خرید تور تابستان

یادداشت حجاریان در سالگرد درگذشت موسوی اردبیلی

دکتر سعید حجاریان در اولین سالگرد درگذشت آیت الله موسوی اردبیلی یادداشتی با نوان «از شمار دو چشم یک تن کم» نوشته است که به نقل از سایت جماران در پی می آید:

آیت‌الله عبدالکریم موسوی اردبیلی که خدایش رحمت کناد، خدمات زیادی به انقلاب و کشور کرد. آن مرحوم تا آنجا که او را شناختم، مردی آگاه و قطعاً مجتهدی مسلّم بود. مسجد امیرالمومنین(ع) واقع در خیابان نصرت نزدیک‌ترین مسجد به دانشگاه تهران به‌شمار می‌آمد که آقای موسوی اردبیلی تا پیش از پیروزی انقلاب امام جماعت آنجا بود و هر زمان دانشجویان مراسمی داشتند که امکان برگزاری‌اش در داخل مسجد دانشگاه فراهم نبود وی با آغوشی باز پذیرای آن‌ها بود و مسجد و امکاناتش را در اختیار دانشجویان می‌گذاشت. البته ایشان بعدها دست به کار شد و کانون توحید را در خیابان پرچم تأسیس کرد؛ محلی که یکی از پایگاه‌های مهم تجمع جوانان برای شنیدن سخنرانی‌ها بود و شاید پس از بسته شدن حسینیه ارشاد مهم‌ترین پایگاه سیاسی آن زمان به شمار می‌رفت.

وی همچنین در تأسیس دبیرستان‌های مفید نقش مهمی ایفا کرد و جوانانی با سواد و متدین به جامعه تحویل داد و بعد از انقلاب نیز با تأسیس دانشگاه مفید در قم -که به گمان من از بسیاری از مراکز علمی قم و حتی کشور یک سر و گردن بالاتر است- در امر اشاعه علم و فلسفه و دین کوشا بود. اساساً آقای موسوی اردبیلی چهره‌ای فرهنگی بود و کمتر تمایل داشت وارد عالم سیاست شود؛ هر چند که به‌لحاظ سیاسی بسیار زیرک و باهوش بود و ضمناً با خصلت اعتدالی‌اش چهره‌ای قابل اعتماد برای همه جناح‌های سیاسی محسوب می‌شد چنانکه مشاهده کردیم در دعوای میان بنی‌صدر و حزب جمهوری اسلامی موضعی میانه اتخاذ کرد و هنگامی که بنی‌صدر از کشور فرار کرد و پاسداران همسر وی را بازداشت کردند فوراً دستور آزادی همسر بنی‌صدر را صادر و تأکید کرد که نباید گناه بنی‌صدر را به پای همسرش نوشت.

البته در کنار مجموعه محاسن می‌بایست یادآور شد که ایشان در بعضی مواقع بسیار محافظه‌کار می‌شد. مثلاً در قبال اعمال و افعال آقای لاجوردی آن چنان که باید و شاید ایستادگی نکرد و با آنکه به امام نزدیک بود و می‌توانست مانع از ادامه فعالیت‌های لاجوردی شود همواره ملاحظه‌کاری می‌کرد البته که بالاخره توانست آقای لاجوردی را برکنار کند اما زمانی که دیگر دیر شده بود. آقای موسوی اردبیلی چندین مرتبه هم برای تعدیل برخی احکام امام نزد ایشان رفت و به قول طلبه‌ها در آن حکم «ان قلت» آورد که در این زمینه ناموفق بود.

آقای موسوی اردبیلی پس از رحلت امام علیرغم اینکه رهبری از وی خواست پیشنهاد ریاست قوه قضائیه را بپذیرد، این درخواست را نپذیرفت و در پاسخ به این پرسش که «چرا وقتی امام به شما چنین حکمی داد پذیرفتی اما اکنون از پذیرفتن همان پست ابا داری؟» پاسخ داد:‌ «من از امام می‌ترسیدم اما چنین حسی را نسبت به سایرین نداشته و ندارم». بنابراین پیشنهاد را نپذیرفت و به قم رفت و آنجا به تدریس در حوزه و تقویت و توسعه دانشگاه نوپای مفید مشغول شد تا اینکه سکته ناقصی کرد. پس از آن عارضه من و جمعی از دوستان به عیادت ‌ایشان رفتیم. وی با همان روحیه بشاش و در جواب احوال‌پرسی‌مان، پاسخ داد: «چپ رفت» او اشاره به آسیب‌دیدگی سمت چپ بدن‌اش داشت ولی ضمناً می‌خواست بگوید که دوره چپ‌ها به سرآمده است.

ایشان در اواخر عمر کاملاً مواضع اصلاح‌طلبانه داشت و همگی را به آرامش دعوت می‌کرد. آن مرحوم در بازداشت‌های سال 88 نیز حامی حقوق بازداشت‌‌شدگان بود و صدای تظلم‌خواهی خانواده آنان را می‌شنید و برای حل مسأله حصر نیز یک بار با یکی از مقامات عالیرتبه صحبتی داشت که البته ناموفق بود…

دو خاطره شخصی

فارغ از مباحث مطرح شده در سطور فوق باید اشاره کنم که من با آقای موسوی اردبیلی سابقه رفاقت دراز مدتی داشتم؛ پدر همسرم عضو هیأت امنای مسجد امیرالمومنین(ع) بود و از قدیم با آقای موسوی اردبیلی ارتباط داشت و چند ماه از انقلاب نگذشته بود که شخصاً به خانه ایشان رفتم و حاج آقا را پیاده برای جاری کردن خطبه عقد خود و همسرم به منزل پدر همسرم که دو کوچه پایین‌تر از منزل ایشان بود، بردم. همچنین به‌خاطر دارم که دو یا سه سال بعد از ترور به اتفاق جمعی از دوستان برای ملاقات با برخی مراجع به قم رفتیم. در یکی از این دیدارها به ملاقات آیت‌الله موسوی اردبیلی رفتیم. وقتی وارد شدیم و نشستیم، تا نگاه ایشان به من افتاد، گفت: خدا ان‌شاءالله عزرائیل را خجالت‌زده کند که امروز مرا پیش تو خجالت‌زده کرد. گفتم حاج آقا این چه فرمایشی است؟ گفت: من فکر می‌کردم گلوله‌ای که به مغزت اصابت کرده کار تو را یک‌سره خواهد کرد لذا به عیادت‌ات نیامدم و امروز می‌بینم تو به دیدن من آمده‌ای، به همین دلیل خیلی خجالت کشیدم. اگر عزرائیل کارش را درست انجام داده بود من امروز آنقدر شرمنده نمی‌شدم و خطاب به عزرائیل این بیت را خواند: قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود / ورنه هیچ از دل بی‌رحم تو تقصیر نبود.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا