تغییرات آب و هوایی و خدا و تکامل؛ رویکردهای الهیاتی به دنیای رنج
«تغییرات آب و هوایی و خدا و تکامل؛ رویکردهای الهیاتی به دنیای رنج» نام مطلبی است که بتانی سولردر[2] دکترای الهیات نوشتهاست و منا ارشادی مقدم آن را ترجمه و خلاصه کردهاست. متن کامل را در ادامه میخوانید.
دین آنلاین نوشت: «دکتر بتانی سولردر[2] دکترای الهیات خود را از دانشگاه اکستر و مدرک کارشناسیارشدش را در مطالعات بین رشتهای از کالج ریجنت ونکوور دریافت کرد. او در الهیات مربوط به تکامل و رنج تخصص دارد. کار فعلی او در مورد امکانات الهیات و شغل انسان در پرتو تغییرات برگشت ناپذیر در تخریب اکولوژیکی است.
وی همچنین به تلاقی روانشناسی و ایمان علاقهمند است، به ویژه این که چگونه رویکردهای مختلف الهیات میتواند بر تجربه افراد از رنج تأثیر بگذارد. این علاقه منجر به انتشار کتاب «چرا رنج وجود دارد؟ ماجراجویی الهیاتی خود را انتخاب کنید» (زوندروان، ۲۰۲۱)،[3] اولین کتاب الهیات خود را منتشر کرد. دکتر سولردر در حال حاضر بر روی یک برنامه تحقیقاتی گستردهتر کار میکند: که آن را “تئودیسی دلسوز”[4] نامیده است.
او در دورهٔ تابستانی مؤسسهٔ فارادی در سال ۲۰۲۳ موضوع تغییرات آب و هوایی و تغییراتی راا مطرح میکند که در جسم و ذهن آدمی شکل میدهد و ابتدا مقدمهای ارائه میکند از این که دانشمندان آبوهواشناس از سال 1980 م. هشدارهایی درباره افزایش گازهای گلخانهای و استفاده از سوختهای فسیلی دادهاند و تا همین عصر حاضر ادامه دارد، هرچند بعد از کرونا وقفهای ایجاد شد. سپس ادامه میدهد که اگر برای لحظهای به تاریخ جهانی این واقعیت نظر کنیم و آن را ثابت کنیم که تغییرات آب و هوایی به یک معنا خبری نیست، هیچ زمینشناسی نمیتواند به شما بگوید که آب و هوا بارها تغییر کرده است و بنابراین آنچه ما در اینجا میبینیم گستره دمای زمینشناسی است. 540 میلیون سال اساساً مدت زمانی که زندگی پیچیده روی زمین برقرار بوده است و دمای زمین بعد از یک دوره طولانی نسبتاً سرد اکنون بعد از گذشت یازده هزار سال در دوره فوق العاده گرم به سر میبرد.
او ادامه میدهد این افت سریع یا افزایش دما باعث انقراض بسیاری از گونهها شدهاست البته اشاره میکند که از پایان دنیا صحبت نمیکنیم اما از نظر الهیات به دلیل دو آموزهای که در آیین مسیحیت است: یکی اینکه انسانها به وجهی از خدا ساخته شدهاند که فقط در بین ادیان ابراهیم مشترک است و دوم در مسیحیت که خدا در میان ما در تجسم عیسی مسیح که در بین ما ساکن شد، که این به انسانها نوعی هویت والا و ضروری در میان زندگی میدهد و در عین حال به دلیل دانش روزافزونی که در مسیحیت است. او در ادامه به شرحی از این دو نظریه میپردازد و اشاره میکند که بسیاری از نویسندگان مثل دنیس ادواردز،[5] هلمز رولستون،[6] الیزابت جانسون،[7] نیلز گرگرسن[8] و دیگران از جایگاه منحصر به فرد انسان در جهان از نگاه الهیاتی سخن به میان آوردهاند و یکی از این موضوعات درباره انسان «مفهوم تجسم عمیق» است. بنابراین در مسیحیت تثلیثی، دومین شخص تثلیث در عیسی ناصری تجسم یافت و خدا شدن انسان را به همه انسانها توسط مسیح نشان داد.
