«سلب آزادی از مخالفان زشتترین کار یزید بود نه میمونبازی»
یک پژوهشگر فرهنگی میگوید: «مداحان و سخنرانان در ایام عاشورا، وقتی میخواهند از زشتی اعمال یزید بگویند، به بوزینه بازی و شرابخواری او اشارات بلیغ دارند، اما اجبار به بیعت و پیمان شکنی و سلب آزادی از مخالفان که زشتترین کارهای یزید بود و همانها امام(ع) را به قیام واداشت، جایگاه مهمی در سخنرانیها ندارد.»
دکتر رضا بابایی محقق و پژوهشگر، نسبت به آنچه از واقعه عاشورا بیان می شود، انتقاد می کند و می گوید: در سخنرانیها بهتفصیل درباره شجاعت و رشادت حسین و یارانش میگویند، اما از کوشش بسیار و شگفت امام برای جلوگیری از جنگ و پرهیز از خونریزی، کمتر میگویند و اشاره وار از آن میگذرند. مسائل اصلی عاشورا اینهاست، نه میمونبازی یزید یا زیبایی علیاکبر(ع) یا بیوفایی کوفیان یا قساوت شمر و سنان. از وعده حکومت ری به ابن سعد، فراوان میگویند، اما از انگیزه دینی کوفیان برای جنگ با حسین چندان نمیگویند؛ مشکل اصلی کوفیان نه پیمانشکنی آنان بود و نه دنیاپرستیشان. مشکل آنان فریبخوردگی و اعتماد به نشانههای جعلی بنیامیه بود.
بابایی به تحریفات عاشورا نیز اشاره و اظهار می کند: یکی از آفتهایی که کمتر به آن توجه میشود و از چشمان تحریفستیزان هم پوشیده مانده است، «جُرم یزید» است. جرم اصلی یزید این بود که خون ریخت و برای جان و مال و آبروی مردم، ارزشی قائل نبود. یزید با شراب یزید نشد؛ با کشتن بیگناهان یزید شد. یزید، وقتی یزید شد که بدون هیچ حجت شرعی و عرفی بر مسند خلافت نشست. او خود را با اسلام و قانون مساوی دانست و از این رهگذر، خون هر معترضی را مباح شمرد.
بابایی تحریفات متعدد واقعه عاشورا را بیان می کند و می گوید: اگر بیماری تحریف تا امروز درمان نشده است، دلیل آن خطای راهبردی تحریفستیزان است. تحریفستیزان، درد را دانستند، اما ویروسی که این درد را به جان جامعه دینی انداخته است، نشناختند. در داستان تحریفات عاشورا نیز، خطای بزرگ ما آن است که با یکیک تحریفات مبارزه تن به تن کردیم، بدون آنکه منشأ و خاستگاه آنها را بشناسیم؛ منشأ و سرچشمه تحریفات عاشورا، جدا کردن عاشورا از بدنه دین است.
متن گفت وگوی شفقنا با دکتر رضا بابایی را می خوانید:
* از دیدگاه نظری مهمترین مسائلی که در جریان عاشورا قابل توضیح و تحلیل است، چه نوع و چه دسته مسائلی هستند؟
مهمترین مسائل نظری عاشورا، «هدفشناسی» و «جایگاهشناسی» است. درباره موضوع اول، کتابها و مقالات بسیاری نوشتهاند؛ اما متأسفانه درباره جایگاه عاشورا در تفکر دینی، بیشتر به زبان شعر و شعار، سخن رفته و تحقیقی مهم در این زمینه سامان نیافته است. درباره جایگاه شناسی عاشورا، از دو منظر میتوان سخن گفت: محتوا و روش. محتوای عاشورا، بیعت نکردن با ظلم، اقدام عملی علیه حاکم جائر، امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امور امت اسلام است. در روششناسی عاشورا، سخن از شیوهای است که امام حسین(ع) برای مقابله با ظلم برگرفت و تا آخرین قطره خون به آن وفادار ماند. روش امام حسین(ع) به گواهی عاشورا، خروج و قیام مسلحانه بود بنابراین میتوان گفت عاشورا اگرچه در محتوا تفاوتی با صلح امام حسن(ع) نداشت، در روش، با آن متفاوت بود و این تفاوت، محصول شرایط زمانی و رخدادهای غیر منتظره در ماههای پایانی سال ۶۰ و محرم ۶۱ است.
از حیث روش شناختی جریان عاشورا، بیشتر با چه نوع مسائلی مواجه هستیم؟
در روششناسی جایگاه عاشورا، با چند مسئله مهم مواجهیم که مهمترین آنها، این است که آیا روش عاشورایی، در سیره و شیوه پیشوایان دینی، قاعده است یا استثنا. به عبارت روشنتر، آیا امام صادق(ع) و امام باقر(ع) هم در پی مبارزهای به روش عاشورا بودند و نتوانستند روشهای فرهنگی و تبلیغی را برگزیدند، یا روش امام حسین(ع) نیز در صورت امکان و اختیار، همان روش امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود، ولی آن شیوه را برای ایشان ناممکن ساختند، ایشان مجبور به تغییر روش شد؟ این سؤال مهمترین پرسشی است که عاشوراپژوهان باید به آن پاسخ بدهند و تا موضع خود را در این مسئله روشن نکنند، در عاشورا پژوهی راه به جایی نمیبرند.
چرا تألیف صدها کتاب تحقیقی و فریاد صدها عالم دینی نتوانست جلو سیل تحریفات را بگیرد؟
چرا بهرغم وجود عالمانی همچون محدث نوری و سید محمدباقر درچهای و شهید مطهری، مبارزه با تحریفات راه به جایی نبرد و اکنون کار به جایی رسیده است که درباره بسیاری از دروغهای تاریخی و روایتهای سست، حتی نمیتوان سخن گفت و لب به اعتراض گشود؟! سرنوشت غمبار و تأسفانگیز برخی از تحریفستیزان، پیش روی ماست و از آن تأسفانگیزتر حرمت و جایگاه مقدسی است که تحریفگران یافتهاند!
مسئله اصلی در تحریفات عاشورا، گزارههای غلط یا به اصطلاح روضههای دروغ نیست بلکه مهم، ریشه این دروغها و گزافههای بیفایده است. اکثر تحریفات و آسیبها، دو سرچشمه اصلی و همیشه جوشان دارد:
۱- نپرداختن به مسائل اصلی عاشورا: به بیان دیگر، آسیب اصلی در «گفتهها» نیست؛ در «نگفتهها» است. به عبارت دیگر، تحریفات اصلی عاشورا، مبالغه در قدرت حضرت عباس(ع) یا شمار کشتگان کوفه نیست. تحریف اصلی، جدایی انداختن میان روح و کالبد عاشورا است. مثلا مداحان و سخنرانان در ایام عاشورا، وقتی میخواهند از زشتی اعمال یزید بگویند، به بوزینه بازی و شرابخواری او اشارات بلیغ دارند، اما اجبار به بیعت و پیمان شکنی و سلب آزادی از مخالفان که زشتترین کارهای یزید بود و همانها امام(ع) را به قیام واداشت، جایگاه مهمی در سخنرانیها ندارد.
از وعده حکومت ری به ابن سعد، فراوان میگویند، اما از انگیزه دینی کوفیان برای جنگ با حسین چندان نمیگویند .مشکل اصلی کوفیان نه پیمانشکنی آنان بود و نه دنیاپرستیشان. مشکل آنان فریبخوردگی و اعتماد به نشانههای جعلی بنیامیه بود.
* چرا امام حسین بیش از ۷۲ نفر را که نصف آنان هم از خاندان و خویشان امام بودند، نتوانست همراه خود کند؟ اگر دلیلش دنیازدگی مردم باشد، به این معنا است که اسلام پس از ۶۱ سال، بیش از ۷۰ نفر را نتوانست متوجه آخرت و معنویت کند، و اگر دلایل دیگری دارد – که دارد – آن دلایل چیست؟ چه فرهنگ و تصوری از حکومت بر ذهن و فکر مردم حاکم شده بود که به آن راحتی فریب دستگاههای تبلیغی اموی را خوردند و فرزند پیامبرشان را قربتا الی الله، نه برای دنیا، کشتند؟
در سخنرانیها بهتفصیل درباره شجاعت و رشادت حسین و یارانش میگویند، اما از کوشش بسیار و شگفت امام برای جلوگیری از جنگ و پرهیز از خونریزی، کمتر میگویند و اشاره وار از آن میگذرند. مسائل اصلی عاشورا اینها است، نه میمونبازی یزید یا زیبایی علیاکبر(ع) یا بیوفایی کوفیان یا قساوت شمر و سنان.
