یادداشت عبدالمجید معادیخواه در سوگ هاشمی رفسنجانی
حجت الاسلام و المسلمین عبدالمجید معادیخواه، وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۶۰ که هم اکنون ریاست بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی را به عهده دارد، در یادداشتی که در اختیار شفقنا قرار داد، در سوگ آیت الله هاشمی رفسنجانی در هفتمین روز سفر ابدی و خدمات وی به کشور، نوشت.
بنیاد تاریخ در سال ۶۲ با حمایت های جدی آیت الله هاشمی رفسنجانی تاسیس شد و تاکنون در جمع آوری اسناد و تدوین و نشر تاریخ انقلاب، تحقیق در مورد رجال انقلاب و همچنین تحلیل مقایسه ای انقلاب های جهان با انقلاب اسلامی فعال بوده است.
معادیخواه، نویسنده مجموعه تاریخ اسلام و فروغ بی پایان، در این یادداشت، از شجاعت همسر آیت الله هاشمی در ماجرای ترور وی، تجلیل کرده و یادآور شده است: حماسه ی اکبر، نباید حجاب معجزه ی عشق شود!
به گزارش شفقنا، متن یادداشت حجت الاسلام و المسلمین معادیخواه به این شرح است:
«…و یبقی وجه ربِّک ذوالجلال و الإکرام
اما بعد، فرزانه فرزند اسلام، ایران و تشیع، آیت الله هاشمی رفسنجانی زندگی را چنان بدرود گفت که مردم را غافلگیر کرد. او که در زندگی پرفراز و فرودش رخدادهای غافلگیرکننده کم نبود، دو بار اما این ویژگی اش به زندگی و مرگ راجع است:
او در نخستین سال از تاریخ جمهوری اسلامی تا مرز شهادت پیش رفت و به زندگی بازگشت؛ چنان که دور از باور و غافلگیرکننده بود! و از آن پس نزدیک به ۴ دهه به انقلاب، جمهوری اسلامی، ایران و ملت بزرگ اش صادقانه خدمت کرد! بازگشت او به زندگی از آن رو دور از باور بود که: گروهکی که کمر به ترور او بسته بودند، کمتر تیرشان به خطا می رفت!
سخن اینک نه از آن ترورهای کور، که از سرنوشت شخصیتی است که به هر روی از-کمتر از- یک قدمی شهادت زندگی پربارش را از سر گرفت و بسیارانی در اوج شگفتی-و در مرز ناباوری!-از خبر سلامتی اش شادکام و – هم زمان – غافلگیر شدند!
از همان دوستان و ارادتمندان او، امروز اندک شمار نیستند کسانی که دیگر بار امروز غافلگیر و – همزمان – داغدار و ماتم زده شدند؛ با اندوهی جانکاه که به دشواری می توان از بیان و قلم انتظار داشت که تصویری واقع بینانه از آن را پردازش کنند.
و شگفتا شگفت! که مرگ اش با روزی سیاه و ننگین در تاریخ سیاست، همزمان شد؛ چنانکه میلیون ها مردمی که-در ۲۰ دیماه ۹۵-پیکر هاشمی را بر دوش می کشیدند؛ با آن حضور خود به دفاع از ملت بزرگی برخاسته بودند که اگر تن امیر در غربت و خاموشی به خاک سپرده شد، نباید به مفهوم حق ناشناسی این مردم تفسیر شود! امید که این مردم بتوانند:
روز ۲۰ دی را به روز اصلاحات ناتمامی تبدیل کنند که -در همدلی با هاشمی- جفای تاریخی به امیر هم جبران شود! این حق مسلم آن دو مصلح است که سالی یکبار با آرمانهایشان تجدید عهدی کنیم. هم اکنون سخن از دو روز غافلگیر کننده است؛ کاش در تنگنا نبودم و حال و روز بهتری داشتیم؛ تا فزون بر یادآوری فضای بیت امام راحل در آن شب خاطره انگیز در قم! خاطره هایی را هم از واکنش مقام معظم رهبری در بیمارستان شهدای تجریش بر کاغذ می آوردم؛ چنان که رازهایی را از پرده برون افکند! به ویژه دغدغه ای خاطره انگیز را – از تکرار فاجعه با سهل انگاری در حفاظت – فراموش نمی کنم.
ناگزیر اما می گذارم و می گذرم؛ تا روزی که – اگر خدا بخواهد – کوتاهی امروز این قلم را جبران کنیم! نه تنها با نگاهی معطوف به وامدار بودن این قلمدار از بزرگواری و لطف او؛ که بیش از آن به حرمت مردمی که حق دارند از او، بیشتر بدانند!
قلم اینک اما در دست لرزانی است که در مرز ۵۰ سال افتخار ارادت به هاشمی رفسنجانی را دارد؛ چنان که در پی دریافت آن خبر غم انگیز چند روزی مات بود؟
بسیار کوشیدم که بتوانم:
صفحه ای را به رسم ابراز همدردی با ملت ایران، همزاد سیاسی و خاندان بزرگ هاشمی -به ویژه همسر فداکار و فرزندان داغدار او- سیاه کنم! قلم اما از دستم می گریخت؛ چنانکه نمی دانم: چه نوشتم؟!
هم اکنون اما که بیش و کم از آن حال و روز فاصله گرفته ام، فرصت را مغتنم می شمارم و در فضای برگزاری مراسم هفتمین روز آن فاجعه، می کوشم تا: طلسم سکوتی توجیه ناپذیر را بشکنم؛ چنان که یکی از بسیارانی باشم که با ماتم زدگان بیشماری ابراز همدردی کرده اند.
این اما به هیچ روی چیزی نیست که به آن دل خوش کنم و مرهمی بر زخم فاجعه باشد. به ویژه که فزون بر سه دهه است که گوش به فرمان آن عزیز سفر کرده، دستی بر آتش تاریخ نگاری دارم و امیدوارم روزی از ویژگی های او، یادی بایسته را فرصت یابم! نه کاری فراخور کارنامه و کار هاشمی؛ که در سطحی که با توان ناچیز این قلم متناسب است!
آنچه را اینک-متفاوت با سخن بسیاری-بر کاغذ می آورم، اشاره ای است به این نکته به رسم حق شناسی که اگر آیت الله هاشمی رفسنجانی روزی – در دهه های گذشته – با زندگی اش ما را غافلگیر کرد و از آن پس در عمر دوباره اش کارنامه ای درخشان و خیره کننده را از خدمات ستایش انگیز خود به یادگار گذاشت، یادمان باشد که این معجزه ی عشق از همسری شجاع و فداکار بود که بر نفرت کور مشتی فریب خورده پیروز شد!
این روزها کمتر کسی در اندیشه نقش آن بانوی فداکار و از جان گذاشته است! شیرزنی که در تماشای دیو نفرت و هیولای تعصب و در رودررو شدن؛ بداندیشی مسلح! اسیر ترس نشد و خود را نباخت و با شنیدن زوزه ی اسلحه و شلیک گلوله دلش نلرزید!
او در آن فضای آکنده از خشونتی هراس انگیز، جز به زندگی شوی نیندیشید و در حراست از امید امام، بر زندگی خود چشم فرو بست و چنان تن و جان را سپر بلای سردار بزرگ – در اردوگاه امام و اسلام – کرد که به راستی باید به او آفرین گفت! این چند سطر به هیچ روی پاسخگوی حق بزرگی آن همسر و هم رزم هاشمی نیست! امیدوارم اما که با این اشاره زمینه ای برای قدرشناسی بایسته ای فراهم شود؛ چنانکه روزی این قلم هم از توفیق مشارکت در این حق شناسی، محروم نباشد. حماسه ی اکبر، نباید حجاب معجزه ی عشق شود!
دیگر بار برای روح بلند آن عزیز سفر کرده علو درجات در علیّین را در بلندای مقام عالمان مجاهد و خادمان مخلص بندگان خدا آرزو دارم.
… مع الذین انعم اله علیهم من النبیین و الشهداء والصدیقین و حسن أولئک رفیقاً.
اللهم إنا لا نعلم منه إلا خیراً…
برای خاندان بزرگ هاشمی به ویژه همسر، فرزندان، برادران و خواهران اش نیز صبر جمیل و اجر جزیل را آرزومندم.»
انتهای پیام