خانم بتانی سولردر اینگونه ادامه میدهد که تجسم عمیق به ما این امکان را میدهد که وحدتی را ببینیم که دکترین تجسم نه تنها به همه انسانها بدون توجه به نژاد و جنسیت، بلکه برای همه موجودات زنده و حتی احتمالاً همه مواد ارائه میدهد، بنابراین برای تغییرات شدید آب و هوا چه معنایی میتواند داشته باشد، میتواند به این معنی باشد که ممکن است انسانها منقرض شوند تا هدف مشیتآمیز خدا قابل بازسازی و بازخرید باشد. پیامدهای نجات ارائه شده از طریق تجسم لزوماً محدود به نوع بشر نیست، بنابراین چه کسی میگوید که در این مرحله از تاریخ فقط نجات نسل آیندههی انسانها برای خدا مهم است، تعامل خلاق خدا با جهان ادامه خواهد داشت و جهان به طور نامنظم تغییر میکند. بنابراین اگر آموزه تجسم به ما اجازه میدهد که خارج از چارچوب انسانها فکر کنیم، چه میتوانیم در مورد تصویر خدا بگوییم.
اگر ما به تفسیرهای متنوع از تصویر خدا نگاه کنیم، در واقع برای یافتن مفسرانی که به نوعی متحد شدهاند، تا حد زیادی هر چیزی که ظاهراً ضروری است را که بیشتر از همه در مورد خودشان میپسندند، گرفتهاند و به این نتیجه رسیدهاند که واقعاً این همان چیزی است که ساخته شدن تصویر خدا برای ما ایجاد میکند. در حالی که ما دارای عقلانیت هستیم و اخلاق واسطه آن هست در حالی که محققان در رابطهای خدا با بندگان بر اینکه مسیح تنها کسی است که به شکل خدا ساخته شده و بقیه هم در تجلی مسیح هستند، تمرکز کردهاند به جای نوع کیفیت آن. بنابراین دلیلی بر دو تفسیر ارائه شده از مسیح بر توقف تصویر خدا در مرز انسانی انسان نیست و نشان هم نمیدهد.
او در جایی اینگونه میگوید: «بنابراین، داستان خلقت خدا از زمانی آغاز نشد که انسانها را ایجاد کرد، هیچ دلیل لازمی برای این باور وجود ندارد که با انسانها هم این دنیا به پایان میرسد و نه لزوماً محدود به خلقت این سیاره است، نه اینکه توصیفی ثابت از چیزی باشد که در گذشته ماقبل تاریخ اتفاق افتاده است.
کار کردن با دنیا، نشان میدهد که خداوند هر روز امکانات جدیدی را ایجاد میکند، روابط جدید و رستگاریهای جدید و من فکر نمیکنم که عمل انسان هر چقدر هم که قدرتمند باشد به اندازه کافی برای پایان دادن به آن قدرت داشتهباشد، بنابراین من با نوعی کلام الهی شروع کردهام.»
خانم بتانی در ادامهٔ مبحث خود موضوع دیگری برای تئوری خود مطرح میکند و آن موضوع «خودکنترلی» است. او میگوید معمولاً منشأ خویشتنداری عشق به دیگری خواهدبود و این اساساً به دو دلیل است اولی خود کار خودکنترلی است و دومی ما یک مشکل سیستمی داریم پس فکر کنید آنچه ما نیاز داریم یک پاسخ سیستمی است اولاً به این دلیل است که ما برای رشد ارگانیسمها زندگی میکنیم و موجودات زنده همیشه به دنبال رشد و گسترش هستند. این نمونه از تغییرات آب و هوایی اغلب بیسابقه نامیده میشوند و از نظر سرعت مطلق رشد است؛ آب و هوا را تغییر داده و تقریباً زندگی روی زمین را از بین برده است. اولین بار 2.4 میلیارد سال پیش بود که یک ارگانیسم سیانوباکتری شروع به انتشار گاز بسیار سمی کرد و آن را در مقادیری منتشر کرد که تقریباً غیرقابل تصور است و در کل اتمسفر را تغییر دادند، صفر درصد از این گاز سمی تا 19 درصد تمام حیات روی زمین را تهدید کرد. و واقعاً به از بین بردن حیات روی زمین نزدیک شد.
او عنوان میکند که چرا این مسائل را مطرح میکنم با اینکه بسیاری از ما انسانها از عواقب و خطرات محیط اطرافمان آگاه هستیم، اما یکی از راهحلها به نظر خانم دکتر بتانی سولردر این است که: «ما میتوانیم یک تغییر اساسی در سرنوشتمان بدهیم با سه چیز: ایمان، امید و عشق و این به نظرم مرکز پرهیزگاری در زندگی یک فرد مسیحی است.»
ارجاعات:
[1] God, Evolution and Climate Change: Theological Approaches to a World of Suffering
[2] Dr Bethany Sollereder
[3] “Why is There Suffering? Pick your own theological adventure” (Zondervan 2021)
[4] Compassionate Theodicy
[5] Denis Edwards
[6] Holmes Rolston
[7] Elizabeth Johnson
[8] Niels Gregersen
انتهای پیام