هرگز شیر نخورد. »

تمام تلاش‌ها برای نجات‌شان فقط سه ماه دوام آورد، زمانی که آنها را در فروردین‌ سال 91 یافتیم، هفت‌ماه به دلیل نداشتن پول تحت درمان قرار نگرفته بودند و در آتش خشم مرد معتاد می‌سوختند، با کمک‌های مردمی تیماری بر آلامشان زدیم. سمیه و رعنا بارها و بارها خودشان را به تیغ جراحان سپردند تا شاید امیدی برای بهبود داشته باشند.

سمیه درحالی که هرگز فکرش را نمی‌کرد که تاب این همه درد را نیاورد با صدای بلند و لرزان گفت:خودم با دستان خودم او را قصاص خواهم کرد. آرزویی که برای همیشه محال شد. رعنا نیز خواستار قصاص است و می‌گوید ” اگه بابایی روی ما اسید ریخت ما هم باید بریزیم که اونهم مثل ما بسوزه.” نازنین خواهر بزرگتر رعنا که در زمان اسیدپاشی در کنار آنها شاهد این جنایت بوده از اسم و خانواده پدرش وحشت دارد و از آنها می‌ترسد.

اعضای خانواده سمیه برای اولین سالگرد ملکوتی شدنش بر سر مزار او در بهشت زهرای نظام‌آباد گرد آمدند، رعنا و نازنین بازیگوشانه چشم به سیاهی سنگ قبری دوختند که بر آن مرثیه‌ی از درد بی‌مادری حک شده بود. گلهای روی قبر را برمی‌داشتند و بر سر و روی سمیه می‌پاشیدند.قامت پدر و مادر سمیه با دیدن این سنگ سیاه مجدد شکست و اشک‌هایشان بدرقه مراسمی شد که آسمان از دردش ابری شده بود، اما نمی‌گریست.

 

اکنون رعنا یکسال است بدون مادر به زندگی ادامه داده و در این مدت بارها به اتاق عمل رفته تا شاید سرنوشت روی خوش به او نشان دهد؛ چون او امید دارد و با تمام زخم‌هایش به مدرسه‌ای در روستای همت‌آباد می‌رود و در مدرسه در کنار همسالانش درس می‌خواند تا برای خودش کسی شود.

 

این پرونده‌ همچنان در دستگاه قضاست و متهم ردیف اول در زندان روزگار می‌گذراند و متهم ردیف دوم با وثیقه ،که پدر سمیه می‌گوید میزان آن 100 میلیون تومان بوده، فعلا از زندان آزاد شده است.

مرحومه سمیه مهری قربانی اسید پاشی
رعنا
محلی که سمیه و دخترانش مورد حمله اسید پاشی قرار گرفتند – همت‌آباد بم
رعنا
رعنا بر سر مزار مادرش
رعنا
یک سال پس از سمیه
یک سال پس از سمیه
یک سال پس از سمیه
مرحومه سمیه مهری قربانی اسید پاشی
انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. قلبم بدرد اومد لعنت بهشون چقدر یک ادم میتونه بی صفت باشه بازن و طفل معصوماش اینکارو کنه خدایا اخه کجایی

  2. چرا باید بتونه با وثیقه ازاد بشه اخه این عدالته!!! پس کو عدالت؟؟؟؟؟؟ اتیش گرفتم درد خودم یادم رفت … اسم خودت را میزاری مرد لعنت به اون شیری که خوردی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا