یادداشت مشرقنیوز علیه تاجزاده و پاسخ او
سایت مشرقنیوز در مطلبی با عنوان «همزمانی کارزار تبلیغاتی صهیونیستها علیه ایران و هجمههای تاجزاده به رهبری/ نگاهی به سوابق یک عضو حرفهای «شبکه نفوذ»» به نقد اظهارات سیدمصطفی تاجزاده پرداخته است. این مطلب با پاسخ این فعال سیاسی اصلاحطلب همراه شد.
به گزارش انصاف نیوز در ادامه مطلب مشرقنیوز و بخشی از پاسخ آقای تاجزاده را میخوانید:
«همزمانی کارزار تبلیغاتی صهیونیستها علیه ایران و هجمههای تاجزاده به رهبری/ نگاهی به سوابق یک عضو حرفهای «شبکه نفوذ»
سرویس سیاست مشرق: در حالی که در پیامد انفجارها و آتشسوزی های دو هفته اخیر، به ویژه انفجار در یکی از سوله های حساس و مهم تاسیسات هستهای نطنز، رسانههای صهیونیستی کارزار تبلیغاتی را با هدف القاء شکست جمهوری اسلامی در حظ «امنیت» خود شروع کردهاند و تلویحا از ادامه این رشته انفجارات و آتشسوزیها در صورت عدم تسلیم ایران می گویند، تحرکات جدیدی هم در جبهه اپوزیسیون داخل کشور به وجود آمده که به نوعی نقاب «نفاق» را از صورت برخی چهرهها کنار زده و خصومت و عناد ایشان را با نظام آشکار کرده است.
فاز جدید تحرکات نفاق داخلی، درست همزمان با تحرکات منسوب به سیا-موساد در حوزه عملیات ضدامنیتی، البته مسبوق به سابقه است، چه این که همین سال گذشته و در ماجرای غائله بنزین در آبانماه بود که درست روز نخست شروع آشوبها، متنی موسوم به «بیانیه 77 فعال سیاسی» منتشر شد که در آن خواستار آزا گذاشتن آشوب گران و محاکمه نیروهای حافظ امنیت شده بودند. این اصولا، خصلت جریان نفاق داخلی است که هر گاه احساس می کند نظام و کشور در موضع ضعف قرار گرفته، عنان خودداری از کف می دهد و منویات شوم درونی خود را آشکار می سازد.
همزمان با زنجیره اقدامات خرابکارانه در داخل کشور و کارزار سنگین تبلیغاتی حول آن در رسانههای خارجی، عدهای از عناصر رادیکال داخلی، شروع به هجمه و حمله مستقیم به ستون اصلی انسجام و استحکام و یکپارچگی کشور، یعنی رهبر انقلاب کردهاند.
مصطفی تاجزاده، عنصر رادیکال دو تشکیلات منحله مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب، و کسی که جز تئوریسینهای حزب بدیل مشارکت، یعنی «اتحاد ملت» نیز هست، در روزهای اخیر، ویدیویی منتشر کرده که در آن، بسیار وقیحانه و جسورانه، ضمن ردیف کردن انواع اتهامات به رهبر معظم انقلاب و متوجه کردن تقصیر تمام مشکلات کشور به ایشان، تلویحا خواستار «بازخواست» رهبری شده است.
این عنصر کارکشته و آموزشدیده «شبکه نفوذ» ، که در کنار سایر چهرههای وابسته به سازمان منحله مجاهدین انقلاب، همچون بهزاد نبوی، ابوالفضل قدیانی، سعید حجاریان، فیضالله عربسرخی، محسن آرمین، محسن امین زاده و… و. سابقه طولانی در طراحیهای ضد ولایت فقیه دارد، ظاهرا از دعاوی و ادعاهای تبلیغاتی اخیر صهیونیستها، جان تازه ای گرفته و حمله صریح و بیپرده را به ستون دوام و قوام کشور (زیر فشار همهجانبه و سهمگین نظام سلطه به کشور) آغاز کرده است و ظاهرا در این مسیر، پشتگرمی و فراغ بال بسیاری نیز احساس می کند.
به هر حال نمی توان کتمان کرد که این «محفل امنیتی» پیشگفته، به طرز عجیبی در همه دوران فعالیتهای شوم ضدولایی و ضدانقلابی خود، مستظهر به نیروهای حمایتی مرموزی بودهاند که هیچگاه اجازه ندادند آنان پاسخ خیانتهای خود را در حق نظام و کشور دریافت کنند. چه اگر چنین نبود، این محفل در فتنه سال 88، فتنه براندازی نظام مستقر، که مصداق فساد فی الارض است، نباید به اتهاماتی چون «اخلال در ترافیک» محاکمه می شدند!
امثال تاجزاده، زمانی که با «لپهای گل انداخته» (به تعبیر دکتر زاکانی در مناظره با تاجزاده) از زندان «قهرمانساز» نسبتا کوتاهمدت خود (در قیاس با بزرگی جرم ضدامنیتی خود) بیرون آمدند، چنان در عناد و دشمنی خود پشتگرم و دلگرم بودند که نوک پیکان حمله را از همان زمان به سمت راس نظام گرفتهاند و علیالظاهر، به واسطه همان «پشتگرمی» ها قصدی هم برای برخورد با نفرتپراکنی سیستمیک ایشان علیه نظام وجود ندارد.
اما این که چرا تاجزاده، چرا در این مقطع، درست همزمان با رجزخوانیهای صهیونیستها برای نظام، هجمه علنی به رهبری و درخواست خصمانه «بازخواست» از رهبری را مطرح می کند، البته برای آگاهان به ریشهشناسی شخصیتها و گروههای سیاسی، چندان دور از انتظار و و غیرمنتظره نیست. سوابق تاجزاده و همپالگیهای او در «محفل امنیتی» فوقالذکر، در تمام چهاردههای که از عمر انقلاب می گذرد، از این دست همنواییها و همراستاییهای غیرمستقیم و مستقیم با شبکه جهانی صهیونیسم کم ندارد. این دیگر مساله پنهانی نیست که اولین علم مخالفت با نظر و جایگاه ولی فقیه، و تقسیمبندی نظرات ولی فقیه به «مولوی» و «ارشادی» را بهزاد نبوی و مریدان و شاگردان او در سازمان مجاهدین انقلاب پایهگذاری کردند که ماجرای درگیری این طیف با آیتالله راستی کاشانی(نماینده حضرت امام در سازمان) و در نهایت انحلال سازمان را رقم زد.
اما ردپای این طیف (که تاجزاده عضو جداییناپذیر آن بوده و هست) هم در پارهای ابهامات پرونده کودتای نوژه دیده میشود (فرار کردن مسوولان سه رکن نظامی، تدارکاتی و سیاسی کودتا در پروندهای که سربازجوی آن سعید حجاریان، رفیق تاجزاده بود)، هم در ماجرای تلخ انفجار نخست وزیری در هشتم شهریور 60، هم در فراری دادن یکی از شاهمهرههای سازمان منافقین به نام سعید شاهسوندی که در عملیات مرصاد به چنگ نیروهای انقلاب افتاده بود، هم عدم رسیدگی و به نتیجه رساندن پرونده «قتلهای زنجیرهای» (که وزارت اطلاعات وقت در تسخیر وابستگان این طیف چون حجاریان، خسرو تهرانی، علی ربیعی، علی یونسی، حمید سرمدی و… بود)، هم در ماجرای فتنه کوی دانشگاه (که ردپای شخص تاجزاده در جایگاه معاون سیاسی وزیر کشور در تحریک و هدایت فتنه عیان بود)، هم ماجرای فتنه 88 و «ستاد 88» (که سناریونویسیهای تاجزاده و همان محفل امنیتی هنوز از یادها نرفته است)، هم مواضع و تبلیغات ضد محور مقاومت در ماجرای سوریه توسط شخص تاجزاده و نامه 200 پزشک «اصلاحطلب» به رییس جمهور قانونی سوریه در سال 90 و متهم کردن او به جنایت و درخواست کنارهگیری او (آن هم درست زمانی که با ورود گروههای تروریستی مسلح و تکفیری، دمشق و دولت قانونی سوریه در معرض سقوط و سوریه در آستانه تبدیل شدن به یک امارت تکفیری بود) و…
خروجی همه این پروندهها، که متاسفانه هیچکدام، هیچگاه بررسی کامل و دقیق و همهجانبه نشدند، در نهایت و کلیت، ضربات سهمگین به پیکره نظام به نفع دشمن صهیونیست بود.
البته، تاجزاده و همراهان او در محفل «امنیتی» های سابق، ابایی از آن ندارند که پروژه سوریهسازی ایران رخ دهد. آنان سال گذشته، در کمال خباثت تلاش کردند روی موج تبعات حاصل از اشتباه محض دولت در نحوه گران کردن بنزین سوار شوند و با فراخواندن نظام (به سبک همان نامه 200 پزشک اصلاحطلب به بشار اسد در اغاز بحران سوریه) به انفعال و بیعملی در برابر آشوب و شورش و طرح درخواست محاکمه نیروهای حافظ امنیت، طرح صهیونیستی را که از بیروت شروع شده و در بغداد ادامه یافته بود، به تهران بکشانند.
امروز هم که سرویسهای جاسوسی منطقهای و فرامنطقهای، روی ایجاد و تجمیع بحران اجتماعی در برخی مناطق حساس کشور از جمله خوزستان، به عنوان «ماشه» طرح سوریهسازی ایران، حساب ویژهای باز کردهاند، اگر به نقش سوء مدیریت استاندار این استان استراتژیک کشور در ایجاد زمینههای بحران (به ویژه در مساله نیشکر هفتتپه و آب رسانی به غیزانیه) و عقبه و پیوندهای سیاسی این مدیر اصلاح طلب، و البته اصرار عجیب روحانی به حفظ این مدیر ناکارآمد، نیک بنگریم، باز به همان «محفل امنیتی» فوقالذکر می رسیم که تاجزاده عضو بلافصل آن است. خبرگزاری خورنا (خبرگزاری اخبار خوزستان) در گزارشی(16 اردیبهشت 98) درباره شریعتی نوشت:
“ غلامرضا شریعتی در سال ۱۳۸۸ عضو شورای مرکزی شعبه خوزستان و عضو کمیته پشتیبانی کشوری سازمان مجاهدین انقلاب و یکی از برنامه ریزان ارشد و سیاستگذاران اصلی و محوری ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در خوزستان بود، شریعتی پیش از سال ۸۸ و بعد از آن پیش از استاندار شدنش در دولت روحانی به صورت منظم به ملاقات محمد خاتمی رفته است و عضو فعال و موثر بنیاد باران نیز بوده است. “[1]
و البته واضح و مبرهن است که مصطفی تاجزاده از موسسان و عضو کلیدی شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب است».
خلاصهای از پاسخ تاجزاده:
«با هر تحلیلی از بهار عربی، چه آن را پروژهای امریکایی با اهداف خائنانه ارزیابی کنیم، و چه بیداری اسلامی بدانیم که به انحراف رفت، و چه اعتراضات خودجوش مردم ناراضی و معترض به فساد و تحقیر و سرکوب ببینیم، که ناکام ماند، روش موفق کاهش نارضایتی، مهار اعتراضات و افزایش کارآمدی نظام سیاسی، «نظامیگری» بیشتر نیست، «اصلاحات» بیشتر است.
مرحوم حسین شیخالاسلام در جواب به این سوال که “درسته که میگویند سوریه اصلا تجهیزات ضد شورش و حتی یک باتوم هم نداشت و هر چه بود سلاح جنگی بود؟” گفت: «بله نداشتند اما الان دارند. یه مزیتی که ایران دارد این است که تمام فرماندهان ارشد نظامی و امنیتیاش ماجرای سوریه را میفهمند… و میدانند مشکل بشار چیست. تا ۴ نفر جمع میشدند بهجای برخورد پلیس، ارتش رگبارمسلسل میبست روی اینها. مذاکره با معارضین کجا بود اصلا؟! فقط میخواست با زور حل کند.»
اشتباه استراتژیک جمهوری اسلامی آن بود که بهجای جلوگیری از جنگ و ویرانی سوریه، بقای بشار اسد به هر قیمت را هدف گرفت و ضرورت اصلاحات سیاسی و اقتصادی فوری در سوریه را درنیافت. خطای راهبردی اسد نیز این بود که دیر فهمید که راه حذف نشدن حکومت خود و نابودی جبهه مقاومت علیه رژیم صهیونیستی نگاه به درون و بازگشت به مردم است نه نگاه به بیرون و اتکا به تضاد منافع قدرتهای بزرگ یا متحان خارجی. اسد باید میفهمید که دوران استکبارستیزی و اسرائیلستیزی استبدادی به پایان رسیده است.
شعار دفاع از حرم، به دولتهای مستبد و فاسد عرب فرصت داد با تحریک احساسات اهل سنت، بکوشند ایران و شیعیان را خطر اصلی دنیای عرب و حتی جهان اسلام جلوه دهند و با سواستفاده از روند اوضاع، بهشکلی بیسابقه به عادیسازی روابط با اسرائیل بپردازند؛ در انتقال پایتخت اسرائیل به بیتالمقدس ساکت و منفعل بمانند؛ در تثبت بلندیهای جولان به سود اسرائیل گامی برندارند؛ علیه بمباران مکرر مراکز سوری توسط اسرائیل هیچ نگویند؛ و درعین حال برای خروج ترامپ از برجام کف بزنند و از واردآمدن فشارحداکثری به ایران و ایرانی بهوجد آیند.
خاتمی در عمل نشان داد اصلاحات موثرترین و کمهزینهترین روش مصونکردن ایران از هر خطری است. در دوره وی جنگ و تحریم جهانی علیه کشورمان منتفی بود. همبستگی ملی وضعیت مساعدی یافته بود، اگر آن را عالی نخوانیم و در هر حال گرایشهای جداییطلب محلی از اعراب نداشتند. ثبات و رشد اقتصادی و مهار گرانی و تورم، و چشم انداز روشن از آینده، جایی برای نگرانی از اعتراضات خیابانی مردم باقی نمیگذاشت. همکاری گسترده و همهجانبه با دولتهای دیگر اجازه ماجراجویی به گروههای تروریستی نمیداد. صنایع دفاعی و نظامی میهن نیز از گشایش اقتصادی دوران اصلاحات حداکثر بهره را بردند و به تقویت و ارتقای کمی و کیفی خود پرداختند. در دوره اصلاحات در مجموع هم نظام امنیت داشت و هم مردم. مجمع عمومی سازمان ملل هم به اتفاق آرا آغاز هزاره سوم میلادی را، به پیشنهاد خاتمی، سال گفتگوی تمدنها نامید. پس از منظر بینالمللی نیز اعتبار ایران و ایرانیان به حد بالایی رسیده و امریکا در مواجهه با ایران با دشواری زیادی روبهرو شده بود.
در قوت و حقانیت اصلاحات همین بس که احمدینژاد که بسیار کوشید ایده گفتگوی تمدنها را به محاق برد و بهجای آن دروغبودن هولوکاست را ثابت کند، امروز به اشتباه بزرگ خود پیبرده و به گفتمان خاتمی بازگشته است. او دیگر رسالت خود را نفی هولوکاست و انکار یهودکشی هیتلر و نازیها نمیبیند و به ضرورت دعوت به صلح و دوستی و گفت و گو برای نجات انسانها رسیده است. اگرچه کمترین اشارهای به خسارات راهبرد اشتباه خود به کشور نمیکند و توضیح نمیدهد که چرا ایران “پرچمدار گفتگوی تمدنها” را به ایران “تهدیدکننده صلح جهانی” کشاند و راه بر تحمیل تحریمهای غیرضرور ولی کمرشکن نفتی و بانکی بر کشورمان گشود.
مگر امروز ایران و ترکیه و روسیه (در قالب فرایند مذاکرات آستانه) به همان نقطه نرسیدهاند که ما از ابتدا میگفتیم؟ راه ساختن سوریه و جلوگیری از تکرار منازعات مصیبتزا، تاکید بر وفاق ملی حول انتخابات آزاد و تدوین یک قانون اساسی جدید با مشارکت همه جریانها و گرایشهاست. خب اگر این تدبیر در همان آغاز اعتراضات مردمی اتخاذ میشد، باوجود اهداف و طرحهای ویرانگر امریکا و متحدانش، به احتمال زیاد شاهد نابودی زیرساختهای سوریه و کشته و مجروحشدن صدهاهزار انسان و آوارگی میلیونها نفر نمیبودیم».
متن پاسخ تاجزاده:
«ششم: در نقد سوریزاسیون
مقدمه:
مشرقنیوز اتهام دیگر من را حرکت در جهت سوریهکردن ایران میخواند. این اولین بار است که چنین اتهامی متوجه من میشود. پیش از این طرفداران سرنگونی جمهوری اسلامی مرا متهم میکردند که با طرح خطر (بهزعم آنان موهوم) سوریهشدن ایران، مردم و معترضان را در دی ۹۶ ترساندم و از تلاش برای ساقط کردن نظام سیاسی بازداشتم. برای اینکه روشن شود چه کسانی در خط سوریهکردن ایران گام برمیدارند، بررسی اصل موضوع لازم است.
۱. ماهیت بحران و هدف ایران
بحران سوریه از تظاهرات مسالمتآمیز مردم شهر درعا شروع شد که خواهان رسیدگی بشار اسد به ظلم مأموران امنیتی به ساکنان این شهر شدند که یک نوجوان را دستگیر و شکنجه کرده بودند. اما اسد و حزب بعث بهجای همدلی و همراهی با معترضان، با گلوله پاسخ آنان را دادند. به این ترتیب تظاهرات به شهرهای دیگر کشیده شد و پس از چندی بهخشونت گرایید. در آن زمان نه از داعش خبری بود نه از جبههالنصره و نه…
هدف جمهوری اسلامی از حضور نظامی در سوریه، که البته تا مدتها تکذیب میشد، دفاع از اسد و بقای حکومت او بود و ربطی به داعش نداشت که بعدها شکل گرفت. بههمین دلیل علت حضور مستشاری ایران در سوریه ابتدا دفاع از محور مقاومت علیه رژیم صهیونیستی و تقویت جبهه مذکور اعلام شد، اما پس از پیدایش و گسترش داعش در سوریه، گفته شد علت حضور نظامیان ایرانی در آن کشور دفاع از حرم حضرت زینب و … است. جانباختگان آن جنگ را نیز شهدای مدافع حرم نامیدند تا همدلی شیعیان را جلب کنند. سرانجام گفتند اگر در دمشق و حلب با داعش نجنگیم، باید با آنها در همدان و کرمانشاه بجنگیم.
