ناگفتههای سعید جلیلی از ۸۸: رهبری گفت آزاد کنید
خبرگزاری فارس، متن دو سخنرانی سعید جلیلی، عضو شورای عالی امنیت ملی را بدون اشاره به زمان و مکان این سخنرانی ها، به صورت یکجا منتشر کرده که به خاطر اهمیت آن به صورت کامل در پی می آید:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدالله رب العالمین و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
سلام علیکم. در مباحثی که در دنیا راجع به سیاست و اجتماع مطرح میشوند، تعابیری هستند که ما هم از آنها استفاده میکنیم، اما با تعابیر ما تفاوتهای جدی دارند. مثلاً اگر در جامعه، حکومت و نظامی شرایطی پیش بیاید، احتمالاً این تعبیر را زیاد شنیدهاید که «بحران» پیش آمده است و حالا چگونه باید این بحران را مدیریت کرد؟
کنترل بحران و شاید بسیاری از نکات و تعابیری که در عرصههای مختلف به کار میبرند ناظر به چنین مفاهیم و تعابیری است. مثلاً میگویند بحران در منطقه غرب آسیا، بحران در نظام بینالملل یا بحران در فلان کشور. در ادبیات سیاسی از این نوع مفاهیم و تعابیر استفاده میشود.
اندیشه از عمل سیاسی منفک نیست
اخیرا در دانشگاه تهران بحثی را تحت عنوان گذار از علوم سیاسی غربی به علوم سیاسی اسلامی مطرح ونکاتی را عرض کردم که مشروح آن در سایت بنده منتشر شد. در آنجا عرض کردم وقتی ما صحبت از اندیشه سیاسی اسلام میکنیم، طبیعی است که این اندیشه به مثابه یک بنیان متفاوت در عرصههای مختلف حرفهای خودش را دارد. دلیل آن هم تفاوتهایی است که بین این اندیشه با سایر اندیشهها وجود دارد. در مباحثی نظیر نگاه به هستی، معرفت، انسان، نیکفرجامی و آخرت وقتی نگاه انسان متفاوت میشود به همان نسبت هم حرفهایش متفاوت میشوند. یعنی اگر شما هستی را محدود به این اتاق دانستید، طبیعتاً همه آنچه که بحث میکنید در حد همین اتاق است و اگر اتاق پهلویی هم اضافه شود، در باره آنجا هم صحبت میکنید.
لذا فقط این نیست که بگوییم ما فقط یک اندیشه داریم، بلکه این اندیشه امتداد مییابد و به عرصههای مختلف میرسد، لذا در روابط بینالملل حرفهای خاص خودتان را دارید. حرفهایی که اگر به کس دیگری بزنید که در ساحت آن اندیشه سیر نمیکند، شاید برایش عجیب باشد و با تعجب بپرسد این حرفها چیست که شما میزنید؟
صریح آیات قرآن است که میفرماید چند هزار فرشته به کمک شما میآیند. خب اگر این حرف را به کسی بزنید که مبانی فکری اش با ما تفاوت دارد میگوید این حرفها چیست؟ او در چهارچوب خودش حق دارد تعجب کند، چون به عالم غیب قایل نیست. لذا در روابط بینالملل هم آن بحثهای مبنایی و اندیشه ای امتداد مییابند.
مثلاً اگر به یک نظریهپرداز توسعه در غرب بگویید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَ اتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ»(1). میگوید برکت، تقوا، آسمان و این حرفها اصلاً چه ربطی به توسعه و این مسائل دارد؟ چون نگاه او اساساً با نگاه شما و این بحث متفاوت است. از این رو وقتی از یک اندیشه جدید و متفاوت و یک افق از یک تمدن جدید صحبت میکنیم، باید اینها در همه حرفها و بحثهایمان معلوم و امتداد داشته باشند.
در امنیت هم همینطور است. آنها وقتی از امنیت پایدار حرف میزنند، به این میاندیشند که مباحثی مثل جنگ ستارگان، توازن وحشت، رقابت تسلیحاتی و جنگ سرد چگونه شکل میگیرد؟
میگوید میخواهم امنیت پایدار داشته باشم. میخواهد امنیت پایدار را با چه ابزاری ایجاد کند؟ میگوید مثلاً من 5 هزار کلاهک هستهای داشته باشم و تعدادش از شمار کلاهکهای هستهای رقیبم بیشتر باشد میتوانم امنیت پایدار را برقرار کنم. این با نگاه قرآنی که میگوید: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ لَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ»(2) امنیت پایدار را بر ایمان و عدالت مبتنی میکند و میگوید این است که امنیت میآورد متفاوت است و یکسری بحثهای جدید و خاص خود را دارد.
بحران چیست؟
این مقدمه را عرض کردم تا وارد بحث این جلسه شویم. در دنیا برای حوادثی از نوع حوادث سال 1388، اسمی میگذارند و میگویند بحران. آنها وقتی میخواستند در باره حوادث سال 1388 تحلیل کنند، از آن با عنوان بحران یاد میکردند، چون آن پارادایم در آن تفکر اسمش بحران میشود. آن روزها شبکههای غربی را که نگاه میکردید میگفتند ایران در بحران یا crisis. همین شبکه العربیه تا یک سال میگفت: «ایران فی الأزمه.»
تعبیرشان از وقایع 1388 بحران است و بر همین اساس هم مدلها و تئوریهایی دارند که بحران چگونه مدیریت، کنترل و رفع شود. اینها حرفهایی هستند که در بحثها و کتابهای خودشان فراوان دارند و ساز و کارهای متعددی را مطرح میکنند. برای بحران هم تعریف دارند:
“A crisis is any event that is, or is expected to lead to, an unstable and dangerous situation affecting an individual, group, community, or whole society.”
بحران چیزی است که شما را به سمت یک حالت عدم ثبات، موقعیت خطرناک و خارج از تعادل میبرد که آن وقت بر جامعه، فرد و چیزهایی که وجود دارند تأثیر میگذارد.
تعریف مدیریت بحران
وقتی تعریف شما از بحران این باشد، راهحلش این است که شما وضعیت را به ثبات برگردانید. اگر نظمی درست کردید و به هم خورد، بهترین حالتش این است که آن را به حالت اول برگردانید. این تعریفی است که اینها از بحران دارند و برایشان اصل است که من نظمی دارم و اگر به هم خورد و دچار تغییر شد، به محض اینکه به حالت اول برگردیم، بحران رفع شده است. لذا در رفتار صاحبان این نوع نگاه میبینید برایشان مهم است به حالت قبل برگردند و میگویند به محض اینکه برگردیم بحران حل شده است، به همین دلیل هم به ساز و کارهای نظامی بیشتر بها میدهند، چون اولین راهش همین است.
مثلاً میگویند انقلاب اسلامی نظمی را که میخواستیم به هم زده و تبدیل به یک بحران شده است. در منطقه نظمی درست کرده بودیم و سیتو، ناتو و… را راه انداخته بودیم، انقلاب اسلامی شد و این نظم را به هم زد. بهترین کار این است که بتوانید سریع این نظم را مجدداً مستقر کنید، لذا اگر بتوانید از گزینه نظامی استفاده کنید خیلی راحتتر هستید. به همین دلیل میبینید یک سال از انقلاب نگذشته است، جنگ به شما تحمیل میشود تا نظمی که مد نظر آنهاست تأمین شود و از بحران عبور کنند.
در جاهای دیگر هم میبینید گزینههای نظامی و سختافزاری همواره اولین گزینهشان است. در هر جایی که گیر میکنند، میگویند اگر با این وسیله بشود بحران را رفع کرد خیلی بهتر است. به همین دلیل میبینید کودتای 28 مرداد و کودتاهای دیگر روی میدهند و در دوران فعلی میبینید دوباره مصر را به همان نظمی که میخواستند برگرداندند و به قول آنها بحران مدیریت شد.
این بر چه مبناست؟ مبنای این نگاه و اندیشه سیاسی و فکری که چنین مباحثی را دنبال میکند منافع اوست و میگوید منافعم باید حفظ شود. تفاوت اساسی این دو نگاه در این بحثها همین است. اگر میگوییم غیب، هستیشناسی، معرفتشناسی و انسانشناسی ما متفاوت است و این امتداد مییابد، نتیجهاش این است که او میگوید اصلاً حقیقتی وجود ندارد و حقیقت نسبی است و انکار میکند و میگوید حقیقت منافع من است و هر جا شکل بگیرد، همان است.
با همه حرفهایی که در اندیشه غرب هست اما حرف اسلام این نیست و میگوید اگر من صحبت از اندیشه سیاسی میکنم، معتقدم کمال تمام هستی، انسانها، جامعه، سیاست، حکومت و… در این است که به آن حقیقت نزدیک شود و هر قدر به آن حقیقت نزدیکتر شوید، کمال بیشتری پیدا کردهاید.
این دو نگاه متفاوت است و امتدادش در اینجا پیدا میشود و این سئوال پیش میآید که اگر به قول آنها crisis و بحران پیش آمد، او میگوید مهم این است که منافع ما حفظ شود و تعادلی را که به هم خورده است، دو باره برگردانید و برای این کار اگر لازم شد، بمب اتمی هم میاندازیم. میگوید جنگی پیش آمد و توانستم با یک بمب اتمی مشکل را حل کنم و دیگر مشکلی نداریم. نهتنها آن مشکل حل شد، بلکه برای 70 سال بعد هم نظمی را برقرار کردند که دیگر کسی جرئت نکرد آن را به هم بزند. امروز اسنادی را دیدم که امریکا سیاستگذاری کرده بود که اگر قرار باشد در جایی نظمی به هم بخورد، مثل هیروشیما هدف هستهای قرار بگیرد. طبیعی است وقتی طرف 5 هزار کلاهک هستهای درست میکند برای گذاشتن در موزه نیست و با همان نگاه خودش این همه هزینه میکند. میگوید هر وقت خواستید تعادل را حفظ کنید باید این کار را هم بکنید و حتی اگر کشت میلیون ها انسان را با بمب بکشید.
تفاوت بحران با فتنه چیست؟
نقطه مقابل این اندیشه میگوید آنچه که اهمیت دارد این است که امتداد تمام آن هستی در جامعه و حتی فرد به سمت «حقیقت» توسعه یابد و اساساً کمال در این است.
اینجاست که در مفهومتان از بحران یاد نمیکنید. شاید شرایطی هم باشد که بحران پیش بیاید، ولی یک مفهوم جدید درست میشود که از آن به عنوان «فتنه» یاد میکنید. فتنه یعنی شرایط بهگونهای پیش بیاید که حق و باطل در هم آمیخته شوند و غباری برانگیخته شود که تشخیص حق از باطل ممکن نباشد. در اینجا اگر نگاهتان بر مبنای اندیشه اول باشد میگویید کاری به این حرفها ندارم. تعادل جامعهام به هم ریخته است و با ابزار پلیسی و امنیتی سریع آن را برمیگردانم که خیلی از کشورها این کار را میکنند، ولی شما این نگاه را ندارید و میگویید در اینجا حق و باطل دارند آمیخته میشوند و رسالتم فقط این نیست که جامعه را به نظم برگردانم، بلکه ما راجع به تکتک انسانهای جامعه احساس مسئولیت میکنیم و میگوییم اگر به هر میزانی به دلیل فتنهای که شکل گرفته است، از حق دور شد برایم نگرانکننده است، چون دارد از حقیقت دور میشود.
چرا سران فتنه بلافاصله دستگیر و محاکمه نشدند
سئوالی که خیلی از بچه حزباللهیها در ایام فتنه از ما میکردند این بود که چرا سران فتنه را بازداشت نمیکنید؟ این سوال ریشه در همان نگاه غربی دارد که جامعه را خیلی زود به همان تعادل قبلی برگردانید! جامعه از ثبات خارج شده و بحران است، ثبات را برگردانید. این یک نوع نگاه است، اما نوع دیگر نگاه دینی است که میخواهد در هر شرایطی جامعه و افراد به سوی حقیقت سیر کنند و به کمال برسند. هدف این نیست که زود از موضوعی عبور کند، بلکه در اینجا حقیقت مهم است و اتفاقاً در اینجاست که آن امنیت پایدار شکل میگیرد: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ لَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ». اگر توانستی حقیقت را بر مبنای عدالت بسط بدهید و تکتک آحاد جامعه نسبت به حقایق روشن شدند و آن غبار مانع نشد حقیقت را ببینند، آن موقع دارید یک مدل جدید را ارائه میدهید.
چرا در سال 1388 فتنه پیش آمد؟ چون اندیشهای از جمهوری اسلامی بر آمده بود و مدلی را ارائه داد که همه مدلهای طرف مقابل را کنار میزند. میگوید تو یک دموکراسی داری و اتفاقاً من مدلی به اسم مردمسالاری دینی دارم و همین انسانها را به سمت حقیقت و به تبعاش کمال سوق میدهد و ادعا دارد، و جلوی آنها میایستد و میگوید من مدل خودم را دارم و اتفاقاً چرا فتنه شکل میگیرد؟ چون او از همین نگران است که مدلی دارد سر بلند میکند و اگر میگوید میخواهم تمدن جدیدی را بنا کنم، برای این حرفش مدل دارد و فقط روی کاغذ هم نیست، بلکه در عمل ظهور و بروز پیدا کرده است و دارد حقیقتی را نشان میدهد و میگوید بر مبنای این حقیقت و همان نگاهی که میگویید رأی مردم، حالا بیایید ببینید کدامش واقعیتر است؟
فتنه 88 را در اوج قدرت گرفتن کشور بوجود آوردند
پس وقتی این حقیقت بروز مییابد، حتماً عدهای نگران میشوند و اینجاست که این باید به هم بخورد و فضا غبارآلود شود. یکی از بحثهایی که آنها همیشه داشتند این بود که دموکراسی و مردمسالاری دو بال دارد. یک بال آن مشارکت است و دیگری رقابت و باید هر دو بال باشند تا ما به چیزی دموکراسی بگوییم. اما حالا میبیند مدلی که از جنس او نیست ظهور پیدا کرده و در هر دوی اینها از او قویتر است. هم مشارکت در انتخابات سال 88 نزدیک به 85 درصد میشود و هم رقابت غیر قابل انکار است و نمیتواند بگوید فرمایشی بود!
در شرایطی که این حقیقت دارد در عرصههای دیگر هم خودنمایی میکند و مثلاً در جنگهای منطقهای، جنگهای 33 روزه و 22 روزه را پشت سر گذاشته است. او تمام توانش را گذاشته است که بازوهای حقیقتی را که دارد ظهور میکند بزند و تازه میبیند با موفقیت جلو میرود و این یک گام دیگر است و میشود در موضوعات مختلف مشاهده کرد. در نتیجه نگران میشود و لذا پوشاندن حقیقت و اجازه بروز به آن ندادن برایش موضوعیت پیدا میکند.
ترکیب حق و باطل، ویژگی اصلی فتنه های مختلف
اما چرا میگوییم فتنه؟ دشمن از اول انقلاب در مقابل نظام بود. کسانی که در مقام دشمنی با نظام بودند مگر در سال 1388 فهمیدند در ایران انقلاب اسلامی شده است؟ آنها از سال 1357 که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و شاید حتی از سالها قبل از آن تمام توانشان را گذاشته بودند که با این انقلاب مقابله کنند. از آسانترین گزینهها هم شروع کردند و هشت سال جنگ را تحمیل کردند که انقلاب را تمام کنند و هر آنچه را که داشتند انجام دادند. پس فتنه 88 اتفاق جدیدی نبود. مقابله با حقیقتی بود که میخواستند آن را از سر راه بردارند. در تاریخ هم همینطور بوده است: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَ لَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ»(3) هر حرکتی را که انبیا شروع کردند، شیاطین در برابرشان ایستادهاند. پس این حرکت خاصی نبوده است، ولی چرا در سال 1388 به آن فتنه میگوییم؟
چون حالا دشمن دارد احساس میکند چهرههایی از «درون نظام» و در سطوح بالای نظام برای او پیاده نظام شدهاند و فرصتی را ایجاد میکنند که بتوانند حق را غبارآلود کنند. آنچه که رنگ فتنه میدهد این است. یک وقت جنگ تحمیلی است و دشمنی به نام صدام در مقابل شما قرار میگیرد و کسی شکی ندارد و میگوییم باید برویم بجنگیم. یک وقت طرف رفته و یک مشت سلطنتطلب را در لسآنجلس پیدا کرده است و دارند علیه شما صحبت میکنند. کاملاً مشخص است و غباری ایجاد نمیکند، اما یک وقت میبینید از درون خود نظام است و بعضی از چهرههای درون نظام با همه ویژگیهایی که حداقل خودشان برای خودشان میشمرند، پیاده نظام دشمن میشوند و به صحنه میآیند و غبار را ایجاد میکنند.
