محسن برهانی: من نمیتوانم وقتی حقوق مردم پایمال می شود ساکت باشم
دیدار نیوز نوشت:
آشنایی با قانون و مطالبه حق یکی از محورهای مهم و کلیدی گفتگو با دکتر محسن برهانی بود؛ او معتقد است اگر مردم تلاش کنند و آشنایی بیشتری با آنچه حق آنها است داشته باشند در بسیاری از مواقع میتوانند از بحران عبور کنند یعنی باید مطالبه گری را اولویت قرار دهند.
این گفت و گو در دو قسمت منتشر می شود.
آقای دکتر، چه شد که محسن برهانی سال گذشته صحبتها و مطالبی که در توئیتر و جاهای مختلف گفت آنقدر جلب توجه کرد و مردم نسبت به صحبتهای او واکنش نشان دادند؛ فکر میکنید حرفهایی که شما آن موقع گفتید و همچنان ادامه دارد همان چیزی بوده که مردم میخواستند و به همین دلیل شنیده شد؟
نمیتوانم بگویم به دلیل این که حرفهای آنها را من گفتم این مطلب تحقق پیدا کرد، شاید یکی از علتهای اصلی اش این بود که در یک اتفاق اجتماعی حقوق و قانون از آن حالت ویترینی خود خارج شد و با زندگی عادی مردم ارتباط پیدا کرد و مردم دیدند که بر اساس همین قوانینی که قابل فهم است دارای حقوق هستند و میتوانند مطالبه گری کنند و میتوانند حاکمیت را نقد کنند و میتوانند بفهمند که حقوق دارند یا ندارند و به نحوی این اتفاق اجتماعی و عرایضی که من و دیگر اساتید بیان کردند کاری کرد که گویا حقوق و قانون وارد زندگی مردم شد و از آن حالت بسیار تخصصی که در دانشکدههای حقوق و جلسات تخصصی بحث میشد جامعه به این درک رسید که بخشی از حقوق و قانون در زندگی اش ساری و جاری است و این را حس کرد. برداشت من این است که شاید علت این قضیه این بوده باشد که مردم دیدند، حقوقی دارند که با آنها آشنایی ندارند و میتوانند با آشنایی با حقوق خیلی از آسیبها و بعضی از اتفاقها را از خود دور کنند و بر اساس همین حقوق هم مطالبه گری داشته باشند و مطالبی که عرض کردم حقوق را بتواند وارد زندگی مردم کند.
اگر این اتفاقها نمیافتاد؟
کما فی سابق بسیاری از مردم با حقوق خودشان آشنایی نداشتند، آگاهی داشتن مردم از حقوق خودشان و از مطالبات شان از وظایف حکومت است، حکومت باید این بستر را جهت آگاهی سازی حقوقی مردم داشته باشد، اما به نظر میرسد که در رسانههای رسمی چنین دغدغهای وجود ندارد و خیلی از مردم تلقی شان این است که اساسا در برابر حاکمیت هیچ حقی ندارند و گویا آن مناسباتی که از ابتدای تشکیل دولت مدرن در ابتدای هزار و سیصد در ایران بود نسبتی که بین مردم و آن پاسبان و آژان و کسی که در آن منطقه میخواست امنیت را برقرار کند مردم تسلیم محض او بودند ظاهرا این تلقی اجتماعی هنوز وجود دارد و این گونه نیست که هر کسی حق داشته باشد مردم را دستگیر کند و هر کسی حق داشته باشد وارد حریم خصوصی مردم شود و از او سوال بپرسد و تماس بگیرد بیایید و مردم را احضار کند و وارد حریم خصوصی شدن مردم را نداریم، این کارها فقط با اجرای مراجع قضایی شکل میگیرد، بسیار به صورت خاصی این اتفاق میافتد، اما گویا این تلقی اجتماعی بود که مانند این که همه حق دارند توقیف کنند و پلمپ کنند و بگویند بیایید و تعهد بدهید که ما چنین چیزی را در حقوق و قانون نداریم.
راجع به اتفاقی که سال گذشته افتاد شاید موضوع و دلایل اتفاق افتادنش متفاوتتر از ماجرای سال ۹۸ و ۹۶ یا ۸۸ بود، اما آن موقع هم احقاق حق و این که مردم آگاه شوند قوه قضاییه یا مجری قانون نمیتواند به شخصی تماس بگیرد و احضار کند که بیاید، چرا آن دوره این آگاهی به مردم داده نشد؟ شاید آن دوره این آگاهی به مردم داده میشد سال گذشته اتفاقات دیگری میافتاد؟
به نظر من همان چیزی است که شما میفرمایید، به نظر من ما باید از این مرحله عبور کنیم و آگاهی مردم نسبت به حقوق خودشان و مطالبه گری و ممانعت از تعرض به وی اتفاق بیافتد، باید بدانیم هر زمانی این آگاهی عقب بیافتد مردم بیشتر آسیب میبینند، اگر این اتفاق زودتر میافتد حتما یک گام در جریان قانون گرایی و التزام به قانون و محاکمهی از حاکمیت توسط مردم که به قانون التزام داشته باش جلوتر بودیم.
به نظر من اتفاق خاصی که در سال ۱۴۰۱ افتاد به دلیل گستردگی فوق العادهای که در سرتاسر کشور بود علی القاعده نقض حقوق گسترده بود و رسانهها بیشتر این موضوع را انعکاس دادند و مردم با گوشت و پوست شان درگیر شدند و به همین دلیل گفتند الان که فرزند یا دوست ما دستگیر شده و احضار شده و در بازداشت است چه کاری باید انجام دهیم و بعد جامعه مقداری به آگاهی رسید که الان من چه ابزاری دارم؟
اما جامعه هیچ ابزاری ندارد مگر قانون، ما باید بپذیریم که این جریان قانون گرایی و مطالبه همین قانون موجود است، بحث این است که قانونی است و من حقوقی دارم و حاکمیت باید این حقوق را رعایت کند و اگر هم به حقوق من تعرض کرد من از ابزارهای خودم که خود قانون به من داده است در مکانیزم حقوقی علیه تو استفاده میکنم و مطالبه گری میکنم، چرا که شما حق ندارید هرچیزی را ببندید و هر کسی را احضار کنید و زندگی مردم را مختل کنید.
عکس ها :آرش راهبر
اما این اتفاقها افتاد و این احضارها انجام شد و این مجازاتهای غیر منطقی اتفاق افتاد
چون ما راه مقابله با آن را نیاموخته ایم، من در چند مورد عملا به مردم آموزش دادم که اگر چنین اتفاقی افتاد شما میتوانید شکایت کنید و میتوانید بحث کنید که شما به چه حقی احضار کردید یا به چه حقی بستید، رشد قانونگرایی و تصویب قانون در یک کشور نیاز دارد که یک همت جمعی و یک ارادهی عمومی توسط بخشی از مردم تحقق پیدا کند و مردم وقت بگذارند که میخواهم جلوی یک رویه غیر قانونی را بگیرم. به طور مثال؛ اساسا هیچ کسی حق ندارد خودروی هیچ کسی را بگردد، این حرف را اگر به مردم بگویید تعجب میکنند که مگر چنین چیزی میشود؟ اکثر غریب به اتفاق ایست بازرسیها غیر قانونی هستند، از دیوان عدالت اداری رای داریم که فقط گشتن با دستور خاص قاضی مقدور است به این معنا که به طور مثال؛ جناب قاضی بگویند ماشین آقای برهانی را بگردید نه این که کل ماشین را بگردند، الان ماشین ما را کنار خیابان نگه میدارند و هر کسی میگوید کاپوت ماشین را بالا بزنید چشم میگویند و …
مردم باید قبول کنند که برای تثبیت قانون گرایی در ایران ما هم نیاز داریم مقداری پیگیر باشیم و آشنا بشویم و مطالبه کنیم و آن جایی را که نقض قانون رفتار میشود را پیگیری کنیم، الان در برخی از جاها شخصی را به ناحق زدند و وکیل گرفته است یا خودش پیگیری کرده و آن کسی که آسیب زده است را پیدا کرده و به دادگاه کشانده مجازات کرده است، این که ما در قبال حقوق خودمان بگوییم حوصله نداریم یا گرفتن حق مان امکان پذیر نیست این کار اشتباه است.