۲. خطای دو متحد
اشتباه استراتژیک جمهوری اسلامی آن بود که بهجای جلوگیری از جنگ و ویرانی سوریه، بقای بشار اسد به هر قیمت را هدف گرفت و ضرورت اصلاحات سیاسی و اقتصادی فوری در سوریه را درنیافت. خطای راهبردی اسد نیز این بود که دیر فهمید که راه حذف نشدن حکومت خود و نابودی جبهه مقاومت علیه رژیم صهیونیستی نگاه به درون و بازگشت به مردم است نه نگاه به بیرون و اتکا به تضاد منافع قدرتهای بزرگ یا متحان خارجی. اسد باید میفهمید که دوران استکبارستیزی و اسرائیلستیزی استبدادی به پایان رسیده است.
برای درک بهتر ماهیت رژیم بعث سوریه، توجه شما را به مصاحبه سفیر اسبق ایران در سوریه و مشاور بینالملل رئیس سابق مجلس در این زمینه با نشریه رمز عبور (سال ۱۳۹۳) جلب میکنم. آقای شیخالاسلام در پاسخ به پرسش خبرنگار درباره ابعاد بحران در سوریه میگوید: «اجازه بدهید راستش را بگویم! … اسد اصلا پلیس نداشت. هر چه بود ارتش بود و با کسی اگر مشکلی پیدا میکرد با مسلسل به روی آن جماعت رگبار میبستند.» وی همچنین در جواب به این سوال که “درسته که میگویند سوریه اصلا تجهیزات ضد شورش و حتی یک باتوم هم نداشت و هر چه بود سلاح جنگی بود؟” گفت: «بله نداشتند اما الان دارند. یه مزیتی که ایران دارد این است که تمام فرماندهان ارشد نظامی و امنیتیاش ماجرای سوریه را میفهمند… و میدانند مشکل بشار چیست. تا ۴ نفر جمع میشدند بهجای برخورد پلیس، ارتش رگبارمسلسل میبست روی اینها. مذاکره با معارضین کجا بود اصلا؟! فقط میخواست با زور حل کند.» جمهوری اسلامی حفظ چنین حکومتی را با پرداخت هزینههای زیاد پیروزی خود میخواند و بقای اسد را از افتخارات خود میشمارد. غافل از آنکه امروز اکثریت ایرانیان و نیز افکار عمومی ملل جهان نمیپذیرند که خون جوانان و سرمایه کشورشان هزینه دفاع از یک رژیم مستبد و فاسد شود چون آن رژیم مخالف اسرائیل است. به سخن روشن با اینکه مقاومت برابر توسعهطلبی صهیونیستها موجه و انسانی است، اما چنین راهبرد درستی نمیتواند و نباید در خدمت توجیه فساد و استبداد و تمامیتخواهی رژیم مخالف درآید.
۳. علت واقعی اعزام نظامیان
تحلیل حاکمیت از بهار عربی دلیل واقعی حضور بیسابقه ایران در سوریه پس از شروع اجتماعات اعتراضی در آن کشور بود. به باور مقامات عالی بهار عربی ماهیتی امریکایی داشت و هدف نهایی آن سرنگونی جمهوری اسلامی و نابودی محور مقاومت بود. واشنگتن از حلقههای ضعیف مانند بنعلی و مبارک آغاز کرده و سوریه آخرین سنگری بود که اگر حکومتش ساقط میشد، نوبت به راهاندازی حرکتهای اعتراضی به ظاهر مردمی اما در باطن امریکایی در ایران میرسید تا جمهوری اسلامی را از پادرآورد. بنابراین تحلیل نتیجه گرفتند اسد را باید به هر قیمت حفظ کرد تا هم حزبالله لبنان ضربه اساسی نخورد و محور مقاومت به محاق نرود و هم آتش بهار عربی به ایران سرایت نکند.
مشکل حاکمیت این بود که نمیتوانست منویات واقعی خود را بهطور کامل با افکار عمومی در میان گذارد. مهمترین دلیلش این بود و هست که راه جلوگیری از تضعیف مقاومت و ریختن مردم ناراضی به خیابانها، حفظ اسد به هر قیمت نیست؛ انجام اصلاحات اساسی و فوری است تا اعتماد و رضایت و مشارکت شهروندان جلب شود و کشور و منطقه بیمه گردد.
جمهوری اسلامی سرنا را از سر گشاد آن نواخت و طبعا نتیجه نگرفت. البته تاکنون توانسته است بشار اسد را با صرف هزینههای سنگین نگه دارد، اما هر لحظه نگران سرازیرشدن ایرانیان ناراضی به خیابانهاست(بهویژه پس از خروج امریکا از برجام) و تا اصلاحات ساختاری به نفع مردم صورت نگیرد، اوضاع همچنان نگرانکننده باقی خواهد ماند.
۴. پیامدهای مخرب راهبرد غلط
در نقد سهگانه ادعایی حاکمیت در توجیه حضور نظامی ایران در سوریه باید گفت، اگر انگیزه جمهوری اسلامی دفاع از جبهه و محور مقاومت بود، چرا قبلا بهیاری قذافی برنخاست؟ برعکس، از سقوط وی استقبال کرد و آن را انقلاب مردمی خواند که از حمایت پنهان ایران بهرهمند بود! مگر لیبی در دوران جنگ تحمیلی کمتر از سوریه به ایران کمک کرده بود؟ و مگر نفوذ تکفیریها در لیبی کمتر از سوریه بود؟
در نقد دلیل دوم نیز باید بگویم جمهوری اسلامی […] متاسفانه در همان مسیری قرار گرفت که قبلا خود آن را تهمت میخواند؛ “تلاش برای تشکیل هلال شیعی”. این خطا درست مانند اشتباهی است که حاکمیت در تبدیل جمهوری اسلامی به حکومت روحانیت مرتکب شد و به تهمت مخالفان در ابتدای پیروزی انقلاب که جمهوری اسلامی را حکومت آخوندی میخواندند، جامه واقعیت پوشاند.
مشکل از آنجا شروع شد که شعار دفاع از حرم، به دولتهای مستبد و فاسد عرب فرصت داد با تحریک احساسات اهل سنت، بکوشند ایران و شیعیان را خطر اصلی دنیای عرب و حتی جهان اسلام جلوه دهند و با سواستفاده از روند اوضاع، بهشکلی بیسابقه به عادیسازی روابط با اسرائیل بپردازند؛ در انتقال پایتخت اسرائیل به بیتالمقدس ساکت و منفعل بمانند؛ در تثبیت بلندیهای جولان به سود اسرائیل گامی برندارند؛ علیه بمباران مکرر مراکز سوری توسط اسرائیل هیچ نگویند؛ و درعین حال برای خروج ترامپ از برجام کف بزنند و از واردآمدن فشارحداکثری به ایران و ایرانی بهوجد آیند.
از دیگر پیامدهای منفی اعزام نیروهای نظامی ایران به سوریه تطهیر راهبرد دولتهای جنگافروز و توسعهطلب بوده است که به نامهای انسانی، در امور داخلی کشورها مداخله میکنند و با تحمیل و گاه تحمل ضایعات مادی و انسانی بسیار، بر گستره و ژرفای مشکلات و بحرانها میافزایند و جنایتهای جدید مرتکب میشوند.
در منطقه نیز منطق آلسعود تقویت شد که مدعی است به دعوت دولت قانونی بحرین به آن کشور لشکر کشیده است. ادعای فوق عین سخن جمهوری اسلامی درباره سوریه است! بگذریم از اینکه ایران با حمایت نظامی از رژیم سوریه [قبح پشتبانی از رژیمهای غیر مردمی] و یا تامین امنیت خود ریخت و به استانداردهای دوگانه امریکا در سیاست خارجی آن کشور مشروعیت بخشید.
نظام به حزبالله لبنان نیز جفاکرد که آن را برخلاف شعار خود (حفظ سلاح برای مقاومت برابر صهیونیستها)، وارد درگیریهای داخلی سوریه کرد و به ارتجاع عرب فرصت داد قهرمانان نبرد با اسرائیل را نزد مسلمانان جهان، فرقهگراهایی معرفی کنند که برای حفظ یک دیکتاتور، به کشتار زنان و کودکان بیپناه سوری پرداختند.
یکی دیگر از هزینههای سهمگین حضور نظامی کشورمان در سوریه، کاهش قدرت نرم و نفوذ معنوی ایران در خود سوریه، بین مسلمانان و در اذهان بخشی از عدالتخواهان جهان بوده است. حال و هوا و موضع سوریهای منتقد اسد و حزب بعث نسبت به حضور نظامی ایران در آن کشور مانند همه مردمی است که از رژیم خود متنفرند و با حمایت قاطع نیروهای نظامی خارجی از آن حکومت مواجه میشوند. اعتبار و نفوذ معنوی ایران در نسل کنونی و بعدی سوریه با این نوع مداخله بهشدت لطمه خورده است، با اینکه پیش از آن ایران و ایرانیان محبوبیت قابل توجهی در سوریه داشتند. موقعیت و محبوبیت ایران نزد بسیاری از مسلمانان جهان بهویژه در شمال آفریقا، آسیای غربی و جنوب شرقی آسیا هم با این سوء مداخله آسیب جدی دیده است.
۵. علت اصلی ویرانی سوریه
نتیجه راهبرد بقای اسد به هر قیمت آن شد که اسد ماند، اما سوریه ویران شد. علت اصلی ویرانی آن بود که رهبری سوریه بهموقع تن به اصلاحات نداد، راه بر گفتگوی ملی و مشارکت منتقدان و مخالفان در قدرت نگشود و جواب اعتراضات مسالمتآمیز مردم را با گلوله داد. سوریه ویران شد چون حزب بعث از در صلح و گفتگو با مخالفان مستقل و خشونتپرهیز خود وارد نشد تا آنجا که امکان ظهور قدرتمند داعش و دیگر گروههای تکفیری و تروریست فراهم و راه برای دخالت دولتهای توسعهطلب گشوده شد و جنگ داخلی و نیابتی سوریه را ویران کرد. کار بهجایی رسیده که اکنون اسرائیل هر زمان که اراده کند، با آسودگی خیال از ندیدن پاسخی درخور، سوریه را بمباران میکند و همزمان با کشورهای عربی یکی پس از دیگری رابطه سیاسی برقرار میکند.
میدانم که مخالفان بشار اسد نیز با دستبردن به اسلحه و متوسلشدن به دولتهای بیگانه اشتباه جبرانناپذیری مرتکب شدند. ولی مسئله این است که اگر اسد در همان ابتدای شکلگیری اجتماعات مسالمتآمیز مردم، صدای معترضان را میشنید و تن به اصلاح قانون اساسی و برپایی انتخابات آزاد به منظور تشکیل دولت ملی میداد، کشور، مردم و حتی هیئت حاکمه سوریه گرفتار چنین وضع فاجعهباری نمیشدند، که در آن همه سوریها، موافق یا مخالف حکومت، زیان ببینند.
۶. چرا اسد به اصلاحات نپرداخت؟
جمهوری اسلامی تمام این هزینهها را درحالی پرداخت که در جریان تهاجم نظامی امریکا و متحدانش به افغانستان و عراق، در دوران اصلاحات، به آن دو کشور نیرو اعزام نکرد و طبعا یک شهید هم نداد، ولی به دستاوردهای مهمی بهشمول حذف طالبان در شرق و سقوط صدام در غرب ایران دست یافت، حال آنکه در سوریه باوجود دادن بیشترین شهید و سرمایهگذاری زیاد، هم اکنون فشار طاقتفرسایی را متحمل میشود تا نیروهای نظامیاش را از آن کشور خارج کند. قراردادهای اقتصادی در سوریه نیز در درجه نخست به روسیه و ترکیه و چین و … خواهد رسید.
پاسخ روشن من به این پرسش که “اگر به سوریه نباید میرفتیم، چه کار باید میکردیم، که سوریه گرفتار جنگهای خونین نمیشد و همه ضرر نمیکردند؟” انجام فوری اصلاحات سیاسی و اقتصادی است. متاسفانه حزب بعث سوریه به آن تن نداد و جمهوری اسلامی نیز بهجای مجاب کردن اسد به انجام اصلاحات، نیروی نظامی به سوریه اعزام کرد. دلیل این خطای بزرگ این است که حاکمیت خطر اصلی را برای خود اصلاحات میدانست؛ “تهدید داخلی(اصلاحات) خطرناکتر از تهدید خارجی(جنگ و تحریم) است.” حال آنکه نتیجه اصلاحاتهراسی چیزی نیست جز دیگرستیزی، برادرکشی و جنگ داخلی.
این واقعیت را نیز نفی نمیکنم که اگر اقتدارگراها نگران آغاز اعتراضات مردمی مانند بهار عربی پس از سوریه در ایران نبودند، و دغدغه حفظ موقعیت حزب الله لبنان را نداشتند، احتمالا مانند لیبی، راهبرد “بقای اسد به هر قیمت” را برنمیگزیدند و اعتراضات در همه کشورهای عربی را، به استثنای سوریه، مردمی و اسلامی نمیخواندند، و اینکه فقط اجتماعات اعتراضی در سوریه توطئهای امریکایی و اسراییلی است.
۷. خاتمی؛ افغانستان و عراق
خطای راهبردی فوق در حالی رخ داد که خاتمی در دوره اصلاحات یک الگوی موفق در تامین امنیت و مصالح ملی ارائه کرده بود؛ هم در سیاست خارجی و هم در سیاست داخلی. از گفتگوی تمدنها و ضرورت تشکیل ائتلاف برای صلح در سطح جهان تا دفاع از حقوق و آزادیهای مدنی و سیاسی شهروندان و تشکیل ۳۲هزار شورای شهر وروستا توسط منتخبان مردم. از بهار مطبوعات و تقویت احزاب و NGOها تا ضرورت تکریم منتقدان و طرح شعار “زنده باد مخالف من” بهجای شعار “مخالف هاشمی مخالف رهبر است/مخالف رهبری دشمن پیغمبر است”.
روند مثبت اقتصاد کشور در دوره اصلاحات، نتیجه همدلی عمومی و حتی جهانی با خاتمی از یک طرف و تنشزدایی و دعوت به گفتگو توسط او در داخل و خارج از طرف دیگر بود. با چنین جایگاه و پشتوانهی ملی و جهانی، جمهوری اسلامی نیاز به اعزام نیروی نظامی به افغانستان و عراق نداشت، زیرا نه از اعتراضات خیابانی نگرانی داشت و نه ایران در کانون حملات امریکا قرارداشت. در آن دوره اعزام نیروی نظامی و کاهش اعتبار ایران و شیعیان نزد اکثریت مسلمانان جهان “عمق استراتژیک” خوانده نمیشد، با اینکه در آن زمان هم کسانی خواهان مشارکت جمهوری اسلامی در جنگ علیه طالبان و بعد صدام بودند.
روشن است که ایران مثل هر کشوری حق دارد از طرق اخلاقا مشروع و سازگار با حقوق بشر و قوانین بینالمللی (از جمله گردشگری متقابل، دیپلماسی فرهنگی و اقتصادی توانا) نفوذ معنوی و سیاسیاش را در دنیا افزایش دهد و عمق استراتژیکِ فرهنگی و دیپلماتیکاش را بیشتر کند و بهویژه در کشورهایی که نزدیکی و اشتراکات فرهنگی و مذهبی و تاریخی و جغرافیایی بیشتری با ایران و مردمش داشتهاند، نفوذ مشروع بیشتری در جهت منافع ایرانیان و خیر جهانیان کسب کند. اما مداخلهٔ نظامی ایران در سوریه برای حفظ بشار اسد به هر قیمت، در مجموع نه خادم منافع ملی بود و نه سازگار با خیر عمومی در منطقه و جهان.
بنابراین وقتی میگویم ایران نباید برای حفظ اسد به هر قیمت، نیروی نظامی به سوریه اعزام میکرد، از موضع یک منتقد بیتوجه به واقعیات جهانی و الزامات امنیت ملی سخن نمیگویم. بلکه با اتکا به یک تجربه موفق و در دسترس بهنام دوره اصلاحات حرف میزنم. در زمان خاتمی جمهوری اسلامی در حال الگوشدن برای مسلمانان بود، زیرا دستیابی به دموکراسی و حقوق بشر و صلح را همراه با توسعه اقتصادی و علمی و فنی در جوامع مسلمان ممکن کرده بود. چنین ترکیبی راهبرد کمهزینه و موثر مبارزه با تروریسم است که خاتمی در پی تحققش بود و به آن سو حرکت میکرد: سازگاری اسلام با دموکراسی و جامعه مدنی و حقوق بشر و نیز گفتگوی فرهنگها و تمدنها و تشکیل ائتلاف برای صلح.
در دوره هشت ساله اصلاحات ثابت شد راه تامین امنیت پایدار ایران، اصلاحات سیاسی و اقتصادی و توسعه دموکراتیک و عادلانه است. مگر پنج خطر زیر امنیت جمهوری اسلامی را تهدید نمیکند؟ یک، حمله نظامی خارجی؛ دو، شورش و اعتراضات داخلی؛ سه، جداییطلبی قومی؛ چهار، ترور و خرابکاری؛ و پنج، تضعیف توان دفاعی و بنیه نظامی میهن. خاتمی در عمل نشان داد اصلاحات موثرترین و کمهزینهترین روش مصونکردن ایران از هر پنج خطر مزبور است. در دوره وی جنگ و تحریم جهانی علیه کشورمان منتفی بود. همبستگی ملی وضعیت مساعدی یافته بود، اگر آن را عالی نخوانیم و در هر حال گرایشهای جداییطلب محلی از اعراب نداشتند. ثبات و رشد اقتصادی و مهار گرانی و تورم، و چشم انداز روشن از آینده، جایی برای نگرانی از اعتراضات خیابانی مردم باقی نمیگذاشت. همکاری گسترده و همهجانبه با دولتهای دیگر اجازه ماجراجویی به گروههای تروریستی نمیداد. صنایع دفاعی و نظامی میهن نیز از گشایش اقتصادی دوران اصلاحات حداکثر بهره را بردند و به تقویت و ارتقای کمی و کیفی خود پرداختند. در دوره اصلاحات در مجموع هم نظام امنیت داشت و هم مردم. مجمع عمومی سازمان ملل هم به اتفاق آرا آغاز هزاره سوم میلادی را، به پیشنهاد خاتمی، سال گفتگوی تمدنها نامید. پس از منظر بینالمللی نیز اعتبار ایران و ایرانیان به حد بالایی رسیده و امریکا در مواجهه با ایران با دشواری زیادی روبهرو شده بود.
۸. اصلاحات علیه تکفیریگری
اگر دستاوردهای عصر اصلاحات استمرار مییافت، ایران و منطقه چهره دیگری مییافتند و رشد جهشوار داعش احتمالا منتفی میشد. حتما به یاد دارید سردار سلیمانی در نامه تبریک خود به رهبری نوشت: “حرکت خبیثانهی تحت نام «حکومت اسلامی عراق و شام» در همان ماههای اولیه موفق شد با اغفال دهها هزار جوان مسلمان، دو کشور بسیار اثرگذار و سرنوشتساز عالم اسلامی، عراق و سوریه را دچار بحران بسیار خطرناکی کند”. پرسش این است که مگر وضعیت منطقه چگونه بود که داعش به محض اعلام وجود، موفق به اغفال “دهها هزار جوان مسلمان” شد؟ و مگر پیشگیری واقعی جز مورد توجه قراردادن نسل جوان، مطالبات آنها و ارائه الگوی بدیل به آنان است؟
به باور من آنچه خاتمی و اصلاحات انجام دادند، یا درصدد تحققش بودند، اگر ادامه مییافت و جمهوری اسلامی همچنان پرچمدار سازگاری اسلام با دموکراسی و توسعه میماند، و پرچم گفتگوهای ملی و جهانی را زمین نمیگذاشت، داعش و امثال داعش حتی اگر شکل میگرفتند، کمتر زمینهای برای عضوگیری سریع و وسیع مییافتند. چراکه خاتمی و عصر اصلاحات آلترناتیو جذابی مقابل طالبانیگری و داعشگرایی عرضه کرده بود: امکان نیل به توسعه و رفاه و آزادی در عین حفظ امنیت ملی و هویت اسلامی. فقط این الگو پادزهر تروریسم داعشی بود، هست و خواهد وبود، اگر حسادتها و رقابتهای حقیر و تنگنظرانه، فرصت احیا و اجرای آن را بدهد.
در قوت و حقانیت اصلاحات همین بس که احمدینژاد که بسیار کوشید ایده گفتگوی تمدنها را به محاق برد و بهجای آن دروغبودن هولوکاست را ثابت کند، امروز به اشتباه بزرگ خود پیبرده و به گفتمان خاتمی بازگشته است. او دیگر رسالت خود را نفی هولوکاست و انکار یهودکشی هیتلر و نازیها نمیبیند و به ضرورت دعوت به صلح و دوستی و گفت و گو برای نجات انسانها رسیده است. اگرچه کمترین اشارهای به خسارات راهبرد اشتباه خود به کشور نمیکند و توضیح نمیدهد که چرا ایران “پرچمدار گفتگوی تمدنها” را به ایران “تهدیدکننده صلح جهانی” کشاند و راه بر تحمیل تحریمهای غیرضرور ولی کمرشکن نفتی و بانکی بر کشورمان گشود.
به نظر من اگر اصلاحات خاتمی ادامه مییافت و دولت بعدی به امریکا بهانه و فرصت نمیداد که پرونده هستهای کشورمان را به شورای امنیت سازمان ملل ببرد و گروگان اراده و خواست خود کند، ایران با تحریم جهانی روبهرو نمیشد و اوضاع اقتصادی کشور در سال ۹۰ و ۹۱ و نیز ۹۸ و ۹۹ به هم نمیریخت. حاکمیت نیز نگران سرازیرشدن مردم معترض به خیابانها نمیشد و اسرائیل احساس پیروزی نمیکرد.
الگوی اصلاحات در منطقه میتوانست امثال اسد را نجات دهد، البته به شرط آنکه با پذیرش و آغاز اصلاحات سیاسی و اقتصادی، به تمامیتخواهی و فساد و انسداد پایان میدادند. در آن صورت تروریستها مجال عرضاندام پیدا نمیکردند و نمیتوانستند با جذب سریع دهها هزارجوان ناامید، برای خود و دیگر مردم منطقه مشکلات و ضایعات زیاد بهوجود آوردند.
9. اصلاحات پادزهر داعشیگری
در عصر ارتباطات و جهانیشدن، که در عین حال نابرابری و تحقیر و تبعیض در آن بیداد میکند، نه اسلام سنتی قادر به رقابت موثر و موفق با اسلام تکفیری است و نه لائیسیته و حتی سکولاریزم میتواند اسلام داعشی را منزوی کند. تنها اسلام سازگار با دموکراسی و حقوق بشر یا اسلام عقلانی و رحمانی، قدرت آن را دارد که از جاذبه اسلام خوارجی بکاهد و آن را به گوشه رینگ برد.
چنانچه مردم منطقه یک الگو و افق تازه در کشور و حکومتی ببینند که از موضع دموکراتیک و حقوق بشری مقابل برتریطلبی غرب و شرق و تجاوزگری صهیونیستی میایستد، یعنی پیامآور توسعه و عدالت و آزادی در داخل و صلح و گفتگو و تعامل در جهان است، جوانانشان فوج فوج جذب داعش نمیشوند. پیشگیری واقعی یعنی ارائه چنین الگویی به جوانان.
خاتمی برای مردم و جوانان سرزمین خود چنین الگویی ارائه کرد که اگر به مانع برنمیخورد و ادامه مییافت، منطقه امروز چهره دیگری داشت. باوجود یک الگوی موفق اسلامی و درعین حال دموکراتیک و طرفدار حقوق شهروندی، احتمال اینکه بهار عربی به خزان خونین در مصر و لیبی و سوریه و یمن ختم شود، به شدت کاهش مییافت.
در حقیقت این فقط مردم بحرین نبودند که شعار میدادند؛ “مطلبنا دموکراسی” و دائم تاکید میکردند؛ “سلمیه سلمیه”! مردم معترض تا آنجا که من میدانم، تقریبا در تمام کشورها بر مسالمتآمیز و دموکراتیک بودن شیوه و اهداف مبارزاتی خود تاکید میورزیدند.
اگر جمهوری اسلامی با ادامه الگوی اصلاحی، میان اسلام و دموکراسی و توسعه پیوند وثیقی برقرار میکرد و افق تازهای فراروی مردم منطقه میگشود، معترضان مصری و سوری، یمنی، بحرینی و … در شرایط مناسبتری برای پیگیری مطالبات خود قرار میگرفتند و دور از انتظار نبود که فرقهگرایی، خشونتستایی و توسل به بیگانه حرف اول را در دمشق و صنعا نزند.
مگر امروز ایران و ترکیه و روسیه (در قالب فرایند مذاکرات آستانه) به همان نقطه نرسیدهاند که ما از ابتدا میگفتیم؟ راه ساختن سوریه و جلوگیری از تکرار منازعات مصیبتزا، تاکید بر وفاق ملی حول انتخابات آزاد و تدوین یک قانون اساسی جدید با مشارکت همه جریانها و گرایشهاست. خب اگر این تدبیر در همان آغاز اعتراضات مردمی اتخاذ میشد، باوجود اهداف و طرحهای ویرانگر امریکا و متحدانش، به احتمال زیاد شاهد نابودی زیرساختهای سوریه و کشته و مجروحشدن صدهاهزار انسان و آوارگی میلیونها نفر نمیبودیم.
10. حاکمیت متهم ردیف اول
با هر تحلیلی از بهار عربی، چه آن را پروژهای امریکایی با اهداف خائنانه ارزیابی کنیم، و چه بیداری اسلامی بدانیم که به انحراف رفت، و چه اعتراضات خودجوش مردم ناراضی و معترض به فساد و تحقیر و سرکوب ببینیم، که ناکام ماند، روش موفق کاهش نارضایتی، مهار اعتراضات و افزایش کارآمدی نظام سیاسی، «نظامیگری» بیشتر نیست، «اصلاحات» بیشتر است.
در عصر ارتباطات و دنیای جهانیشدن سرکوب بسیار پرهزینه و کمتاثیر شده است و در ایران فعلی راهبردی شکستخورده است.
من در مجموع فردی خوشبین هستم و این خصلت، بهویژه در مواجهه با موانع و مشکلات، همواره به من یاری رسانده و روحیهام را تقویت کرده است. باوجوداین نمیتوانم به هموطنانم هشدار ندهم که ایران در معرض انواع مخاطرات مهلک قرارگرفته است. از عراقیزاسیون تا سوریزاسیون و حتی زیمبابویزاسیون. تنها با هوشیاری همگانی، و مواجهه ملی با مسائل در بالا و پایین و نیز در پوزیسیون و اپوزیسیون، میتوان بهسلامت از این گرداب خارج شد.در این مهلکه علاوه بر ایرانیان، موافق یا مخالف حکومت، بیگانگان بسیار فعالند و خوابهای شومی برای ایران، و نه فقط برای نظام سیاسی آن دیدهاند.
بنابراین نه حاکمیت حق دارد فکر کند که میتواند با تکیه بر نظامیها و حمایت ۱۵ درصد جامعه از این بحران عبور کند و اراده و خواست ۸۵ درصد مردم را نادیده بگیرد. و نه مخالفان حق دارند در نقد یا نفی جمهوری اسلامی به هر روشی چنگ زنند، و غیرمسوولانه مردم را به کاربرد خشونت فراخوانند و یا پای خارجی را به تحولات داخلی بازکنند، بدان تصور که میتوانند از تور امریکا ماهی مقصود خود را صید کنند.
من منکر ضرورت تقویت بنیه دفاعی و نظامی کشورمان نیستم، هرچند حاکمیت نظامیان را برای اداره ایران کنونی بههیچوجه جوابگو نمیدانم. از سوی دیگر ضرورت مبارزه با انسداد و فساد و بگیر و ببند را نفی نمیکنم، اما “مخالفت به هر قیمت” را نیز آزمونی پرهزینه و شکستخورده میبینم. راه نجات ایران از نظر من، توافق همه مخالفان و موافقان بر اصول و قواعد مشترکی است که متناسب با وضعیت منطقه و میهن ما باشد و امنیت عمومی و ملی را به خطر نیاندازد.
براین اساس اگر روزی خدایناکرده ایران سوریه شود، مسئولیت آن در درجه نخست با حاکمیت است. برای اینکه ایران سوریه نشود، جمهوری اسلامی باید هرچه سریعتر اصلاحات سیاسی و اقتصادی را شروع و به همه مردم و نه اقلیت خاصی اعتماد کند، پیش از آنکه دیر شود. بر این اساس لازم است راهبرد حاکمکردن نمایندگان تنها ۱۵درصد مردم بر همه ارکان حکومت کنار برود؛ بهرسمیت شناختن منتقدان و معترضان جای ساکت و سرکوبکردن آنها را بگیرد؛ گفتگوی ملی با حضور صاحبان عقاید و سلایق مختلف شروع شود؛ حقوق شهروندی آحاد ایرانیان، با هر گرایشی تامین شود تا راه بر فعالیت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی همه هموطنان بگشاید و مشارکت همه نیروها و گرایشها را در انتخابات آزاد و غیراستصوابی جلب کند؛ و سرانجام با دیپلماسی توسعهگرا و تعاملی به سمت لغو تحریمها پیش رود، تا از بروز وقایع و روندهای خطرناک و پیشبینیناپذیر جلوگیری کند.
وفاداران به استقلال و یکپارچگی ایران که به حاکمیت قانون معتقد و با استفاده از خشونت و دریوزگی از بیگانه مخالفند، بسیار بیشتر از یک اقلیت ۱۵ درصدی هستند. بازکردن راه خدمتگزاری اینان کشور را از سرمایه و توان چند برابر برخوردار میکند.
حاکمیت اگر ایران مستقل، یکپارچه، امن و آباد میخواهد، لازم است به اجرای کامل قانون اساسی همت گمارد و امکان استفاده کشور را از تجربه، تخصص، دانش، سرمایه و استعداد همه شهروندان خود فراهم آورد. تحقق چنین هدفی راهی جز اصلاحات همهجانبه و فوری ندارد. اگر ایران برای همه ایرانیان شود، ایران هرگز سوریه و عرق، یا زیمبابوه و ونزوئلا نخواهد شد».
انتهای پیام
باسلام و وقت بخیر ، درود بر قهرمان ملی مصطفی تاج زاده که بصورت شفاف و تحلیل درست و منطقی و عاقلانه نظرات خود را در مخالفت با حضور نظامی ایران در سوریه اعلام و ابراز داشتند . اینجانب یقین دارم بیش از ۸۵درصد از هموطنانی که دل در گرو ایران دارند با تحلیل آقای تاج زاده موافقت دارند . مستدام باشید