جنگ های غیر اخلاقی امریکا

متن مصاحبه جان مرشایمر با اندرو ناپولیتانو با ترجمه شقایش ادیبان را در ادامه می خوانید:

ناپولیتانو: پیش از آن‌که به مبنای اخلاقی سیاست خارجی و مبنای اخلاقی جنگ بپردازیم، همان‌طور که همه می‌دانند، شما فارغ‌التحصیل آکادمی نظامی ایالات متحده، وست‌پوینت، هستید و افسر نیروی هوایی بوده‌اید. اگر فرمانده‌ای از یک نظامی بخواهد فردی بی‌سلاح، غیرخشن و غیرنظامی را بکشد، آیا نمی‌توان گفت که آن دستور غیرقانونی است؟

مرشایمر: آن دستور غیرقانونی است، همین و بس، و دستوری است که باید از آن سرپیچی کنید.

ناپولیتانو: بنابراین وقتی برخی اعضای کنگره، دو سناتور و چهار عضو مجلس نمایندگان ـ بیانیه‌ای صادر کردند و به اعضای ارتش یادآور شدند که وظیفه‌ی آن‌ها این است که از اجرای دستورات غیرقانونی خودداری کنند، برای این گفته‌ی خود مبنای قانونی و اخلاقی داشتند؛ هرچند اکنون اف‌بی‌آی به دلایل نامعلوم آن‌ها را مورد بازجویی قرار داده است.

مرشایمر:  بله، منظورم این است که این سناتورها در واقع فقط امری بدیهی را بیان کردند، و دلیل این‌که دولت ترامپ تا این حد ناراحت است این است که در حال انجام عملیات‌های نظامی مانند شلیک به قایق‌ها در دریای کارائیب است که علناً از نظر اخلاقی نادرست است. ما در مورد این موضوع مفصل صحبت کرده‌ایم و کاملاً روشن است که این چیزی جز قتل عمد نیست، و آنچه این اعضای کنگره می‌گویند این است که این کار غیرقابل‌قبول و نادرست است و اعضای نیروهای مسلح نباید از این‌گونه دستورات دولت ترامپ پیروی کنند. می‌توانید تصور کنید که چنین گفته‌ای تا چه حد دولت ترامپ را خشمگین می‌کند، بنابراین طبق روال معمول، آن‌ها در حال حمله به این افراد و پیگرد آنها هستند.

ناپولیتانو: وزیر دفاع، که خودش را «وزیر جنگ» می‌نامد به سناتور مارک کلی (Mark Kelly) کاپیتان بازنشسته  نیروی دریایی، و برای کسانی که با درجات نظامی آشنا نیستند باید گفت معادل سرهنگ در نیروی هوایی یا ارتش است، اخطار داده که ممکن است به‌دلیل سخنانش در دادگاه نظامی محاکمه شود. البته بندی در قانون اساسی وجود دارد که وزیر دفاع باید با آن آشنا باشد، به نام «بند ناسازگاری» که اعضای کنگره را از خدمت فعال در ارتش منع می‌کند. بنابراین سناتور کلی تا زمانی که در مجلس سنای ایالات متحده است، از دسترس وزارت دفاع در امان است. اما باید دید این ماجرا به کجا ختم می‌شود. من نمی‌دانم بر چه اساسی اف‌بی‌آی می‌خواهد این اعضای کنگره را بازجویی کند. اگر من یکی از آن‌ها بودم و اف‌بی‌آی به سراغم می‌آمد، می‌گفتم: «آیا احضاریه یا حکم دارید؟» و اگر می‌گفتند «نه»، پاسخ می‌دادم: «روز خوبی داشته باشید، خداحافظ.»

