دعوت چخوف از انسانها
فرهاد قنبری در کانال تلگرامی خود نوشت: «تحقیرشدن بدترین بلایی است که زندگی میتواند بر سر انسان بیاورد. هیچچیز، هیچچیز، هیچچیزِ دیگر در دنیا به اندازۀ تحقیرشدنِ آشکار نمیتواند روح انسان را ویران کند. هر درد و رنج دیگری را میشود تحمل کرد یا از سر گذراند، ولی تحقیرشدن را نمیشود. خاطرۀ تحقیرشدن همیشه در ذهن، قلب، رگها و شریانها باقی میماند.
آنتون چخوف را برجسته ترین داستان کوتاهنویس و یکی از سه نمایشنامه نویس بزرگ دنیا می شناسند. نبوغ چخوف (با اینکه در چهل و چهار سالگی از دنیا رفته است) به قدری است که آثار او به اکثر زبانهای دنیا ترجمه شده و چهره ای برجسته و شناخته شده برای جهانیان است.
آثار چخوف هم به مانند آثار تولستوی و داستایوفسکی، آینه درشت و تمام نمایی از نیمه دوم قرن نوزده روسیه است. در داستانها و نمایشنامههای چخوف همه طبقات و اقشار مختلف اجتماعی حضور دارند. در آثار چخوف عشق، اخلاق، روابط زناشویی، موقعیت اجتماعی، باورهای دینی، کاسب مسلکی، دورویی، عیاشی، سبکسری، اشرافیت، تغییرات اجتماعی، فرهنگ، زندگی شهری و روستایی، انقلابیگری و در یک کلام همه ویژگیهای انسانی و پیچیدگیهای فکری و روحی و روانی انسانها قابل مشاهده است.
سیمای ادبی چخوف گاه صورتی جدی و ملامتگر، گاه قالب روانکاو و روانشناسی ریزبین و جزئینگر، گاه چهرهای طناز و شوخطبع و گاه صورت متفکر و فیلسوفی عمیق را در قالب شخصیت هایش به تصویر می کشد.
پیام بزرگ چخوف دعوت انسانها به نگاه در صورت دیگری، دیدن خطوط رنج در چهره دیگری و پذیرش دیگری و درک درست زندگی و خوب زیستن و گریز از کوته نگری و ابتذال است. در پس داستانها و نمایش های چخوف چهره انسانی را می توان دید که نسبت به جزئی ترن و ساده ترین امور زندگی هم نگاهی عمیق و موشکافانه دارد. در پس نگاه ناامید و بدبینانه چخوف به انسان عصر جدید، هنوز شور و شوق به زندگی با همه تلخی ها و تزویرها و رنج ها و قساوتهایش قابل مشاهده است.
چخوف در آینه در حال ترک خوردن روسیه پایان قرن نوزدهم، جامعه سرگشته و حیران و ناامید و خودخواهی را می دید که ارزش های گذشته اش پوسیده و کهنه شده و ارزشهای نو و جدید هنوز متولد نشده است. چخوف درجامعه روسی اواخر قرن نوزدهم طبقه اشراف رو به زوال و زایش طبقه فرصت طلب و کینه توزی را مشاهده می کرد که قرار است، طوفان بزرگ اوایل قرن بیست این کشور را هدایت و رهبری کرده و به خشن ترین شکل ممکن انتقام خود را از گذشته و تمام ارزشهای متعلق به آن بگیرد.
چخوف کرختی و منفعتطلبی طبقه اشراف، فقر و فلاکت غیرقابل وصف روستاییان و رعیت، سبکسری و بلاهت زنان شبه مدرن روسی، فساد حاکمان و دربار، خشونتِ افسارگسیخته در حال رشد در طبقات زیرین جامعه خویش را به تصور میکشد.. او نسبت به روشنفکران عصر خویش هم به دلیل بی عملی و سبکسری و ظاهرسازی پوشالیشان دل چرکین بود و آنها را نیز به باد تندترین انتقادها می گرفت.
داستانها و نمایشنامههای چخوف چون یک درس بزرگ برای خواندن و آموختن و اندیشیدن در مقابل روی ما قرار دارد. چخوف ما را با پیچیدگیهای روابط انسانی و اجتماعی آگاه کرده و دریچههایی جدیدی برای تامل به روی انسان میگشاید. چخوف در هر زمان و مکان معلمی بزرگ برای انسانهایی است که به زندگی با چشمانی متفاوت نگاه کرده و از آن چیزی بیشتر از خور و خواب و خشم و شهوت طلب میکنند.
و نکته آخر اینکه اگر نویسنده باریک بین روس این سعادت را می یافت که به اندازه نویسنده بزرگ دیگر هم عصر خود «لئو تولستوی» عمر کند، شاید الان در قله ای ایستاده بود که کمتر کسی را یارای نزدیک شدن به او بود.
چهل داستان محبوب من از چخوف:
– بیابان [استپ]
– همسرم [نوری بیلگه جیلان فیلم «خواب زمستانی» را با اقتباس از این داستان ساخته است]
– دوئل
– ملخ [جیرجیرک، زن دَدَری، سبکسر]
– بارُن
– دلتنگی [اندوه، غصه، سوگواری]
– داستان نقاش [خانه ای با نیم طبقه]
– انگور فرنگی [تمشک تیغ دار]
– عزیزم [عزیزدلم، عزیزترینم، جان دلم]
– عروس خانم [نامزد]
– شکارچی
– همسر
– دبیر ادبیات
– بانویی با سگ ملوس
– دشمنان
– ساز [ویولن] روتچیلد
– صدف
– آنا برگردن
– به سلامتی خانم ها
– درباره عشق
– خواننده گروه همسرایان [خواننده کر]
– شرط بندی
– آری آدنا
– اییونیچ
– حکایت سرباغبان
– راهب سیاهپوش
– موژیک ها
– خاطرات یک پزشک [عیادت بیمار]
– زن ها [نوشته سال ۱۸۹۱، دو داستان دیگر به این نام دارد]
– سلول شماره ۶
– شوخی کوچک
– زن ارباب
– پچنگ
– اشک های پنهانی [قصه]
– چاق و لاغر
– بوقلمون صفت [هزارچهره]
– تبعیدی [در تبعید]
– مردی لای جلد [مردی در جعبه]
– وانکا
– آنیوتا
انتهای پیام