به یاد حمید لبخنده
ایسنا نوشت: «حمید لبخنده، هنرمند باسابقه تئاتر و تلویزیون درگذشت.
نیما لبخنده، فرزند این هنرمند درباره علت درگذشت پدر خود گفت: ایشان چندی پیش تحت عمل جراحی قرار گرفتند که متاسفانه عوارض عمل خوب نبود و سبب آمبولی شد و در نهایت، ساعت 6 عصر روز شنبه 18 دی ماه فوت کردند.
حمید لبخنده متولد سال ۱۳۳۰ بود که در ۱۵ سالگی به اولین کلاس تئاتر نزد حسینعلی طباطبایی در اداره فرهنگ و هنر اهواز رفت او آنطور که خودش تعریف کرده در آن کلاس با رضا فیاضی، فرید و علی سجادی حسینی و رضا خندان همراه بود و بعدها در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پذیرفته شد و در رشته کارگردانی و بازیگری تئاتر تحصیل کرد. این کارگردان از شاگردان هنرمندان مطرحی همچون حمید سمندریان، شمیم بهار، بهرام بیضایی، پرویز پرورش، پرویز ممنون، علی رفیعی، محمد کوثر و نیز منیژه محامدی و گلی ترقی بوده است.
لبخنده که در برخی نمایشهای گروه تئاتر «پیاده» به سرپرستی داریوش فرهنگ و مهدی هاشمی بازی کرده بود. او برای نخستین بار همراه با زنده یاد سمندریان در نمایشنامه «مردههای بیکفن و دفن» نوشته سارتر کار کرد. در آن مقطع نمایشنامه «عادلها» به نویسندگی کامو و با ترجمه محمدعلی سپانلو را هم در تالار مولوی کارگردانی میکرد و بعد از تجربه اجراها رابطه دوستانه بیشتری با زنده یاد سمندریان و هما روستا پیدا کرد.
حمید لبخنده با ساخت سریال «در پناه تو» در دهه هفتاد در میان عموم مخاطبان به چهرهای شناخته شده تبدیل شد و بعد از آن سریالهای دیگری هم همچون «در قلب من» را کارگردانی کرد. او در سینما فیلم «آبی» را ساخت اما در سالهای گذشته بیشتر مشغول مدیریت آکادمی سمندریان بود و سالها مدیریت آموزشگاه زنده یاد حمید سمندریان را بر عهده داشت.
نمایش «سوءتفاهم» و سریالهای «مهر و ماه» و «با من بمان» از دیگر آثار حمید لبخنده هستند.
نام لبخنده بیش از ربعِ قرن است که با «در پناه تو» گره خورده. نگاهی اجمالی به صفحه شخصی کارگردان در فضای مجازی هم جز این، حکایتی نمی کند. سریالی که در سال ۱۳۷۴ برای اولین بار از شبکه دو سیما پخش شد و درست در زمره همان مجموعه هایی قرار می گیرد که زمانی هنگام پخش، خیابان ها را خالی از جمعیت می کردند.
داستان متفاوتِ سریال در آن مقطع زمانی و پرداختن به موضوعی عاشقانه، در کنار بهره گرفتن از بازیگران جوان و ناشناسی که به سرعت در بین مردم محبوب شدند، باعث شد تا سریال حمید لبخنده نقطه عطفی برای تلویزیون دهه ۷۰ تلقی شود و همچنان هم در یادها بماند.
با این همه می توان گفت لبخنده برای «در پناه تو» خون دلها خورد و در نهایت هم نتیجه روی آنتن آن چیزی نشد که می خواست. تغییر یکباره مدیران شبکه، حجم بالای سانسور فیلمنامه علیرضا طالب زاده و در نهایت تغییر قسمت پایانی که تیر خلاص را به لبخنده زد، باعث شد که خستگی ساخت این سریال هیچگاه از تنش درنیاید. می گویند در آخر هم در اوج ناامیدی به یک ایده رسید، متنی را با صدای حزن انگیز خواند و روی قسمت آخر گذاشت و از تهران رفت تا کسی او را پیدا نکند.
لبخنده تا همین اواخر هم نتوانسته بود با سانسورهایی که به سریالش تحمیل شد کنار بیاید. به نحوی که سال گذشته با فراگیرتر شدن شبکه های اجتماعی، تصمیم گرفت، قسمت های «در پناه تو» را از ابتدا بدون سانسور در صفحه اینستاگرامش منتشر کند. الان هم که فقط چند ساعت از رفتن همیشگی اش گذشته، اگر به صفحه او مراجعه کنید، بیش از هر مطلب دیگری، درباره «در پناه تو» می خوانید و از این سریال فیلم و تصویر می بینید.
لبخنده بعدها سریال های دیگری هم ساخت؛ «در قلب من»، «با من بمان» و «کارآگاهان» و … ، اما واقعیت این است که هیچکدام از آنها نتوانستند موفقیتی که «در پناه تو» در بین بیننده های تلویزیون به دست آورد را تکرار کنند.
«در پناه تو» که پنج سال قبل با مرگ ناگهانی حسن جوهرچی (بازیگر نقش محمد منصوری)، یکی از چهره های اصلی خود را از دست داد و این اتفاق باعث شد تا عوامل پس از سال ها بار دیگر دور هم جمع شوند، حالا با رفتن خالقش بار دیگر عزادار شده و مهره گمشده دیگری را در بین آنها جستجو کند؛ هنرمندی که بدون شک در این سال ها در فراموش نشدن نام «در پناه تو»، نقش اساسی را ایفا کرده بود.
در خانواده احمد محمود هنرمند دیگری هم در حال جوانه زدن بود. همان زمانی که آقای نویسنده دست به قلم داشت و در خانه پدری از وقایع اجتماعی میهنش مینوشت، خواهرزاده نوجوانش حمید، شوق تئاتر پیدا کرده بود.
حمید لبخنده در همان دوره نوجوانی و در زادگاهش اهواز مشق هنر کرد. در دوره نوجوانی او، حسینعلی طباطبایی، پدر ناهید طباطبایی، هنرمند داستاننویس، به هنرجویانِ مشتاق در اهواز آموزش تئاتر میداد. حمید لبخنده هم یکی از شاگردان او بود. شاگردی که بعدها با آثار یکی از نامدارترین هنرمندان این مرز و بوم در تالار وحدت روی صحنه رفت.
خانواده تئاتر خوب میدانند که حمید لبخنده یکی از دوستان نزدیک حمید سمندریان و همسرش هما روستا بود. او سالهای طولانی در کنار این دو هنرمند کار و رفاقت کرد.
پاییز سال ۹۵ در اولین سالروز درگذشت هما روستا با لبخنده به گفتگو نشستیم. از دوره نوجوانی و هنرجویی تا دوران ممنوعیت در تئاتر و رستورانداری. گفتگوی تلخی بود و لحظاتی با اشک و سکوت همراه شد.
دیروز که جامعه هنری به فاصله چند ساعت برای دو هنرمند به سوگ نشست، تلخی آن گفتگو بار دیگر تکرار شد.
آنچه در ادامه میخوانید، بازنشر بخشی از سخنان حمید لبخنده در آن مصاحبه است.
«۱۵ ساله بودم که به کلاس نخستین استاد تئاترم، آقای دکتر حسینعلی طباطبایی در اداره فرهنگ و هنر اهواز راه پیدا کردم. در آن کلاس رضا فیاضی، فرید و علی سجادی حسینی و رضا خندان هم بودند. چند سال بعد در کنکور دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران پذیرفته شدم و در رشته کارگردانی و بازیگری تئاتر به تحصیل پرداختم و افتخار شاگردی اساتید بزرگی همچون آقایان حمید سمندریان، شمیم بهار، بهرام بیضایی، پرویز پرورش، دکتر پرویز ممنون، دکتر علی رفیعی، دکتر محمد کوثر وخانمها منیژه محامدی و گلی ترقی و… نصیبم شد. در دوره «زیبا و تکرارنشدنی» دانشجویی، بازیگری و گاه کارگردانی میکردم.»
اما پیش از دوره دانشجویی، هما روستا را روی صحنه تئاتر دیده بود؛ در اهواز و در نمایش «بازرس» نوشته گوگول. بانوی جوان، تازه به وطن بازگشته بود که همراه با هنرمندانی چون علی نصیریان و داریوش مودبیان در این اثر نمایشی که کارگردانش عزتالله انتظامی بود، روی صحنه رفت.
روستا که بعد از بازگشت به ایران ، تصمیم داشت نمایش «سانتا کروز » را کارگردانی کند. در اداره تئاتر مشغول تمرین بود که حمید لبخنده به واسطه داریوش ایراننژاد – یکی از دوستانش – به هما روستا معرفی شد و قرار شد یکی از نقشها را بازی کند ولی این نمایش هرگز به اجرا نرسید و این ناکامی بعدها باز هم گریبان این گروه را گرفت.
اوایل دهه ٥٠ و در دوران دانشجویی با حمید سمندریان آشنا شد. استادی که همواره درِ خانهاش به روی شاگردان باز بود و بانویش هم از مهربانی کم نمیگذاشت. محبت سرشار این زوج هنری، جوانک را پاگیر کرد و از همان جا دوستی آنان آغاز شد که تا سالهای طولانی ادامه پیدا کرد و در کنار هم، تلخ و شیرین بسیار چشیدند.
جزو دانشجویان خوش اقبال هنرهای زیبا بود. در دوران طلایی این دانشکده در آثار دکتر محمد کوثر روی صحنه رفت.
مهدی هاشمی و داریوش فرهنگ هم در همان دوران، گروه تئاتر «پیاده» را پایهگذاری کرده بودند و لبخنده در بعضی از نمایشهای این گروه جریانساز هم بازی کرد تا اینکه سال ۵۸ ستاره بختش گفت و با بازی در نمایش «مردههای بی کفن و دفن» نوشته سارتر به کارگردانی حمید سمندریان در تالار حدت روی صحنه رفت. همزمان خودش هم نمایشنامه «عادلها»ی کامو ترجمه محمدعلی سپانلو را کارگردانی و در تالار مولوی به صحنه برده بود.
حالا رابطه او با استاد و بانویش گرمتر هم شده بود و بنا داشتند «گالیله»ی برشت را اجرا کنند ولی این خواسته هرگز محقق نشد و از آن بدتر هر نمایشنامه دیگری هم که پیشنهاد کردند، اجازه اجرا نیافت.
در آغاز رفتار یک از نگهبانان سالن عوض شد که خواستار تفتیش اعضای گروه آنان که مشغول تمرین بودند، شده بود. موضوعی که برای سمندریان خیلی برخورنده بود. البته پیشتر گفته بودند «گالیله» امکان اجرا ندارد ولی سمندریان چندان جدی نگرفته بود. بعد از آن هم همه نمایشنامههای پیشنهادیاش رد میشد.
اما گروهی بودند که آموخته بودند از پا ننشینند. پس راهی برای اعتراض پیدا کردند، به جای هر اقدام انتحاری، واکنش خود را با دایر کردن یک رستوران نشان دادند. رستورانی که در آن تئاتر تمرین میکردند و بیش از اینکه عطر و طعم غذا در آن حس شود، جایی بود برای گفتن از تئاتر و همه نمایشنامههایی که رویای اجرایش را داشتند. این رستوران پاتوق بچههای تئاتری بود، آشپزش مادر هما روستا بود و بانوی هنرمند خودش ظرفها را میشست. سر گارسونهایش هم حمید لبخنده بودند و احمد آقالو و حسین عاطفی.
داستان دایر شدن رستوران ۱۴۱ را به روایت لبخنده میخوانیم: «آن زمان خانه استاد سمندریان در خیابان کاخ بود و معمولا ما بعد از تمرین «گالیله» از تالار وحدت تا خانه استاد را پیاده میرفتیم و دورهم جمع میشدیم. آن بعدازظهر غمگین که آن ماجرا پیش آمد، هنگام ورود به مجموعه محل زندگی استاد در طبقه همکف، متوجه مغازهای بزرگ و خالی شدم با نیم طبقهای وسیع که از پس شیشههای بزرگش پیدا بود. پرسیدم آقا این مغازه خالی متعلق به کیست؟ استاد گفت متعلق به همه مالکین است. قرار بوده پارکینگ باشد اما چون درختهای کهن چنار در مقابلش سر به آسمان میسایند، شهرداری اجازه استفاده پارکینگ نداد و کاربریاش را تجاری کرده است. به آپارتمان استاد در طبقه دوم رفتیم و قرار شد تا مدیران تئاتر از استاد عذرخواهی نکنند، به تئاتر بازنگردیم و گفتیم باید واکنش نشان دهیم. من پیشنهاد کردم به عنوان عکسالعمل دربرابر برخوردی که با گروه ما شده، آن مغازه را به کتابفروشی تبدیل کنیم و کتابفروش شویم اما شرایط ملتهبتر از آن بود که کسی مثل استاد سمندریان کتابفروشی باز کند و در امان باشد. پس تصمیم گرفته شد رستوران باز کنیم. خانم روستا از اداره تئاتر بازخرید شده بود و پولی گرفته بود. آقای سمندریان هم از پدرش پولی قرض کرد و اجازه استفاده از آن فضا را از همسایگانش – که همه دوستانش بودند- گرفت. چند ماهی آنجا کار کردیم و تیر و تخته ریختیم و فضای همکف آن را به رستوران و نیم طبقهاش را به پلاتویی تبدیل کردیم برای تمرین تئاتر. همه جا گفتیم این حرکت یک اعتراض است اما متاسفانه همان اوایل کار، دوستان نزدیک ما که خودشان را با آن شرایط تطبیق داده بودند و کار میکردند، در مورد سمندریان و گروه ما گفتند که آقایان به اصل خودشان بازگشتهاند! و این برای ما غمانگیز بود. در حالی که تمام بعدازظهرها استاد، گروه را در نیم طبقه جمع میکرد و نمایشنامههایی همچون «پدر» استریندبرگ، «راهب و راهزن»، «گالیله»، «ایوانف» و… را روخوانی، تحلیل و تمرین میکردیم. رستوران بهانهای بود برای یک ظهر، ناهار، درآمد و ادامهاش تئاتر. اما اجازه اجرای آثاری که آقای سمندریان دست میگرفت، به دست نمیآمد.»
برای یک بازیگر حس گارسونی باید تجربهای عجیب باشد:« در آغاز حسمان این نبود که مشتری میآید. همیشه منتظر تماشاچی بودیم! وقتی مشتری میآمد، فکر میکردیم تماشاچی آمده. هرکه هم میآمد، باید سیر میشد و میرفت و این طور بود که تاب میآوردیم. رستوران اما نه تنها هیچ درآمدی برایمان نداشت، زیان هم داشت چون بلد نبودیم، کار ما نبود. انگار یک مهمانی بود. اغلب هنرمندان، به خصوص هنرمندان رشتههای دیگر مثل محمود دولتآبادی، حسین علیزاده و… به آنجا میآمدند. کم کم آنجا پاتوق آرتیستها شده بود و این برایمان خیلی مطبوع بود. واقعیت این است که دنبال درآمدش نبودیم. اگر هم بودیم، راهش را نمیدانستیم. ناگهان از این تکرار به تنگ آمدیم. تکرار بینتیجه تمرینات عصر، تکرار بیمعنای فروش غذا، تکرار زندگی بیحاصل و درغروبی دلتنگ، به آقای سمندریان گفتم آقا! اینجا را ببندیم! و او هم گفت ببندیم! صبح فردا رستوران را بستیم و هرکداممان به راهی رفت.»
با آمدن علی منتظری در سمت مدیریت مرکز هنرهای نمایشی، شرایط عوض شد و حمید سمندریان را به کار کردن دعوت کردند ولی در آن مقطع دیگر حمید لبخنده در تلویزیون مشغول به کار شده بود. با این حال دوستی او با این زوج آنچنان مستحکم شده بود که بدون همکاری تئاتری هم، جاندار بود.
آنان دیگر تئاتر با هم کار نکردند ولی حمید لبخنده سالهای طولانی مدیریت آموزشگاه حمید سمندریان را عهدهدار بود. او بعد از درگذشت هما روستا هم این مسئولیت را کنار نگذاشت اما بدون دوستانش دیگر این آموزشگاه لطفی نداشت: «هر روز که در اینجا را باز میکنم و وارد میشوم، دلتنگ حمید و هما میشوم و بغضی گلویم را میگیرد که اگر مراقبت نکنم… »
به اینجا که رسیده بودیم، اشک به چشمانش دویده بود.
حالا اما دیگر دلتنگ نیست زیرا که در جمع دوستانش حتما دلخوشتر است.
حالا سالهاست که حمید و هما و احمد آقالو مهمان قطعه هنرمندان بهشت زهرا هستند. سالهاست که احمد محمود در امامزاده طاهر کرج آرمیده است و خانه پدری او در اهواز دیگر ویران شده است. حالا حتی از آن درخت وسط باغچه که همسن احمد محمود یا به قول اهوازیها احمد عَطا (اعطا) بود، هیچ اثری نیست.
لابد فکرش را کرده بود که در زمستان هفتاد سالگی، رفتن، خوشتر از جهانی است که هیچ یک از دلخوشیهایش در آن نیست.
رامین پرچمی با ابراز تاثر و ناراحتی عمیق از درگذشت حمید لبخنده، این هنرمند فقید را تنها استاد زندگیاش میداند و میگوید: هیچوقت شبیه حمید لبخنده را ندیدم. او مرد بزرگی برایم بود.
بازیگر سریال «در پناه تو» در گفتوگویی با دربارهی خاطراتی که از حمید لبخنده به هنگام ساخت این سریال در خاطر دارد، یادآور شد: برای «در پناه تو» مدت طولانی ـ حدود دو سال ـ با آقای لبخنده کار کردیم. من شخصا به رابطه استاد شاگردی اعتقاد چندانی ندارم اما درباره آقای لبخنده عزیز، استثناست. من به غیر از کار، روابط دوستانه و خانوادگی با ایشان داشتم و بعد از «در پناه تو» با هم در ارتباط بودیم. حتی زمانی که برایم مشکل پیش آمد و مدتی در زندان بودم، ایشان مدام پیگیر کارم بودند و تلاش بسیاری برایم کرد؛ در حالی که دیگران به این قضیه اهمیت ندادند. زمانی هم که بیرون آمدم، متأسفانه چند بار خواستم با ایشان قرار بگذارم و نشد، آخرین پیغام ایشان به من مربوط به همین سه ـ چهار روز اخیر بود که گفت: کسالتی دارم، رفع شد، حتماً بیا دفتر همدیگر را ببینیم! که متاسفانه منجر به این خبر تلخ شد. شبیه حمید لبخنده را هیچوقت ندیدم.
رامین پرچمی در ادامه خاطراتش از سریال «در پناه تو» و همکاری با حمید لبخنده، اضافه کرد: در این مدت سه ماهی که از زندان بیرون آمدم، آقای لبخنده گویا جنوب کشور بودند و نمایشخوانی داشتند و متاسفانه نشد همدیگر را ببینیم. ایشان حتی از من دعوت کرد که به آموزشگاهش بروم و فن بیان، کار کنم. ایشان در کل خیلی حواسش به من بود و دوست خوبی برایم بود. من قبل از «در پناه تو» در چالوس زندگی میکردم. آن زمان خانوادهام و به ویژه پدرم دوست نداشتند که به تهران بیایم که من گفتم برای کاری قبول شدم و باید بروم. پدرم آن زمان با آقای لبخنده تماس گرفت و گفت: نقشی که برای پسرم در نظر گرفتهاید، چقدر است، آنقدر میارزد که به تهران بیاید؟ من خودم میگفتم حتی اگر یک سکانس هم باشد دوست دارم بازی کنم. آقای لبخنده با حوصله و اخلاق خیلی خوب برای پدرم توضیح داد و گفت: خیالتان راحت. بعد از «در پناه تو» پدرم هم با آقای لبخنده دوست شدند.
این بازیگر که به گفتهی خودش فعلا در تلویزیون ممنوع الفعالیت است، خاطرنشان کرد: همچنان ممنوعالکارم و البته اهمیتی هم برایم ندارد؛ در تلویزیونی که حمید لبخنده سالهاست در آن کار نکرده، میخواهم صد سال، بازی نکنم!
پرچمی سپس در توصیف شخصیت حمید لبخنده خاطرنشان کرد: آقای لبخنده بسیار مرد مهربان و صبوری بود. ایشان استاد بزرگی برای من بود، اگر بگویم در زندگیام یک استاد داشتم آن هم آقای لبخنده بود. من زمانی که با ایشان آشنا شدم، اوایل کار دانشجوییام بود و تازه به تهران آمده بودم تا خودم را پیدا کنم. در این سالها هرچه یاد گرفتم همه را مدیون آقای لبخنده هستم. ایشان پدرانه مرا راهنمایی کرد، تمام این حرفها را بدون تعارف و بی اغراق می گویم.
او با ابراز تاسف عمیقش برای از دست دادن حمید لبخنده، گفت: ایشان (حمید لبخنده) مرد بزرگی بود و اکنون با رفتنش حسی که نسبت به رفتن پدر و مادرم داشتم، دوباره پیدا کردم. باورم نمیشود چنین آدمی به این سرعت از بین ما رفت و متاسفم برای صداوسیمایی که حمید لبخنده، مجموعههای موفقی چون «در پناه تو» و «در قلب من» را برایش ساخت ولی این همه سال بیکار بود، کارهایش تصویب نمیشد و رغبتی برای کار در تلویزیون نداشت.
بازیگر مجموعه های «روزگار جوانی»، «پس از باران»، «همسایهها» و «زیر آسمان شهر ۳» سپس به سانسور بخشهایی از سریال «در پناه تو» اشاره و اظهار کرد: خوشحالم که حداقل آقای لبخنده، قسمتهای سانسور شده این مجموعه را در اینترنت قرار داد که مردم ببینند چه برخوردی با ایشان شد. به نظرم کسانی هم که تاکنون ندیدهاند، حتما به صفحه شخصی ایشان رجوع کنند و ببینند.
رامین پرچمی در پایان در پاسخ به اینکه اگر مشکل ممنوعالکاریتان در تلویزیون حل شود، خودتان دوست دارید کار کنید؟ گفت: به هر حال من یک بازیگرم و بازی کردن را دوست دارم، چرا کار نکنم؟ اما الان اولویت من بیشتر کار تئاتر است.
ثریا قاسمی، هنرمند پیشکسوت کشورمان حمید لبخنده را از کارگردانان شاخص و سالم هنر کشورمان خواند.
سریال «در پناه تو» از آثار ماندگار تلویزیون در دهه ۷۰ است که به لطف کارگردانی حمید لبخنده و فیلمنامه علیرضا طالبزاده، با تمام سختیها و سانسورها، توانست تحولی در حوزه سریالهای تلویزیونی رقم بزند. این سریال با بهرهگیری از داستانی عاشقانه و جوانپسند و با معرفی بازیگران جوانی که تا آن زمان اغلب ناشناخته بودند و به سرعت محبوب شدند، در کنار هنرمندان باتجربهای مانند ثریا قاسمی، ایرج راد، سیاوش طهمورث، سعید پورصمیمی، آزیتا لاچینی و پری امیرحمزه پس از گذشت بیش از ربع قرن، هنوز در یادها مانده است.
ثریا قاسمی، هنرمند نامآشنای تئاتر، سینما و تلویزیون کشورمان در مجموعه «در پناه تو» ایفاگر نقش «فهیمه» بود. او نقش مادر محمد منصوری با بازی زندهیاد حسن جوهرچی را ایفا میکرد سعید پورصمیمی هم در نقش پدر خانواده مقابل دوربین می رفت و سریال صحنههای مشترکی از این سه بازیگر را در یک قاب ثبت کرد.
به انگیزه درگذشت حمید لبخنده ـ کارگردان ـ در تماسی تلفنی، گفتوگویی کوتاه با ثریا قاسمی انجام دادیم که البته به ندرت تمایل به انجام مصاحبه دارد.
این هنرمند با ابراز تاسف عمیق برای از دست دادن حمید لبخنده، در سخنانی گفت: خدا رحمتشان کند. ما یکی از آدمهای سالم و شاخص هنر تصویر را از دست دادیم.
قاسمی با بیان اینکه در این لحظه، خاطرهای دقیق از سریالهایی که با حمید لبخنده کار کرده، به یاد ندارد، در توصیف شخصیت فردی و هنری او اینگونه بیان کرد: متاسفانه یکی از آدمهای سالم، مهم، باسواد و متبحر حوزه فیلم و سریال را از دست دادیم. فقط میتوانم طلب مغفرت و آرامش برای ایشان داشته باشم.
همکاری حمید لبخنده و ثریا قاسمی به درپناه تو ختم نشد. «حکایت میرزا یحیی» عنوان یکی دیگر از سریالهای این کارگردان است که با بازی ثریا قاسمی همراه بود. این مجموعه تلویزیونی نوروز ۷۵ برای اولین بار از شبکه دو سیما به روی آنتن رفت.
همچنین در مجموعه «در قلب من» به کارگردانی حمید لبخنده، سومین و آخرین همکاری این کارگردان فقید با ثریا قاسمی شکل گرفت که آن سریال هم اگرچه نتوانست به اندازه «در پناه تو» بیننده جذب کند، اما باز هم از مجموعههای موفق دهه هفتاد تلویزیون محسوب میشود.
«در قلب من» بر اساس فیلمنامهای از علیاکبر محلوجیان تهیه شده بود و ثریا قاسمی در این مجموعه نقش مونس، همسر کریم طلوعی را داشت که با بازی جمال اجلالی همراه بود.
ثریا قاسمی در مجموعه «در قلب من» در کنار مادرش، زندهیاد حمیده خیرآبادی قرار گرفت که ایفاگر نقش عزیز، مادر کریم و رحمان بود.
کانون کارگردانان سینمای ایران طی پیامی درگذشت حمید لبخنده را تسلیت گفت.
در متن پیام تسلیت کانون کارگردانان سینمای ایران آمده است: «در اولین دقایق یکشنبه ۱۹ دی ماه، خبر درگذشت نابهنگام کارگردان آرام و خوش اخلاق تلویزیون و سینما، حمید لبخنده ، داغ از دست دادن بکتاش آبتین شریف را مضاعف کرد و هنوز در شوک مرگ غریبانه بکتاش بودیم که خبر سنگین و تلخ از دست رفتن حمید لبخنده عزیز این شب را برایمان تاریک تر و سیاه تر کرد از آنچه بود و هست.
کانون کارگردانان سینمای ایران درگذشت این همکار قدیمی را به خانواده و بازماندگان محترمش و همچنین به همه همکارانش و همه اهالی سینما و همه کسانی که از سریال هایش یاد و خاطره خوش دارند تسلیت گفته و برای روح سلیم و بی آلایشش آرزوی آرامش ابدی داریم.
کانون کارگردانان سینمای ایران»»
فارس نوشت: «شب گذشته که خبر درگذشت «حمید لبخنده» کارگردان سریال خاطرهانگیز «در پناه تو» اعلام شد، نام او حتی در تیترهای رسانههای مختلف در کنار سریال در پناه تو پررنگتر دیده شد. سریالی که این کارگردان در زمان حیاتش هم بیشتر با آن شناخته میشد و خودش نیز علاقه زیادی به این سریال داشت تا جایی که بخشهای ممیزیشده آن را در صفحه شخصیاش به نمایش گذاشت و بعد از آن اقدام به پست کردن اغلب قسمت های کامل این سریال کرد.
در این گزارش علاوه بر مرور کلی این سریال، گفتوگوی منتشر نشده با این کارگردان که بیشتر حال و هوای گلایه از تلویزیون دارد را می خوانید.
مرحوم لبخنده بعد از ساخت در پناه تو چندین سریال دیگر از جمله در قلب من و … را هم ساخت و به یکباره از تلویزیون فاصله گرفت. در این گفت وگو دلیلهای این دوری را از او جویا شده و درباره حال و هوای روزهای او بعد از ساخت این سریال با او به گفتوگو نشستیم.
** سریالی که حاشیههای بسیاری داشت
داستان زندگی دختری دانشجو که در کش و قوس زندگی دانشجویی وارد ماجراهایی شخصی با تعدادی از همکلاسیهایش میشود و زندگی چند خانواده را تحت الشعاع قرار میدهد، یکی از قصههای پر مخاطب مجموعهای تلویزیونی در دهه ۷۰ بود. «در پناه تو» که نامش برای خیلی از مخاطبان تلویزیون که این روزها بی فروغ شده است، آشنا و خاطرهانگیز است داستانی عاشقانه را در جامعه دهه ۷۰ نشان میداد.
این سریال اگرچه یکی از سریل های پرمخاطب دهه هفتاد تلویزیون بود اما حواشی بسیاری هم درباره آن وجود داشت. از سانسور ۵ قسمت از آن تا حذف بازی پارسال پیروزفر و یا حتی تغییر پایان بندی که کارگردان برای آن در نظر گرفته بود همه و همه باعث شد این سریال به یکی از سریال های پرحاشیه دهه هفتاد تبدیل شود و نام لبخنده بعد از آن بر سر زبان ها بیفتد.
** ما کارگردانها بعد از چند سال کنار گذاشته میشویم!
لبخنده چندی پیش در گفت و گویی ضمن بیان گلایه هایی از تلویزیون گفت: یک طرح سینمایی ارائه دادم و دوست دارم آن را بسازم. قصه آن در راستای کارهای قبلیام است که در تلویزیون ساختهام. به طور معمول ما سریال سازی را کنار نمیگذاریم بلکه کنار گذاشته میشویم. در این سالها طرحهایی را ارائه دادم و به مراحلی هم رسیده اما در نهایت به دلیل ایجاد اختلاف سلیقه با مسئولین به جایی نرسیده است و همین شده تا خیلیها فکر میکنند من دوست ندارم با تلویزیون که خانه خودم است همکاری داشته باشم.
** طرحهایم با سلیقههای مدیران یکی نیست
وی ادامه داد: تلویزیون با خودم مشکلی ندارد، اما طرحهایی که میدهم با سلیقههایشان یکی نیست. تلویزیون با فرمی که در چند سال اخیر پیش گرفته و سریال ساخته مشخص شده که سلیقههایشان به نسبت قبل تغییر کرده است و با سلیقه ما مطابقت نداشت و به همین ترتیب من و امثال من کنار گذاشته شدیم و دیگر در تلویزیون کاری را نمیسازیم.
** قصهای که به روز بود
نقطه عطف این سریال قصه ای بود که علیرضا طالب زاده آن را به نگارش درآورده بود. داستانی که طعم تازهای داشت و تا آن زمان در چهارچوب تلویزیون نه دیده و نه شنیده شده بود که دختری در کشاکش زندگی با سه مرد ازدواج کند و دو ازدواج اولش با شکست مواجه شود! لبخنده در این سریال تابوهای زیادی را از سر گذراند و به همین دلیل هم توانست به موفقیت نزدیک شود.
** جنس کارهایم را دوست ندارند
این کارگردان همچنین بیان داشت: شاید این که در دهه ۹۰ من و همکارانم از چرخه کارگردانهای تلویزیونی کنار گذاشته شویم، خواست مدیریتی بوده است. به نظرم در حال حاضر سطح کیفی سریالهای تلویزیونی پایین آمده و قطعاً این تصمیمی بوده که اینطور شده و تعدادی از کارگردانها در این رسانه بیکار شدهاند. اما از طرفی هم میتوان گفت شاید دوستان جنس کارهایی که من میسازم را دوست ندارند.
** سریالی که سکوی پرش بازیگرانش شد!
یکی دیگر از نکاتی که برای مخاطبان این سریال جذابیت داشت، استفاده از بازیگرانی بود که تا به حال دیده نشده بودند. اتفاقا از نظر فیزیکی نیز چهرههای خوبی داشتند. لعیا زنگنه مرحوم حسن جوهرچی و پارسا پیروزفر و … بازیگرانی بودند که همگی با بازی در این سریال به جامعه هنر معرفی شدند و بعد از آن در کارهای دیگری هم بازی کردند. به عبارتی میتوان گفت در پناه تو سکوی پرش بازیگران اصلی این سریال هم شد.
در زمان تولید این سریال وقتی حدود ۶۰ درصد از کار تصویربردارى شده بود از طرف شبکه اعلام کردند تا بخشهاى مربوط به زندگى خانوادگى «پارسا» حذف شود.
** فرهنگ و هنر، مسئله کشور ما نیست
این کارگردان افزود: هر از گاهی در تلویزیون و برنامهها میبینم که دوستان سراغم را میگیرند و میگویند چرا فلانی نیست؟ اما هیچکس پاسخ نمیدهد که چرا؟! دوست دارم این سوال را جواب دهید حالا که تلویزیون به اندازه سابق مخاطب ندارد، چه اتفاقی افتاده؟! هیچ! به نظرم اینها باید مسئله باشد مثل خوردن آب و نان. زمانی که فرهنگ و هنر مسئله یک کشور باشد تازه بعد از آن باید به دنبال چراهای بعدی باشید!»
انتهای پیام
حمید لبخنده هنرمند فرهیخته و خوش قریحه ی خط شکنی بود که با ساخت سریالهای در پناه تو، در قلب من و با من بمان نشان داد که از زمان خودش بسیار جلوتر و آگاه تراست و متاسفانه همین شد که سالها به عناوین مختلف در مسیر کاری ایشان سنگ اندازی کردند تا مخاطب را از آثار با کیفیت هنرمندی آگاهی بخش دور نگه دارند.
بعد از فوت استاد سمندریان و هما روستا مدیریت آکادمی سمندریان به ((استاد حمید لبخنده)) سپرده شد و ایشان سالها بی هیچ هیاهویی عاشقانه وقت و انرژی و زندگیشان را صرف ایجاد و حفظ کیفیتِ برون ده آکادمی کردند. بسیاری از هنرجویان به عشق استاد لبخنده و حمایتها و راهنمایی ها و تشویقهای بی دریغ ایشان سالها در آکادمی ماندند. ایشان آرمانهای استاد سمندریان و همسرشان را در آکادمی زنده نگهداشتند. حمید لبخنده نه فقط یک هنرمند که یک انسان بی تکرار است و هرگز هیچ کس، هیچ چیز جای خالی اورا در آکادمی سمندریان پر نخواهد کرد، استاد حمید لبخنده با آن روح بزرگ و قلب وسیع و حمایتگر و مهربانشان و توانمندی بی نظیر در حرفه شان اعتبار آکادمی سمندریان بودند.
حمید لبخنده از تبار انسانهایی بود که جهان به وجود پر از مهر و نیک سرشتیشان سخت نیازمند است، افسوس که روح والایش برای بسیاری ناشناخته ماند.