۲- خطا در جایگاهشناسی عاشورا: اگر بیماری تحریف تا امروز درمان نشده است، دلیل آن خطای راهبردی تحریفستیزان است. تحریفستیزان، درد را دانستند، اما ویروسی که این درد را به جان جامعه دینی انداخته است، نشناختند. در داستان تحریفات عاشورا نیز، خطای بزرگ ما آن است که با یکیک تحریفات مبارزه تن به تن کردیم، بدون آنکه منشأ و خاستگاه آنها را بشناسیم.
منشأ و سرچشمه تحریفات عاشورا، جدا کردن عاشورا از بدنه دین است.
* بهترین راه برای آفتردایی از واقعه عاشورا چیست؟
سودبخشترین راه برای آفتزدایی از عاشورا، برگرداندن آن به جایگاه اصلی آن در دین است و این بازگشت ممکن نیست مگر با شروع بحثهایی دقیق و مستند به متون نخستین، تحت عنوان «جایگاهشناسی عاشورا در دین و تاریخ». برای نمونه، باید نخست دانست که عاشورا، قاعده بود یا استثنا؟ اختیار بود یا اضطرار؟ انتخاب نخست بود یا روش جایگزین؟ متن بود یا حاشیه؟ حق بود یا تکلیف؟ در پی حکومت منصوص بود یا امارت مردمی؟ متکی به کدامیک از اصول یا فروع دین است؟ حفظ و حراست از عاشورا، باید در سایه کدامیک از تکالیف شرعی باشد؟ در شمار شعائر است یا مناسک یا معالم؟ نسبت آن با دیگر آموزههای دینی چیست؟ اهمیت آن در محتوای آن است یا در روش یا حوادث واقعه؟ دیدگاه کلامی و فقهی مستند، درباره آن چیست؟ تکرارپذیری آن به چه معنا است؟
* کدام یک از آفتهای موجود در واقعه عاشورا کمتر مورد توجه قرار گرفته است؟
یکی از آفتهایی که کمتر به آن توجه میشود و از چشمان تحریفستیزان هم پوشیده مانده است، «جُرم یزید» است. جرم اصلی یزید این بود که خون ریخت و برای جان و مال و آبروی مردم، ارزشی قائل نبود. یزید با شراب یزید نشد؛ با کشتن بیگناهان یزید شد. یزید، وقتی یزید شد که بدون هیچ حجت شرعی و عرفی بر مسند خلافت نسشت. او خود را با اسلام و قانون مساوی دانست و از این رهگذر، خون هر معترضی را مباح شمرد. یزید، وقتی یزید شد که گفت: هر کسی با من بیعت نکند، جان و مالش در امان نیست. اینها است جرایم یزید و ابن زیاد؛ شرابخواری و بوزینهبازی نیست، این مسائل شخصی آدمهاست. بسا آدمهایی که بیشترین شباهت گفتاری و رفتاری را با یزید دارند، اما در همه عمر لب به شراب نزدهاند و پای هیچ حیوانی را به زندگی خود باز نکردهاند. بسا شرابخواران و قماربازانی که هرگز حاضر به ریخت خون هیچ بیگناهی نشدهاند.
* ایستادگی امام حسین(ع) در برابر حکومتی که در ظاهر حاکمش مسلمان بود، چه درسی برای دنیای امروز ما می تواند داشته باشد و نحوه برخورد با حاکمی که دین را صرفا لقلقه زبان خود قرار داده باید چگونه باشد؟
نهضت کربلا، چند مرحلهای است. برخی از مراحل این نهضت، ماهیت قیام یا ایستادگی ندارد. تنها خودداری از بیعت است؛ یعنی اگر امام را مجبور به بیعت نمیکردند، در مدینه میماندند و همان رفتاری که در زمان خلافت معاویه داشت، ادامه میدادند. خودداری امام حسین(ع) از بیعت با یزید هم دلایل متعدد دارد که شاید مهمترین آنها نقض صلحنامه معاویه با امام حسن مجتبی(ع) باشد بنابراین نباید مسئلهای پیچیده و چندبُعدی را سادهسازی کنیم و داستان کربلا را شبیه انقلابهای قرن بیستمی نشان دهیم. اگر امام حسین(ع) در مدینه و مکه، از فسق یزید سخن میگوید یا از ضرورت امر به معروف و نهی از منکر، در واقع از علل خروج سخن نمیگوید؛ دلایلشان را برای بیعت نکردن اعلام میکنند. قیام و بیرون آوردن شمشیر در برابر درخواستهای ابن زیاد بود که حتی حاضر نبود امام برای گفتوگو با خلیفه به شام برود. اینجاست که امام(ع) او را «دعِی بْنَ دعِی» میخواند و میگوید: «وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه.» امام(ع) این جمله را روز عاشورا میگوید؛ یعنی وقتی که به ایشان حتی اجازۀ مذاکرۀ بیشتر ندادند. میگفتند: یا بیعت یا جنگ. اما بیعت با چه کسی؟ با نمایندۀ خلیفه که ابن زیاد بود.
اما اینکه پرسیدید اعتراض امام به حکومتی که ظاهر دینی داشت، چه درسی برای ما دارد، عرض میکنم که اعتراض امام در روزگار ایشان، بسیار خلاف قاعده بود؛ چون در آن روزگاران در ذهنیت مسلمانان، هیچ چیز مهمتر از حفظ خلافت نبود. برای اکثر مردم، اسلام بدون خلافت، معنا نداشت. البته بخشهای از جامعه اینگونه نبودند؛ خصوصا کوفیان؛ اما اکثریت مطلق مسلمانان، گمان میکردند که اسلام بدون خلافت، یعنی کشور بدون حکومت. آن همه قساوت و سنگدلی علیه امام و خانواده و اصحاب ایشان، به همین دلیل بود. امام این اتوریته را تا حدی شکست و این تساوی را برهم زد. هر شخص دیگری هم که از هر راهی بتواند اتوریتههای دروغین و کاذب را بشکند، خدمتی بزرگ به جامعه کرده است؛ خصوصا اتوریتههایی که از دین مایه میگذارند.
* این فرمایش حضرت امام حسین در آخرین لحظات از عمر شریفشان، خطاب به یارانشان که شما بین ماندن و یاری دادن من و رفتن و ترک معرکه مختار هستید، حاوی چه نکات اخلاقی و تربیتی برای ما میتواند باشد؟
اگر اهداف اصلی دین را از جنس تربیت معنوی و اخلاقی و حکومتگری را حاشیهای بدانیم که از بیرون وارد زندگی پیشوایان و حتی متون دینی شده است، اجبار چه محلی از اعراب دارد؟ مگر دین پادگان است که در آن اجبار هم باشد؟ دین مدرسه است؛ اگر کسی وارد مدرسه شد، به نفع خودش هست که نظم و انظباط مدرسه را مراعات کند؛ اما اگر مراعات هم نکرد، غل و زنجیر به پای او نمیبندند. نهایتا او را از مدرسه بیرون میکنند. بیش از این، دیگر مربوط به دین نمیشود.
بابایی برای اثبات تفکرات مزخرفش حتی تاریخ رو هم منحرف کرده وقتی امام حسین علیه السلام خودش علت قیام علیه یزید رو بیان کرده چرا از خودت حرف در میاری و نسبت به امام میدی ؟
سند حرف من : به والى مدینه فرمود: «إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنُ الرِّسالَةِ، وَ مُخْتَلِفُ الْمَلائِکَةِ… وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ الْخَمْرِ، قاتِلُ النَّفْسِ المُحَرَّمَةِ، مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، وَ مِثْلِی لا یُبایِعُ لِمِثْلِهِ»; (ما از خاندان نبوّت و معدن رسالت و جایگاه رفیع رفت و آمد فرشتگانیم… در حالى که یزید مردى است، فاسق، مى گسار، قاتل بى گناهان; او کسى است که آشکارا مرتکب فسق و فجور مى شود. بنابراین، هرگز شخصى همانند من، با مردى همانند وى بیعت نخواهد کرد).
فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 18 و بحارالانوار، ج 44، ص 325.
آزادی که آقای بابایی بی سواد شعارش رو میده آزادی یزیدی هست نه حسینی