قدرت روسی؛ اصالت یا توهم؟
متین مسلم در یادداشتی با عنوان «اصالت یا توهم قدرت روسی، کدامیک!؟» در خبرآنلاین نوشت:
«”بله،اطاعت رفیق فرمانده” همواره و از گذشته تاکنون، قابل فهمترین جمله یکطرفه و تحکمآمیز مورد علاقه آقای ولادیمیر پوتین این افسر ارشد بسیار مرموز سابق دایره جاسوسی ویژه سازمان کی.جی.بی و رئیسجمهور کنونی روسیه بوده است. جملهای سرشار از روح تبعیت و وفاداری، از آن نوع که ساشا خواهان آن است! ازجنبههای اخلاقی و نه الزاما خصلتهای بورکراتیک یک سیاستمدار شاید نتوان به آقای پوتین ایرادی گرفت در حالی که او از دوران نوجوانی و تا قبل از ورود به عرصه رسمی سیاست، تحت تعلیم و تربیت شبانهروزی یک سیستم اطلاعاتی و امنیتی به شدت حرفهای و کار کشتهای قرار داشت که جمله موصوف نقطه اوج وفاداری و کارآمدی در آن تلقی میشده است. به همین دلیل در روانشناسی شخصی آقای پوتین توجه به این پیشینه و تاثیر دائمی این جمله بسیار مهم و حیاتی است. آقای پوتین هیچگاه این نظر خود را که موضوعات و مسائل بینالمللی خصوصاً در حوزههای امنیتی برای او صرفأ پروژههایی با استانداردهای مشخص هستند پنهان نکرده. پروژههای مشخص، ادبیات مشخصی هم دارند.
در کاست بورکراتیک کمونیزم روسی، زمانی عضویت در کی.جی.بی به عنوان یک افسر ارشد ضد اطلاعاتی-جاسوسی (همانند آقای پوتین)، به خودی خود یک مزیت تلقی نمیشد اگر آن افسر نمیتوانست اولاً، قابلیتهای عملیاتی و تجزیه و تحلیلهای میدانی از محل ماموریت خود ارائه دهد. ثانیاً، در آلمان شرقی خدمت نکرده باشید. آقای پوتین البته در هر دو مورد یک سوپر ستاره برای مسئولان کشورش بود.
آقای پوتین صرفنظر از خصلتهای شخصی قابل ملاحظه که داشته و دارد، مانند کمحرفی، اما بانگاه حرف زدن، لو ندادن افکار و ایدهها و نیز تلاش موفق در ایجاد تفکیک میان گفتهها با افکار پنهانش، بیحوصله و کلافه کردن کردن طرف مذاکره، علاقه وافر به تنهایی و نهایتاً بیان کوتاه و بیرحمانه نظراتش به مخاطبان، تربیت شده مکتب سیاسی-امنیتی خشک، بیرحمانه و یکسویه یوری آندرهپوف از آخرین دیوانسالاران ایدئولوژیک محور جماهیری شوروی سابق در دهه ۸۰ به شمار میرود. فلسفه سیاسی او مبتنی بر “بله، اطاعت رفیق فرمانده” بود و شخصاً هم به کمتر از آن راضی نمیشد. آقای پوتین امروز با همان روحیه و قدرتی که به دلیل نبود نهادهای مستقل سیاسی و اجتماعی، ارزیابی دقیقی از حد و حصر آن نداریم، بر روسیه حکمرانی میکند. این الزاماً توصیفی رادیکال نیست اما برلین و دیوار جدایی شرمآورش در آخرین لحظات نابودی به ولادیمیر فهماند که فقدان قدرت برتر و نداشتن دست بالاتر در سیاست جهانی، میتواند چه عواقبی داشته باشد. او همه چیز را در دفترچه قهوهای رنگ مرموزخود شاید با خشم یادداشت میکرد. یک دیپلمات ارشد سابق آلمانسرقی که هم اکنون در بریتانیا اقامت دارد میگوید “آلمانها خیلی خوششانس بودند که آن زمان پوتین در شوروی حاکم نبود”.
پوتین از یک زاویه ایدئولوژیک کمتر به سیاستمداران عصر شوروی شباهت دارد .اما طرفه آنکه از جنبههای بیشتری به ویژه ترویج ملیگرایی روسی در کنار بسط فلات امنیتی و توسعهطلبی کشورش، بیشترین همانندی را به آنها دارد. ظاهراً همین تفاوت ظریف و نازک و عدم توجه به آن، علت اصلی بروز بزرگترین اشتباه در محاسبات و ارزیابیهای امنیتی ناتو از اهداف کرملین حداقل در اروپا و مرزهای به خطر افتاده آن به ویژه پس از بحران کریمه بوده است. آن گاه که در نتیجهگیری از علل به قدرت رسیدن اولیه پوتین در سال ۲۰۰۰، غرب و مشخصاً اروپا و مشخصتر آلمان، تصور کردند دوران آغازهمکاریهای استراتژیک (تصوری کاملاً بیمبنا) با مسکو فرار سیده است. اما واقعیت غیر از این بود. ناتو زمانی متوجه اشتباه فاحش خود شد که روسیه با تغییر مرزهای اروپا شبهجزیره کریمه را به خاک خود ملحق کرد.
اکنون و در ورای شرایط پس پایان جنگ سرد، آقای پوتین بیش ازهر رهبر سیاسی دیگری جلب توجه میکند. او تقریبا در همه جا و به هر بهانهای حضور دارد و این خواست خود را که مایل است نتایج هم آن گونه باشند که ساشا مد نظر دارد پنهان نمیکند. هنری کیسنجر وزیر خارجه اسبق ایالات متحده هفته گذشته در گفتوگویی با نشریه فایننشیال تایم گفت: “معتقد است روسیه در تمامی نقاط جهان که این کشور را تحت تاثیر قرار میدهد ورود پیدا کرده و فرصت ایجاد میکند”. کیسینجر افزود: “غرب حتی از سالها پیش از الحاق کریمه به روسیه این فرض اشتباه را در سر داشته که میتواند نظام جهانی مبتنی بر چارچوبهای غربی را اعمال کند. در همین راستا سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) نیز رویکردهای روسیه را به اشتباه تأویل کرده است. اشتباهی که ناتو مرتکب شد این بود که فکر کرد تحولی تاریخی شکل گرفته که اوراسیا را فراخواهد گرفت و البته ناتو فهم درستی از این مسئله نداشت که چنین تحولی با پدیدهای کاملا متفاوت با ماهیت معاهده وستفالی مواجه خواهد شد”. اما تا آنجا که به امروز مربوط میشود شکی نیست روسیه و آقای پوتین هر دو قدرتمندند. اما سوال اصلی این است که این توان واقعا ناشی از بازیابی قدرت و آزاد شدن پتانسیل نیروی محرکه روسی است؟ به دیگر سخن هسته قدرت سخت و اصیل است؟ یا خیر! علت را باید بیشتر در ضعف، آشفتگی، بیبرنامگی و سردگمی طرف مقابل و خلاء یک قدرت متوازنکننده فوق استراتژيک جستجو کرد؟ دقیقاً نمیدانیم! رهبران ناتو هم تاکنون نتوانستهاند به این سوال پاسخ روشنی بدهند. همین ناتوانی شاید پاسخ سوال ما باشد، البته شاید!»
انتهای پیام