خرید تور تابستان

ظاهرپرستیِ تاریخی

محمد زارع شیرین کندی، پژوهشگر فلسفه در یادداشتی با عنوان «ظاهرپرستیِ تاریخی» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

صد و پنجاه سال کشمکش بر سرِ ظواهر و جدال ازبرایِ تعصبات و هیاهو به خاطر هیچ و پوچ زمان کوتاهی نیست. بسا جامعه‌ها که دراین مدت بلند آموختنی‌ها را از غربیان آموخته‌اند و با تمام کوشش و جهد وهمت و با کنار گذاشتنِ سخت گیری‌ها، تعصبات، خامی‌ها و مداخله‌هایی که سد راه‌اند توانسته‌اند دراین جهان پرآشوب و پرشتابِ مدرن گلیم خود را از آب بیرون بکشند و به استقلال و بهروزی و اتکاء به خویش و فهم و خرد خویش نائل گردند. صد و پنجاه سال توقف دراعراض و درنگ درفروع و غفلتِ تام و تمام از جواهر و اصول زمان کوتاهی نیست. بسا جامعه‌ها که دراین مدت دراز از جهل و جمود به خودآگاهی و ازآنجا به آزادی وعلم و فلسفه و فن و پیشرفت رسیده‌اند. اما سهم ما ازمدرنیته همین مقداراست که عیان است: یک دو گام به جلو، صد گام به عقب، و تکرار مکرر.

خطوط قرمزانسان مدرن، احکام و قوانینی است که خود از برایِ رعایت حق و آزادی‌اش وضع کرده است و می‌توان گفت که “انسان فاوستی” هیچ خدایی را جز خویشتن بنده نیست. اخلاقِ “انسان فاوستی” تماماً دیگر است؛ اخلاق او با اخلاق ادیان، خاصه مسیحیت واخلاق افلاطون و ارسطو نه تنها مغایر بل مباین است. تمام ارزشهای اخلاقی اوازخود موضوعی (سوبژکتیویته)اش نشئت می‌گیرد. “انسان فاوستیِ” مدرن همواره و پیوسته منتقد و معترض است نه منقاد و مطیع و منفعل و راضی به رضا. باورها، پندارها، کردارها و منش‌های اخلاقی او هیچ مشابهی در تاریخ بشرندارد و از هر حیث نو است. شجاعت او، عفت او، غیرت او، خویشتن‌داری او، حجب و حیای او و به طور کلی سلوک اخلاقی او متجددانه است و خودبنیاد (سوبژکتیو).

انسان و دوره‌ی مدرن استوار است بر شالوده‌های فکری خاص و بنیادهای فلسفی‌ای که در تاریخ بشر بی مانند است. متفکران بزرگی همچون ماکیاولی، هابز، لاک، دکارت، بیکن، اسپینوزا، منتسکیو، ولتر وعلی الخصوص ایدئالیست‌های آلمانی (از جمله کانت و هگل و فیشته) در تکوین تدریجی آن دود چراغ‌ها خورده، رنج ها و زحمت‌ها متحمل شده و عمرها گذاشته‌اند. شاکله‌ی اخلاق فردی و جمعی انسان جدید از اندیشه های فیلسوفان مذکور منبعث گشته است. دوره‌ی جدید حیات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و علمی و صنعتی بشر با همه‌ی ساحت‌ها و عرصه‌های گوناگون‌اش بدون این فیلسوفان و عالمان قابل تصور نیست. شاید مهمترین رویداد درتاریخ ظهور این متفکران درغرب آن است که متولیان رسمی مسیحیت بعد از رنسانس و عصر روشنگری و جنبش اصلاح دینی، به‌تدریج، به حوالت تاریخ جدید گردن نهادند و پای‌شان را ازحیطه‌ی زندگی اجتماعی و سیاسی “انسان فاوستی” بیرون کشیدند. بنابراین مدرنیته لایه‌های باطنی و درونی بسیارسخت و نیرومندی دارد و درفرایند تاریخی کاملاً طبیعی شکل وقوام یافته است. اما مدرنیته نیز ظواهری دارد زیبا و دلربا؛ اگرچه هرگز به آن پوسته خلاصه نمی‌شود. پوسته‌ی مدرنیته بدون مغز و حقیقتِ فلسفی آن یک آن هم نمی‌توانست دوام بیاورد.

بیشتر جامعه های غیرغربی، از جمله خاورمیانه‌ای، در طول یک سده و نیم صرفاً به آن پوسته‌ی مدرنیته چشم دوخته‌اند و چاره‌ای جز آن نداشته‌اند. زیرا نه تاریخ تفکر فلسفی و علمی غرب را از سرگذرانده بودند، نه آن تاریخ تکرارشدنی بود، و نه تاریخ و سنت خودشان زاینده و آفریننده‌ی چنین محصولاتی بود. آنها مجبور به اخذ و انتقال دستاوردهای بسته‌بندی‌شده وآماده‌ی مدرنیته بودند. این مردمان دراین مدت طولانی درتلاش و تکاپوی‌اند تا به غرب تاسی و تشبه کنند و شیوه و سبک جدید زیستن را تجربه کنند اما علی الاغلب با موانع جدی و سترگ روبه‌رو هستند.

حدود صد وبیست سال پیش مدرنیته‌ی غرب قدرت و نفوذ جهانگیرش را دراین جا در هیات انقلاب مشروطیت به ما نشان داد. ایرانیان جزو نخستین ملت‌هایی بودند که تحولات بنیادی درمغرب زمین توجه و تنبهشان را برانگیخته بود. ما نیز مانند غربیان خواهان قانون و تحدید قدرت شاه و حاکم و ارباب بودیم. اما مشروطیت و اصول و خواست‌ها و آرمانهایش متحقق نشد. در اثنای رخدادها و حوادث دوران‌ساز مشروطیت کسانی تحت عنوان “مشروعه‌خواه” به مخالفت با مشروطیت و مشروطه خواهان برخاستند. “مشروعه” از شرع و شریعت که ظاهر دیانت است گرفته شده بود. جدالی که ازهمان زمان میان مشروطه و مشروعه پدید آمد، تعبیر دیگری می‌توان قلمداد کرد ازجدال میان ظاهرِ مدرنیته و ظاهرِ دیانت. زیرا نه مشروطیت با مبادی فکری و مبانی فلسفی‌اش آغاز شده بود و نه دیانت با حقیقت و باطن‌اش به میدان آمده بود. تعارض میان ظاهرِ مدرنیته و ظاهرِ دیانت ازحدود صد و بیست سال پیش تاکنون حل و رفع نشده است و این ترازو هنوز متوازن و متعادل نیست. از آن دوران تاکنون بحران‌هایی بس بزرگ به وجود آمده، سرمایه‌های معنوی و مادیِ بس عظیم به هدر رفته و هیچگاه به آینده نگریسته و اندیشیده نشده است. ما از ظاهر و پوست عبور نکرده ایم. ریشه‌ها و اصل‌ها فراموش شده است و به شاخه‌ها و برگ‌ها پرداخته می‌شود. درپوست مانده‌ایم و به مغز نرسیده‌ایم. دیر نشده است؟

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. حیف جامعه ی ما که چنین تفکرات عقب مانده ای از پژوهشگران و اساتیدش منتشر میشود.
    آنوقت تعجب میکنیم که چگونه سطح آرمانهای نسل جدید به نشان دادن انگشت وسط و پایین کشیدن شلوارهایشان رسیده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا