سرقت ماشین با کمک مرغ و خروس
دختر و پسر جوان برای سرقت خودرو نقشهای عجیب داشتند. یکی از آنها عصا زیر بغلش میزد و دیگری یک مرغ یا خروس بغل میگرفت و بهعنوان مسافر سوار ماشین میشدند و با ترفندی عجیب نقشه سرقت را عملی میکردند.
به گزارش دیارمیرزا (رشت)، به نقل از همشهری، شگرد منحصربهفرد این دختر و پسر برای سرقت خودروها با شکایت یکی از مالباختگان فاش شد. او که مردی میانسال بود چند روز قبل نزد مأموران پلیس پایتخت رفت و خبر از سرقت خودروی دناپلاسش با ترفندی عجیب داد. او توضیح داد: در حال عبور از یکی از خیابانها بودم که چشمم افتاد به دختر و پسری جوان. پسر جوان پایش را باندپیچی کرده و یک عصا زیربغل داشت و دختری کنارش ایستاده و خروسی در دستش گرفته بود.
همان موقع دختر جوان با اشاره دست خواست توقف کنم و وقتی پایم را روی ترمز گذاشتم، گفت که نامزدش تصادف کرده که خدا به آنها رحم کرده که زنده مانده است. به همین دلیل خروسی خریدهاند که قربانی کنند و از من خواست تا آنها را چند خیابان آن طرفتر برسانم. من هم دلم سوخت و آنها را سوار ماشینم کردم و دختر جوان در صندلی عقب و نامزدش در صندلی جلو نشستند و حرکت کردم. اما در بین راه ناگهان دختر جوان فریاد کشید و گفت خروس از پنجره به خیابان پریده است. همان موقع توقف کردم و دختر جوان از من خواهش کرد که پیاده شوم و خروس را بگیرم. چون نامزدش نمیتوانست راه برود، پیاده شدم و بهدنبال خروس دویدم اما ناگهان دیدم که پسر جوان پشت فرمان ماشینم نشست و آنها در یک چشم برهمزدن فرار کردند. آنجا بود که متوجه شدم همه این ماجرا ترفندی برای سرقت ماشین من بوده و آن پسر جوان اصلا آسیب ندیده است.
سرقتهای سریالی
با این شکایت، پروندهای تشکیل شد و گروهی از مأموران اداره آگاهی تهران تحقیقات برای شناسایی و دستگیری سارقان را آغاز کردند. اما در مدت کوتاهی با ۳شکایت مشابه دیگر مواجه شدند که نشان میداد دختر و پسر فریبکار بهصورت سریالی طعمههایشان را شکار کرده و دست به سرقت خودروهایشان میزنند. در همه این سرقتها پسر جوان پایش را میبست و عصایی زیر بغل میزد و همدستش یک مرغ یا خروس بهدست میگرفت و با این ترفند ماشینها را سرقت میکردند.
اتفاقی که منجر به دستگیری شد
در شرایطی که تحقیقات برای دستگیری سارقان ادامه داشت اتفاق جالبی افتاد که به دستگیری سارقان منجر شد. ماجرا ازاین قرار بود که یکی از مالباختهها در حال گذر از خیابانی در غرب تهران بود که بهصورت اتفاقی دختر و پسر جوان را کنار خیابان دید. همانهایی که چند روز قبل، فریبش داده و خودروی رانای وی را به سرقت برده بودند. دختر جوان یک خروس در دست داشت و پسر جوان عصا. بهنظر میرسید منتظر طعمهای جدید هستند و در این شرایط مالباخته فورا با پلیس تماس گرفت. او سارقان را زیرنظر داشت تا اینکه پلیس رسید و به این ترتیب دختر و پسر سارق دستگیر شدند. آنها پس از دستگیری به سرقتهای سریالی اعتراف کردند و برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران اداره آگاهی تهران قرار گرفتند.
الهام متولد سال۷۶ است اما باوجود سن کمی که دارد چند سابقه کیفری در پروندهاش ثبت شده است. او طراح اصلی این نقشه عجیب برای سرقت ماشینهاست.
با همدستت چه نسبتی داری؟
اسمش نیماست. ما عاشق هم هستیم و قرار بود بهزودی ازدواج کنیم اما گیر افتادیم.
چطور با او آشنا شدی؟
یک روز رفته بودم مغازه لباسفروشیای که نیما بهعنوان فروشنده در آنجا کار میکرد. سر صحبت را باز کردیم و آشنایی ما آغاز شد. بعد عاشق هم شدیم و تصمیم به ازدواج گرفتیم. اما پولی برای تامین هزینه زندگی نداشتیم. من که تازه از زندان آزاد شده بودم و نیما هم یک فروشنده ساده با حقوق خیلی پایین بود.
به او گفته بودی که سابقهداری؟
بله. چون عاشقش شده بودم نمیخواستم چیزی از او پنهان کنم!
چطور او را ترغیب به سرقت کردی؟
به او اطمینان دادم که گیر نمیافتیم. گفتم بیا برویم سرقت کنیم تا به پول برسیم. چون با این حقوق پایین نمیتوانیم زندگیمان را شروع کنیم. نیما هم کمی فکر کرد و بعد پذیرفت. گفتم چند مورد سرقت انجام میدهیم و بعد به پول که رسیدیم دور خلاف را خط میکشیم.
ایده چنین سرقت عجیبی چطور به ذهنت رسید؟
من دختر خلاق و باهوشی هستم. یک شب تا صبح نشستم و فکر کردم. انواع نقشههای مختلف را در دفترم کشیدم تا اینکه به این نتیجه رسیدم سرقت ماشین بهتر است چون مالخرش را هم میشناختم.
گفتی تازه از زندان آزاد شده بودی، با این سن کم چرا باید سابقهدار باشی؟
چون مادرم سالها قبل فوت شد. پدرم ازدواج کرد و نامادریام اذیتم میکرد. چند سال قبل هم پدرم فوت شد و نامادریام میخواست به زور مرا به عقد مرد میانسالی دربیاورد. درواقع میخواست مرا به او بفروشد. من هم از خانه فرار کردم و از شهرستان به تهران آمدم. ناچار بودم خلاف کنم تا خرج زندگیام تامین شود. از جیببری گرفته تا سرقت از راننده خودروهای مدل بالا. این بار اما عاشق شدم و میخواستم زندگیام را در کنار مرد موردعلاقهام شروع کنم که نشد.
انتهای پیام