مورد عجیب آقای سفیر شرکلیف
| درسی که دیپلماتهای مستقر و اعزامی وزارت خارجه ایران باید بگیرند |
علی نیلی، انصاف نیوز: حالا دیگر با قاطعیت میتوان گفت سایمون شرکلیف سفیر بریتانیا در تهران یک ایرانشناس تمامعیار است.
این ایرانشناسی فراتر از شناخت موقعیت و جمعیت و اهمیت ژئوپلتیک و قدمت است؛ آمیزهای عمیق است از قومشناسی و فرهنگشناسی و مردمشناسی آن هم نه لزوما به قرائت رسمی و منطبق بر تصویرهایی که هر دولتی از کشورش ارائه میدهد.
آقای سفیر شرکلیف با آن وجوهی از جامعه و فرهنگ ما آشناست که گرچه مردم زیستش میکنند، حکمرانی به هیچ روی به رسمیت نمیشناسد و گاه حتی انکارش هم میکند. چنین است که وقتی به «نوشیدنی» و «جوجه» و سفر اشاره میکند، جامعه یکی از میان خودش را میبیند و حکمرانی غریبهای احیانا فضول!
آقای سفیر شرکلیف میداند که قرائت رسمی از مردم ایران، نه مایل است و نه قادر که از نوشیدن و رقصیدن حرف بزند.
از اینرو، گرچه میدانم بخش بزرگی از مخاطبان اصلی این نوشته روی ترش خواهند کرد و مرا متهم به غربزدگی، اما باور دارم که مورد عجیب آقای سفیر شرکلیف باید به یک کریکولوم آموزشی در وزارت خارجه ایران تبدیل شود تا دیپلماتهای ما بدانند دیپلماسی عمومی در عمل و اجرا واقعا چیست؟ تا بدانند چگونه باید در دل ملت محل ماموریتشان نفوذ کنند؟ تا ببینند چگونه میشود یکی از مردم شد و خیلی ظریف بر خطکشیهای ساختگی حکمرانی با مردم اشاره کرد و خود را در سمت مردم نشاند؟
سفیر شرکلیف یلدا و چهارشنبهسوری و نوروز را خوب میشناسد؛ احتمالا عمیقتر و دقیقتر از ٨٠ درصد دولتمردان آقای رئیسی و حتما بیشتر از وزیر خارجه فعلی و وزیر فرهنگ و ارشاد فعلی.
سفیر شرکلیف نه تنها رسومات و آداب سنتی و ملی ایرانیان را میشناسد بلکه روحیات مردم را هم میداند و با آزردگیها، مخفیکاریها، دلزدگیها و از سوی دیگر انتظارات و توقعات اجتماعی و فرهنگی ایشان از حکمرانی به خوبی آشنایی دارد و بنابراین پیامهای مناسبتیاش، درست به هدف مینشیند.
واقعیت این است که انگلیسیها نزدیک به ٣٠٠ سال است که ایرانیان را میشناسند و با همین شناخت، کارشان را پیش میبرند. چنین است که چندی پس از آنکه جوانان انقلابی رگگردنی سفارتشان را تسخیر میکنند، مجبور به عذرخواهی میشوند.
سفیر شرکلیف ایران امروز را میشناسد همانطور که خانم لمپتون و لرد کرزن و ژنرال دایر و حتی سرگردهای اعزامی کمپانی هند شرقی ایران و ایرانیان زمان خویش را میشناختند.
چنین بوده است که میتوانستهاند امتیاز نفت بگیرند و امتیاز تلگراف. چنین میتوانستهاند پناه امن روحانیون و مجاهدان و برگزیدگان مشروطهخواه شوند و بخش بزرگی از بزرگان شهر را نمکگیر خودشان کنند.
چنین بوده است که وقتی ٢۵ مرداد عملیات آژاکس شکست خورد، به آمریکاییها توصیه کردند فقط صبر کنند و ابتکار عمل و فرماندهی میدان را بدهند دست برادران رشیدیان تا ٣ شب بعد، نوشیدنی سرنگونی دولت ملی مصدق را بنوشند.
چنین بوده است که در ناآرامیهای اجتماعی ایران دهه ١٣۴٠ و ١٣۵٠ وقتی رژیم پهلوی حاکم بود و ناآرامیهای دهه ١٣۶٠ و دهه ١٣٧٠ و دهه ١٣٨٠ و دهه ١٣٩٠ و همین سال گذشته در عصر جمهوری اسلامی، دولتمردان ایرانی هماره بیبیسی را مقصر میدانستهاند.
چنین بوده که سلطنتطلبها رسانه دولت بریتانیا را مروج و مدافع روحانیون انقلابی شیعه حاکم بر ایران میدانند و روحانیون انقلابی شیعه حاکم بر ایران بیبیسی را رسانه براندازانشان میشناسند.
آقای سفیر شرکلیف میراثدار چنین پروندههای قطوری از ایفای نقش یک دولت در حیات سیاسی اجتماعی یک ملت دیگر است.
میراثدار «مالک و زارع در ایران» که هنوز بهترین و کاملترین اثر درباره نظامات اداره زمین در ایران است. میراثدار مکماهون که توانست بلوچستان را دو تکه و نظامات حقابه هیرمند را معین کند و…
شرکلیف ایران و ایرانیان را میشناسد که محتواهای تبریک مناسبهایش چنین دقیق، دلنشین و پرنکته میشود.
کسی چون شرکلیف میتواند به مافوق خود گزارش دهد که برای فلان هدف، چه کرده و چگونه آن را به نتیجه رسانده است و در مقابل، ما چون کسی در استاندارد او نداریم، بیانیههای دستگیری جاسوسمان یا ضربه زدن به شبکههای ترور اقتصادی مستقر در لندنمان، باسمهای و مصنوعی میشود و ناباورپذیر.
واقعا کدام سفیر اعزامی ایران، چنین شناختی از ملت و دولت محل ماموریتش دارد؟ کدام سفیر میداند مردم محل ماموریتش چگونه فکر میکنند و چگونه جشن میگیرند؟ کدام سفیرمان میداند زاویههای بین مردم و حکمرانی محل ماموریتش کجاست و میتواند روی ضلع مردم بنشیند و بگوید «زمان میگذرد و آدمها می آیند و میروند اما فرهنگ و سنتها باقی میماند و مقابلش ایستادن اشتباه است…»
اگر چنین کسی را داشتیم که مجبور به جعل گزاره «تفاوت فرهنگی» برای توضیح رفتارهای دیپلماتمان در استخرهای مختلط کشور میزبان نمیشدیم!
مورد عجیب آقای سفیر شرکلیف جای بررسی و موشکافی دارد؛ هر وقت توانستیم به راز کارهای او پی ببریم، آنگاه میتوانیم مدعی سد کردن راه نفوذ شویم. تا آن زمان دولتمردان ما باید از روی دست آقای سفیر بریتانیا در تهران بنویسند تا بتوانند با مردم خویش ارتباط بهتری برقرار کنند، ملتهای دیگر پیشکش!
انتهای پیام
هرچند که منتشر نمیکنی ولی میخواستم بگم، انشاءالله هر که را که دوستش داری با او محشور شوی…