«شادروان»، نغمهی طنز سانسورشده!
لقمان مداین در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز دربارهی فیلم سینمایی «شادروان» نوشت:
فیلمی که در جشنواره فجر سانس خالی برایش پیدا نمی شد حالا بی سر و صدا به نمایش خانگی آمده که آن هم پس از دقایقی نسخه لو رفته اش پخش شد. شادروان طنز دغدغه مندی است، جلف نیست، بی محتوا نیست، فقط صدای رسایی ندارد تا خود را فریاد بزند.
از یک سو درد عزیزان مهاجر افغانستانی را به تصویر کشیده و از سوی دیگر سیستم درمانی ناکارآمدی را نشان می دهد که بدن متوفی را بخاطر هزینه های بیمارستان در سردخانه نگاه می دارند و تحویل نمی دهند. علی رغم دستور ویژه رهبری که اعلام کرده بود سیستم درمانی ما باید به گونه ای باشد که بیمار جز دغدغه درمان فکر دیگری در ذهن نداشته باشد.
فیلم دست روی مسئله سوگ گذاشته و با چاشنی طنز تمامی آداب و رسوم غلط را توصیف کرده و مخاطب را کنار خانواده داغدار می نشاند تا یاد دهد چه اعمال و کرداری می تواند سبب زحمت و رنجش خاطر خانواده متوفی باشد.
شادروان فیلم پر ستاره ای است و هیچ کدام از بازیگرانش در حق کاراکترشان کم نگذاشتند، رضا رویگری عزیز، این پیشکسوت سینما در پلانی کوتاه ایفای نقش کرده تا چشم مخاطب بر جمالش روشن شود. چون در این یادداشت صرفا به مساله فیلمنامه می پردازم از ورود جزئی به بحث بازیگران که همگی عالی بودند خودداری می کنم.
قصه فیلم از این قرار است که “حسن” پدر خانواده که کاراکترش را “رضا رویگری” بازی می کند، از دنیا می رود و هیچکس توان پرداخت هزینه های بیمارستان را ندارد، می خواهند از حساب “حسن” برداشت کنند اما بهخاطر ثبت گواهی فوت حساب بانکی اش بسته شده، پس از کلی تلاش و رایزنی قاضی دادگاه که نقش آن را به زیبایی هرچه تمام تر “بهرام ابراهیمی” بازی کرده، قبول می کند به آنها نامه ای بدهد تا بتوانند به اندازه هزینه بیمارستان از بانک پول برداشت کنند اما مشکلی وجود دارد، استعلام ثبت احوال نشان می دهد. “حسن” یک دختر دیگری هم به نام “آذر” داشته، دختری که بچه های خانواده از وجودش اطلاعی ندارند، شرط دادگاه برای اعطای مجوز برداشت از بانک منوط می شود به پیدا کردن “آذر” دختر جدید خانواده و از اینجا ماجرا آغاز می شود.
عنصر ارتباطی فیلم در پیرنگ اصلی پول است، همان پولی که از ابتدای فیلم تا انتها شخصیت ها را درگیر می کند، و عنصر ارتباطی فیلم در پیرنگ فرعی شناسنامه است، همان مدرکی که لازم است تا حساب بانکی “حسن” باز شود، شناسنامه ای که نشان می دهد “حسن” یک دختر دیگر به نام “آذر” داشته، مدرکی که تبدیل به هویت جدید “آهو” همسر افغانستانی “نادر” می شود و در نهایت باعث افشای راز بزرگ “حسن” و “نازی” می گردد.
عطف اول فیلم زمانی است که “نادر”، “پری” و “کریم” در دادگاه متوجه می شوند پدرشان “حسن” یک دختر دیگر به نام “آذر” داشته و برداشت از بانک منوط می شود به پیدا کردن او و دریافت رضایت محضری که از اینجا پیرنگ اصلی شکل می گیرد.
اوج فیلم زمانی است که پس از فراز و فرودهای بسیار “نادر” و “آهو” به بانک می روند تا حساب پدر را خالی کنند اما پولی جز یارانه های واریزی موجود نیست که آن هم کفاف هزینه های بیمارستان را نمی دهد، اینجا حقایق فاش می شوند، “نادر” در می یابد پدرش “حسن” به او دروغ گفته و پولی برای خاکسپاری اش پس انداز نکرده است و پس از آن هم اقوام به راز بزرگ “نازی” که نمی خواست کسی از وضعیت مالی ضعیفشان آگاه شود، پی می برند.
عطف دوم فیلم زمانی روی می دهد که “نازی” به خانواده اش اعلام می کند “آذر” دختر خودش و “حسن” بوده که از دنیا رفته و کسی از آن ماجرا خبر ندارد و “حسن” شناسنامه او را نگاه داشته تا بتواند از دولت کوپن بگیرد. اینجا شرایط عادی می شود و پیرنگ به مسیر تعادل باز می گردد.