مرشایمر: کاملاً درست است. منظورم این است که حتی اگر این پرونده به دادگاه هم کشیده شود، برایم سخت است تصور کنم که آن‌ها شکست بخورند. یعنی می‌خواهم بگویم، قرار است کِلی را به چه جرمی محکوم کنند؟ خیانت؟

ناپولیتانو: رئیس‌جمهور می‌گوید این یا خیانت است یا شورش، و آن‌ها باید اعدام شوند. البته، خیانت یعنی در زمان جنگ به دشمن کمک و یاری رساندن یا جنگیدن علیه ایالات متحده. اینجا چنین چیزی وجود ندارد. شورش یعنی تشویق به سرنگونی حکومت از طریق زور. این هم در اینجا وجود ندارد. تمام کاری که این افراد کردند، بیان یک حقیقت بدیهی بود، یعنی بیان درستِ قانون: شما نباید از یک دستور غیرقانونی اطاعت کنید. طبیعی است که وزیر دفاع و رئیس‌جمهور از این موضوع خوشحال نباشند. آیا سیاست خارجی آمریکا مبنای اخلاقی دارد؟

مرشایمر: خب، تردیدی نیست که سیاست خارجی آمریکا تقریباً همیشه اخلاق را در نظر می‌گیرد، اما گاهی محاسبات استراتژیک از یک سو فشار می‌آورند و ملاحظات اخلاقی از سویی دیگر، و در چنین مواردی تقریباً همیشه محاسبات استراتژیک برنده می‌شود. برای مثال، در جنگ جهانی دوم، ایالات متحده با اتحاد جماهیر شوروی متحد شد، کشوری که توسط ژوزف استالین اداره می‌شد. واضح است که این کار از نظر اخلاقی درست نبود، اما از نظر استراتژیک منطقی بود، چون ما در برابر آدولف هیتلر قرار داشتیم و حاضر بودیم برای شکست  هیتلر با شیطان هم هم‌دست شویم. حال اگر همین مورد را از زاویه‌ای دیگر ببینیم، رفتن به جنگ علیه آدولف هیتلر از نظر اخلاقی و استراتژیک درست بود. هیچ تردیدی در این نیست؛ هم از نظر استراتژیک منطقی بود و هم از نظر اخلاقی. به‌هرحال، همین استدلال را می‌توان درباره‌ی جنگ خلیج فارس اول نیز مطرح کرد، جنگی در سال ۱۹۹۱ که می‌توان گفت ما از نظر استراتژیک، اخلاقی و حقوقی در جنگیدن علیه صدام حسین و بیرون راندن او از کویت کار درستی انجام دادیم. اما می‌توان استدلال کرد که جنگ دوم خلیج فارس در مارس ۲۰۰۳ جنگی غیر اخلاقی بود. نکته‌ی اصلی اینجاست که سیاست‌گذاران آمریکایی همیشه ملاحظات اخلاقی و استراتژیک را با هم در نظر می‌گیرند و هر دو را می‌سنجند. در برخی موارد، هر دو به یک سمت اشاره می‌کنند، و در مواردی دیگر، در جهت مخالف یکدیگرند. متأسفانه، با توجه به ماهیت سیاست بین‌الملل، در آن مواردی که میان اخلاق و استراتژی تعارض وجود دارد، تقریباً همیشه استراتژی پیروز می‌شود.

ناپولیتانو: آیا هیچ مبنای اخلاقی برای این امر وجود دارد که ما سالانه چهار میلیارد دلار، طبق قراردادی که در واقع توسط رئیس‌جمهور اوباما امضا شده، به اسرائیل بدهیم و نسل‌کشی در غزه را تامین مالی کنیم ؟

مرشایمر: نه، به هیچ وجه. این نمونه‌ای از وضعیتی است که در آن ما از یک دولت آپارتاید که در حال انجام نسل‌کشی است حمایت می‌کنیم. این کار صراحتاً از نظر اخلاقی  نادرست است، اما از نظر استراتژیک هم برای ایالات متحده هیچ منطقی ندارد. رابطه‌ی ما با اسرائیل از دیدگاه استراتژیک، رابطه‌ی هوشمندانه‌ای نیست. اگر رابطه‌ای هوشمندانه داشتیم، با اسرائیل مانند یک کشور عادی رفتار می‌کردیم، همان‌گونه که با سایر کشورها رفتار می‌کنیم. اما چنین نمی‌کنیم، چون قدرت لابی اسرائیل بسیار زیاد است. در نتیجه، خود را در وضعیتی می‌یابیم که در آن از کشوری که یک دولت آپارتاید است و در حال انجام نسل‌کشی است، بدون قید و شرط حمایت می‌کنیم.

ناپولیتانو: بنابراین حتی مزیت استراتژیک هم وجود ندارد. آیا هیچ مزیتی برای ایالات متحده در حمایتی که از اسرائیل می‌کند وجود دارد؟ ایالات متحده از تمام چیزهایی که به اسرائیل می‌دهد چه‌چیزی به دست می‌آورد؟

مرشایمر: تقریباً هیچ چیز. ایالات متحده بدون وجود اسرائیل وضع بسیار بهتری داشت. بسیاری از مردم این را می‌دانند، اما تعداد کمی حاضرند آن را بگویند. این ایده که اسرائیل برای ایالات متحده یک دارایی خالص است، استدلالی جدی نیست. ما از اتحاد با اسرائیل تقریباً هیچ سودی نمی‌بریم. این رابطه انواع مشکلات استراتژیک را ایجاد می‌کند و همان‌طور که گفتم، از نظر اخلاقی نیز پشتیبانی از یک دولت آپارتاید که نسل‌کشی انجام می‌دهد، برای من دست‌کم، کاملاً غیرقابل‌قبول است.

ناپولیتانو: آیا هیچ مبنای اخلاقی وجود دارد برای این‌که رئیس‌جمهور دستور قتل افرادی را که در قایق‌های ماهیگیری بودند صادر کند؟ آیا هیچ مبنای اخلاقی وجود دارد برای این‌که رئیس‌جمهور، نه مستقیماً بلکه از طریق وزارت دفاع، ۸۱ نفر را در این قایق‌های تندرو بکشد، افرادی که بیش از هزار مایل از ایالات متحده فاصله داشتند؟
مرشایمر: به هیچ وجه. و همان‌طور که شما در برنامه به من اشاره کرده‌اید، آن‌ها مدعی‌اند که برای این کار توجیه حقوقی دارند، اما آن را به ما نشان نمی‌دهند. و وقتی چنین چیزی را می‌شنوید، می‌دانید که اگر این توجیه حقوقی علنی می‌شد، در برابر نقد عمومی دوام نمی‌آورد.

ناپولیتانو:  این همان دفتر در وزارت دادگستری که پیش‌تر برای جورج بوش توجیه قانونی شکنجه را صادر کرد و برای باراک اوباما نیز توجیه قانونی استفاده از پهپادها برای کشتن آمریکایی‌هایی که هیچ خشونتی مرتکب نشده و هرگز در هیچ دادگاهی متهم نشده بودند را در یمن صادر کرد. نمی‌دانم آیا همان افراد هنوز آنجا هستند یا نه، احتمالاً نه، اما همان دفتر است.

مرشایمر: بله، همان دفتر است.
یعنی انتظار می‌رفت که آن‌ها این سند را منتشر کنند تا افرادی مانند من و شما و دیگرانی که در این زمینه فعالیت حرفه‌ای داریم، بتوانیم این توجیه به‌اصطلاح حقوقی‌شان را بررسی کنیم.

ناپولیتانو: آیا هیچ مبنای اخلاقی برای تهدیدات رئیس‌جمهور مبنی حمله‌ی نظامی به ونزوئلا وجود دارد؟ ترامپ هجده‌هزار سرباز به پورتوریکو فرستاده و ناوگانی شامل دوازده کشتی، از جمله بزرگ‌ترین ناو هواپیمابر جهان را در سواحل ونزوئلا مستقر کرده است. بر اساس گفته‌های همکارمان، سرهنگ لارنس ویلکرسون Lawrence Wilkerson) )، هزینه انتقال آن نیروها و تجهیزات بیش از یک میلیارد دلار بوده است.