در این شرایط یک راهحل این است که بگوییم بحران شده است و کار را تمام کنیم، اما این راهحل نیست. تمام مبنای قدرت نظام ما در «ایمان مردم» و «پشتیبانی مردم» از نظام است. اگر این غبار در ذهن مردم بنشیند، اینطور نیست که بگویید هر طور شده تمامش کنید و آن غبار از بین برود. در اینجا باید آن غبار پاک شود. اینجاست که دیگر نمیگوییم باید بحران را مدیریت کنیم، بلکه میگوییم باید فتنه را مدیریت کنیم.
ابتدای انقلاب در برابر دشمن «تردید» وجود نداشت
اگر ما در دهه اول انقلاب خیلی از موفقیتها را داشتیم به خاطر این بود که یک ایمان قوی وجود داشت. در برابر یک دشمنی که کاملاً شناختهشده بود. کسی شک نمیکرد که صدام دشمن است یا نه. بجنگیم یا نجنگیم. تکلیف همین گروهکهایی که بودند روشن بود. یکی پیکاری بود. یکی الحادی بود. مشخص بود که تکلیف اینها چیست.
به نظر میرسد دشمن با درک از همین بود که شما میبینید در دهه دوم شروع کرد تردید در ایمانها. فهمید نمیتواند با یک ملتی که به داشتههای خودش، به قدرت و آرمانهای خودش مؤمن است بجنگد.
این تردید چگونه شکل میگیرد؟ شما میبینید در همان پایان دهه اول یک بحثها و زمزمههایی شروع میشود. یک حرکتهایی شروع میشود که امام بزرگوار ما در همان جا این را به شدت رصد میکند. به دقت رصد میکند و به شدت با آن مقابله میکند. میفهمد این همان خطری است که دشمنی که در عرصههای مختلف ناتوان مانده میخواهد از این طریق وارد بشود.
پاسخ قاطع امام (ره) به تردیدهای مرحوم منتظری درباره جنگ
شبهاتی را وارد میکنند. نفوذ میکنند و یک سری مطالب را از زبان بعضیها در داخل نظام مطرح میکنند ولو در سطح قائممقام رهبری که امام آن بیانات مهم را در آن منشور روحانیت بیان میفرمایند.
آن فرمایشات امام رادر پاسخ به قائم مقام رهبری در دهه 60 ملاحظه بفرمایید. امام می فرماید:« من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیلهای غلط این روزها رسماً معذرت میخواهم و از خداوند میخواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کردهایم که ما برای ادای تکلیف جنگیدهایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند.»
امام این را برای کی گفته؟ برای کسانی که میخواستند در آن موفقیت بزرگی که ملت ما به دست آورده بود شبهه بکنند.
هشدار امام برای خطر نفوذ پس از قطعنامه 598
بعد از پذیرش قطعنامه 598 امام چه بیانی میفرماید؟ تقریباً در بسیاری از پیامهایی که ایشان داشتند، در آن جا مرتب بر آرمانهای انقلاب تأکید میکنند. از یک طرف آن آرمانهای بلند و آن چیزی که عامل موفقیتش بوده را دوباره ترسیم میکنند و از این طرف هشدار نسبت به خطر نفوذیهارا مطرح می کنند. شاید چندین بار در پیامهای امام در همان فاصله پذیرش قطعنامه 598 تا رحلت ایشان شما میبینید که امام صحبت از نفوذیها میکنند. صحبت از کسانی که میآیند تردید و شک در بین مردم ایجاد میکنند. بعد خودش با آن قدرت و صلابت در بالاترین سطح با کسی که میخواهد تردید ایجاد بکند برخورد میکندو او را عزل می کند. چون امام به خوبی درک میکند که آن چه عامل موفقیت این ملت بوده است، ایمان ملت و تردید نکردن بوده است و لی حالا بعضی ها کاملا می خواهند ایمان ملت را با تردید و شک انداختن، از بین ببرند.
اگر تردید ایجاد بشود، آن موقع است که کاری که حتی صدام و تمام پشتیبانانش در هشت سال جنگ نتوانستند بکنند اینها میتوانند انجام بدهند.
شما ملاحظه میفرمایید که در دهه دوم چه حرکتهایی صورت میگیرد. ایجاد تردید! حالا یا در عرصه تبلیغات یا در عرصه واقع. یعنی شما در آن چیزهایی که ایمان ملت را حفظ میکرد خلل ایجاد بکنید. مفاهیم و انقلابی که مردم را مؤمن نگه میداشت، این مفاهیم را خالی بکنید.
تلاش برای جا به جایی ارزش ها در سالهای پس از جنگ
یک دفعه دیدیم به جای ایثار و فرهنگ از خودگذشتگی برخی صحبت از مانور تجمل کردند! یک دفعه از سادهزیستی و همراهی با مردم به سمت یک نوع اشرافیگری و اشرافیت عدول شد.
آن چیزی که مردم را به آرمان انقلاب مؤمن نگه میداشت عدالت بود اما یک دفعه سوق پیدا کرد به سمت مفاهیمی مثل این که عدالت این قدر مهم نیست. مهم این است که ما توسعه داشته باشیم. حالا یک عده هم این زیر له شدند، مهم نیست!
در سال هفتاد رهبری معظم انقلاب خطر اشرافیگری را بیان میکنند. تأکید بر عدالت را بیان میکنند. فریاد میزند که داریم با یک شبیخون فرهنگی روبرو میشویم. شاید آن زمان کسی این تعبیر را نمیگفت. حالا شبیخون چی بوده؟ مگر جنگی شده؟ این تعبیر که من شاهد شبیخون فرهنگی هستم، شبیخون فرهنگی یعنی همین. یعنی ایجاد تردید در ایمان یک ملت. به گونهای که شما در سال هفتاد و هشت، در آن فتنه 18 تیر یک دفعه میبینید همین مردمی که این رشادتها و این آرمانها و این ایمان را به عینه دیده بودند یک دفعه در بعضی از گوشه و کنار دیدند که یک عده علیه بسیج شعار می دهندکه بسیجی دیگر اثر ندارد! این حرف از کجا آمد؟ چیزی که تصور میشد شاید صد سال بعد هم این گونه جسارتی پیدا نشود که کسی بتواند بیاید همچین حرفی را بزند.
کسی که نمیتوانست انکار بکند اگر عزت و قدرتی برای کشور پیش آمد، مبتنی بر همین تفکر بسیجی بود. امام در آخرین پیامشان از یک طرف میگویند از فرزندان عزیز بسیجیام میخواهم مواظب نفوذ ایادی شرق و غرب باشند، از یک طرف هم میگویند این تفکر بسیجی است که اگر بر سر یک ملتی سایه افکند چشم طمع جهانخواران از او قطع خواهد شد.
پس دشمن نیاز دارد به این که این را از ملت بگیرد. شبیخون فرهنگی یعنی همین. حتی بر زبان چند نفر آدم معدود این جسارت پیدا بشود که بیرون بیاید و بگوید بسیجی دیگر اثر ندارد، این میشود آن شبیخون فرهنگی.
فتنه هشتاد و هشت هم از این جنبه اهمیت دارد. موضوع موضوع بیست و دوی خرداد 88 نبود. موضوع موضوع بیست و دوی بهمن 57 بود! دشمنی که سالها نتوانسته بود در برابر این حرکت بزرگ بایستد و موفقیتی کسب بکند، یک فرصت پیدا کرده بود که حرفهای خودش را از چهرههای درون نظام بیان بکند.
تفاوت مدیریت فتنه با مدیریت بحران
تفاوت مدیریت فتنه با مدیریت بحران به معنای غربیاش همین است. در مدل مدیریت بحران اصل بر این است که دو باره ثبات پیدا شود اما در مدل مدیریت فتنه اصل بر این است که انسانها به حقیقت نزدیک شوند. فرض کنید از نظر فیزیکی هم بحران را کنترل کنم، آن غبار هنوز بر همه نشسته را چه باید کرد؟ باید مردم روشن شوند و قدرت واقعی در این است. لازمه این چیست؟ «لا یَحْمِلُ هَذَا اَلْعَلَمَ إِلا أَهْلُ اَلْبَصَرِ وَ اَلصَّبْرِ».(4) تعبیر بعد از آن چیست؟ «وَ اَلْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ اَلْحَقِّ».
فتنه اینطور نیست که بشود آن را با چند ساز و کار انتظامی حل کرد و گفت چهار تا آدم که حذف شدند همه چیز تمام شده است. در اینجا هم بصیرت لازم است، هم حوصله، هم صبر و هم علم به مواضع حق. باید بدانید موضوع چیست و بعد باید آن را بیان کنید. جنس مقابله با فتنه از جنس «ناجا»، «واجا» و این حرفها نیست. آن بخشی از کار است، ولی همه کار با این انجام نمیشود. همان زمان میپرسیدند چرا اینها را محاکمه نمیکنید؟ اگر هم قرار بود این کار انجام شود، نه از لحاظ شرعی و نه از لحاظ قانونی هیچ مشکلی نبود. بالاخره عدهای برخلاف امنیت کشور اقدام کرده بودند و میشد همان فردای آن روز سران فتنه را دستگیر و محاکمه کرد، اما نگاه نظام این نیست که بگوید فقط ثبات امنیتی حفظ شود و ما بمانیم و ادامه یابد. میخواهد انسانها را به حقیقت نزدیک کند و نگذارد غباری بر حقیقت بنشیند، لذا صبر و بصیرتدهی میکند، یعنی با توجه به تمام تلاشهایی که حضرت آقا در آن ایام انجام دادند، ایشان مصداق بارز «أَهْلُ اَلْبَصَرِ وَ اَلصَّبْرِ وَ اَلْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ اَلْحَقِّ» بودند.
فرق ولایت فقیه و نظامهای دیگر همین است. وقتی میگوییم اندیشه سیاسی اسلام متمایز است، یعنی در مردمسالاری، روابط بینالملل و همه زمینهها، از جمله مدیریت چنین حوادثی حرف دارد.
