خروجیهای حوزه و آیندهی نظریهی «ولایت فقیه»
سید «یاسر تقوی»، در یادداشتی تلگرامی در کانال «سرائر» دربارهی نسبت خروجیهای امروز حوزه با آیندهی نظریهی ولایت فقیه نوشت که متن آن در ادامه میآید:
ایران اسلامی، بیش از آنکه حاکمیت «ولی فقیه» را در دوران امام راحل تجربه کرده باشد، آن را در زمامداری «آیت الله خامنهای» آزموده است. بیراهه نیست اگر نگاه مطالبهگرانه امروز نسبت به نقشآفرینی فقها را متأثر از شخصیت آقای خامنهای بدانیم. «ولایت فقیه» را هم که «مطلقه و همان ولایت رسول الله (ص)» قلمداد کنیم، این فقیه است که با ظرفیتهای فکری و مدیریتی خود موجب توسعه یا تضییق آن میشود. برخلاف تصور شایع میان دغدغهمندان که گستره قلمرو حاکمیت فقها را در لابلای دعوای «مقیده» و «مطلقه» دانستن ولایت دنبال میکنند، باید توجه داشت که ظرفیت واقعی خودِ فقهای شیعه نقش مؤثرتری در ظهور و بروز آن خواهد داشت. لذا دور از ذهن نیست که «تحقق این نظریه» و «اثبات کارآمدی» و «افزایش انتظارات» از آن را مرهون دو شخصیت متمایز، یعنی «آیت الله خمینی» و «آیت الله خامنهای» دانست.
بدیهی است ادارهی امور کشور توسط اندیشمندی که تجربهی روابط اجتماعی او از حلقههای روشنفکران و هنرمندان تا حجرههای روحانیون و دانشجویان مبارز وسعت داشته و از دوران جوانی به ممارست کار تشکیلاتی پرداخته و تا میانسالی تجارب خرد و کلانی در حد ریاست قوه مجریه به دست آورده، با مجتهدی که تمام زندگی خود را در کتابخانه سپری کرده و با نگاه تکبعدی به معارف دینی، صرفاً به دنبال دغدغههایی نظیر «تعظیم شعائر دینی» و یا «مقابله با فلسفه و عرفان» و یا «غلبه در مناظرات کلامی» و… بوده، تفاوت چشمگیری دارد و کارآمدی حاکمیت دینی را دستخوش صعود و نزول قابل توجهی مینماید. البته نه آنکه قصد جسارتی به ساحت علما داشته باشم، خیر! اما علمای حوزه نوعاً شباهتی به شخصیت آقای خامنهای نداشته و ندارند و لذا ممکن بود در صورت تصدی رهبری ِنظام توسط این دسته از علما، به جهت ظرفیت و توانمندی اجتهادی محدود، شأن «ولایت فقیه» تا حد «نظارت تشریفاتی فقیه» تنزل مییافت.
باید پذیرفت مولفههایی همچون اندیشه تمدنی، گفتمانسازی، ایجاد توازن میان اولویتهای اجتماعی و دینی، مدیریت همهجانبه مجموعه نظام، مقابله با تهدیدها و استفاده از فرصتها، توجه لازم به اقشار و صنوف و نهادهای مختلف، ایجاد سازوکارهای نوآورانه، کاریزمای شخصیتی، و صدها مؤلفه و توانمندی مدیریتی دیگر، از اموریست که عموم پرورشیافتگان حوزه علمیه نسبتی با آن ندارند و منازعات نظری در حوزه «ولایت فقیه» نیز نمیتواند راهگشای آن باشد. از آن سو، «آیت الله خامنهای» را نیز نمیتوان به راحتی محصول حوزه علمیه دانست و اگر با اغماض این مسأله را بپذیریم، باید ایشان را از نوادر و استثنائات حوزههای دینی به شمار آورد. فراتر آنکه آقای خامنهای شباهت چندانی به علما و فضلایی که شاگرد امام بوده و از شروع نهضت تاکنون در مناصب مختلف سیاسی و اجتماعی حضور داشتهاند نیز ندارد.
حاصل کلام آنکه تفاوت چشمگیر رهبر امروز انقلاب اسلامی با خروجیهای حوزههای علمیه، به نگرانی نسبت به تداوم مسیر انقلاب دامن میزند و بیم آن میرود که ناتوانی این خروجیها در مدیریتهای کلان سیاسی- اجتماعی کشور، نهاد مرجعیت و حوزههای علمیه را به تدریج از کانون قدرت خارج سازد. آفاتی نظیر «علمزدگی»، «ناکارآمدی فرآیند آموزش»، «گسست ارتباطات اجتماعی طلاب با تودهی جامعه» و از همه عجیبتر «تقبیح حضور طلاب در ساختار مدیریت سیاسی کشور» توسط برخی اساتید، عواملی است که نقشآفرینی حوزهی علمیه را در رهبری سیاسی آینده ایران منتفی خواهد کرد و نظریهی ولایت فقیه را با چالشهای جدی و سابقهای مخدوش در تاریخ به یادگار خواهد گذاشت.
انتهای پیام
تحلیل مسئله ای که نتایج چهل ساله آن پیش چشم مردم است !!!