مرشایمر: به‌گمانم مسئله جالب در این میان نه بُعد اخلاقی ماجرا، بلکه این است که آیا از نظر قانونی یا از دید ضرورت راهبردی توجیهی برای چنین اقدامی وجود دارد یا خیر. به باور من، هیچ دلیل راهبردی برای حمله یا تجاوز به ونزوئلا وجود ندارد. ونزوئلا به هیچ وجه تهدیدی برای ایالات متحده محسوب نمی‌شود و تصویری که دولت ترامپ از آن به عنوان یک کشور خطرناک و تروریستیِ مواد مخدر ترسیم کرده، مضحک است.از نظر قانونی نیز هیچ مبنایی برای حمله به ونزوئلا وجود ندارد. واقعاً نمی‌دانم در ذهن این افراد چه می‌گذرد.

ناپولیتانو: اگر بخواهیم کمی به عقب برگردیم و نیم‌نگاهی به تاریخ داشته باشیم ، به زمانی می‌رسیم که من و شما در دانشگاه بودیم. آیا آن زمان دلیلی قانونی، اخلاقی یا راهبردی برای حمله ایالات متحده به ویتنام شمالی وجود داشت؟

مرشایمر: در واقع ما هرگز به ویتنام شمالی حمله نکردیم؛ کاری که انجام دادیم این بود که نیروهای خود را به ویتنام جنوبی فرستادیم و با نیروهای ویتنام شمالی و ویت‌کنگ (Viet Cong) که در جنوب بودند وارد جنگ شدیم .اما آیا از نظر استراتژیک دلیلی برای این اقدام وجود داشت؟ دولت وقت، چنین باوری داشت و آن را بر مبنای «نظریه دومینو» توجیه می‌کرد؛ نظریه‌ای که بسیاری در همان زمان نیز آن را پوچ و غیرواقعی می‌دانستند. با این حال، بسیاری از سیاستمداران برجسته از جمله رئیس‌جمهور جانسون به آن باور داشتند. بر پایه این تفکر، مداخله ما در ویتنام از نظر راهبردی قابل توجیه تلقی می‌شد .از نظر قانونی نیز دولت آمریکا مدعی بود که به دعوت دولت ویتنام جنوبی وارد عمل شده است؛ بنابراین، برخلاف حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، ما به‌نوعی «میهمان دعوت‌شده» بودیم. دولت سایگون Saigon)) از ما خواست تا برای کمک برویم. به‌خاطر دارید که در هشتم مارس ۱۹۶۵، زمانی که نخستین نیروهای نظامی آمریکا وارد ویتنام شدند، دولت ویتنام جنوبی در آستانه فروپاشی بود. همین وضعیت بحرانی باعث شد که جانسون دستور اعزام تفنگداران دریایی را در آن روز صادر کند. در واقع، دولت سایگون از ما التماس می‌کرد که بیاییم و آنها را از ورطه سقوط نجات دهیم. اما خیلی زود متوجه شدیم که این مأموریت، کاری عظیم و تقریباً غیرممکن است. طی سال‌های بعد تا زمان حمله بزرگ «تت» (Tet) در ۱۹۶۸، شمار نیروهای آمریکایی هر ماه به‌طور قابل‌توجهی افزایش یافت. سپس عملیات تت رخ داد و در نهایت ما از ویتنام خارج شدیم.

ناپولیتانو: آیا CIA رئیس جمهور ویتنام جنوبی را ترور کرد؟ آیا ما حدود  ۵۲۰۰۰ تا ۵۵۰۰۰نیرو را از دست ندادیم؟

مرشایمر: رئیس‌جمهور ویتنام جنوبی، یعنی نگو دین دیم، در سال ۱۹۶۳ ترور شد و دولت کندی در آن ماجرا نقش داشت. این واقعه درست اندکی پیش از ترور خود جان اف. کندی اتفاق افتاد. در آن زمان ما تصور می‌کردیم که اگر دیم کنار برود و جانشین دیگری سر کار بیاید، وضعیت در ویتنام جنوبی باثبات‌تر می‌شود و دیگر نیازی به مداخله نظامی گسترده نخواهیم داشت. اما واقعیت برعکس شد، شرایط پس از دیم حتی بدتر از دوران او شد، و همین ما را به مداخله بیشتر واداشت. ما قطعاً در کودتا و قتل دیم نقش داشتیم. در مورد تلفات جنگ ویتنام نیز باید گفت تعداد سربازان آمریکایی کشته‌شده در آن جنگ حدود ۵۸۰۰۰ نفر بود، نه ۵۲ یا ۵۵ هزار نفر.

ناپولیتانو: حال اگر بخواهیم درباره‌ی کمک‌های آمریکا به اوکراین صحبت کنیم، رقمی که تاکنون به بیش از ۲۶۰ میلیارد دلار رسیده  باید پرسید، آیا این کار مبنای اخلاقی دارد؟

مرشایمر: بسیاری از تصمیم‌گیرندگان معتقد بودند که کمک به اوکراین در برابر روسیه از نظر اخلاقی درست است، چرا که اوکراین را کشوری می‌دانستند که باید از خودش دفاع کند و در مسیر پیوستن به ناتو و جهان غرب قرار بگیرد و این استدلال را باورپذیر ساخته بودند. اما از دید من، این تصمیم به لحاظ راهبردی، اشتباهی فاجعه‌بار بود و در نهایت برای خود اوکراین مصیبت آفرین و بسیار گران تمام شد. به همین دلیل من خشمگین می‌شوم وقتی کسانی که از پیوستن اوکراین به ناتو حمایت کردند، سپس خواهان تشدید جنگ شدند، امروز مدعی می‌شوند که بر حق و دارای برتری اخلاقی هستند. آنان ممکن است نیت اخلاقی داشته‌اند، اما تصمیم‌شان از نظر استراتژیک کاملاً ناپخته و احمقانه بود و در عمل نتیجه‌ای فاجعه‌بار برای مردم اوکراین به بار آورد. بنابراین، به باور من، امروز کسانی که از ابتدا با این سیاست مخالفت کردند، یعنی افرادی مانند من و شما، نه‌تنها از نظر راهبردی بلکه از نظر اخلاقی نیز در جایگاه برتری قرار دارند. ما از ابتدا هشدار دادیم که این مسیر به سود اوکراین نخواهد بود، و حالا همان‌طور که پیش‌بینی کرده بودیم، کشور درگیر و ویران شده است. با این حال، من نمی‌گویم آن کسانی که در آغاز از این روند حمایت کردند، از نظر اخلاقی فاسد یا بدذات بودند. آنها واقعاً فکر می‌کردند کار درستی می‌کنند؛ فقط در محاسبات راهبردی‌شان اشتباه کردند.

ناپلیتانو: آیا فکر می‌کنید استیو ویتکاف (Steve Witkoff) و جرارد کوشنر (Jared Kushner) ، و البته با توجه به موقعیت‌شان، می‌توانند طرحی ارائه دهند که هم از سوی کرملین و هم از طرف دولت زلنسکی پذیرفته شود؟

