بر سر آیتالله لاهوتی چه آمد؟ (بخش دوم)
به کوشش ناصر غضنفری، انصاف نیوز:
آیتالله حسن لاهوتی اشکوری که از زندانیان سیاسی برجسته در دوران حکومت پهلوی بود، در سال ۱۳۰۶ هجری شمسی در رودسر گیلان متولد شد. وی که از روحانیون هوادار نهضت امام خمینی بود، از سوی ایشان برای تبلیغات مذهبی به گرمسار اعزام شد و سالها به فعالیت مذهبی – سیاسی در آن شهر پرداخت. او در اوایل دهه پنجاه توسط اسدالله تجریشی از بازاریان نزدیک به موتلفه با سازمان مجاهدین خلق ارتباط پیدا کرد و به همین دلیل چند بار بازداشت، بازجویی، شکنجه و زندانی شد. وی پس از اعلام تغییر ایدئولوژی این سازمان از جمله افرادی بود که به مخالفت با رویه جدید پرداخت. لاهوتی که در فاصله سالهای ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۷ در زندان بود. وحید پسرش نیز همراه وی در اوین بود.
رسم زندان چنین بود. گاهی زندانی را وادار می کردند دوست، همدم، هم رزم یا منسوبین خود را که در زندان بودند شکنجه کند. تا این که یک روز از آیت الله لاهوتی می خواهند که فرزندش را شلاق بزند ولی او از این کار خودداری می کند. آن گاه از وحید فرزندش می خواهند که پدر را شلاق زند. وحید با نفرت تفی بر صورت شکنجهگر میاندازد. این شکنجهگر پدر و پسر را تحویل زندانبانان دیگر میدهد که هر دو را شلاق بزند.
لاهوتی پس از آزادی بلافاصله به نوفللوشاتو رفت و تا ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ که به عنوان یکی از مسافران پرواز انقلاب به ایران بازگشت در زمره نزدیکان رهبر انقلاب بود. حمید لاهوتی فرزند آیتالله درباره دلایل سفر پدرش به پاریس میگوید «پدر در آبان سال ۵۷ از زندان آزاد شدند و یک ماهی را به دید و بازدید پرداختند… اواخر آذر یا دی بود که به گمانم سیداحمد آقا با آقای لاهوتی تماس گرفتند و از ایشان خواستند که به پاریس بیایند و همدیگر را ببینند. سیداحمد آقا رابطه خوبی با خانواده ما و پدرمان داشت…»
لاهوتی پس از بازگشت به ایران علاوه بر اینکه از سوی امام خمینی به عنوان نماینده وی و امام جمعه رشت منصوب شد، مدتی فرماندهی کمیتههای انقلاب اسلامی و نیز فرماندهی سپاه پاسداران را برعهده گرفت. با برگزاری انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی او نیز مثل بسیاری از مبارزان دوران پهلوی نامزد نمایندگی شد و به عنوان نماینده رشت به مجلس اول شورای اسلامی راه یافت.
در همین دوران بود که دختران اکبر هاشمی رفسنجانی یعنی فاطمه و فائزه را به عقد پسرانش درآورد و با او که از چهرههای متنفذ نظام تازه و دوست دوران زندان بود، پیوند خانوادگی برقرار کرد. فائزه هاشمی درباره چگونگی ازدواج با فرزندان آیتالله لاهوتی میگوید: «آقای لاهوتی و بابا در زندان، قبل از انقلاب، با هم بودند و به لحاظ رابطه نزدیکی که با هم داشتند، علاقه داشتند که از نظر خانوادگی هم این دوستی را ایجاد کنند… از آنجا شروع شد، البته این ازدواج تحمیلی نبود. بعد که هر دو از زندان آزاد شدند، به دعوت آقای لاهوتی به شمال رفتیم، به ولایت ایشان… بعد از سفر، بابا به من و فاطی به صورت جداگانه گفت که حمید از من و سعید از فاطی خواستگاری کرده است. من و فاطی هم قبول کردیم. بعد از پیروزی انقلاب، ۱۳ اسفند، بود که آقای لاهوتی به همراه پسرانش برای شام به منزل ما آمدند. آقای لاهوتی پیله کرد که باید امشب عقد کنیم و همان شب آقای لاهوتی وکیل ما دو خواهر شد و بابا هم وکیل آن دو تا شد و عقد انجام شد.»
با جدیتر شدن رقابتها و گاه منازعات سیاسی، لاهوتی از جمله روحانیونی بود که به سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی و ابوالحسن بنیصدر نزدیک شد و اختلافاتش با حزب جمهوری اسلامی بروز کرد. اختلافاتی که به گفته فائزه هاشمی ناشی از نارضایتی وی از «انحصارطلبیها» بود: «آقای لاهوتی سابقه مبارزاتی زیادی داشت و طبیعتاً انتظارات دیگری از انقلاب داشت و وقتی اتفاقاتی را که با روح و اهداف انقلاب سازگاری نداشت میدید، ناراحت میشد و آنها را بیان میکرد. طبیعتاً این بحثها همهجا و از جمله در منزل ما نیز انجام میشد… تا جایی که به یاد میآورم یکی از اعتراضات نسبت به انحصارطلبیهایی بود که به علت شکل گرفتن حزب جمهوری اسلامی شکل گرفته بود. آقای لاهوتی گمان میکرد که اهدافی که در مسیر مبارزه شکل گرفته بود، برآورده نمیشود و همه چیز به سمت یک سیستم تک حزبی پیش میرود…»
روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب که پادگانها توسط چریک های مسلح و مردم سقوط میکرد پادگان باغ شاه به نام پادگان لاهوتی تغییر نام داد. این نام روی این پادگان بود تا این که لاهوتی مدتی پس از انقلاب بازداشت شد و پادگان لاهوتی نام جدیدی پیدا کرد: پادگان حر.
لاهوتی که رابطه خوبی با حزب جمهوری اسلامی نداشت و آنها را به تمامیت خواهی متهم کرد. یک نشریه دانشجویی در دانشگاه علم و صنعت از او درباره انقلاب پرسید. لاهوتی جواب داد: هر روز شاهد شیوع مرض خود بزرگ بینی هستیم و این خطر بزرگی است. غلط است که تصور کنیم انقلاب اسلامی ما به خوبی و خوشی تمام شده و اینک ما ماندهایم و یک جامعه متعالی اسلامی. جمهوری اسلامی هنوز در هیچ جای ایران به طور کامل پیاده نشده است. البته این طبیعی است… متاسفانه در جامعه ما بر سر مقام و منصب اختلاف است ما مثل کرم ابریشم در خودمان تارهایی تنیدهایم و تمام روزنههای نجات را داریم
میبندیم. جایی که امام خمینی خالصانه میگوید ما نوکر ملتیم باید دید این خودبزرگبینیها و قدرتطلبیها از کیست؟ یک مسلمان متعهد باید از پذیرفتن مقامهایی که انجام مدیریت آن از عهدهاش خارج است امتناع کند.
احمد خمینی در نامه سرگشاده خود که به تاریخ 27 بهمن ماه 59 نوشت به شدت از نمایندگان مجلسی که تقریبا در انحصار حزب جمهوری اسلامی بود انتقاد کرد: «عدهای جاهل و ناآگاه و یا تحریک شده لاهوتی را در خط امام نمیدانند. کسی را در خط امام نمیدانند که هنوز یک هفته از عبارت امام که هرکس لاهوتی را اذیت کند مرا اذیت کرده است نگذشته است. چرا وقتی روز بعد آقای لاهوتی در کوچصفهان سخنرانی میکند دوباره همان عده به مجلس او حمله میکنند. خانم آقای لاهوتی را که در ماشین نشسته است بیرون میآورند و کتک میزنند. چرخ ماشینش را با گلوله ژ3 پنچر میکنند و ساعت ها او را در مسجد، در خانه خدا زندانی میکنند. در و پنجره مسجد را میشکنند که عمال شاه در طول ۳۷ سال سلطنت دست به چنین کاری نزدند. چگونه میشود عمق فاجعه را ترسیم کرد. من به هیچ وجه کاری با آقای لاهوتی که امروز بر سر او میآید ندارم ولی به سکوت مبارزین دیروز شدیدا اعتراض دارم… چرا مسئولین مملکت در این باره هیچ چیزی نمیگویند؟ چرا چماقداران را دستگیر نمیکنند و در مقابل مردم ستمدیده ستم کشیده که تازه از زیر یوغ چماقداران رژیم پهلوی نجات یافته است محاکمه نمیکنند؟ چرا در این زمینه ساکتند؟ اگر امروز جلوی این از خدا بیخبران را نگیریم فردا نوبت افراد دیگر می رسد.
انتهای پیام
اولا حسن لاهوتی فرمانده سپاه نبوده است بلکه توسط عده ای با دسیسه نوشته ای از حضرت امام بنام وی میگیرند که بلافاصله شهید مطهری متوجه می شود وشهید بهشت را در جریان قرار می دهد وحکم از طرف حضرت مام فی المجلس باطل میگردد اما لاهوتی بدون تحویل دست نوشته از بیت خارج می شود.و با ان حکم چه کمکهایی که برای حمل سلاح انفرادی و نیمه سنگین از پادگانها و شهرهای مختلف و پوشش خانه های تیمی که به منافقین نکرد.حسن لاهوتی و پسر معدومش ضربه های سختی به نظام نوپای جمهوری اسلامی زدند.اگر لاهوتی مورد تایید حضرت امام بوده انتهارش چه دلیلی می تواند داشته باشد؟؟؟ او که پشتیبانی هاشمی رفسنجانی و همسویانش را داشت چرا چند ساعت منتظر نماند تا احقاق حق کند!!!!!؟؟؟؟؟ نتیجه ی فکری حسن لاهوتی عروس ایشان وبعضی از نوه های مشترک لاهوتی و رفسنجانی هست.خدا لعنت کند منافقین را در هر لباسی که بودند و در هر لباسی که هستند و به نظام اسلامی و ملت شهیدپرور خیانت کردند.
آقای حمیدی
من نمیدانم سن شما چند سال است و در ابتدای انقلاب کجابودید. بنده از نزدیک درسپاه با ایشان آشنا بودم و دیدم که چگونه برای از میان برداشتن او عده ای همدست و همداستان شده بودند. او را با توطئه به اوین کشاندند و کشتند و گفتند خود کشی کرد . امروز هم قاتل و هم مقتول از دنیا رفته اند و قطعا در دادگاه عدل ابدیت بحسابشان رسیدگی خواهد شد. شاید روزی داستان واقعی کشته شدن این آدم فداکار که گناهش مثل ابوذر غفاری ایستادن در مقابل کجی ها و شهامت حرف زدن را داشت در تاریخ بیآورند .
ایشون دقیقا ریشه یابی جریان نفوذ عنکبوتی لاهوتی را کرده …. حقیقت دقیقا همین است.. همین واقعیت تلخی که منجر به ترور ابردانشمند استراتژیک کشورمان محسن فخری زاده و دانشمندان هسته ای مان شده است. به عبارت دیگر، شبکه موجه و تطهیر شده نفوذ، خیانت را در لباسی بسیار قشنگ و با انسانهایی سنتز شده از درون سیستم به گوه ای پیش می برد که رد اوج قله موفقیت و افتخار، ناگان دمل چرکین خیانت سرباز می کند. عین حادثه نظنز و ….
آقای حمید
بسیار جالبه که حتی لاجوردی که دستور بازداشت مرحوم لاهوتی را داد و در هنگام مرگ ایشان هم حضور داشت ، ابدا از خودکشی ایشان سخنی نگفته (در و فقط از سکته میگوید)ولی جنابعالی با این صراحت و قاطعیت از خودکشی سخن میگویید!!!
پیامبر اسلام میفرماید:
«وای بر کسی که بخاطر دنیای دیگری آخرت خویش را بفروشد»
خدا به داد آخر و عاقبت همه ما برسد…
اگر لاهوتی کسی بود که تو به آن پرداختی همگان و همراه با شریعتمداری آن همه خون به دل امام نمیکرد ! حزب نفاق دو گروه بودند گروه شریعتمداری و لاهوتی که علنا و همصدا با منافقین علیه امام ایستادند و گروه رفسنجانی و روحانی ووووکه گرگ در جلد میش بودند و آخر هم عملکردشان را دیدیم من در آن زمان سر باز هوانیروز بودم و با چشم خودم دیدم چطور روحانی در رکاب لاهوتی و اهدافش حرکت میکرد ! لعنت بر نفاق ! لعنت بر آنهایی که علیه خط امام حرکت میکنند.