به صورت موجبهی جزییه مردم دیدند چه چیزهایی میشود و این بستر یک بستر مناسبی است و مطالبه قانونی و دفاع از حقوق فردی و اجتماعی تنها بستر است، چه معنا دارد که ستادی تشکیل میشود و دستور بستن و جمع کردن را میدهند؟ چرا کسی شکایت نمیکند؟ هیچ ستادی نه مقنن است نه حق تقنین دارد من میخواهم بگویم ما میتوانیم در عرصه حقوقی یک مطالبه گری مناسب برای حفظ حقوق خودمان و حقوق سایرین داشته باشیم، چرا؟ که فردایی که ۳ سال دیگر است بگوییم ما ۱۰ گام جلوتر رفتیم، ما وظیفهی اجتماعی خود را انجام دادیم، اما افراد دیگر این ۱۰ گام را ۲۰ یا ۳۰ گام میکنند با این امر به مرور یک جامعه قانونمند میشود که کسی به خصوص از طرف حاکمیت بخواهد حقوق مان را نقض کند.(اگر من علیه شما نقض کنم شما علیه من شکایت میکنید) مشکل ما کجا است؟ مشکل ما آن جا است که حقوق مردم توسط بخشی از حاکمیت نقض میشود در این جا مردم تصور میکنند که هیچ حقی ندارند خیر اتفاقا مطالبه گری این جا و پیگیری این جا است و رویههای غلط این جا شکل میگیرد و در این جا باید مشکل را حل کنیم.
مردم قدرت این کار را ندارند؟
چرا ندارند؟ یک شکایت و پیگیری است و دلایل را گفتن است و مطالبه کردن است، چند روز قبل یک شهروند عادی در استانهای شمالی دادخواستی ثبت کرده و با دادخواست خود از دیوان عدالت اداری نقض ابطال حکم معاون رئیس جمهور را گرفته است و ثابت شد، همین اتفاق ممکن است برای چندین تصمیم دیگر بیافتد، خیلی اوقات برخیها به من انتقاد میکنند که به قوه قضاییه مراجعه کنیم؟ تلقی منفی از چنین چیزی دارند، قوه قضاییه پر از قضات مستقل است، این که بعضی از احکام را نقد میکنیم به معنای نقد کل قوه قضاییه نیست، قوه قضاییه پر از قضات مستقل است که فرد میرود مطالبه و شکایت میکند و اقدام میکند، اگر این اقدامها و مطالباتها و شکایاتها و دادخواستها زیاد شد مگر کسی میتواند در برابر این سیل مقاومت کند؟ بعد از آن مردم هم آگاه میشوند و همین که مردم آگاه میشوند آن بخش از حاکمیت که میخواهد حقوق مردم را نقض کند حواس خود را جمع میکند که اینها اطلاع دارند، تا رفتند میگویند دستور قضایی شما کجا است؟ به چه دستوری احضار کردید؟ این گونه نباشد که هر کس درب منزل آمد و میخواست منزل ما را بگردد خانه و زندگی و ماشین را در اختیارشان قرار دهیم.
در آئین نامه جدیدی که رئیس قوه قضاییه برای ضابطین صادر کرده است در یکی از ماده هایش تصریح میکند که شما وارد منزل مردم شدید و حکم دادند که شما سکه و دلار را بگردید، شما رفتید منزل مردم را بگردید چرا شیشه مشروب را ضبط میکنید و گزارش میدهید؟ چرا رسیور او را میگیرید؟ ریشه این حرف در کجا بود؟ ریشه این حرف به فرمان ماده ده امام بود، چرا ما مطالبه نکردیم؟ بپرسید حکم تان را باید ببینم، اگر همه این کار را کردند دیگر نمیتوانند این اقدام را انجام دهند.
ما باید جایی بایستیم وقت بگذاریم و اعصاب مان بهم بریزد تا یک گام جلو برویم، باید آگاه شویم، مگه ما گفتیم مردم همه باید حقوقدان شوند؟ اما موادی که درگیر زندگی مردم ۴۰ الی ۵۰ ماده است، این چند ماده را یاد بگیرید که اگر کسی متعرض ما شد مقابل شان بایستید و مقابل تعرض شان دادخواه باشید و بپرسید حکم تان چیست؟ چرا توقیف کردید و چرا بستید؟ یک بخشی از حقوق کاملا فنی است، قضات و وکلا و اساتید چیزهای پیچیده است، اما آن چیزی که برای زندگی ما است آن چیزهایی که قرار است از حقوق و آزادیها و اموال ما در قبال حاکمیت صیانت کند همین ۴۰ الی ۵۰ ماده هستند، باید وقت بگذاریم و بخوانیم و پیگیری کنیم. آن وقت آن کسی که میخواهد معترض بشود میگویند اینها حقوق شان را میدادند و برای ما باعث دردسر میشوند.
در ماجرای گشت ارشاد ما مدتهای مدید میدیدیم در نقاط مختلف شهرهستند و مردم به این نتیجه رسیده بودند که گشت ارشادها باید باشد و مردم باید چیزی را که آنها میگفتند رعایت کنند، اکثرا ۵ شنبهها در سطح شهر نیروی انتظامی یا بسیج میماندند ماشینهای مردم را بررسی میکردند، من فکر میکنم شرایطی که حاکمیت برای مردم درست کرد باعث شد که مردم فکر کنند که پیروی از این رفتارها و خواستههای آنها درست است و این قانون را ندانند و به دنبال آن قانون درست نروند.
علی القاعده بخشی از حاکمیت میخواهد دستش باز باشد به همین دلیل آگاهی رسانی میکند، اما مرذم میخواهند بدانند که حق دارید یا ندارید، در اواخر دهه ۷۰ بود که دیوان عدالت اداری رای داد و آئین نامهای نیروی انتظامی صادر کرد که حق گشتن ماشینها را ابطال کرد و این حق را از آنها سلب کرد و فقط با حکم قضایی امکان پذیر است، آن جایی که مقام قضایی دستور میدهد باید انجام شود، اما اینکه از جایی تماس میگیرند و احضار میکنند این درست نیست، مگر قرار است هر کسی تماس بگیرد من بروم؟ به چه حقی من را احضار کردید؟ کدام شعبه به شما اجازه داد؟ در برابر قاضی و دادیار و مقام قضایی فقط باید پاسخگو بود آن هم بعد از این که اتهام متوجه ما شد، اما مردم ما اکثرا این گونه هستند از هر جایی تماس میگیرند میروند، هر کسی از ساختمانی تماس گرفت و از شما درخواست کرد بروید شما باید بروید؟ شاید شخص آدم ربا باشد؟ چرا ما نمیخواهیم این دو دو تا چهارتا را درک کنیم. احضار از طریق سایت ثنا با مهلت احضار انجام میشود. مردم باید با حقوق خود آشنا شوند و میگویند اگر نرویم ما را میبرند.
این آشنایی را چه کسی باید آموزش بدهد؟
حاکمیت و صدا و سیما باید آموزش میداد، اما انجام نداد، چند برنامه حقوقی در صدا و سیما در مورد این حقوق داریم؟ در مورد طلاق چند برنامه فقط در حال صحبت هستند این هم خوب است، اما باید صدا و سیما آموزش بدهد که من در برابر خودت چگونه حرف بزنم، شما به من بگویید وقتی ضابط با من برخورد کرد من چه حقوقی دارم؟ وقتی احضار شدم چه حقوقی دارم؟ وقتی به من تفهیم اتهام شد چه قیود و شرایطی دارد؟ اگر کسی من را در خیابان گرفت، غیرحق زد چه کاری انجام دهم؟ اگر در خیابان داشتم عبور میکردم و کسی آمد به زور گوشی من را گرفت باید چه کار کنم؟ اینها چیزهایی هستند که حاکمیت باید آموزش میداد، اما به هر دلیلی این کار را انجام نداد و صدا و سیما هم آموزش نداد پس تکلیف ما چیست؟ ما باید یاد بگیریم خودمان باید دلمان برای خودمان بسوزد.
هیچ کس حق ندارد جیب یا ماشین مان را بگردد، چه حقی دارند از ما سوال کنند از کجا میآییم؟ من میخواهم این را بگویم آن مناسباتی که در ابتدای تشکیل دولت مدرن بود وقتی پاسبانی جایی بود وقتی کسی از آن طرف عبور میکرد میترسید دیگر وجود ندارد، آلان این خبرها نیست؛ قانون داریم و با قانون میایستند و مطالبه گری میکنند و پاسخ میدهند و گزارش میدهند و گوشی بر میدارم ضبط میکنم و در نهایت شکایت میکنم و طبق قانون میخواهم عمل کنم و نمیخواهم قانون شکنی کنم، به نظر من این موضوع را باید برای مردم حل کنیم.
اما میگویند فیلم گرفتن و صدا ضبط کردن هم خیلی مستند نیست و نمیشود به اینها تکیه کرد؟
خیر، جزو عدلهای است که برای قاضی علم میآورد، چه دلیل دیگری دارم؟ شاهد دارم یا ضبط دارم؟ الان رسانههای مستقل باید این دغدغه را در بین مردم ایجاد کنند که حقوق تان و نحوه مطالبه گری قانونی را یاد بدهند و این مطالبه گری حتما هزینه دارد بنده مگر غیر ازحقوق و قانون و فقه چه گفتم؟ تمام توئیتهای من در مورد قانون و فقه است و این به ذائقهی بعضیها خوش نمیآید. من که نمیتوانم بمانم و ببینم حقوق مردم کشورم در حال نقض شدن است و میدانم این کار با مادهای سازگاری ندارد و میمانم نگاه میکنم که حقوق دهها نفر از خانمها و آقایان نقض بشود.
یکی از انتقاداتی که به من میکنند این است که چرا در عرصهی اجتماعی باید این مطالب گفته شود؟ پس کجا باید گفته شود؟ باید در جوامع تخصصی و در گوشی صحبت کنیم؟ وقتی من انتقادها را نسبت به برخی از احکام اعدام صادر کردم در موازات عرایض بنده برخی از اساتید در جلسات مناظره در برخی دانشگاهها نشستند و قبول کردند که این احکام صحیح نیست، چه اثری داشت؟ همان زمان من مطلبی نوشتم و گفتم چگونه است آنهایی که اعدام میکنند و میزنند و حتی روی منبرها حرف هایشان را بیان میکنند، مشکلی ندارد، اما ما که منتقد هستیم باید در گوش یکدیگر و در جلسه حرف بزنیم که مبادا خدایی ناکرده جامعه بهم بخورد، بنابراین شما هم حرف بزنید اگر قرار است حرف نزنیم پس هیچ کس حرف نزند، چون الان میگویند این فرد دارد امنیت روانی جامعه را بر هم میزند، بیان فقه و بیان قانون امنیت روانی را بر هم نمیزند، آن کسی که بر هم میزند قلدری و قانون شکنی است و آن که بر هم میزند خلاف شرع است، امنیت روانی و مالی جامعه را بر هم میزند، دم از قانون زدن امنیت ساز است و دم از قانون زدن که امنیت روانی را بر هم نمیزند که برخی آقایان فرمایشات برخی از بزرگان را بهانه کردند که کسی حرف نزند.
با تذکر قانونی نباید نشر اکاذیب شود و حرکت در مسیر قانون برای همهی ما ضروری است من میخواهم از مطالبه بگویم، ما نباید انتظار داشته باشیم مردم ما باید حقوقدان شوند این درست نیست، اما باید به مردم آموزش دهیم و مردم این دغدغه را پیدا کنند که به دنبال قوانین بروند و پرس و جو کنند و حقوقیها همت کنند مردم را با حقوق خودشان آشنا کنند، کدام حقوق؟ آن حقوقی که معمولا توسط بخشی ازحاکمیت نقض میشود. به طور مثال؛ دعوای ملکی اتفاق میافتد شخص وکیل میگیرد و در دادگاه تمام میشود، اما زمانی یک امر مبتلابه است و احضار و تلفن و تهدید و تعهد و گشتن ماشین و توقیف و … مبتلابه جامعه است ما باید اینها را بدانیم چرا که فقط ۴۰ الی ۵۰ ماده است که باید بیاموزیم.
من دو دوست خبرنگار دارم که از روزهای اول بعد از اتفاقاتی که برای مهسا امینی افتاد دستگیر شدند و زندان هستند و تمام ده ماه گذشته خیلی خبر منتشر شد که اگر اتفاقی افتاده یا جرمی انجام دادند بگویید جرم شان چیست و، چون با یک نفر از آنها خیلی رفیق بودم و با خانواده آن در ارتباط هستم میدانم که خانواده او خیلی اذیت هستند و بعد از فشارهای زیادی که براو وارد شد دادگاه غیر علنی گذاشتند و آن دادگاه هم بدان نتیجه بود، الان شخصی مانند این دو نفر چگونه میتواند احقاق حق کند؟ چه کسی صدایش را میشنود و چه کسی به حرف آنها گوش میدهد؟ خیلی راحت به آنها افترای جاسوس بودن زدند، من میگویم بیایید و بگویید که ما این دو نفر را دادگاهی کردیم و دادگاه علنی بگذارید که اینها جرمی انجام دادند و ما حکم شان را بررسی میکنیم و به زندان میفرستیم، ولی الان با این شرایط مردم میبینند آدمهایی که مقداری معروف هستند و در موردشان حرف زده میشود و جایی صدایشان شنیده میشود این وضعیت شان است و وای به حال بچههای ما که اگر دستگیر شوند صدایشان به جایی نمیرسد.
حرف تان را قبول دارم، برخی از این اتفاقات تلخ شاید یاس تولید کند، اما ما راهی نداریم جز اول آگاه شدن، دوم آگاهی سازی و سوم مطالبه کردن، در هر پروندهای اولین کار این است که شما بتوانید جامعه را آگاه کنید. در پرونده هر دو نفر قانون میگوید مرحله تحقیقات و مقدماتی ممنوعیت دارد و نمیتوانید زمانی که پرونده در دادسرا است اطلاع رسانی کنید، بعد از حضور کیفر خواست چگونه است؟ چرا خانواده یا وکلای آنها اطلاع رسانی نکردند؟ چون همیشه میگویند اگر این اتفاقها بیافتد واکنشها شدیدتر میشود خیر مطالبه اجتماعی شکل میگیرد، کیفر خواست کنید ببینم چه دلایلی دارید؟ دلایل اطلاع رسانی شود و در عرصه جامعه وکلا و حقوقدانان نظر دهند، این ادبیات زمانی که در جامعه گر بگیرد اثر میگذارد، یعنی چه که شما یک نفر را میگیرید و طولانی مدت بازداشت موقت میگیرید و یک انقطلاعی بین او و جامعه شکل میگیرد به این صورت عمل میشود که از دادسرا مستقیم به دادگاه و تجدید نظر و به زندان انتقال مییابد که در برخی پروندهها این اتفاق میافتد، در این جا مطالبه گری صورت میگیرد، چرا قوه قضاییه این گونه عمل میکند؟ من قبلا هم گفتم که چرا این سیکل را تغییر نمیدهید و چرا همیشه بحث در یک شعب خاص است؟ این مطالبه یک مطالبه واقعی و قابل قبول است، ما باید این رویهها را تغییر دهیم، رویهها چگونه تغییر پیدا میکند؟ ابتدا آگاهی و بعد آگاهی سازی و بعد مطالبه گری، اگر من در این پرونده از اول تا آخر کیفر خواست و جلب دادرسی را اعلام کردم و جلسه برگزار کردیم و میز گرد داشتیم و کیفر خواست را دادم که بنشینند بحث کنند و محرمانه هم نیست، چون قانون میگوید در دادسرا محرمانه نیست.
من پیشنهادی دادم که وکلای پروندههای امنیتی شما کیفر خواستها را منتشر کنید و بگذارید جامعه به عنوان یک قاضی از این مطلع شود و بدانید که قسمتی از آن مشکل دارد و اساتید صحبت کنند و نظر دهند و اساتید حقوق را درگیر آن پرونده کنید (البته در همه امور) آن زمان اگر مجرم بودند، جامعه هم قانع میشود، اما متاسفانه این که ما از اول تا آخر یک سیکل بسته امنیتی را قرار دهیم چه فایده دارد؟ شما تا الان چند کیفر خواست دیدید که در روزنامهها پخش شود؟ یک عدد هم نیست! چرا آن زمان ما برخی از این اتهامات را نقد میکردیم و چند عنوان را با تفسیری پیدا کردیم که مانند آچار فرانسه عمل میکند از جمله؛ اجتماع، تبانی علیه نظام، افساد و … اینها را در معرض عموم قرار دهید، صدا و سیما که انجام نمیدهد فقط رسانههای آزاد انجام میدهند، شاید در این پرونده خاص اثر نکند.
شما در مورد محسن شکاری خیلی ورود کردید، اما مجددا مردم به این نتیجه رسیدند که حاکمیت همان کاری که دلش بخواهد را انجام میدهند
یک موردی بود این اتفاق تلخ افتاد و اعدام شد، شما چرا میگویید که اثر نگذاشت؟
چون اقدامات تکرار شدند
اما به نظر من مقداری اثر گذاشتند، چند حکم اعدام صادر شد؟ چند حکم اجرا شد؟ علی القاعده صحبت کردنها و نقد کردنها اثر میگذارد نه این که این کار را بگویم من انجام داده باشم بلکه جمعی از اساتید و حوزویها و افراد مختلف و قضات دیوان صحبت کردند و دقت کردند چرا که آدمهای محترمی در دیوان هستند که آنها حرفها را میشنوند و در تایید یا نقض رای اثر میگذارد، اگر این موضوع اطلاع رسانی میشد آیا این اتفاقات میافتاد؟ آیا زمانی که کیفر خواست برخی از حضرات صادر میشد این کیفر خواست به سمع و نظر عموم رسید؟ یا برخی از جامعهها بعد از اعدام جامعه مطلع شدند، چرا وکلایشان این کار را انجام ندادند؟ چرا زودتر تقاضای فرجام خواهی کردند و از مهلت استفاده نکردند؟ چرا خودشان در این تسریع کمک کردند؟ ما هیچ ابزاری جز حقوق و فقه نداریم البته در جوامع دیگر فقط از حقوق میگفتیم، اما الان جامعه ما ترکیبی از فقه و حقوق است، ما باید آشنا شویم و مطالبه کنیم، چون که اثر میگذارد.
انتهای پیام