مرشایمر: خیر، چنین چیزی ممکن نیست. قاضی عزیز، اگر خود من و شما را رئیس‌جمهور ترامپ مأمور می‌کرد که به مسکو و کی‌یف برویم و به‌عنوان تیمی قدرتمند تلاش کنیم توافقی صلح‌آمیز بین دو طرف به دست آوریم، ما هم با وجود تمام تجربه و درک راهبردی‌مان، در نهایت به نتیجه‌ای نمی‌رسیدیم، چون در این جنگ اصولاً راه‌حل سیاسی وجود ندارد. اگر به خواسته‌های طرف روس نگاه کنید، خواسته‌هایی که کاملاً غیرقابل‌مذاکره هستند، و سپس خواسته‌های اوکراینی‌ها و اروپایی‌ها را از آن طرف ببینید، درمی‌یابید که هیچ امکانی برای تطبیق این دو مجموعه خواسته وجود ندارد. این مواضع از اساس با هم در تضاد کامل‌اند. بنابراین به‌سادگی می‌توان دید که این جنگ از راه دیپلماتیک پایان نخواهد یافت و سرنوشت آن در میدان نبرد تعیین می‌شود. و حتی پس از آن نیز صلح واقعی برقرار نخواهد شد؛ در بهترین حالت، نوعی «درگیری منجمد» شکل می‌گیرد که هر لحظه می‌تواند، در خود اوکراین یا نقطه‌ای دیگر از اروپای شرقی، دوباره شعله‌ور شود. بنابراین، ما در وضعیت بسیار خطرناکی قرار داریم و مأموریتی که کوشنر و ویتکاف بر عهده گرفته‌اند، در واقع مأموریتی بی‌ثمر و بیهوده است.

ناپولیتانو: وزیر خارجه آمریکا کجاست؟ آیا ترامپ و پوتین نمی‌دانند که وزیر خارجه به دلیل تفکر نئومحافظه‌کارانه‌اش خواهان تداوم جنگ است و به همین خاطر در این مذاکرات حضور ندارد؟

مرشایمر: نکته جالبی است، چون اخیراً گزارش‌های متعددی منتشر شده، از جمله گزارشی مفصل در وال‌استریت ژورنال، که شرح می‌دهد دولت ترامپ چگونه به طرح ۲۸‌بندی اولیه خود برای صلح رسید. طبق آن گزارش‌ها، ترامپ پس از آن‌که کوشنر و ویتکاف در خاورمیانه موفق به برقراری آتش‌بس شدند، به آن‌ها دستور داد توجه‌شان را به اوکراین معطوف کنند و برای آنجا هم طرحی تهیه کنند. بنابراین، واقعاً خود کوشنر و ویتکاف بودند که با روس‌ها و اوکراینی‌ها تماس داشتند و درباره‌ی طرح صلح مذاکره کردند. حتی دو بار با خود زلنسکی پیش از علنی‌شدن طرح گفت‌وگو کردند و البته با مقامات بلندپایه روس هم در تماس بودند. در نهایت، روشن شد که سناتور مارکو روبیو Rubio)) تقریباً هیچ نقشی در تدوین این طرح نداشت و فقط پس از انتشار آن، برای دفاع از آن به میدان آمد. از آن زمان تاکنون درگیر ماجرا بوده، اما در تهیه طرح نقشی نداشت. من البته مدرک مستحکمی دال بر این ماجرا ندارم، اما باور دارم ترامپ عمداً او و ژنرال کلوگ Kellogg)) را کنار گذاشت، چون می‌دانست هر دو ممکن است هرگونه توافق صلح واقعی را تضعیف کنند.

ناپولیتانو: سرهنگ  مک‌گرگور( McGregor) هم گفته بود که کلوگ دقیقاً به همین دلیل از کار برکنار شد. اما فارغ از این مسائل، واقعیت این است که توافق صلحی در کار نخواهد بود، چون همان‌طور که گفتید، اساساً امکان ندارد توافقی روی کاغذ نوشت که هم زلنسکی و هم کرملین آن را بپذیرند.

مرشایمر: بله، وقتی به خواسته‌های اصلی روس‌ها نگاه می‌کنید و بعد مواضع اوکراینی‌ها و اروپایی‌ها را در قبال آن‌ها می‌سنجید، در کمتر از چند ثانیه درمی‌یابید که این دو دیدگاه هرگز قابل‌جمع نیستند. همان‌طور که گفتم، حتی اگر من و شما با تمام درک و تجربه خودمان مأمور حل این بحران شویم، قادر به انجامش نخواهیم بود.

ناپولیتانو: کافی است به عملکرد ویتکاف و کوشنر در گذشته نگاه کنیم. در یک هفته اخیر، ارتش اسرائیل بیش از صد غیرنظامی را در غزه کشته است. در همین مدت به محله‌ای مسکونی در دمشق حمله کرده تا رهبران حماس و حزب‌الله را ترور کند، و در عین حال اجازه نداده یک جراح آمریکایی متخصص روده وارد غزه شود تا کودکان را عمل کند. این چه نوع آتش‌بسی است؟

مرشایمر: اصلاً آتش‌بسی در کار نیست. از زمان اعلام آتش‌بس در پاییز ۲۰۲۴، اسرائیل بیش از هزار بار به لبنان حمله کرده است. تقریباً هر روز در رسانه‌ها می‌خوانیم که ده‌ها فلسطینی دیگر کشته شده‌اند. شاید از نظر حماس یا حزب‌الله این آتش‌بس برقرار باشد، اما برای اسرائیل اینگونه نیست. همان وضعیت در سوریه هم دیده می‌شود. اسرائیلی‌ها به‌شدت تهاجمی عمل می‌کنند و می‌دانند که دولت ترامپ کوچک‌ترین اعتراض یا محدودیتی علیه آن‌ها اعمال نخواهد کرد. واقعیت این است که لابی اسرائیل عملاً ترامپ را در اختیار خود دارد. اگر به کوشنر و ویتکاف نگاه کنید، هر دو صهیونیست‌های متعهدی هستند و عشق و وابستگی شدیدی به اسرائیل دارند؛ بنابراین هرگز از اسرائیل انتقاد نمی‌کنند، بلکه در عمل وکالت آن را به عهده دارند.

ناپولیتانو:  سفیر آمریکا در اسرائیل نیز دقیقاً همین‌گونه است، آن‌قدر صهیونیست دوآتشه که حتی جاسوسی را به سفارت دعوت کرده که به گفته تحلیلگرانی مانند فیل جرالدی، بیش از هر جاسوس دیگری در تاریخ به امنیت ملی آمریکا لطمه زده است، او کسی جز جاناتان پولارد (Jonathan Pollard) نیست، جاسوسی که ترامپ مجازات حبس او را بخشید.

مرشایمر:  این تصمیم واقعاً تکان‌دهنده است، حتی برای دولتی که به کارهای شوکه‌کننده معروف است . چرا چنین فردی بلافاصله از کار برکنار نمی‌شود؟ قابل‌درک نیست.

ناپولیتانو: وقتی پولارد در دوران جنگ سرد اسناد فوق سری و طبقه‌بندی‌شده ایالات متحده را سرقت کرد، آن اطلاعات حتی به شوروی رسید. اما وقتی پس از آزادی با جت شخصی شلدون ادلسون Sheldon Adelson) در تل‌آویو فرود آمد، با آغوش باز و لبخند گرم بنیامین نتانیاهو روبه‌رو شد. جاسوسی آمریکایی که برای اسرائیل کار می‌کرد، مورد استقبال اسراییلی‌ها قرار گرفت. آنها احتمالاً پشت سرمان به ما می‌خندند. از ما جاسوسی می‌کنند، دریانوردان ما را می‌کشند، و در عین حال ما به آن‌ها پول می‌دهیم.