بله، میشود بر اساس نگاه غربی چند نفر را دستگیر و محاکمه کنید ولی قرآن در اینگونه موارد تعبیری دارد: «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ»(5) باید تمایزی اتفاق بیفتد و اهل فتنه جدا شوند و مردمی که خبر ندارند و غباری که از تردیدها برایشان ایجاد شده است از ذهنشان زدوده شود. اولین وظیفه شما این است که به او کمک کنید، چون اصلاً تمام هدف نظام این است که مردم را به حقیقت نزدیک کند. باید به او کمک کنید به این حقیقت نزدیک شود، لذا محاکمه اساسی این است که تدبیری به خرج بدهید تا او در افکار عمومی مردم محاکمه و محکوم شود. 9 دیای به وجود بیاید که همه بگویند ما اصلاً چنین انتظاری نداشتیم. کسی برنامهریزی نکرده بود و خود مردم آمدند. ما که نمیخواهیم حکومت به هر قیمتی باشد و بگوییم بحران را مدیریت کردیم و تمام شد. این مدیریت باید بر اساس ریشه دواندن حقیقت در جان انسانها باشد.
نباید مفاهیم اصلی مثل فتنه و نفاق محصور به مصداق یا زمان خاصی شود
نکتهدیگری که به نظرم بسیار مهم است و باید بدان توجه شود این است که برخی از مفاهیم را نباید حصر کنیم. مثلاً میگوییم منافقین و بلافاصله در یک گروهک تروریستی اول انقلاب حصر میشود که آن جنایات را انجام دادند. بله، آن یک مصداق بارز جریان نفاق در اول انقلاب بود، ولی بحث مهم منافقین نباید در یک گروه، زمان و افراد خاصی حصر شود.
نفاق خطری است که مرتباً میتواند در شکلهای دیگر هم ظهور کند. حصر مفهوم منافقین در یک گروه تروریستی حاشیه امنی را برای کسانی ایجاد میکند که خدای ناکرده در عرصه نفاق هستند و میگویند دیگر کسی با ما کاری ندارد و با این تأمل تجلی نخواهد کرد.
فتنه های مختلف ادامه دارد
یکی از بحثها هم همین مفهوم فتنه است. فتنه یعنی اینکه کسانی از درون حقیقت را مشوه کنند که مصداق آن فتنه 88 بود، ولی این نباید در آن فتنه حصر شود، بلکه ممکن است هر روز در موضوعات دیگری ایجاد شود. ایجاد «تردید» در برخی از محکمات و حقایق فتنه است و باید متوجه این موضوع بود.لذا آن حرکت صبورانه و بصیرانه را باید مرتباً انجام بدهید. همچنانکه در باره کربلا میگوییم تا همین امروز امتداد دارد و حرفمان این است که شمر امروزت و همه را خوب بشناس تا بتوانی کربلا را بشناسی و از آن دفاع کنی. این در سایر موضوعات هم وجود دارد.
مصادیق فتنه در تاریخ اسلام
فتنه یعنی چه؟ یعنی کسانی از «درون نظام» مباحثی را مطرح کنند و غباری را بر حقیقت بنشانند که خدای ناکرده موجب تردید و گمراهی عدهای شوند. باید روی این هم کار کرد. فرقش چیست؟ موقعی که تردید نباشد، در بسیاری از جبههها میشود خیلی راحت مبارزه کرد و کار سختی نیست، اما در تاریخ اسلام موقعی فتنه شکل میگیرد که در جنگهای علی(ع) میبینید فرد نمیداند چه کند. از یک طرف حضرت علی(ع) را میبیند و از طرف دیگر عایشه همسر پیامبر(ص) را. از یک طرف علی(ع) را میبیند و از طرف دیگر نیزههایی را که قرآن بر سر آنهاست. نمیداند با چه کسی بجنگد! تردید در جبهه دشمن که ایجاد نمیشود. طرف در سپاه امیرالمؤمنین(ع) است و میگوید من برای دفاع از قرآن آمدهام و دارم میجنگم، ولی الان او قرآن را بر سر نیزه و بلند کرده است. به این ترتیب تردید ایجاد میشود.
این است که از درون خود جبهه دچار تردید میشوند که آیا این راهی که داریم میرویم درست است یا غلط؟ جلو برویم یا عقب بیاییم؟ چه کسی گفت برو جلو؟ چرا قطعنامه آمد؟ چرا اینطور یا آنطور شد؟ و تردید ایجاد میشود. میبینید در کجا سپاه حق شکست میخورد؟ مواقع شکست سپاه حق اصلاً وقتی نیست که طرف مقابل قوی است، بلکه اتفاقاً زمانی است که شما به اوج قدرت میرسید و از درون دچار تردید میشوید. میگوید آقا! من پشت خیمه معاویه هستم، میگوید برگرد!
اوباما به رهبر انقلاب نامه نوشت چون سال 88 ایران در اوج قدرت بود
اینجاست که دشمن از درون ما را دچار تردید، اختلاف و از هم گسیختگی کرد. این مثال را چند جای دیگر هم زدهام. دشمن در روز 20 خرداد 1388 ارزیابی کرد که این نظام در اوجی قرار دارد. تاریخ نامه اوباما به مقام معظم رهبری 20 خرداد 1388 بود، چون احساس میکرد دارد اوجی گرفته میشود. بهترین وضعیت این بود که نظام را از درون به چالش بکشاند، چون میدانست از بیرون نمیتواند کاری کند.
دیالوگ عبرت آموز شیخ فضل الله و مرحوم بهبهانی
در تاریخ خودمان هم میبینیم موفقیتهای بزرگی به دست میآوریم و ناگهان از درون ما را دچار چالش میکنند. تاریخ معاصر و تاریخ مشروطه را ببینید. پیروزی کمنظیری به دست میآید و نهضت مشروطه از درون به چالش میافتد، بهگونهای که در همین تهران رهبری را که مشروطه را راه انداخته بود به دار میکشند و زیر چوبه دار او کف میزنند. قبل از شهادت شیخ فضلالله نوری مرحوم بهبهانی نزد او میرود و میگوید: «تو را میکشند.» شیخ میگوید: «اگر مرا کشتند، مطمئن باش پس از آن تو را هم میکشند» و هنوز یک سال نمیگذرد که بهبهانی هم هدف قرار میگیرد.
چرا امام بنی صدر را تحمل می کرد؟
هنر امام این بود که انقلاب را بهگونهای مدیریت کرد که نگذاشت از درون دچار چالش شود، آن هم با اقدام بهموقع و نه با سیستمهای پلیسی. در سال 1358 بنیصدر با آن ویژگیهایی که داشت به ریاست جمهوری انتخاب شد. امام با آن شخصیت و ویژگیشان میتوانست بگوید این به درد نمیخورد، ولی خواست مردم بصیرت پیدا کنند، به همین دلیل حوصله میکرد تا مردم تصور نکنند کسی را که انتخاب کردهاند دارد به ناحق کنار زده میشود، بنابراین تحمل کرد تا وقتش رسید و رفتار امام یادمان هست. برخی در آن زمان میپرسیدند چرا امام اینقدر حوصله میکند؟ چرا فرماندهی کل قوا را به او داد؟ چون امام میخواهد مردم را به حقیقت نزدیک کند و غبار را از میان بردارد و چهرهای را که به غلط وارد نظام شده است، به خود مردم بشناساند و لذا وقتی حقایق برای مردم روشن میشود، نهتنها عزل او لطمهای به نظام نمیزند، بلکه پس از آن پیروزیهای مهم خرمشهر و… رقم میخورد.
همین تدبیر را هم مقام معظم رهبری در عرصههای گوناگون داشتند. ما که میگوییم میخواهیم کمک کنیم، باید این نگاه را داشته باشیم تا بتوانیم فتنهها را درست تشخیص بدهیم و در عرصههای مختلف نقشمان را ایفا کنیم. اگر از این زاویه به موضوع نگاه کنید، هم میتوانید رفتار دشمن را خوب درک کنید، هم رفتار نظام را در این قضیه بفهمید.
آمریکا به دنبال «تغییر رفتار» جمهوری اسلامی است، چه با استحاله و چه براندازی
یک وقت برادر بزرگواری از من پرسید آیا دشمن طراحی کلان برای فتنه سال 88 داشت و به مردم امید داشت؟ پاسخ این است که قطعاً! چون تمام بحث او همین است. وقتی میبیند گزینه نظامی و فشارها جواب نداد، بهترین کار این است که شما را از داخل دچار چالش و تردید کند.
حضرت آقا بارها تأکید کردهاند که آنها با ماهیت و حقیقت انقلاب ما مشکل دارند. در کنار شما کشوری هست که اسمش جمهوری اسلامی است و اتفاقاً سلاح هستهای هم دارد، ولی هیچ کاری به او ندارند، چون آنها حتی با اسم جمهوری اسلامی هم مشکل ندارند، بلکه با این مشکل دارند که حقیقت و ماهیت جمهوری اسلامی بروز و ظهور یابد. لذا آقا بارها تأکید میکنند که مراقب باشید محتوای نظام خالی نشود و از درون از بین نرود، چون دشمن با شکل نظام مشکل ندارد و چیزی که اخیراً از آنها زیاد میشنوید این است که میگویند چیزی که برای ما مهم است، تغییر رفتار ایران است.
البته اگر بتوانند دلشان میخواهد هیچ چیز از جمهوری اسلامی باقی نماند، ولی آنچه که فعلاً برای آنها مهم است این است که این رفتار و ماهیت جمهوری اسلامی عوض شود، لذا برایش هزینه میکند. در این قضیه یکسری اسناد محرمانه وجود دارد که خودشان دارند، یکسری هم رفتارهای آشکار هست که در فتنه 88 بهراحتی قابل مشاهده بود. کنگره امریکا رسماً برای براندازی جمهوری اسلامی بودجه تصویب و اعلام کرد دولت امریکا موظف است این بودجه را هزینه کند و گزارش بدهد.
دولت امریکا هم رسماً اعلام کرد ما این کارها را کردهایم و این هم صورت هزینهاش. حضرت آقا اخیراً فرمودند اینها قابل اعتماد نیستند و یکی از اشاراتشان همین بود که در نامه ذیل فرجام نوشتند در آن زمان رییس جمهور امریکا به من نامه نوشت، ولی در همان زمان به محض اینکه شرایط را مناسب دید، دیدید چه رفتاری کرد. این همان کسی بود که نامه نوشت، ولی همینکه روزنهای پیدا شد، آمد و به شکل علنی آن روش را دنبال کرد.
آنها هر کاری که توانستند کردند. در شهریور همان سال 88 در مجلس خبرگان گزارشی را ارائه دادم و نقل کردم به نخستوزیر انگلیس هشدار داده بودند که فرصت گرانبهایی است. چرا داری آن را از دست میدهی و کاری نمیکنی؟ جواب داده بود ما هر آنچه توانستیم انجام دادیم!
اگر میگویید یک اندیشه دینی با این مختصات دارم، مؤلفههای قدرتی پیدا میشود که او میگوید نهتنها در جنگ تا جایی که میتوانستیم کمک کردیم و طرفی نبستیم، بلکه در فتنه هم هر آنچه داشتیم به کار بردیم و کمک کردیم، اما چه کنیم که خدا با ایران است. این همان «تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ»(6)است و سنن، فرمولها و محاسبات جدیدی است که وارد موضوعات شدهاند که برای دشمن قابل محاسبه نیست.
اگر گفته میشود با این فرمولها و محاسبات کارها را متناسب با اندیشه دینی انجام بدهید، از آن طرف هم دورنما و افقی را ترسیم میکند که در آن «لاَ غَالِبَ لَکُمُ»(7) و مطمئن باشید «وَ مَکَرُواْ وَ مَکَرَ اللّهُ»(8) که شما موفقیتهایی خواهید داشت که آنها کسب نخواهند کرد. «لَن یَضُرُّوکُمْ إِلاَّ أَذًى»(9) میتوانند به شما آزار و اذیتهایی برسانند، ولی نمیتوانند آسیب جدی بزنند. اینها قواعد قانونی است، ولی لازمهاش این است که به این سنن قرآنی باور داشته باشید و آنها را دنبال کنید.
خاطره جالب از رهبر انقلاب/ آقا گفتند اگر نمی دانید کدام یک نفر از همه بازداشتی ها بی گناه است، همه شان را آزاد کنید!
خاطره شیرینی از همین نگاه وجود دارد. در حوادث عاشورا که در تهران اتفاق افتادافرادی دستگیر شدند، اما طبیعی است در این دستگیریها ممکن است آدمهای بیگناه و گناهکار مخلوط باشند. بعد از چند روز که گذشت پرسیدیم چه شد؟ گفتند تفکیک اینها سخت است و نمیدانیم چه کسانی بیگناه و چه کسانی گناهکار هستند؟ 22 بهمن را هم در پیش داریم و اگر اینها را آزاد کنیم، ممکن است در 22 بهمن همین آشوبها را به راه بیندازند. با یک نگاه مدیریت بحران با شکل غربی باید اینها را نگه میداشتند تا 22 بهمن بگذرد، اما نگاه ولیفقیه عادل متفاوت است. ایشان فرمودند اگر احتمال میدهید حتی یکی از اینها هم بیگناه است، هر 100 نفر باید آزاد شوند.
آقا فرمودند شما حق ندارید حتی یک بیگناه را نگه دارید. شاید کسی که کارشناس امنیتی باشد بگوید نه! اما نگاه دینی این است: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ لَمْ یَلْبِسُواْ إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ». این انجام میشود و خود آن دستگاه امنیتی میگوید تصورش را هم نمیکردیم در 22 بهمن هیچ آشوبی نشود و هیچ فتنهگری جرئت بروز پیدا نکند. این یعنی باور به نظر ولیفقیه عادلی که میخواهد جامعه را اداره کند و ادعای حکومت دارد. لذا میبینید نظام در عبور از فتنه و نشاندن غبار از روی حقیقت و مسیری که نظام دنبال میکند، موفق میشود و الحمدلله کارها پیش میرود.
به عنوان صحبت آخر به این نکته توجه کنید که مسیر حقیقت مرتباً با چالشهای درونی و بیرونی مواجه است. چالشهای بیرونی چندان سخت نیستند، چون مرز حق و باطل روشن است، اما چالشهای درونی دشوارند، چون غبارافشانیهای دائمی روی حقیقت صورت میگیرد. فتنه یک حرکت مستمر است و مادامی که شیطان وجود دارد، این حرکت ادامه دارد.
جبهه حق مرتباً باید در جهت تبیین حق در عرصههای مختلف بصیر و بهروز باشد و بتواند رفتار و انتظاری را که از او هست، بهموقع انجام بدهد. حضرت آقا این را بیان فرمودند که بسیار صحیح است. توابین کسانی هستند که جان خود را برای امام حسین(ع) فدا کردند و شهید شدند. اشکالش این بود که این جانفشانی در زمان مناسب نبود. اگر اینها همان جانفشانی را در زمان ورود مسلم به کوفه انجام میدادند چه بسا مسیر عوض میشد. حرکت در زمان خودش، البته باید بر اساس همان «أَهْلُ اَلْبَصَرِ وَ اَلصَّبْرِ» انجام شود، یعنی بدانیم زمان مناسب چه موقع است و اتفاقاً صبر در همینجاست. شاخص همه ما هم ولایت فقیه است که نه جلوتر برویم و نه عقبتر: «وَ اللَّازِم لَکُم لاحق» انشاءالله همه ما جزو لازمین این مسیر باشیم و وظیفهمان را بهموقع انجام بدهیم.
پینوشتها:
1ـ سوره اعراف، آیه 96
2ـ سوره انعام، آیه 82
3ـ سوره حج، آیه 52
4ـ نهجالبلاغه، خطبه 173
5ـ سوره فتح، آیه 25
6ـ سوره محمد، آیه 7
7ـ سوره انفال، آیه 48
8ـ سوره آلعمران، آیه 54
9ـ سوره آلعمران، آیه 111
انتهای پیام