قهرمان این فیلم “نادر” است و کاراکتر آن را “سینا مهراد” بازی می کند که در پیرنگ اصلی تمام تلاشش را می کند تا از یک سو مراسم خاکسپاری پدرش را انجام دهد و از سوی دیگر آبروی مادرش را نزد اقوام حفظ کند و در پیرنگ فرعی نیز با فداکاری از عشق اش “آهو” که نقش آن را “گلاره عباسی” بازی می کند، می گذرد تا او بتواند به همسر قبلی اش رجوع کرده و زندگی بهتری را برای خود و فرزندش بسازد.
ضد قهرمان در این فیلم “حسن” پدر خانواده است که به قول “نادر” حتی با مرگش هم آنها را غافلگیر می کند، پدری که بودنش یک مصیبت است و نبودش هزار مصیبت، اوست که بخاطر زیاده روی در خوردن نان خامه ای شصت و سه روز به بیمارستان می رود و هزینه زیادی را روی دست خانواده فقیرش می گذارد، اوست که به دروغ خانواده اش را پی حساب بانکی می فرستد که پولی در آن نیست، اوست که با باطل نکردن شناسنامه دختر فوت شده اش باعث می شود خانواده اش به زحمت بیفتد و در نهایت همه از رازهای خانواده باخبر شوند.
ضد ارزش در این فیلم “اسد” دایی خانواده است که کاراکتر آن را “بهرنگ علوی” بازی می کند، مشهور است به لاف و بی عرضگی، کسی که می خواهد مدیریت همه چیز در دستانش باشد، بزرگتر خانواده باشد، و مورد احترام، اما هیچ خاصیتی در او وجود ندارد، سربار است و راحت طلب، در ابتدای پیرنگ او نه توان کمک مالی به خانواده دارد و نه گره ای از مشکلات باز می کند، بالاتر از همه انبوهی از اقوام را به منزل آنها می آورد تا آواری شوند بر مشکلات آنان، اما به مرور وقتی یقین می کند کارد به استخوان خانواده رسیده کاری می کند تا تمام اقوام حاضر شوند پول روی هم گذاشته و مشکل را حل کنند و خودش هم برای اولین بار دست در جیبش کرده و هرآنچه دارد تحویل “نادر” می دهد و می گوید “کم ما را زیاد حساب کن” که او نیز برای تشکر بالاخره راضی می شود “اسد” را دایی صدا کند و اینجا تبدیل به ارزش می شود.
فیلم دارای تعلیق های قدرتمندی است، لحظه به لحظه آن حساب شده کنار هم قرار گرفته و نبض قصه را در دستان خودش نگاه داشته است، مخاطب را وادار به حدس زدن می کند اما حدس اش درست از آب در نمی آید و همین مخاطب را با داستان همراه می کند تا همراه با شخصیت به حقایق پی ببرد، آنجا که جنازه دزدیده می شود، جایی که “حسن” زنباره فرض می شود، وقتی که همه به دنبال “آذر” می گردند، زمانی که “نادر” می خواهد پول جور کند، یا آن شبی که “پری” با هنرمندی “نازنین بیاتی” برادرش را قانع می کند تا “آهو” را رها کند و جلوی خوشبختی اش را نگیرد.
پیرنگ های فرعی فیلم به خوبی پیرنگ اصلی را پوشش می دهند، از دایی “اسد” که خودش یک خرده پیرنگ مجزاست تا اقوام “نازی” با نقش آفرینی “رویا تیموریان” که پس از هزار و اندی سال سر و کلهشان پیدا شده، از “آذر” دختر تازه کشف شده پدر تا “آهو” و “سردار” که هرکدام داستانی مجزا دارند، و حالا به آنها قصه “نازی” و “حسن” پدر و مادر خانواده هم اضافه کنید که هرکدامشان به ظرافت نگاشته شده است.
شخصیت پردازی ها عالی است، برای مثال “نادر” شخصیتی فعال دارد، در بعد جامعه شناختی از طبقه پایین جامعه بوده و دوست دارد خلافکار شناخته شود اما عرضه این کار را ندارد، تحصیل نکرده اما علاقه اش به فوتبال است، استعداد زیادی در نقشه کشیدن دارد. از بعد فیزیولوژیک ورزیده است و کثیف، نامرتب است و ناهنجار و موهایش را بلند کرده تا شبیه مارادونا بشود. و از نظر روان شناختی بدخلق است و خوشبین، روحیه ای ستیزه جو دارد و برونگرا، عاقل است و باهوش، و دارای انبوهی از سرخوردگی ها.
“نادر” در الگوی روانی فروید از “عقده ادیپ” بهره می برد آن هم از نوع “ایگو”، او یک سره در رقابت با “سردار” همسر سابق “آهو” به سر می برد، و به همین جهت مدام تلاش می کند تا دل “آهو” را به دست بیاورد، و در نهایت با معکوس شدن نقش و دل بریدن از “آهو” به رشد شخصیتی رسیده و برای حل و فصل این عقده کمک می کند.
یا “نازی” و “پری” که شبیه یکدیگر هستند، خوش خلق و خوش بین، شکیبا و درونگرا و احساسی و باوقار که دستشان توی جیب خودشان است. این دو کاراکتر از الگوی روانی یونگ استفاده می کنند، و در زمره کهن الگوی “الهه” قرار می گیرند، آرامش بخش، یاری رسان و حمایت گر هستند، عشقشان مادرانه است نه رمانتیک، هدایت شهودی و دانایی عاطفی را به قهرمان ارائه می کنند.
یا “کریم” برادر “نادر” که دارای جسمی لاغر و پاکیزه است، شغلی ندارد و در اوج دوران تحریکات جنسی اش به سر می برد، بدخلق است و بدبین، مایوس است و درونگرا، شهودی است و نومید، و مهمتر از همه اهل قضاوت است. از الگوی روانی فروید پیروی می کند و در تیپ شخصیتی “اید” و “بزدل” به حساب می آید، شخصیتی با وجدان و کمیک دارد، همدستی بزدل است که قهرمان او را بر خلاف میلش به موقعیت های خطرناک می کشاند.
یا “اسد” دایی خانواده که از شخصیت پردازی دقیقی بهره مند است، مسن و چاق است و نامرتب، مانند بقیه از طبقه پایین جامعه است و بیکار، قمارباز است و مجرد، تفریح اش تخته نرد است و به دنبال جایگاه رهبری میان نزدیکان، دایی “اسد” از الگوی روانی یونگ تاثیر می گیرد، او دارای شخصیتی دغلباز است، با روحیه ای کمدی که جایگاه وردست کمیک را دارد، از طنز و هوش خود کمک می گیرد تا راهش را با حقه، مغلطه و کلک باز کند.
یا “آهو“ که مسن تر از “نادر” است و بور، مرتب است و پاکیزه، مهاجر است و بی کار، مطلقه است و مادر یک فرزند، خوش خلق است و خوش بین، شکیبا است و درونگرا، عاقل است و سرخورده، و مهم تر از همه باورهای سنتی قومش گریبان او را گرفته که در نهایت از الگوی روانی آدلر وام می گیرد و در مسیر وارونه شدن نقش ها دخترش تبدیل به قهرمان زندگی او می شود و رابطه زناشویی پدر و مادرش را نجات می دهد تا خانواده از دست رفته اش دوباره قوام یابند.
میزانسن و دکوپاژ عالی است، لباس ها دقیق انتخاب شدند، لباس هر کدام مطابق روحیه، فرهنگ و خلقیاتشان است، طراحی صحنه بی نقص است، همان ابتدا سایه فقر را در خانه می بینید، مطابق با سبک زندگیشان چیده شده است، همه جا مرتب و تمیز است، اما قدیمی، رنگ دیوار آبی متعلق به زمان انقلاب است، پرده ها قدمت چهل ساله دارند، جعبه ها روی هم چیده شده در کنج حیاط است، جعبه هایی خالی! حوض حیاط پر از آب است اما کثیف و بدون استفاده، دکوپاژ فیلم بسیار مناسب است، که نشانه هوشمندی کارگردان می باشد، او به خوبی کارش را بلد است، زاویه ها را می شناسد و می داند کی و کجا باید چه برداشتی را بگیرد، شب و روزش دقیق، نور پردازی ها اندازه، کادر بستن ها به موقع، و کشیدن نقش از بازیگر حسابی است.
گریم هر شخصیت با متن داستان تطابق دارد، دایی “اسد”، “نادر”، “نازی”، “حسن”، “پری” یا حتی “کریم”، در هر کدام از آنها تجلی روحیه و تیپ شخصیتی شان را می بینید.
یکی از نقاط قوت فیلم دیالوگ پردازی هایی است که اصولی نگارش شده، گل درشت نیست، حرف اضافی نمی زند، دیالوگ هر کس به اندازه است، کوتاه، مختصر و مفید، چیزی را لو نمی دهد، مخاطب را خسته نمی کند، تعلیق ایجاد کرده و مخاطب را دنبال خود می کشاند، کشمکش های جذاب و طنز دیالوگ ها قشنگ است که حاصل تخلیه استرس موجود در فیلم می باشد و حساب شده مطرح می شود، آن هم با گویشی که دقیقا مطابق با همان بافت فرهنگی است همین نشان از شناخت خوب و مطالعه کافی نویسنده دارد و مخاطب را از همراهی خسته نمی کند.
آفرین و خدا قوت به این تیم خوب و کار درست.
انتهای پیام