مرشایمر: فکر می‌کنم خندیدن اصل مطلب را ادا نمی‌کند، به‌نظر من آنها ما را تحقیر می‌کنند. آن‌ها می‌دانند که ما را مثل موم در دست دارند و می‌توانند هر کاری بخواهند انجام دهند، بی‌آن‌که پیامدی داشته باشد. نمونه‌هایش فراوان است: مثلاً در بهار ۲۰۲۴، وقتی در دانشگاه‌های آمریکا تظاهرات گسترده‌ای علیه کشتار غزه شکل گرفت، چند سرمایه‌دار یهودی قدرتمند باعث شدند رؤسای سه دانشگاه بزرگ، هاروارد، پنسیلوانیا و کلمبیا، اخراج شوند. این نشان‌دهنده نفوذ عظیم لابی اسرائیل است. و برای ترامپ آمریکا در اولویت نیست و آنچه که بر آمریکا ارجحیت دارد اسرائیل است.. او هرگاه منافع آمریکا و اسرائیل در تضاد باشد، جانب اسرائیل را می‌گیرد، و همین باعث خشم بخش بزرگی از پایگاه هوادارانش در جنبش ماگا (MAGA)شده است، زیرا آنان دریافته‌اند که شعار «اول آمریکا » در عمل دروغی بیش نیست.

ناپولیتانو: ترامپ در حال از دست دادن حامیان خود است. حمایت از اسرائیل در میان نسل جوان آمریکایی به‌شدت کاهش یافته و در برخی نظرسنجی‌ها به زیر ۲۰ درصد رسیده است. ترامپ باید این موضوع را بداند، شاید هم برایش مهم نیست چون پول خانم ادلسون (Mrs. Adelson) را دارد.

مرشایمر: او به این موضوع واقف است و برایش مهم است، اما نکته اینجاست که چه‌کاری می‌تواند انجام دهد؟ نه راه پس دارد نه راه پیش. این دقیقا همان مشکلی است که جی.دی ونس (J.D.Vance) با آن روبرو می‌شود. ونس و مارکو روبیو هردو قصد دارند در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند. این دو سیاستمدار چگونه با این مسئله کنار می‌آیند؟ اگر بیش از حد طرفدار اسرائیل باشند، پایگاه مردمی‌شان، به‌ویژه حمایت ماگا، را از دست می‌دهند، و اگر فاصله بگیرند، لابی اسرائیل به سراغشان می‌آید و کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل APAC تمام سعی خود را به‌کار می‌گیرد تا از انتخاب آنان جلوگیری کند. این امر معضلی عظیم برای سیاستمداران جمهوری‌خواه و دموکرات است. آیا باید مانند چاک شومر دموکرات Chuck Schumer) ) شعار حمایت بی‌قید از اسرائیل سر داد، یا مانند دیگر جناح پول کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل را نپذیرفت و اولویت را به آمریکا داد، نه اسرائیل؟

ناپولیتانو: اگر الکساندریا اوکاسیو-کورتز Alexandria Ocasio-Cortez)) تصمیم بگیرد در انتخابات مقدماتی دموکرات‌های نیویورک با شومر رقابت کند شاید به پاسخ این پرسش برسیم.

مرشایمر: بله دقیقاً، انتخابات شهرداری نیویوک از این منظر بسیار مهم است. اگر بخواهیم دیدگاه نسل جوان راجع‌به اسرائیل را بررسی کنیم می‌بینیم که نظر آنها نسبت به افراد مسن‌تر بسیار متفاوت است و هیچ تمایلی به اسرائیل ندارند. و حقیقت این است که دوره افراد مسن رو به پایان است، نسل جوان روی کار می‌آید، جوانان بیشتری متولد می‌شوند و مهاجران بیشتری وارد کشور می‌شوند که هیچگونه ملاطفتی با اسرائیل ندارند. و این امر برای اسرائیل و لابی دردسری عظیم است. آنها متوجه این موضوع شده‌اند و به‌سرعت در پی حل این مسئله هستند. اما در عصر رسانه‌های اجتماعی، انجام این کار به‌شدت دشوار است.

انتهای پیام

 

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا