ماجرای دختری که با ۱۰۰ بخیه در بیمارستان به یاری زلزله زدگان رفت
کمک به دیگران، همیشه با غریزه و چاشنی انسان دوستی همراه است. اما، اهمیت این قبیل کارهای داوطلبانه زمانی بیشتر نمایان می شود که در شرایط سخت و دشوار، به یاری دیگران برویم.
به گزارش خبرنگار مهر، حالا دیگر ماه ها از حادثه تلخ زلزله در کرمانشاه گذشته است. بسیاری از مردم شوک این حادثه را پشت سر گذاشته اند اما شاید این واقعیت های اطرافشان و دردهایی که در سینه انباشته اند و مجال بروز می خواهد است که دنبال التیام می گردد. اگر دیروز سرمای زمستان چون یک واقعیت خود را بر چادرنشینان حادثه دیده تحمیل می کرد امروز گرما چنین می کند و شاید از دست دادن عزیز و یا خانه و کاشانه باشد که خواب را از چشم زن و مرد، کودک و بزرگ بگیرد.
در این میان اگر باشد کسی خود از میان حادثه برخواسته باشد و در میان زلزله نشینان در چادر زندگی کند و زخمی برداشته باشد اما تبحر کمک و امدادرسانی داشته باشد، یک تنه می تواند چندین برابر روانشناسان و مددکارانی که از مناطق دیگر برای کمک اعزام می شوند، کمک رسان باشد. مانند «روناک رستمی»، جوانی که این روزها گوش شنوای دردهای بسیاری از مردمان سر پل ذهاب است. او که در رشته مددکاری اجتماعی فارغ التحصیل شده است قصه ای شنیدنی دارد. شاید همین قصه است که باعث شد او را که از سال ۸۶ در جمعیت هلال احمر به صورت داوطلبانه فعایت می کرد، شایسته تقدیر و تجلیل کند.
روناک در گفتگو با خبرنگار مهر، درباره روزهایی که به جمعیت هلال احمر پیوست و فعالیتش پس از زلزله کرمانشاه، گفت: من از سال ۸۶ تا امور زبه صورت داوطلبانه عضو جمعیت هلال احمر هستم و هر زمان نوروز می رسد یا مراسمی پیش می آمد کاری که در توانم بود، انجام می دادیم. همین باعث شد من بروم مددکاری اجتماعی بخوانم. این کارهای روزانه انجام می شد تا اینکه زلزله اتفاق افتاد. پس از آن بود که فهمیدم چقدر عضویتم در هلال احمر و درسی که خواندم می تواند به مردم کمک کند.
وی ادامه داد: وقتی زلزله آمد من دو ساعت و نیم تا سه ساعت زیر آوار بودم که همین مسئله منجر به جراحت و مصدومیت شدیدم شد بطوریکه وقتی بیمارستان رفتم ۱۰۰ تا بخیه به من زدند و اعزامم کردند کرمانشاه. روز دوم یا سوم بود و حالم هنوز مساعد نبود. وقتی از صفحه تلویزیون می دیدم مردم چطور در تکاپو هستند تا به هموطنان زلزله زده کمک کنند از پرستار خواستم مرا مرخص کند تا بتوانم به منطقه برگردم اما گفتند وضعیتم حاد است و به خاطر ضربه ای که به من وارد شده بود نباید تکان بخورم.
این مددکار اجتماعی اضافه کرد: در هر صورت با رضایت شخصی ترخیص شدم و به سرپل ذهاب آمدم. به محض رسیدنم کار مددکاری و امدادگری در بهزیستی و هلال احمر…، هر کاری پیش می آمد را انجام دادم. حوزه کاری ام هم دو روستا است؛ یکی دشت ذهاب و یکی هم روستایی نزدیک ازگله.
از روناک رستمی چندی پیش از سوی هلال احمر تقدیر می شود. وی در این باره توضیح داد: دکتر پیوندی از طریق روابط عمومی در جریان اتفاقات پس از زلزله قرار گرفت و زحمت کشید از من تقدیر کردند. من بسیار افتخار می کنم عضو بسیار کوچکی از خانواده هلال احمر هستم که خدمات انسان دوستانه بزرگی انجام می دهند و به عنوان عضو کوچکی از جامعه به همشهریانم در این شرایط کمک کنم.
رستمی همچنین درباره فعالیت این روزهایش در مناطق زلزله زده گفت: می دانید برخی از اتفاق هایی که در این مدت شاهدش بودم برایم بسیار عزیز است. یکبار بچه ای را نزد من آوردند که ۴۰ روز بود نتوانسته بود صحبت کند. با تکنیک هایی که می دانستم توانستم او را کمی به حرف بیاورم و بعد از چند وقت که برای پیگیری احوالش به روستا رفتم، دیدم به طرفم می دود و می گوید خاله ببینید چه خوب حرف می زنم، تمام خستگی هایم از بین رفت.
وی با بیان اینکه اتفاقا این روزها مردم زلزله زده بیش از روزهای اول به مددکار و روانشناس نیاز دارند، توضیح داد: وقتی کسی سوگوار می شود اطرافش شلوغ است و فقدان را کمتر حس می کند اما وقتی اطرافش خلوت شد تازه دردهایش خود را نشان می دهد. الان پزشک خوب هم کسی است که التیام رنج ها را هم داشته باشد. من زنی را می شناسم که زیر آوار یک پایش را داشت از دست می داد و پسرش هم فوت کرد. به بیمارستانی در تهران منتقلش کردند که چون پزشک دانشجوهایش را بر بالین زن فرستاد پایش را از دست داد. به بیمارستان دیگری منتقلش کردند و آنجا دکتری داشت که التیام ترس های او هم بود و به او می گفت اگر زلزله کل تهران را خراب کند این بیمارستان خراب نمی شود. این یعنی روحیه دادن. این زن بعدها از همه اینها برایم تعریف کرد.
وی ادامه داد: الان شرایط کرمانشاه به خاطر گرما طاقت فرساست و تاب آوری مردم کم شده است. چادرها و کانکس ها نزدیک هم است. گاه مشاجره های زن و شوهر به بیرون از چادر و کانکس کشیده می شود و… ،بچه ها هم میان این وضعیت داستانی دارند. من در کمپ خودمان بدون امکانات و با رنگ های انگشتی با بچه ها بازی می کنم. شاید باورتان نشود اما بارها شده که نیمه شب در چادرم بوده ام و زنان صدایم کرده اند که آتشی روشن کرده ایم، بیا از مشکلاتمان حرف بزنیم. من هم برایم شب و روز ندارد و با افتخار می گویم داوطلب هلال احمر هستم و در خدمت مردمم.
انتهای پیام
خیلی دروغگو تشریف دارن …