مشکل شیعه و سنی از کجا آغاز شد و راهحل آن چیست؟
ابراهیم منهاج دشتی، عضو سابق مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان در یادداشتی تلگرامی نوشت:
این روزها برخورد داعش و طالبان با شیعیان افغانستان صدای بعضی علما را درآورده و فریاد وامظلوماه و فریاد من أصبح و لم یهتم بأمور المسلین را سر می دهند. آیا اینها علت اصلی این برخوردها را نمیدانند؟ یا جرأت اظهار آن ندارند، یا به مصلحت خود و موقعیت مردمی خود نمیدانند یا از مریدان خود میترسند؟ واضح است که میدانند و خوب هم میدانند و راه حل مشکل را هم میدانند. نیازی به تحقیق و تفحص و مذاکرات مفصل هم ندارد. اگر در خانه کس است یک حرف بس است. اگر چند نفر از مراجع یا یکی از آنها یا مقام معظم رهبری طی یک بیانیه مشترک یا به تنهائی اهانت به خلفا و زوجات حضرت پیغمبر ص را تحریم نمایند تمام مشکل برطرف می شود. مگر طالبان یا داعش چه کینهای از شیعیان در دل دارند. تندروی شیعیان پاکستان و افغانستان در باره شیعیان و همین طور بعضی افکار شیعیان آنجا از کتاب های مجلسی نشأت گرفته و شورش افغانها بر علیه حکومت صفویه و اسقاط دولت آنها توسط آنها نیز برخاسته از کتاب های مجلسی بود.
نگاهی به شرائطی که کتابهای مجلسی در آن نوشته شد:
کتابهای مجلسی در زمان حکومت صفویه نوشته شده. حکومتی که طی سالیان متمادی در جنگ با حاکمان سنی مذهب ترکیه بوده و سرسلسله آنها یعنی شاه اسماعیل در اثر شکست سختی که در جنگ چالدران از حکومت عثمانی ترکیه خورده بود و به روایت تاریخ زنش هم اسیر آنها شده بود، کینه و عقده عمیقی از آنها در دل داشت. کینهای که به اعقاب او منتقل شد بلکه درطی قرون بعدی عمیقتر و ریشه دارتر شد.
از طرف دیگر در همان زمانها ترکیه به طور مکرر به اروپا حمله میکرد و مضافا بر فتوحات وسیع آنها در اروپای شرقی قلب اروپا هم در معرض تهدید قرار داده و نیروی دریائیشان به ونیز رسیده بود. در این شرائط کاملا طبیعی بود که اروپائیان در صدد تقویت سپاه صفویان برآیند و بین آنها و ترکیه فتنه کنند تا ترکیه را تضعیف نموده و از هجوم به اروپا باز دارد.
و باز در همان دوران هند یعنی هند و پاکستان و بنگلادش فعلی مستعمره انگلیس بود و هند با ایران صفوی مرز مشترک داشت و حمایت آنها از صفویه چند دلیل داشت یکی اینکه روسیه و سایر دول اروپائی را از ورود به خلیج فارس و هند باز دارد و دیگر اینکه قدرتی در برابر ترکیه باشد تا او را از هجوم به اروپا باز دارد. تاسیس کارخانه توپ سازی در نجف آباد برای شاه عباس به همین دلیل بود و بیرون کردن پرتقالیها و بلژیکی ها از خلیج فارس نیز به وسیله استفاده از همین اسلحههای انگلیسی بود. در این شرائط کاملا طبیعی بود که به هر وسیله فتنه بین شیعه و سنی هرچه بیشتر تشدید شود و هزینهها و وسائل و ابزارها و راه های گوناگونی برای آن در نظر گرفته شود. ارتباط انگلیس با برخی از علمای شیعه برخاسته از همین شرائط است و در همین فضا کتابهای دینی فراوانی تالیف شده. از مقدمه کتاب بحار هم استفاده میشود که برخی از کتابهائی که مجلسی از آنها روایت کرده از هند برای او آورده بودند.
نگاهی به دوران پیش از صفویه
وقتی ایلخانان مغول مسلمان شدند، اگر مانند اکثر مردم آن زمان مذهب سنی اختیار کرده بودند باید تابع خلفای عباسی مستقر در مصر میشدند تا حکومت شان در نظر مردم مشروعیت پیدا کند و چون خودشان خلافت عباسی بغداد را منقرض کرده و خلیفه را کشته بودند نمیتوانستند با آنها رابطه خوبی داشته باشند و لذا مذهب شیعه اختیار کردند. و چون هممرز با ترکان حاکم ترکیه و رقیب آنها بودند، از آن زمان اختلافات بین شیعه و سنی گسترده تر و عمیق تر شد و بعد که نوبت به تیمور لنگ رسید که او هم اظهار تشیع میکرد، به ترکیه حمله کرد و سلطان با یزید را اسیر کرد و این اختلافات عمیقتر شد. بعد ازدوره تیموریان نوبت به آق قوینلوها رسید و از آنها حکومت به شاه اسماعیل صفوی رسید که مادرش دختر اوزن حسن آق قوینلو بود.
از سال 656 هجری که دوره ایلخانان مغول شروع شد تا سال 907 هجری که شاه اسماعیل صفوی به عنوان شاه ایران در تبریز تاج شاهی بر سر گذاشت یعنی حدود 250 سال مذهب تشیع مذهب رسمی و سیاسی شد و رقابت و جنگ بین شیعه و سنی ادامه و رو به گسترش گذاشت.
باید توجه داشت که همه حاکمان این دو طیف، هم سنی و هم شیعه از نژاد ترک بودند. ترکان پرانرژی و با حرارت و قاطع و سلحشور که عمده سپاهیان آنها نیز ترک بودند.
ترکهای آن زمان مانند ترکهای حالا نبودند. آنها تازه ازآسیای میانه آمده بودند و هنوز روحیه عشایری و شجاعت و تهاجمی خود را از دست نداده بودند. ترکان زمان ما پس از قرن ها شهر نشینی و خوش گذرانی، ترکیتشان تحلیل رفته و از روحیات سابق شان جز آثار اندکی چیزی باقی نمانده و مانند ما محافظه کار و کمحوصله و با احتیاط شدهاند. همان طور که اعراب بعد از دوره فتوحات که اسلام را به سرعت گسترش دادند در سالهای بعد که شهر نشین شدند و متنعم به نعمت های گوناگون شدند و از لذات زندگی بهرهمند و چاق شدند، تدریجا روحیه تهاجمی خود را از دست داده و تنبل شدند.
در پرتو سیاست ترکی آن دورانها طبیعی است که آثار فرهنگی و اجتماعی و علمی و تاریخی ما حالت و روحیه ترکی و تهاجمی به خود گرفته باشد و به دور از احتیاط و ملاحظه و انعطاف لازم شکل گرفته باشد. مطمئنا علما و مورخینی که از لحاظ روحیه با روحیات حاکمان سنخیت بیشتری داشتهاند، زمینه و شرائط بهتری برای ترویج افکار خود به دست آوردهاند. از این شرائط و این فضای سیاسی مذهبی چنین نتیجه گرفته میشود که باورهای مذهبی و کتابهائی که در این دوره تالیف شده حالت سیاسی ترکی به خود گرفته باشد و از انعطاف لازم فاصله گرفته باشد.
کتابهائی که در دوره صفویه به دست مجلسی رسیده و آنها را در کتاب بحار روایت کرده اکثرا در همین برهه تاریخی تالیف شده بود. و بعد بخشهائی از آنها به فارسی ترجمه و در بین مردم منتشر شد و به دست افغانها رسید و آنها را بر علیه حکومت صفویه تحریک کرد که به اسقاط دولت آنها منتهی شد.
و باز باید توجه داشت و مد نظر قرار داد که کتابهای آن زمان خطی بوده و شماره صفحه و مشخصات دقیق نداشته و دخل و تصرف در آنها آسان بوده و طبیعی بود که بسیاری از افراد و احزاب و نفوذیهای گوناگون از طریق جعل روایت و گنجانیدن آنها در کتب معروف و مورد قبول و تحریف کتب در صدد پیشبرد اهداف شوم خود برآمده باشند و به هر وسیله به فتنه و فساد بین پیروان مذاهب پرداخته باشند. با توجه به این شرائط چگونه میشود مطمئن شد که کتب حدیثی و تاریخی منسوب به علمای گذشته ما بدون دخل و تصرف به دست مجلسی رسیده باشد.
صرف نظر از این شبهات و ابهاماتی که به کتاب های حدیثی و تاریخی ما احاطه کرده، برخی از این برخوردهای زننده و نا بهنجاری که در برخی از این کتب نسبت به بزرگان صحابه صورت گرفته با قرآن و سیره حضرت پیغمبر ص و آنچه در نهج البلاغه آمده سازگار نیست بلکه منافات دارد. در اینجا به جند مورد اشاره میشود:
1- آیه 8 سوره انعام ” وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ” آنهائی که مشرکین آنها را در برابر خدا میپرستند دشنام ندهید که متقابلا بتپرستان هم از روی نادانی خدا را دشنام دهند. در این آیه حتی از دشنام بتهای مشرکین نهی شده به خاطر نتیجه سوئی که ممکن است مترتب بر آن شود. یعنی حتی بر فرض اینکه عملی به خودی خود مجاز باشد در صورتی که مفسدهای بر آن مترتب شود و باعث تحریک مخالف شود حرام میشود.
2-در نهج البلاغه در خطبه 206 از امام علی ع نقل شده که به سپاهیان خود وقتی که به سپاهیان معاویه دشنام داده بودند، گفته” إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ وَ لَكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ كَانَ أَصْوَبَ فِي الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِي الْعُذْرِوَ قُلْتُمْ مَكَانَ سَبِّكُمْ إِيَّاهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنِنَا وَ بَيْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّى يَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ يَرْعَوِيَ عَنِ الْغَيِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ” من کراهت دارم که به آنها دشنام دهید. ولی اگر به جای دشنام، اعمال و حال آنها را بیان میکردید گفتار بهتری بود و عذر شما بهتر ادا میشد. و بهتر این بود که به جای دشنام میگفتید خدایا جان ما و آنها را حفظ کن و بین ما و آنها اصلاح کن و آنها را هدایت کن تا کسی که حق را نشناخته بشناسد و کسی که به سوی گمراهی رفته برگردد)
3-در خطبه 228 نهح البلاغه آمده که امام علی ع فرموده” لِلَّهِ بَلَاءُ(بلاد) فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَ دَاوَى الْعَمَدَ وَ أَقَامَ السُّنَّةَ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ ذَهَبَ نَقِيَّ الثَّوْبِ قَلِيلَ الْعَيْبِ أَصَابَ خَيْرَهَا وَ سَبَقَ شَرَّهَا أَدَّى إِلَى اللَّهِ طَاعَتَهُ وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ رَحَلَ وَ تَرَكَهُمْ فِي طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا يَهْتَدِي بِهَا الضَّالُّ وَ لَا يَسْتَيْقِنُ الْمُهْتَدِي” برای خدا باد خیر فلان.(یا شهرهای فلان) به راستی که او کجیها را راست کرد و بیماریها را مداوا کرد و سنت را برپا داشت و فتنه را پشت سر گذاشت پاک جامه و کم عیب درگذشت از خیر آن برخوردار شد و بر شر آن سبقت گرفت. طاعت خود را به پیشگاه خدا ادا کرد و حقا از او پرهیز نمود. از دنیا رفت و مردم را در راههای شاخه شاخه رها کرد که گمراه به وسیله آن هدایت نمیشود و هدایت یافته به یقین نمیرسد)
اکثر شارحین لفظ (فلان) را اشاره به عمر دانسته و ابن میثم آن را اشاره به ابوبکر دانسته و مغنیه آن را اشاره به یکی از آن دو نفر داسته است.
باید توجه داشت که در چاپهای سابق نهج البلاغه در اول این خطبه فقط (و من کلام علیه السلام) وجود دارد و عبارت (یرید به بعض أصحابه) که بعد از آن نوشته شده، در چاپهای سالهای اخیر به آن اضافه شده است.
4- در خطبه 134 نهج البلاغه آمده که امام علی ع در جواب عمر که در باره شرکت خود در جنگ با روم با او مشورت کرده بود، گفته:
“إِنَّكَ مَتَى تَسِرْ إِلَى هَذَا الْعَدُوِّ بِنَفْسِكَ فَتَلْقَهُمْ فَتُنْكَبْ لَا تَكُنْ لِلْمُسْلِمِينَ كَانِفَةٌ دُونَ أَقْصَى بِلَادِهِمْ لَيْسَ بَعْدَكَ مَرْجِعٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهِ فَابْعَثْ إِلَيْهِمْ رَجُلًا مِحْرَباً وَ احْفِزْ مَعَهُ أَهْلَ الْبَلَاءِ وَ النَّصِيحَةِ فَإِنْ أَظْهَرَ اللَّهُ فَذَاكَ مَا تُحِبُّ وَ إِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى كُنْتَ رِدْءاً لِلنَّاسِ وَ مَثَابَةً لِلْمُسْلِمِينَ ” اگر تو خودت به سوی این دشمن بروی و با آنها بجنگی و سرنگون شوی، مسلمین پناهگاهی نخواهند داشت مگر دورترین بلادشان. بعد از تو مرجعی ندارند که به او مراجعه کنند. پس یک مرد جنگ دیده به سوی آنها بفرست. و اهل تجربه و اخلاص را با او بسیج کن. اگر خدا پیروزی داد که همان است که دوست داری و اگر وضع دیگری پیش آمد تو پناهگاه و مرجعی برای مسلمین باشی)
5- در خطبه 146 نهج البلاغه آمده که امام علی به عمر وقتی که با او مشورت کرده بود که شخصا در جنگ با فارس شرکت کند، گفته:
“فَكُنْ قُطْباً وَ اسْتَدِرِ الرَّحَى بِالْعَرَبِ وَ أَصْلِهِمْ دُونَكَ نَارَ الْحَرْبِ فَإِنَّكَ إِنْ شَخَصْتَ مِنْ هَذِهِ الْأَرْضِ انْتَقَضَتْ عَلَيْكَ الْعَرَبُ مِنْ أَطْرَافِهَا وَ أَقْطَارِهَا حَتَّى يَكُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَكَ مِنَ الْعَوْرَاتِ أَهَمَّ إِلَيْكَ مِمَّا بَيْنَ يَدَيْكَ” (تو خود محور باش و آسیاب جنگ را به وسیله عرب بچرخان و بدون خود، آنها را به آتش جنگ بفرست. چون اگر تو خود از اینجا بیرون روی عرب از اطراف و اکناف بر ضد تو شورش میکنند به طوری که آنچه پشت سر گذاشتهای برای تو مشکلتر میشود از آنچه در پیش گرفتهای)
از مشورت عمر با علی که در این دو خطبه آمده، معلوم میشود که رابطه بین آنها دوستانه بوده که عمر به او اعتماد کرده و با او مشورت کرده و از جواب امام که با کمال صداقت و دلسوزانه به او جواب داده، معلوم میشود که او نیز این رابطه را محترم میشمرده است. کسانی که خود را پیرو علی می دانند باید چنین رابطه دوستانهای را محترم بشمارند در غیر این صورت پیرو علی نیستند و باید به خود بیندیشند که از کدام سیاست و کدام امام پیروی میکنند.
6- در تاریخ فتح مکه آمده که حضرت پیغمبر ص بعد از عفو عمومی دستور به قتل چند نفر از جمله عکرمة پسر ابوجهل داده بود. ولی زنش از حضرت پیغمبر ص برای او امان گرفت و او را برگرداند. وقتی خبر به آن حضرت رسید که عکرمه دارد میآید خطاب به اصحاب گفت “إنّ عكرمة يأتيكم، فإذا رأيتموه فلا تسبّوا أباه، فإنّ سبّ الميت يؤذى الحي. و لما أسلم عكرمة شكا قولهم (عكرمة بنأبىجهل)، فنهاهم رسول الله صلى الله عليه و سلم أن يقولوا عكرمة بن أبىجهل، و قال: لا تؤذوا الأحياء بسبّ الأموات” (عکرمه دارد میآید و وقتی او را دیدید پدرش را دشنام ندهید چون دشنام مرده زنده را ناراحت میکند. و چون عکرمه اسلام آورد از اینکه به او عکرمة بن ابوجهل می گفتند گله کرد. و حضرت پیغمبر ص آنها را نهی کرد از اینکه به او بگویند عکرمة بن ابوجهل و “گفت با دشنام مرده، زنده را اذیت نکنید” (الاستیعاب ابن عبد البَرّ جلد 3 صفحه 108 .این مطلب را در کتاب دیگری با جزئیات دیگری دیدهام ولی اسم آن را فراموش کردهام)
یعنی با بدگوئی به ابوجهل، پسرش عکرمه را ناراحت نکنید. وقتی حضرت پیغمبر ص از بدگوئی به ابوجهل به خاطر پسرش ناراحت میشود، و اصحاب را از آن باز میدارد، چگونه معقول است که از اهانت به بزرگان صحابه یا زوجات خود ناراحت نشود؟! آنهم در عصر حاضر که باعث این همه فتنه در بین مسلمین میشود.
آیا هیچ وقت فکر این کردهایم که نکند ما ندانسته و از روی خوش بینی به گذشتگان ناقل اخبار، آلت دست دغل بازان و فتنهگران تاریخ قرار گرفته باشیم و به عنوان تشیع و خدمت به دین و مذهب و با امکانات جامعه دینی خود تیشه به ریشه اسلام و مذهب بزنیم و ندانسته آب به آسیاب دشمنان خود بریزیم.
با توجه به این شرائط و این عوامل گوناگون و گسترده برای جعل و تحریف روایات و کتب و تشدید اختلافات بین مسلمین آیا جا ندارد که علما به دیده تردید به برخی از روایات اختلاف انگیز بنگرند و در تایید و تصدیق و تبلیغ آنها، آنهم توسط افراد کم سواد منبری و روضه خوان و مداح، بیشتر به تامل و دقت و تدبیر بپردازند.
ایعلما! ای مراجع! ای رهبر معظم!
وقتی میبینید فتنه بین شیعه و سنی در افغانستان شدت گرفته و شیعیان آنجا جان و مال و ناموسشان در معرض خطر و مورد تهدید قرار گرفته و بر حسب اخبار، در مواردی مردانشان کشته میشوند و فرزندانشان اسیر و به عنوان برده، حراج و فروخته میشوند، چرا به اظهار تاسف اکتفا میکنید و چرا از جامعه جهانی یاری میطلبید و خود به یاری آنها نمیشتابید و چرا برای رفع این فتنه و دفاع از شیعیان مستضعف و مظلوم اقدام بازدارندهای انجام نمیدهید؟ منظور این نیست که به آنجا لشکر کشی کنید و بر شعلهور شدن آتش فتنه بیفزا ئید. شما خوب میدانید که با یک فتوای یک سطری میتوانید این فتنه را برای همیشه خاموش کنید و فتنه گران و دشمنان اسلام و خودتان را مایوس کنید. این فتنه اختصاص به حالا و افغانستان ندارد و در جاهای دیگر البته نه به این شدت و حدت نیز وجود داشته و دارد. شما به خوبی میدانید که اگر در یک سطر یا کمتر از آن بنویسید (اهانت به بزرگان صحابه و زوجات حضرت پیغمبر ص جایز نیست) این فتنه برای همیشه خاموش میشود و خطر از جان و مال و ناموس شیعیانی که در معرض تهدید قرار دارند برطرف میشود. عمل به حدیث (من أصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس منهم، یا لیس بمسلم) را برای کجا و برای چه زمانی ذخیره کردهاید؟؟!!
شما مرجع و رهبر شیعیان جهان هستید. شما را چهشده که برای حل مشکلی که خودتان میتوانید با یک فتوی آن را برطرف کنید از جامعه جهانی یاری میطلبید؟! یا اینکه العیاذ بالله از همدیگر یا مریدان همدیگر میترسید؟!
انتهای پیام
نوشتن اعلامیه دیر هنگام و مختصر ) اهانت به بزرگان صحابه و زوجات حضرت پیغمبر ص جایز نیست ( کفایت نمیکند…
باید در عمل نشان دهیم که تابع فرقه گرایی نیستیم و بر ملاک قرآن عمل میکنیم و از دیگر مسلمانان هم بخواهیم فرقه گرایی را کنار بگذارند و به قرآن رجوع کنند…
از اعمالی که شیعیان باید انجام دهند کنار گذاشتن آداب مخصوص عزاداری های مرسوم در تشیع مانند اربعین است…چرا شیعیان باید هر سال بر گستره مراسم اربعین بیافزایند و تنه به تنه مراسم حج بزند؟ آیا در قرآن به اقدام به چنین رسومی سفارش شده است؟ لابد برای بعضی از ایشان منافع اقتصادی هنگفتی دارد؟!
در گرامی داشتن اصحاب کهف ساختن مسجدی بر قبور آنها مثال زده شده است…چنین میفرماید:
وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْيَانًا رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا ﴿۲۱﴾ کهف
بنابراین باید مقابر امامان تشیع به مساجد بزرگ تبدیل شوند و از ادعای دیرپای معصومیت آنها دست برداشت…باید برداشت خود از آیه اولی الامر را اصلاح کنند…با ملاک قرار دادن اعتبار همین چیدمان فعلی از قرآن و رعایت اتصال در همین وضعیت آیات و سور اختلافات خود را حل کنیم…
با استفاده از اتصال آیات هر سوره و اجزاء آیات براحتی اختلافات حل خواهند شد و رعایت اتصال مانع از آشفته سازی کافرین و مشرکین و منافقین در خوانش قرآن میگردد….
وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۵۱﴾ قصص
…..
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ ﴿۲۶﴾ فصلت
تشیع با نادیده گرفتن اتصال اجزاء آیه تا انتهای آن به اشتباه در قسمت اول آیه توقف میکند و گمان میکند در آیه اولی الامر اطاعت الله و الرسول و اولی الامر همتراز و علی الاطلاق بوده و اولی الامر را نیز شامل میشود:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا ﴿۵۹﴾ النساء
حال آنکه با لحاظ ادامه آیه تا انتها معلوم میگردد در این آیه میخواهد اطاعت از الله را تاویل کند دقیق ترین تاویل…
همه باید تابع فرامین و رسالات الله باشیم…تا قبل از رحلت رسول الله ایشان آیات نازله را تبیین میکرده اند و در صورت بروز مشکلی که هنوز آیه ای نازل نشده بوده (موضوع اوایل سوره مجادله) یا نزولات قبلی خوب فهمیده نشده بوده اند همه منتظر نزول میمانند حتی خود رسول الله….
پس از رحلت رسول الله اتصال و کلیت قرآن ملاک خواهد بود الی یوم القیامه…. حتی برای برداشت از احادیث نبوی و نهج البلاغه… و اخبار و روایات نقل شده از تمامی اولی الامر…. و ملاک نهایی و امضای نهایی برای اوامر علما و مدیران و رئیسان بعدی…اگر احادیث و روایات توانستند اتصال آیات را روشن سازند و یا با اتصال آیات مغایر نبودند معتبرند والا فلا…
…و تنازعات (که ممکن دانسته شده است) بر مبنای مرور مجدد اتصال در کتاب الهی حل و فصل میگردد…لزوم مرور و بازبینی همیشگی اتصال آیات هر سوره و کلیت قرآن تکلیف همه مومنین و مسلمین است…
دیگر اینکه بنابر همین مبنای رعایت اتصال آیات هر سوره و کلیت قرآن همه فرق اسلامی از جمله تشیع باید برداشت اشتباه وجود ناسخ و منسوخ در قرآن را کنار بگذارند…ناسخ و منسوخ در میان معجزات همراه پیامبران است…معجزه پیامبر خاتم از جنس معجزه کلامی بر تر از معجزات قبلی (مانند عصای موسی) همراه با پیامبران قبلی است….این مجزه بودن با رعایت اتصال آیات هر سوره و کلیت قرآن آشکار تر میگردد…
حرف های شما به معنای کنار گذاشتن اختلافات نیست به معنای سنی شدن اهل تشیع است.
شیعه وسنی یکی هستند.اصطلاح وحدت این معنی را به ذهن تبادل می کند که دو فرقه جداگانه اند در حالی که یکی هستند
بسم الله الرحمن الرحیم، مفید و مختصر کل مشکلات مسلمین از دیدگاه قرآن، من مسلمان اگر بد مسلمانی را بدون دلیل موجه بخواهم قوم الظالم محسوب شده و از زنجیره اتحاد اسلامی یا لاتفرقو اسلام بدور میشوم ایمانی نیز اگر داشته باشم انفرادی و هیچ قدرت سیاسی و ستیز علیه دشمنان بیگانه که ضد اسلام هستند ندارم وآنها براحتی با ترویج تفرقه و قوم گرایی کار خود را به آسانی انجام میدهند که امروزه همه شاهد آنیم، اگر مسلمین متحد بودند از تمام دنیا از هر لحاظ قویتر میشدند، اما متاسفانه نه صرف بحث مشکلات داخلی و بیخود شیعه و سنی آنها حتی در قوم و خیشی هم امروزه مشکلات دارند، به یاد داشته باشیم که بارها در قرآن قوم الظالم مثل ثمود و.. لعنت شده، پس بهتر است مسلمین بجای درگیری باهم با دشمنان واقعیشان بایستند،آیا درک این مطلب برای منی که مدعی اسلام هستم دشوار میشود!؟!