نوستالژیمان شده هوای پاک | فردین علیخواه
فردین علیخواه، جامعهشناس، در کانال تلگرامی خود نوشت: «نشد که همه ما بتوانیم ثروتمند شویم و حالا همهمان با هم و در کنار هم داریم فقیر میشویم».
دستگاه تصفیه آب خریدیم چون دیگر از نوشیدن آب سالم ناامید شدیم و گفتیم حداقل خودمان به فکر سلامتیمان باشیم. حالا خیلیها را میشناسم که تاریخ تعویض فیلتر تصفیه آب خانگیشان گذشته ولی از تعویض آن صرفنظر میکنند. پولش را دارند، دلیلش را ندارند: «وضعیت این است دیگر. چه کنیم؟»
دستگاه تصفیه هوای خانگی خریدیم. دیگر ولی نه تنها از تنفس هوای پاک ناامیدیم بلکه آرزویمان شده رهایی از وضعیت «خطرناک» و رسیدن به همان «هوای ناسالم» قبل. با هوایی که طی این سالها تنفس کردهایم آرامآرام همهمان داریم جزو «گروههای حساس» میشویم و حالا آرزویمان شده وضعیت نارنجی، و نوستالژیمان شده وضعیت سبز و هوای پاک.
در سقف پذیرایی، سقف آشپزخانه و حماممان «آسمان آبی مجازی» میسازیم چون دیگر از تماشای آسمان آبی واقعی ناامید شدهایم. از تصویر آسمان آبی لذت میبریم.
دستگاه محافظ برق خانگی خریدیم تا در رفت و آمد برق از وسایل خانه مراقبت کنیم. حالا به وضعیتی رسیدهایم که داشتن یا نداشتن محافظ موضوعی فرعی شده است. ما به داشتن یا نداشتن اصل ماجرا یعنی برق میاندیشیم. در گفتگوهای روزمره به شکل تحسینآمیزی از اداره برق یاد میکنیم چون به ما احترام گذاشته و قطع شدن برق را به ما اطلاع داده است، درست همانطور که خوشحالیم مبلغ برق مصرفی را برایمان پیامک میکند.
برای در ورودی خانهمان حفاظ آهنی خریدیم و برای حیاطمان دوربین مدار بسته نصب کردیم تا از دست دزدان در امان باشیم. خودمان حالا مینشینیم و با دلهره فیلمهای دزدی از خانهمان را تماشا میکنیم. رغبتی برای تماشای فیلمهای خفتگیری در خیابان یا سرقت موبایل نداریم چون دیگر تکراری و کسالتآور شدهاند.
در تابستان به پنجرهها درزگیر زدیم تا گرد و غبار وارد خانههایمان نشود ولی حالا ذرات ریزگرد در دل هواست و همیشه مهمان خانهها و ریههای ماست. هر روز روی برگهای گلهای آپارتمانیمان دستمال میکشیم تا حداقل منافذ آنها مسدود نشود و از خفگی نجاتشان دهیم. دلخوشی مان تمیز ماندن برگهای کوچک گلهای آپارتمانیمان شده است. ریزگردها آن قدر درشت شدهاند که دیگر آدم آدم را در شهر نمیبیند.
امروز با بیم و امید به قطع شدن یا نشدن گاز میاندیشیم. با هراس میپرسیم تا چه وقت گاز خواهیم داشت؟ راستی. وقتی برق نداریم گاز هم نداریم و خانههایمان سرد میشود. خواستم بگویم با بیبرقی داریم برای دوران بیگازی تمرین میکنیم. نشد که همه ما بتوانیم ثروتمند شویم و حالا همهمان با هم و در کنار هم داریم فقیر میشویم.
دیروز دوستی چند فایل صوتی برایم فرستاد. گفت گوش کن آرامشبخش است. صدای آب بود، صدای پرنده بود، صدای باد بود. به هنگام گوش کردن لحظهای درنگ و تأمل کردم.
ما از از خود زندگی زیبا، به تصاویر زیبای زندگی رسیدیم و حالا، داریم به صدای زیبای زندگی گوش میکنیم و این چقدر تلخ و دردناک است. با این وجود باز باید خوشحال بود که هنوز به صدای زندگیِ ازدسترفته گوش میکنیم. انگار هنوز امیدی داریم.
آنچه خواندید متنی ادبی نبود. حس زندگی روز به روز دارد در ما از بین میرود. اگر در این کشور تصمیمات سخت اتخاذ نشود شرایط بیش از پیش تلختر خواهد بود. ای کاش ذرهای عجله کنند. ای کاش سکوت این روزهای جامعه را بشنوند. گاهی اوقات سکوت و درخودفرورفتگی بسیار گویاتر از فریاد است.
نگرانی جامعهشناختیام آنجاست که جامعه به سوی تقدیرگرایی برود و آنچه توصیف شد را مقدّر خود بداند. چقدر این وضعیت دردناک خواهد بود برای جامعه.»
انتهای پیام