خطوط قرمز قطور و صدای آژیر بلند!
محسن صالحیخواه، روزنامهنگار در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
حقیقتش را بخواهید، مدتی بود که یکی از یادداشتهایم در انصاف منتشر نمیشد. از طرف دیگر، هر چه میگشتم آقای شفیعیان را پیدا نمیکردم. گاهی یک استوری چند ثانیهای پشت موتور و دیگر هیچ. باز هم اگر حقیقتش را بخواهید، فکر میکردم دیگر نمیخواهد نوشتههای من را منتشر کند. حتی یکی دو تا سوژه پیشنهاد دادم که قبول نکرد. پیش خودم گفتم شاید تحت فشار است. حق هم دارد. چند رسانه میآیند یادداشتی درباره اعتراض به وزیر کشور در خصوص تکذیب وجود لباس شخصیها را منتشر کنند؟ چندتای دیگر حاضرند یادداشتی با عکس رئیس دولت با تیتر صدای ناقوس مرگ میآید را روی خروجی ببرند؟ اصلا چه کسی حاضر است اولین پخشکننده مستندی درباره دوتابعیتیها باشد و برای آن نشست نقد و بررسی برگزار کند؟ همه این اتفاقها برای من در انصاف افتاده بود و در دلم به شفیعیان حق میدادم اگر به خاطر مصالح بچههای تحریریه و پابرجا ماندن انصاف، بعضی مطالب را منتشر نکند.
اما از طرف دیگر، یاد یکی از روزهایی افتادم که برای کاری به تحریریه رفته بودم و این جمله را در گپی که با هم زدیم، گفت: «ادامه میدهیم تا وقتی که نگذارند کار کنیم». یادآوری این جمله، من را مجبور کرد که صبر کنم.
القصه، دردسرتان ندهم. خبر حکم دادگاه مطبوعات به من هم رسید. فهمیدم که حکم دادهاند به محرومیت شفیعیان و مدیرمسئول و صاحبامتیاز انصاف باید تغییر کند. وقتی با او حرف زدم، گفت انصاف سر جایش هست و این اتفاق برای من افتاده. گفتم آدمها در تحریریه و طرز فکری که رسانه دنبال میکند، تاثیرگذار هستند. اما گفت نگران نباش، میگذرد.
یکی از قدیمیهای انصاف به هیئت نظارت بر مطبوعات معرفی شد اما میانه اردیبهشت بود که خبر رسید هیچ محتوایی نباید در انصاف منتشر شود. چراغ خاموش نشد. اما در تاریکی سوسوی ضعیفی میزد. من که مقیم آن تحریریه نبودهام، نمیدانستم آنجا چه خبر است. بچههایشان در چه حالند، کار میکنند یا نه، روحیهشان را حفظ کردند یا نه. دنبال جاهای دیگری رفتم که بتوانم بنویسم. بین خودمان بماند، امیدی به بازگشت انصاف نداشتم.
تا اینکه شفیعیان یکی از آن استوری موتوریهای معروف را گذاشت و یک تکه کاغذ به دوربین نشان داد و تمام؛ کمتر از ۱۵ ثانیه. آخر سر ما باخبر شدیم که بعد از ۴۳ روز متوقف شدن فعالیت و اعتراض در دیوان عالی کشور، حکم قبلی به قول حقوقیها کان لم یکن تلقی شد و انصاف بار دیگر به تحلیل و خبر باز میگردد.
در آخر بگویم که، اگر رسانههایی مثل انصاف نیوز بیشتر شوند و روزنامهنگاران دستشان برای نوشتن نلرزد و زبانشان برای گفتن حقیقت بچرخد، میتوانیم امیدوار باشیم که بخشی از مرجعیت رسانهای به داخل کشور برگردد. خط قرمزها نباید آن قدر قطور باشند که هرجا قدم بگذاری، صدای آژیر بلند شود و به تو یادآوری کند که وارد محدوده خطر شدهای.
انصاف، شرق، اعتماد، هممیهن و دیگران که مدام مورد عتاب و خطاب تندروها قرار میگیرند، دشمن یا به قول آن کاربر ناشناس اما پرطرفدار ارزشی «جاسوسخانه»، یا به قول سردار قلم و شاگردانش، زنجیرهای نیستند. روزنامهنگارانی دارند بدون امنیت شغلی و نگران آینده که هر آن ممکن است به محاق توقیف بروند یا تحت فشارهای مالی قرار بگیرند. ممکن است اجاره سال آینده دفتر تحریریه را نداشته باشند. آنها امکانات نامحدود ندارند. بلکه آدمهای دغدغهمندی هستند که دور هم در تحریریهها جمع شدند تا نگذارند حقیقت زیر شعارها گم یا تکصدایی مطلق در کشور حاکم شود. این صداها ضعیف اما رسا هستند چون سعی میکنند فکر و نگاهی متفاوت داشته باشند. لطفا با روزنامهنگارها مهربان باشید.
انتهای پیام
گرچه قیاس مع الفارقی است و بنظرم اهانت به مولای دو جهان و امیر مومنان (از محضر آن یگانه خلقت پوزش می طلبم) اما وقتی می فرماید مرا نقد کنید و بر من خرده بگیرید، دیگر چه جای کوچکترین خط قرمزی است!!!؟ آقایان خودشان اعلام علنی کرده اند که غلام قنبر علی هم نمی شوند و حالا موجوداتی داغ تر از کاسه آش، خط قرمز تعریف میکنند!!!؟ وای بر شما که اگر روزی حسابی و کتابی در کار باشد.
درود واحترام
کدام قنبر ؟ کدام غلام ؟
شمال وجنوب قطب نما هم به نسبت ما تعیین میشوند است .
آقای محسن صالحی خواه ، من اون نوشته صدای ناقوس مرگ می آید شما رو خوندم و واقعاً کیف کردم ، خداقوت. امیدوارم انصاف حالا حالا ها پا برجا باشه و ما از نوشته های شما استفاده کنیم.