آتش در گلستان: سریالی که هم دروغ بود و هم تحریف
انتقاد رضا صادقی، پژوهشگر جنگ، به تحریف جنگ در صداوسیما
معصومه رشیدیان، انصاف نیوز: رضا صادقی، نویسنده و پژوهشگر جنگ که سالها حضور در جبههی غرب را در کارنامهی خود دارد، به تحریفاتی در یک سریال تلویزیونی پرداخته است که قرار بوده «اقتباسی» از زندگی مرضیه حدیدچی (طاهره دباغ) باشد. او میگوید مسائلی که در سریال «آتش در گلستان» مشاهده کرده است هیچ انطباقی با آنچه در جبههی غرب و کردستان و کرمانشاه و… گذشته است ندارد.
سریال آتش در گلستان چندی پیش از شبکهی پنجم سیما پخش شد و در آن به برههای از زندگی مرضیه دباغ در جبههی غرب پرداخته شد. در این سریال خانم حدیدچی به شکل فرماندهی استانی و اثرگذار تصویر شده است که عملیاتی بزرگ و عجیب را به سرانجام میرساند. آقای صادقی میگوید این تصویر صحت ندارد.
گفتوگو با رضا صادقی را در ادامه میخوانید:
انصاف نیوز: اخیرا سریالی پخش شد که به جبههی غرب پرداخته بود و در آن به نقش خانم مرضیه حدیدچی در این ایام پرداخته بود، این ماجراها چقدر با واقعیات رخ داده در آن منطقه منطبق بود؟
رضا صادقی: ابتدا تاکید میکنم که خانم دباغ یک آدم مبارز، مجاهد به تمام معنا، زندان رفته، مهاجر بودند [سالها در لبنان و سوریه بود و بعد هم که امام به پاریس رفت ایشان هم به آنجا رفتند]؛ اتفاقات بسیاری در زندگی ایشان وجود داشته است. بعد از انقلاب در دورهای در یک پست مدیریتی در سپاه قرار گرفتهاند.
این مطلبی که میخواهم عرض کنم اصلا نباید خدشهای به زحمات و تلاش ایشان وارد کند؛ چون واقعا خانمی بوده است که به تمام معنا میتواند الگو باشد، اگر بدرستی ارائه شود. خصوصا هم برای دوران مبارزه و دوران پس از پیروزی انقلاب. اشکالی که وجود دارد در ارتباط با ساخت همین سریال «آتش در گلستان» است؛ آقای پرویز شیخ طادی بعنوان نویسنده و کارگردان در این سریال حضور داشتند و آقای سیدحامد حسینی هم تهیه کننده بودند. اسفندماه من را دعوت کردند که «ما با مرکز اسناد و تحقیقات سپاه تماس گرفتیم و میخواهیم فیلمی بسازیم درمورد ایشان و شما کمک کنید و مشورت دهید!».
من به آنها گفتم خانم دباغ زندگی بسیار مهمی داشته است و چرا به آن بخشهای دارای اهمیت نمیپردازید؟! چرا رفتهاید در کردستان که ایشان چندان نقشی نداشته است. اینها نپذیرفتند؛ مقداری صحبت کردیم و من هم دلایلم را گفتم و اینها هم گویا اصرار داشتند که این کار انجام شود و انجام هم شد.
به آنها گفتم که «ببینید! کردستان به این بزرگی، این خانم دباغ ممکن است چند روزی به آنجا رفته باشد اما آنقدر تاثیرگذار نیست که بخواهید به آن بپردازید؛ این بنده خدا زندگی پر فراز و فرودی در گذشته دارد، چرا به آن نمیپردازید؟!»
اشکالاتی که الان دارم میگویم به این سریالی است که با نام آتش در گلستان ساخته شده است و نقص و ایرادی به خانم دباغ وارد نیست. چون خودش چنین ادعایی ندارد. کتابی که الان درمورد ایشان منتشر شده است، زندگینامهاش در آن وجود دارد، خود ایشان چنین ادعاهایی نکرده است.
مطلب دیگر این است که ما باید کاری کنیم که همانطور که گفته میشود وقایع را درست روایت کنیم؛ وقتی ایراد گرفته میشود به نظامیان که «شما نباید تاریخ جنگ را تحریف کنید» -که حرف درستی هم هست- توقع این وجود دارد که بخشهای غیرنظامی هم دست به تحریف تاریخ جنگ نزنند. چه این افراد نویسندگانی باشند که کتابی منتشر میکنند و چه روشنفکرانی باشند که مطالبی را مینویسند و حوادثی که بزرگ بوده است را بخواهند کوچک کنند و یا بالعکس؛ اینها اشکال دارد. بخشی هم درحوزههایی مثل فیلم و سریال است که دارد صورت میگیرد. باید از اینگونه موارد جلوگیری شود؛ اگراز جایی اصرار ی نبوده است که «آقا! چنین فردی را برای ما بساز!» چرا بخش هنری ما میرود و درمورد فردی چیزهایی میسازد که واقعیت ندارد.
در این سریال هم در بخشهایی دروغ وجود دارد و هم تحریف؛ تحریف یعنی چیزی بوده است اما شما هنگام روایت تغییراتی درآن ایجاد میکنید؛ دروغ این است که اساسا چیزی که نیست را وارد کار میکنید. یکی از دروغهایی که در این سریال اتفاق افتاده روستایی است به نام «روستای مرزی رستم واران» روی نقشه کردستان را ببینید و بگویید روستای مرزی رستم واران کجای کردستان است؟! روستای مرزی پیرآباد! اینها میروند درگیر میشوند و میجنگند، مقر دارند ورفت و آمد میکنند! کجای کردستان روستای مرزی پیرآباد داریم؟! یا مثلا فلان نقطه را بعنوان قرارگاه مرکزی حزب دموکرات نشان میدهند! قرارگاه مرکزی حزب دموکرات که آنجا نبوده است. اینها دروغهایی است که در این سریال وجود دارد.
یکسری تحریف هم در این سریال صورت گرفته است. دستهی اول تحریفی است که نسبت به زندگینامه خانم مرضیه حدیدچی [معروف به خانم طاهره دباغ] صورت گرفته است. ایشان بعد از آن پیامی که امام برای آزادسازی پاوه در 27 مرداد 1358 دادند، چون تازه فرمانده سپاه همدان شده بود، یکسری یگانهایی از ارتش و سپاه و ژاندارمری حرکت کردند و سمت کردستان رفتند برای آزادسازی پاوه و بعد هم باقی شهرها.
پاوه وقتی در محاصره قرار گرفت و آقای چمران و… برای کمک رفتند و خود آقای چمران هم در محاصره قرار گرفت. پس از پیام امام که نیروها از سراسر کشور بروند، نیروها از سراسر کشور رفتند. خبری به امام رسید و ادامه داد که سنندج هم خبر رسیده که گروهها برای مردم مسلمان مزاحمت ایجاد میکنند و بروید و آنجاها را هم آزاد کنید؛ موجی در سراسر کشور براه افتاد و یگانهایی از ارتش و سپاه هم رفتند؛ هرکسی احساس مسئولیت میکرد میرفت.
خاطرم هست که من هنوز وارد سپاه نشده بودم و آموزش چندانی هم ندیده بودم؛ رفتیم و اسلحه برداشتیم و به مهراباد رفتیم که ما را هم ببرید آنجا، دیدیم اطلاعیه دادند که انقدر نیرو زیاد است که اصلا امکانپذیر نیست این جمع زیاد را پذیرا باشند؛ بعد امام دوباره خودش پیامی داد که «مردم به آنجا نروند و همین یگانهایی که میروند کفایت میکند».
بعد از آن فرمان یک عده به آنجا رفتهاند و اینکه هرکدام چه تاثیری داشتهاند مهم است؛ خانم دباغ هم بعد از آن فرمان رفتهاند. ایشان همراه نیروهای سپاه همدان رفته بود سمت کرمانشاه و از آنجا هم سمت پاوه. البته قبل از اینکه اینها بخواهند برسند نیروهایی که درون پاوه بودند آن را بعد از پیام امام آزاد کرده بودند. یعنی خود شهید فلاحی و آقای ابوشریف و اینها رفتهاند که تلاش کنند، اما قبل از اینکه اینها بخواهند برسند موجی که پیام امام بوجود آورد موجب فرار آنها شد و بعد هم تا نیروها بخواهند برسند به پاوه، پاوه آزاد شده بود.
اینها بعد به پاوه رسیدند و چند روزی آنجا بودند. خانم دباغ را گفتهاند مقداری برای خانمهای آنجا سخنرانی کرده است و آموزشهایی داده و کلاسهایی گذاشته است؛ بعد هم نیروهایی که از همدان به آنجا رفتهاند بخشی از آنها سمت سنندج رفتهاند، ممکن است ایشان همراه اینها تا سنندج هم رفته باشد، بعد از آن دیگر تمام میشود. یعنی کل این ماجرا ممکن است با 20 روز یا یک ماه تمام شود و برود و از محدودهی پاوه و سنندج هم خارج نمیشود؛ اما در سریال میبینید که گویی ایشان چندین سال در کردستان جنگ میکرده است و در حد یک فرماندهی استانی تاثیرگذار بوده است؛ که چنین چیزی صحت ندارد و این جزو تحریفاتی است که نسبت به زندگی ایشان صورت گرفته است، چیزهایی به ایشان نسبت داده شده است که در زندگی ایشان نبوده است و در وقایع کردستان رخ نداده است؛ مثلا مذاکراتی که با گروهها میکند، یا مواجهاتی که با سران گروهها دارد و پیام میدهد و پیام میگیرد و یا در این قسمت آخر پایگاه خود را طعمه میکند برای اینکه گروهها را بکشاند آنجا! اینها همه جزو تحریفات است.
دومین تحریف، تحریفی است که در وقایع کردستان صورت گرفته است. جریان قاسملو عمدتا در شمال ناحیهی کردنشین که جنوب استان آذربایجان غربی میشود فعال و تاثیرگذار است. در استان کردستان عمدتا جریان مارکسیستها، خصوصا چریکهای فدایی خلق و کومله تاثیرگذار بودند، در منطقهی اورامانات کرمانشاه هم اینها هستند اما یک مقداری جافها هم هستند که آقای سردار جاف و برادرش سالار جاف آنجا بودند؛ اینها مربوط به ایل جاف بودند؛ بطورکلی اینها بودند که تاثیرگذار بودند. هیچکدام وابستگی حزبی ندارند؛ بعضی از آنها مسلح عشیرهای هستند و جافها هم مثلا با سلطنتطلبها آنموقع همکاری میکردند و در ماجرای پاوه هم بودند.
تحریفی که صورت گرفته، در این سریال بنوعی نشان میدهد که گویی افراد کومله و دموکرات اصلا تاثیرگذار نبودهاند؛ پس در مسئلهی کردستان هم تحریفاتی صورت گرفته است.
بخشی دیگر از تحریفهایی که انجام گرفته است، تحریفاتی است که در عوامل فیلم و صحنهآرایی دیده میشود. مثلا آنموقع اصلا ماشین تویوتا وارد سازمان رزم نشده بود. اینها از ماشین تویوتا وانت استفاده میکنند و با آن اینطرف و آنطرف میروند. البته اشکالات جزیی است اما میخواهم بگویم که اینها هم هست. بعضی نیروها آنجا کلاشینکف دستشان است، درحالیکه در آن زمان کلاشینکف بصورت معدود از گروهها گرفته شده بود و عمدتا نیروهای خودی سلاح «ژ3» داشتند؛ بعضی از نیروهای کرد محلی هم «برنو» و «ام1» داشتند؛ اصلا کلاشینکف مرسوم نبوده است.
یا مثلا «آر پی جی 7» آنموقع هنوز وارد سازمان رزم نشده بود، یا در اطراف پایگاه مینگذاری کردند! آن دوران چنین چیزهایی نبود که کسی بخواهد اطراف پایگاه خود را مینگذاری کند. یا مثلا موانع خورشیدی درست کردهاند و اطراف پایگاه گذاشتهاند برای اینکه اگر کسی میخواهد وارد شود، نتواند.
یا لباس خانم دباغ! من متاسفم این را بگویم اما لباس خانم دباغ در این سریال بنظر میآید الگوگیری از لباس افراد مجاهدین خلق است. خانمهایی که در آن دوران عضو سپاه بودند –چون تنها خانم دباغ نبود- مانتوی بلند داشتند با روسری مشخص؛ اصلا لباسی تن این خانم کردهاند که آنموقع در سازمان رزم ما نبوده است و کسی چنین لباسی را استفاده نمیکرده است.
یا تحریفی در تشکیلات گروهها اتفاق افتاده است، در مورد کومله لباس متحد الشکل تن اینها کرذهاند درحالی که اینها در آن دوران چنین لباس متحدالشکلی نداشتهاند. کومله اصلا سازمان رزم محدود داشته است یا دموکرات اصلا سازمان رزم نداشته است، یک تشکیلات شهری بودند و آدم داشتند اما در سال 58 چنان تصویری که در این سریال ارائه میشود مرسوم نبوده است. اینها تحریفاتی است که از آن سال 58 نشان داده شده است.
اصلا اینگونه قهرمانسازیها از شخصیتهای حقیقی را میتوان محل ایراد دانست؟ به هرحال در سینمای هالیوود یا دیگر جاهای دنیا هم این قهرمان سازیها وجود دارد؛ از چه منظری در ایران آن را دچار اشکال میدانید؟
شما تا یک حدی میتوانید قهرمانپروری کنید. یک وقتی شخصیت خیالی است و با آن میتوان خیلی کارها انجام داد. اما وقتی دارید زندگی یک فرد حقیقی را به تصویر میکشید دیگر نمیتوانید چیزی به آن اضافه کنید. اگر خانم دباغ را میبردند در همان زندگی سیاسی خود و زندان خود بعنوان کسی که بیشترین شکنجه را متحمل شده است و مقاومت کرده است، این جای کار داشته است و درست بوده است. اما شما نمیتوانید یک مرتبه ایشان را یک هنرمند قابل نشان دهید یا وارد وادیهایی کنید که ایشان نبوده است.
اتفاقا سریالی هم همین ابتدای سال گذشته ساخته شد و ایام عید هم پخش میشد، آقای جواد شمقدری کار کرده بود؛ در آن به نحوی به حوادث پاوه و زندگی مرحوم چمران و خانم اصغر وصالی پرداخته شده بود. دو-سه قسمت آن را هم دیدم و اصلا برای من قابل تحمل نبود. به لحاظ اشتباهاتی که اینها داشتند.
این خانم واقعا بوده است، اما مهم است که این خانم چگونه بوده است. مثلا قرارگاه حزب دموکرات را نشان میداد؛ قرارگاه حزب دموکرات هیچ موقع در الواتان نبوده است! یا جایی نشان میدهد آدمها دارند آموزش نظامی میبینند. میدان موانعی هم ساخته بودند؛ این تحریف محض است؛ چنین چیزی اصلا در گروهها و کردستان مرسوم نبوده است آنموقع. دموکراتها و کوملهایها این را ببینند نمیگویند اینها چقدر نفهم و نادان هستند؟! چه چیزهایی به ما منتسب میکنند که نبوده و چقدر ما را بزرگ میکنند که اصلا نبودیم؟!
اینهاست اشکالاتی که بوجود میآید. فیلم هم ماندگار است دیگر.
آیا حساسیتها روی جبههی غرب و ماجراهای آن سبب نشده است که مثلا برای پرداخت، روستاهایی فرضی خلق شوند؟ چقدر از اینگونه تحریفات را نتیجهی وجود حساسیتها میدانید؟ یا اصلا چنین حساسیتی از سوی نهادهای رسمی حاکمیتی وجود دارد؟
ببینید! حساسیتی نسبت به ساخت سریال و فیلم جنگی درمورد اتفاقات کردستان وجود ندارد. اما مشکل از آنجا شروع میشود که اینها درست به موضوع نمیپردازند و کار خراب میشود. بالاخره ما چه بخواهیم و چه نخواهیم قوم کرد یکی از اقوام اصیل ایران است. همین امروز شما میشنوید به این خاطر که اقلیم کردستان نوروز را جشن میگیرند، دولت عراقی تصویب میکنند نوروز تعطیل شود چون کردهای عراق آن را روزی باستانی و بسیار مهم میدانند.
خواستگاه قوم کرد ایران است؛ یک بحران آنجا بوجود آمده و در این بحران هم چند گروه درگیر هستند؛ البته یک بخشی از مردم هم حمایت میکنند. سال 58 بخش گستردهای از مردم حمایت میکردند چون آرمان خودمختاری در بین کردها آرمانی چندین دههای است که بعد از جنگ اول جهانی بوجود آمد و در جنگ دوم جهانی مقداری شدت پیدا کرد. جمعیت زیادی بودند اما بعدا وقتی این جمعیت حقایق را متوجه شدند با ما همکاری کردند.
بخش زیادی از کردها با ما همکاری کردند تا نیروهای مسلح ایران توانسته است بر این بحران مسلط شود. حال تصور کنید در فضاهایی که از این رخداد نشان داده میشود، تمامی کردها را خونریز و آدمهایی که بشدت همهشان جانی و جنایتکار هستند نشان داده شوند، همگی اثراتی منفی میگذارد. فرق مردم و گروه را نمیتوانی مشخص کنی. در همین قسمتها یکی از مسائلی که رخ داده است، مثلا طرف میگوید «یک نفر را انداختند در دیگ آب جوش و گوشت پختهاش را فرستادند برای پدر و مادرش»! بروید ببینید این کجا رخ داده است؟! اینها تاثیر منفی میگذارد. وقتی شما در کردستان نشستهاید و میبینید چیزی دارد در مورد کردستان پخش میشود اما دروغهایی را به شما نسبت میدهند، این شما را واگرا میکند و میگویید «این حکومت مرکزی نوع نگاهش به من یک آدم یاغی جنایتکار بدون عقل و منطق است».
حتی گروه کومله را هم که میخواهند نشان دهند باید درست انجام دهند. دموکرات را هم درست نشان دهند، یعنی آنها را درست نشان دهند، مردم را درست نشان دهند و ما را هم درست نشان دهند.
مشکل این است که اینها را بد نشان میدهند و هرکدام این سریالها پخش میشود میبینید اثرات بدی روی مردم کرد میگذارد چون اینها درست نتوانستند شخصیت مردم کرد را نشان دهند و صف مردم را از صف گروهها جدا کنند؛ یعنی همه را به گونهای نشان ندهند که مردم برداشتشان این باشد که مثلا «همهی کردها اینگونهاند».
من چندین سال کردستان بودم، گاهی که برمیگشتم اقوام میگفتند که «شنیدیم آنجا 40 پاسدار را گرفتهاند و سر بر یدند و سرشان را دور تا دور پایگاه گذاشتهاند» میگفتم «اصلا چنین چیزی صحت ندارد. شما 40 پاسدار پیدا کن که در یک پایگاه باشند!» نمیگویم سر نبریده شده، اما اینکه این دروغ بخواهد اینقدر غلبه پیدا کند و بعد هم به ماجرایی تبدیل شود که همچنان گفته شود، اینها تاثیر سوء میگذارد. مردم بقیهی کشور را هم نسبت به کردها حساس میکند درحالیکه چنین چیزی نبوده است.
اما ادبیات مناطق کردنشین و تصوراتشان هم همین است. درموردآن دوران که روایت میکنند ادعا میکنند که «پاسدارها رفتارهایی خشونت آمیز داشتهاند» و… منظور من از حساسیت بر روی موضوع یک بخشی هم مربوط به نحوهی مواجههی نظامیان پیش و پس از انقلاب بود. اولا این دیدگاه بخشی از مردم کرد را چگونه تحلیل میکنید و واقعیت چیست؟ و آیا اصلا میتوان واقعیت آن دوران را امروز تصویر کرد؟
بالاخره ما باید قبول کنیم که آنجا جنگ بوده است و در صحنهی جنگ یکسری اتفاقاتی رخ میدهد که بخشی از آن خواسته است و برخی دیگر ممکن است ناخواسته باشد. اما در مجموع میزان کارهایی که گروهها کردند و کارهایی که ما انجام دادیم اگر مقایسه صورت گیرد معلوم میشود که مثلا نیروهای مسلح بیشتر آسیب به کردها رساندند و یا آنها بیشتر به بقیه آسیب زدند؟! من الان آمار دقیق ندارم اما بصورت کلی ما حدودا در کردستان نزدیک 20000 شهید دادیم درحالیکه از حزب دموکرات و کومله شما نمیتوانید 2000 کشته لیست بیاورید.
چگونه بوده است؟! اینها فقط کلاشینکف داشتند یا سلاح نیمه سنگین درحد آر پی جی 7 یا خمپاره 60. ما توپ داشتیم، تانک داشتیم، هواپیما داشتیم و اینهمه نیروی رزمی؛ ولی در رویاروییها ما 20000 کشته دادیم و آنها سرجمع زیر 2000 کشته. اینجا معلوم میشود اگر ما میخواستیم با این تجهیزات بزنیم و بکشیم، الان آنجا 100000 کشته باید باقی مانده باشد. چرا اینقدر کشتهها از آنها کم است؟
حتی از مردم کردستان؛ متاسفانه بنیاد شهید الان مدتها است که آمار را منتشر نمیکند که شما بتوانید بدست آورید که چقدر در سال 58-59-60 از اهالی بومی آنجا کشته شدند. این آمار بسیار کم است. وقتی ما اینهمه سلاح و تجهیزات داشتیم اما آمار بسیار کم است، پس ما چه جنایتی انجام دادیم؟!
مجید نداف نیز در گفتوگو با پرتال امام درمورد اتفاقات رخ داده جبههی غرب کشور میگوید: اتفاقا ما بیشتر کشته دادیم و مظلومیت اتفاقا بیشتر از جانب مدافعان انقلاب اسلامی است تا گروههای مخالف. وقتی مرحوم مهندس بازرگان به قصد تألیف قلوب و دلجویی برای بازدید از بازماندگان درگیریها به کردستان میروند، بر سر قبر کشتهشدگان آنها حاضر شده و فاتحه میخوانند. رئیس دولت انقلابی فقط به خاطر این که آتش خشم و خشونت را بخواباند و این قهر انقلابی را کاهش دهد حاضر شد چنین کاری را بکند. این سبک و سیاق را نمیتوان جدا از هیئت حاکمه تلقی کرد.
امام در شش ماهه اول سال 58 مرتب دندان روی جگر میگذارند. ببینید فرق است بین رجزخوانی برای غلبه روانی بر دشمن تا رفتارهای عملی. آیتالله طالقانی بسیار آدم بزرگواری بود و خیلی مایل بود که بین نیروهای اصیل انقلاب وحدت ایجاد کند و از توان آنها برای اداره کشور استفاده شود. چه آنهایی که مسلمان واقعی بودند و چه افرادی که تا اندازهای مسلمان بودند و التقاطی داشتند. اما برخورد گروههای مخالف به اندازهای غیرمنطقی بود که آیتالله طالقانی را هم مجبور به واکنش تند میکند.
نکتهی بعدی اینکه همانطور که در اینجا مقداری تحریف صورت میگیرد؛ از آنطرف گروهها هم تحریف خود را انجام میدهند. امروز کومله نمیتواند بگوید که در کردستان چه کرده، چریکهای فدایی خلق نمیتوانند بگویند چه کردهاند، دموکرات نمیتواند بگوید که چه کرده است؛ من الان بعنوان یک محقق میگویم که وارد سایت کومله، دموکرات یا چریکهای فدایی خلق شوید و ببینید آرشیو سال 58-59-60-61 اینها موجود هست یا نه؟ همه را برداشتهاند؛ چرا؟ مگر ما جنایت نکردهایم، چرا شما آرشیو را برمیدارید؟! جز این است که اگر امروز آن آرشیو باشد و کسی مراجع کند میبیند که مواضع و رفتار و عملکرد شما چه بوده و چه کار کردید؟! اینها تمامی این آرشیوها را پاک کردهاند؛ دلیلش چیست؟!
اگر شما برای آرمان خلق کرد جنگیدید و یک جنگ شرافتمندانه هم کردید، خب چرا بیانیهها و اطلاعیهها و روزنامههایی را که آنموقع منتشر کردهاید را حذف کردید؟ این است که میخواهم بگویم بالاخره تحریف از آن طرف هم دارد صورت میگیرد و چیزهایی علیه نیروهای مسلح میگویند که نمیخواهم بگویم صد درصد دروغ است، اما یک بخشهایی از آن دروغ است و ساخته شده است. کسی که سالها جنگیده است و کلی از آن آدمها را در کومله به کشتن داده است امروز به خلق کرد چه میگوید؟! که بگوید من شما را درگیر جنگی کردم که هیچ دستاوردی برای شما نداشت. حتی مذاکراتی را هم که اینها خودشان دلیل بهم خوردنش بودند الان میگویند که «مذاکرات را جمهوری اسلامی برهم زد و نمیخواست مذاکره کند، از اول میخواستند با ما بازی کنند بخاطر اینکه نیروهای مسلح خود را بازسازی کنند»؛ امروز اینگونه مطالب را در گروهها منتشر میکنند!
بالاخره آن کردها میروند اینها را میبینند و مطالب امروز این گروهها را میبینند و طبعا اگر به دولت مرکزی گرایشی نداشته باشند باور میکنند، اما معلوم نیست که اینها چقدر در عالم واقع صحت داشته باشد.
فکر میکنید که چرا چنین اشکالاتی در ساخت این سریال یا سریالهای مشابه بروز میکند؟
قبلا در صداوسیما گروهی داشتیم به نام گروه جنگ و بعد از توسعه دامنهی کار تبدیل شد به گروه حماسه و مقاومت. آنجا کار را مقداری کنترل میکردند. متاسفانه الان در صداوسیما چنین مرکزی وجود ندارد که بخواهد اینگونه کارها را کنترل کند.
اینجا ایرادی هم به سپاه وجود دارد؛ بروید و ببینید که در انتهای همین سریال کلی از ردههای سپاه با اینها در ساخت این فیلم همکاری کردند، اما این ردهها، ردههای متوسط و پایین سپاه است و اینها دیگر خیلیهایشان نیروهایی هستند که بعد از جنگ وارد شدهاند و آن روزها را ندیدهاند. این ایراد به ستاد مرکزی و ستاد مشترک سپاه وارد است که وقتی میخواهد آن ردههایش چنین امکاناتی را در اختیار قرار دهند فیلمنامهها را بگیرند و بخوانند و بگویند «من با شما همکاری نمیکنم چون چنین تحریفی وجود دارد».
این نقص فقط به عوامل سازندهی این سریال برنمیگردد، بلکه هم به صداوسیما برمیگردد و هم به نیروهای مسلح؛ نیروهای مسلح برای ساخت چنین سریالی با چنین بودجهای که میخواهد این کار انجام شود باید فیلمنامه را کنترل کند؛ نه به این لحاظ که «حالا چندتا کلاشینکف به اینها بدهیم یا فشنگ مشقی بدهیم و…»نه! در کنترل واقعیات و حوادثی که آنموقع روی داده است کار کنند و اگر دیدند چنین چیزی مشکل دارد با عوامل همکاری نکنند.
بنابراین در این مورد هم صداوسیما تقصیر دارد، هم نیروهای مسلح. باید اینها را کنترل کنند که چنین اتفاقاتی نیافتد.
نکتهای که درپایان درمورد خانم دباغ میخواستم بگویم و همچنین درمورد سریالهای اینچنینی، این است که شاید حدود یک میلیون رزمندهای داشته باشیم که هنوز زنده هستند و درقالب یکی از نیروهای نظامی –ارتش، سپاه، نیروی انتظامی فعلی (ژاندارمری)، بعنوان بسیج و یا حتی افرادی که با کومله و دموکرات همکاری میکردند و بعد آمدند تسلیم شدند و امروز دارند در کردستان ما زندگی میکنند- اینها بیش از یک میلیون نفرند. وقتی ما عرصه را به گونهای نشان میدهیم که منطبق بر واقعیات نیست، این افراد میگویند که آنچه ما آنجا دیدیم با این مواردی که نشان داده میشود نمیخواند؛ یعنی یک فیلم نمیتواند رزمندگانی که در آن دوران بودهاند را راضی کند.
وقتی شما کومله را یک تشکیلات دارای سازمان رزم –سال 1358- و لباس متحدالشکل نشان میدهید، ممکن است کسانی که امروز در کردستان هستند و بعضا طرفدار کومله هستند، یا حتی خود کومله به آنها بگوید که «ببینید! جمهوری اسلامی دارد میگوید که من این بودم!». درحالیکه واقعیت ندارد اما میتواند به اینها استناد کند. تاثیری منفی و سوء میگذارد، ما چیزی را به این گروهها انتساب میدهیم که نبودهاند و چیزی را درمورد آنها تایید میکنیم که چنین چیزی نبوده و این برایش یک تاریخچه میشود و میتواند بر آنها استناد کند. میتوانند در جهت توجیه هواداران و طرفدارانی که دارند از این موارد استفاده کنند.
ما واقعا اگر میخواهیم کاری انجام دهیم –خصوصا در حوزههایی که استناد دارد- گاه شما میخواهید فردی خیالی را تصویر کنید، در آن موارد هم ابزار و تجهیزات همان موقع طراحی میشود، اما باز دست یک مقدار باز است.موقعی هم هست که میخواهید شخصیتی واقعی را تصویر کنید، این شخصیت واقعی که زندگیاش وجود دارد، شما چیزهایی را وارد اطلاعات و دانش عمومی جامعه میکنید که صحت ندارد! یا تحریفاتی صورت میگیرد.
ولو اینکه اینها ابتدای سریال نوشتهاند «اقتباس»؛ در اقتباس شما نمیتوانید از یکسری چارچوبها خارج شوید، نمیتوانید ایشان را ببرید در فضاهایی که اصلا نبوده و یا کارهایی را به ایشان منتسب کنید که اصلا نبوده است.
انتهای پیام
من شخصا آقای رضا صادقی رو می شناسم و به خدماتی در زمان جنگ برای کشور داشتند خصوصاً در غرب کشور و همچنین تلاش های بسیاری که پس از جنگ برای مستند سازی فعالیت رزمندگان در جبهه ها بدون هیچ چشم داشتی انجام دادند واقفم. صداقت کلام ایشان و تسلط ایشان به مجموعه وقایع سالهای دفاع مقدس دلیل محکمی است که باور کنم ایشان در مقابل تحریف و بزرگ نمایی هایی که در خصوص فعالیت افراد موثر در هشت سال دفاع مقدس انجام دادهاند در حد توان خود سکوت نکنند.,,النجاه فی الصدق ،، راه نجات صداقت است.
ممنونم از آقای رضا صادقی و توجه ایشان به موضوع فیلم
بنظرم سخنان ایشان از عمق شناخت واقعی از جنگ وبویژه جنگ در مناطق کردنشین با جریانات ضدانقلاب می باشد . ای کاش کسانی که به تولیدکنندگان اینگونه فیلمها مجوز می دهند همچون آقای صادقی ،دغدغه دین وتاریخ ملت ایران وامانتی که از رزمندگان اسلام وبویژه مردم غیور کردستان (که در مقابل گروههای به اصطلاح مدافع کُرد ومزدوران بعثی ایستادگی نمودند)باقی مانده است را داشتند و اجازه نمی دادند که جهاد مردم ایران را با داستانهای تخیلی وکاذب آلوده شده وبه نسل جوان کنونی ارائه گردد.
در مورد شهدای انقلاب اسلامی ، آقای میلانی(مورخ) نوشته کل شهدای انقلاب مجموعا ۳۴۰۰ نفر (کمی بیشتر) بود ! در جریان آن روزها که درگیری بین نظامیان و مردم در جریان بود، اعداد و ارقامی از کشته ها ، بعنوان شایعه ، در بین مردم دهان به دهان می گشت که کله آدم سوت می کشید! در مورد میدان ژاله اگر کسی میگفت شصت هزار نفر کشته شده ، باقی به اعتراض و با حمله به آن شخص می گفتند ، شصت هزار نفر؟! بیش از صد و هشتاد هزار نفر را فقط فرمانده نظامی به فلان کس لو داده! در حالیکه کل کشته های میدان ژاله بین شصت تا هفتاد نفر بوده! یک پیرمرد با محاسن سفید ، همین چند وقت پیش می گفت در میدان ژاله که خود منهم در آنجا حاضر بودم ، در خیابان شهباز ، پشت کوهی از جنازه ها سنگر گرفتم تا از رگبار بی امان گلوله ها جان سالم به در بردم! کس دیگری از افراد سرشناس که اسمش یادم نمی آید می گفت وقتی داشتم در مورد شهدای میدان انقلاب جواب شایعه پخش کن ها را می دادم ، یک روحانی که گویا آقای شجونی بوده به ایشان گفته ، چرا می گویی بیست تا جنازه به چشم خودت دیدی؟ بگو صد و بیست هزارتا! ما داریم انقلاب می کنیم ، مردم را در این موقعیت باید جری تر کنیم! که البته به حرف ایشان هم همه انقلابیون آن دوره کاملا عمل میکردند و پایه های این انقلاب از روز اول با دروغ و تحریف و تحریک شکل گرفت و نتیجه آن همین است که داریم در آن غوطه میخوریم!