خرید تور تابستان

روایتی از برخورد «لباس شخصی ها» اطراف دانشگاه تهران

برترین‌ها نوشت: روایت شهرام گیل‌آبادی، مدیر سابق رادیو جوان و از معاونان قالیباف در شهرداری تهران از برخورد ناجوانمردانه لباس شخصی‌ها در اطراف دانشگاه تهران را بخوانید:

امروز رفتم روبروى دانشگاه تا کتاب بخرم. همه جا نیروهاى یگان ویژه بود و دخترانى که بى حجاب از کنار آنها مى گذشتند، با خودم گفتم ،”چه خوب که مدارا مى شود ؛”موتورى از پشت به من زد ، برگشتم جوانى با ماسک صورتش را پوشانده بود لبخند زدم گفتم: “ببخشید “گفت: “بى شعورى”! باز هم گفتم: “ببخشید”، گفت: “نه مثل اینکه نمى فهمى برو اینجا واینیسا “. 

نمى خواستم تنشى ایجاد شود. در این حین دستش را روى کمرم گذاشت و گفت : “برو پى کارت بى شرف”، تا برگشتم شش لباس شخصى با ماسک دورم را گرفتند و من را به کرکره در مغازه چسباندند.

یک روایت هولناک از برخورد تند لباس شخصی‌ها

یکى از آنها گفت:”چه کاره‌اى بى شعور؟ “گفتم: “معلم دانشگاه “. سعى کرد تلفن همراهم را قاپ بزند ؛ یگان ویژه پلیس کنارشان ایستاده بود به این هفت جوان گفتم: “اجازه بدهید که من به این جناب سروان بگویم از شما شکایت دارم”

گفت:”هیچ … نمى خورى”! باز هم که به آرامش محیط فکر مى کردم گفتم ” باشه “کتابفروش انجمن حکمت که گاه از آن خرید مى کنم گفت : “استاد…”. 

یکى از این جوانها به طرف من آمد گفت: مادر….”! چهره مادرم

 قدیسه ى پاکدامنى که پیکر فرزندش بعد از چهل سال هنوز از جبهه برنگشته با بیمارى حادى که دارد جلو چشمم آمد.

زنگ زدم به ١١٠، آن جوان نقاب دار و دوستانش در این فاصله دائم من را به کرکره مغازه مى کوبیدند و از هر ناسزایى برایم کم نگذاشتند.

جوان گفت :”زنگ بزن ببینم چه … مى خواهى بخورى، “گفتم “بالاخره مملکت قانون داره” گفت : “قانون ماییم ، مادر….”. تمام خون بدنم در صورتم جمع شده بود مى خواستم مثل خودش برخورد کنم. به زور مى خواست تلفنم و کیف کارتهایم را بگیرد.

یکى از آنها که پشت ماسک قایم شده بود و قدبلندى داشت گفت: “توهین به رهبرى کردى چوب توى آستینت مى کنیم …”، خنده و گریه هایم قاطى شده بود،؛ کسى که با موتور به پایم زده بود سعى مى کرد توضیح دهد که چیزى نیست یک تصادف ساده بوده، ظاهراً دلش برایم سوخته بود.

گفتم “شما همه سن بچه من هستید، مادر من مادر شهید است.” اما دوستانش باور نمى کردند و مى گفتند: “معلمِ بى پدر و مادر “، به تنگ آمدم گفتم: “آقایان  من چهارده سالم بوده شاید هم کمتر به جبهه رفته ام و بسیجى جبهه اییم “جوانى که جلوى من ایستاده بود دست روى صورت من گذاشت و با پنجه هاى آلوده اش صورتم را محکم کنار زد.

گفت: “… خوردى رفتى، حقوقشو گرفتى”، واقعا قلبم فشرده شد؛ شکستم. پلیس فقط نظاره گر بود . یکی گفت : “سى ثانیه وقت دارى گورت را گم کنى”. نمى دانستم باید بروم، بایستم، چه کنم؟

یکى از نیروهاى پلیس بطرى آبى به من داد و در گوشم گفت من عذر مى خواهم کارى از دست ما بر نمى آید. چند قدم فاصله گرفتم که یکى از پشت سر با حرص گفت: “مادر …..معلم .”

شکست خوردم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

پیام

  1. شناسایی مردمی اغتشاشگران و تردد آنها در کوی و برزن و گزارش به نهادهای امنیتی از وطایف هر ایرانی وطن دوست است. عده ای جو زده و احساساتی که به رفتارهای اغتشاشی گرایش پیدا می‌کنند باید بدانند قربانی گردانندگان دستهای پنهانی شدند که ش از آنها ارتزاق می‌کنند. شاید فرصتی برای بازگشت به دامان خانواده پیدا نکنند. شاید از دست های پنهان، خون او را بریزد، و خودش بگریزد. چهره وطن فروشان را همیشه نمی‌توان مشاهده کرد. َشای لباس خودی پ. پوشیده باشند. ای جوان و نوجوان، هشیار باش.

  2. احتمالا ,اینها همان گروهی هستند که در سال ۸۸ ,برای اتفاقات بعد انتخابات توسط ,…….از میان ………تشکیل شدند,

  3. این لباس شخصی هاشایدقبل ازبهمن۵۷ نمودداشتنداز حمله به گروه هاتا……..وهیچیک هیچیک از مقامات بالاانان را از این رفتارهانهی نکرده اندوچه توالی وحشتناک ودهشتناکی این روندداشته…حتی میتوان از سالهاپیشتراسلاف انهارااز شعبان جعفری به بعددید….

  4. تا برا خودت پیش نیومد ، سالها حرف مردم مظلوم رو باور نداشتی که سگهای هار پاچه مردم رو بی دلیل میگیرند…..

    2
    1
  5. تجربه یکباره شما با یک عمر مردم قابل مقایسه نیست ما عزت و غرور و از دست رفته هایمان را در گلوم فرو میخوریم استاد

    2
    1
  6. تمام مشکلات از همین لباس شخصیتهاست که مملکت وویران دارن جوابگو نیستن یه دیوانه ای شاه شده مردم بدبخت قبولم نداره!

    2
    1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا