عاشورا عرصهای برای انتقامخواهی نیست
دینآنلاین نوشت: عبدالکریم سروش از مواضع مختلفی بحث از عاشورا را پیش کشیده و به آن توجه داده است. رویکرد سروش غالباً از منظری عقلانی و انتقادی است و میکوشد تا پیرایهها و زوائدی که حول این موضوع شکل گرفته است را نشان دهد. سروش با تعبیر «قیام امام حسین» موافقتی ندارد و معتقد است که اینگونه تعابیر، برساختههای زمانه ماست. به تعبیر سروش «یکی از دلایلی که باعث شد امام حسین (ع) حرکتش را آغاز کند عبارت بود از فضای رعب آور امنیتی، سازش ناپذیری با یزید و جستجو به دنبال جای امن». بر همین مبنا وی مدعی است که «هیچ سند معتبری وجود ندارد که هدف امام حسین (ع) قیام و انقلاب بوده است. این واژهها ترمینولوژی زمانه ما هستند و ابداً ارتباطی با انگیزه امام حسین (ع) ندارند». [۱]
سروش فارغ از تحلیل تاریخی واقعه عاشورا، به کارکردها و درسآموزیهای آن اشاره میکند. وی نحوه مواجهه امروز با این واقعه را مورد تحلیل قرار داده و خواستار برخی اصلاحات در آن است.
هویتسازی
یکی از ایدههایی که عبدالکریم سروش به آن توجه داشته، هویتسازی دینی است. وی در بسیاری از مواضع خود و مواجهه با برخی تعالیم دینی، آن را در چارچوب هویت دینی تحلیل میکند. او معتقد است که بعضی از دستورات دینی بهگونهای بیان شده تا مسلمانان یک هویت مستقلی را تجربه کنند و بهواسطه آن به یک اشتراک و وحدتی دست یابند. به عنوان نمونه، نماز جمعه علاوه بر اینکه میتواند جنبهای از حقیقت را داشته باشد، میتواند سویههای هویتی مناسبی را نیز برای مسلمانان ایجاد کند. وی بر همین اساس، واقعه عاشورا را نیز دارای جنبههای هویتبخش برای شیعیان میبیند. به تعبیر وی «واقعه عاشورا بزرگ شده است چراکه شیعیان حاجت داشتند از این واقعه یک اسطوره بسازند و با پیوند زدن خود به این اسطوره هم هویت کسب نمایند، هم ابراز مظلومیت کنند و هم از مخالفان خود هویت ستانی کنند».[۲]
سروش معتقد است واکنشی که شیعیان در برابر حوادث تاریخی نشان دادهاند، حکایت میکند که آنان در پی کسب هویت بودهاند و میخواستهاند با وصل کردن خودشان به این حوادث فجیع تاریخی، هم کسب هویت کنند و هم به دیگر طائفه های اسلامی، اهل سنت و جماعت توضیح دهند که چه ستمهایی بر این طایفه محدود و تحت تضییقات گوناگون رفته و میرود.
درسهای عاشورا
سروش معتقد است که آنچه در ماجرای عاشورا میباید برجسته شود، درسهای آن است. اگر این درسآموزیها مورد توجه قرار گیرد، میتواند این واقعه نیز همیشه مورد توجه نیز واقع شود. وی در همین خصوص علاوه بر اینکه درسهایی چون شجاعت را در این واقعه برجسته میبیند، اما به چند مورد مشخص نیز اشاره میکند:
۱-او به عنوان یکی از این درسهای عاشورا عنوان میکند که تاریخ به هیچکس ضمانت نمیدهد که وقتی شما حرکتی را راه بیندازید، تا آخر پاک و تمییز باقی خواهد ماند. خیلی از اتفاقات در تاریخ میافتد که خوشبینی و خوشخیالی را از ما میگیرد و این تصور را باطل میسازد که اگر محکمکاری کنیم دیگر همهچیز الیالابد بر وفق مراد خواهد بود. درحالیکه اینگونه نیست. شاهدیم در جامعهای که پیامبر (ص) ساخته بود کسانی به نام خلافت نبوی، به نام حکومت اسلامی، به نام جانشینی پیامبر بر مسند نشستند که سر فرزندان پیامبر را بریدند و آب از آب هم تکان نخورد. سلسله بنی امیه پس از یزید دههها ادامه یافت تا سرانجام بنیعباس آنها را ساقط کردند. بنابراین در تاریخ هیچ تضمینی وجود ندارد و هرلحظه باید مراقب بود. کجرویها و انحرافات از جاهای کوچک شروع میشود. در کربلا در خود جامعهای که پیامبر ساخته بود این فاجعه بزرگ به وقوع پیوست و آثار آن تا به امروز باقی است و تاکنون علاج نشده است.
۲-نکته دیگری که سروش در بیان درسآموزی عاشورا بیان میکند این است که تا کجا میارزد آدمی جانش را حفظ کند؟ این را میتوان در واقعه عاشورا ردیابی کرد. چه چیزی ارزش آن دارد که آدمی جانش را برای آن بدهد؟ سروش اینگونه عنوان میکند که وقتی این جان به خطر افتاد آیا باید همهچیز را فراموش کرد یا اینکه چیزهایی وجود دارد که آدمی میتواند جان خود را برای آنها فدا کند؟ سروش در مقام پاسخ میگوید که «شرافت» آن چیز باارزشی است که میتوان برای حفظ آن جان داد. و این جانسپاری نه کار عاقلان، بلکه مرام عاشقان است. به تعبیر او جایی لازم است عاشقان بیایند و برای حفظ ارزشها کاری کنند. اینجاست که عاشقی به وجود میآید. اول باید عقل دوراندیش را به میدان آورد و به حکمش عمل کرد. اما وقتی نوبت عاشقی است دیگر موقع جانفشانی و گذشت است و در اینجا راه عاقلان و عاشقان از هم جدا میشود.[۳]
۳-سروش همچنین فراگیر شدن ظلم را ازجمله مواردی میداند که میارزد انسان جانش را بدهد و مانع آن شود. به تعبیر وی: وقتیکه ظلم شکل اجتماعی پیدا میکند، وقتیکه کسی در مواجهه با یک بیعدالتی ساختاری و بنیانی قرار میگیرد، وقتیکه با سنت شدن ظلمی مواجه میشود و آن ظلم میرود که شیوه و رویّه همگانی شود، در اینجاست که شورش، جواز بل وجوب مییابد. این شوریدن، هم عنصری عقلانی دارد هم عنصری عاشقانه. در آن هم سیاست درج است هم شهادت، هم عاشقی و هم عاقلی.[۴]
توجه به نگاه مولوی در واقعه عاشورا
سروش در ایدهها و تعابیر خود متأثر از جلالالدین مولوی است. وی در مواجهه با واقعه کربلا نیز سخن مولوی را میپسندد و آن را برجسته میکند. مولوی انسان عاشقی بود و وقتی به حادثه کربلا نگاه میکرد هم یک حادثه عاشقانه زیبای دلربای ایثارگرانه را میبیند که مست آن میشود. مولوی به جای اینکه دست قساوت ستمگران را ببیند و مالامال از نفرت بشود، روح عاشق ایثارگر پرگذشت امام حسین (ع) را میبیند و مالامال از محبت و سرشار از بهجت میشود. سروش با این بیان، نگاه عاشقانه مولوی به واقعه عاشورا را میپسندد و عنوان میکند که: حقیقتاً مولوی به واقعه عاشورا و کربلا و امام حسین (ع) به چشم یک پاکبازی مطلق که مجسمه زیبایی مطلق بود نگاه میکرد.
سروش عنوان میکند که: من خوب میتوانم مجسم کنم که وقتی مولوی به حرکت امام حسین (ع) نظر میکرد و به آن ایثار و فداکاری و گذشت عظیم و تاریخی بینظیر و بیسابقه ا، نمونه بزرگی از عاشقی را میدید که شاید کار خود او مصداق و نمونه بسیار کوچکتری از آن بود. این عاشق کوچک وقتی که خود را در مقابل آن عاشق بزرگ میدید البته سر خضوع و تسلیم فرومیآورد.[۵]
تعمیمهای ناروا از واقعه عاشورا
یکی از انتقادهای سروش به مروجان فرهنگ عاشورا این است که بر اساس معیار حق و باطلی که در واقعه کربلا رخ داد، این معیار را به تمام زمانها تعمیم میدهند و نتایج نامبارکی از آن میگیرند. برخی با استناد به تعبیر: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، در زندگی امروز، یکی را بهمانند شمر میدانند و دیگری را در جایگاه حقِ امام حسین قرار میدهند. درحالیکه این تعمیم در بسیار از مواقع میتواند رهزن باشد. سروش در همین خصوص تحذیر میدهد که زندگی همیشه صفر و صد و یا سیاهوسفید نیست که بگوییم هرروز یک امام حسین و شمر داریم. بسیاری از انسانها نه شمر هستند و نه امام حسین. در حقیقت دنیا را همین مردم پر کردهاند. اکثریت مردم نه شمرند و نه امام حسین. هرروز صحنه حق و باطل آنچنان گسترده نیست و تقابل اینهمه نمایان، غلیظ و پررنگ نیست. بلکه زندگی انسانها همیشه آمیختهای از تلخ و شیرین و از حق و باطل است و انسان باید با زیرکی آنها را از هم تفکیک دهد. سروش این تعمیم را ناروا دانسته و عنوان میکند همینکه کسی احساس کرد که خودش مانند امام حسین و طرف مقابلش شمر است، دعوا شروع میشود و این دعوا چیزی است که باید از آن پرهیز کرد. انسانها نه در جایگاه شمر هستند و نه امام حسین و آن صحنهها دیگر زیاد تکرار شدنی نیست.[۶]
امام حسین و عیسی مسیح
عبدالکریم سروش در بیان منزلت امام حسین (ع) میان مشی عیسوی و حسینی اختلافی را برجسته میبیند. وی میگوید که حضرت عیسی (ع) زمانی که به صلیب کشیده شد، از خدا شکایت کرد. گفت خدایا چرا فرزندت را تنها گذاشتی و خواستی که خون او بر صلیب جاری شود؟ گفته میشود که حضرت مسیح (ع) در آخرین لحظات زندگانی خود چنین احوالی داشته و با خدای خود نجوا میکرده و دچار تردیدهایی شده است که خدا او را تنها نهاده. به تعبیر سروش، این حالتِ رها شده دیدن خود، تلخترین واقعه برای فردی است که عمرش را بر سر ارتباط با خدا گذاشته است. گویی تمام سرمایهاش از میان رفته است. این در حالی است که در تعابیری در خصوص امام حسین (ع) داریم که ایشان در آخرین لحظات از زندگی با خدای خود نجوا میکند و میگوید آنچه تحمل این حادثه را برای من آسان کرده این است که خدا دارد میبیند. همین که او ببیند کافی است. این تمایز میان احوالات حضرت عیسی و امام حسین وجود داشته و نشان از منزلت امام (ع) دارد.
در نقد انتقامجویی
سروش با نقد رویکردی که بهواسطه واقعه کربلا درصدد انتقامجویی برآمده تذکار میدهد که واقعه عاشورا نباید به ما نفرت افکنی را یاد بدهد. گاهی واقعه عاشورا دستآویزی شده است برای مخالفت و گاه لعنِ افرادی که مخالف عقاید شیعی هستند. آنها انتظار روزی را میبرند که دستانشان باز شود و بتوانند انتقام بگیرند. بهواسطه این روحیه انتقام خواهی، شاهدیم که برخی اختلافات عقیدتی برجسته میشود. به تعبیر سروش «در روزگار حاضر شیعیان برای خودشان قوّتی پیدا کردهاند، نامی دارند، سابقهای دارند، تاریخی دارند، سنتی دارند، حتی حکومتی دارند و بههیچوجه نباید خود را در تقابل با دیگران تعریف کنند».[۷]
سروش معتقد است که ما امروز میباید از واقعه عاشورا، درس عشق و شجاعت بگیریم. به آن واقعه از موضعی فرا فقهی نظر کنیم. اینکه امروز درسِ انتقام گرفتن از آن واقعه بگیریم و خود را در موضع حق بپنداریم و دیگران را باطل بدانیم و خود را فرقه برگزیده خدا بنامیم، تحلیلهای نامقبولی است که باید از آن پرهیز داشت و جامعه را از آن آگاه کرد.
ارجاعات:
[۱] عبدالکریم سروش، سخنرانی تحت عنوان عاشورا، اسطوره، هویت؛ ۲۴ آذر مصادف با شب عاشورا در شهر راکویل ایالت مریلند؛ نقل از سایت بوی باران
[۲] همانجا
[۳] همانجا
[۴] عبدالکریم سروش، حسین بن علی و جلال الدین رومی؛ اینک منتشر در کتاب عاشورا در گذار به عصر سکولار، ص ۱۳۹
[۵] همان، صص ۱۴۳-۱۴۴
[۶] عبدالکریم سروش، نقل از سایت انصاف نیوز، ۲۵ مهر ۱۳۹۶
[۷] عبدالکریم سروش، عاشورا در گذار به عصر سکولار، ص ۱۳۶
انتهای پیام
تفاوت اصلی آقای سروش نسبت به دیگر متفکران شناخته شده در سطحی نگری ایشان است. آخرین کتابی که از ایشان خواندم قمار عاشقانه بود که سعی کرده بودند راجب عشق و مثنوی توضح دهند ولی متاسفانه حکایت های بسیار زیبا و غنی را در حد دلایل سطحی عقلی و گاها پوچ پایین آورده بودند. از قدیم می گویند اگر می خواهی بیشترین ضربه را به موضوعی بزنی باید از آن به بدترین شکل ممکن دفاع کنی. آقای سروش آگاهانه یا شایدم از روی ناآگاهی دقیقا همین کار را می کند.
در مورد انقلاب و قیام و تکیه روی این کلمات دانستن چند نکته ضروریست:
۱. انقلاب و قیام چیست؟ آیا می توان از کلمهی انقلاب تعریف واحد و یکسانی بین جوامع در ادوار تاریخی متفاوت ارایه کرد یا خیر؟ آیا انقلاب محدود به برهه زمانی خاصی است یا باید در بستر سیر تاریخی در موردش صحبت کرد؟ نشانهها و حدودش چیست؟ آیا رخدادی که در چند روز یا ماه اتفاق می افتد انقلاب است یا آنکه در طول هزاران سال تکرار می شود و یا تاثیربخشی دارد؟ و ده ها سوال دیگر در مورد این کلمات….
۲. چرا باید روی اتیکت هایی چون قیام یا انقلاب داستان سرایی ها شود و چه اهمیتی دارد؟ آیا روش هوشمندانه ای برای به حاشیه راندن اصل ماجراست یا اینکه تنها تراوشات مغزی افکار شبه فیلسوفی است!
۳. به تعبیر ایشان نباید حتما شمر یا حسین بود و زندگی خاکستری است و البته درست می گویند. ولی همین انسان های خاکستری در لحظات خاص و نادری از زندگی مانند جنگ ها یا سیاست تصمیم می گیرند. و همین تصمیم های در زمان و مکان خاص است که آن ها را سفید و سیاه می کند. و دنیا تقابل همیشگی بین این دو تصمیم است. و اگر همیشه خاکستری بودیم دنیا قطعا شکل دیگری داشت.
۴. ایشان به مولانا اقتدا می کنند ولی فراموش می کنند که مولانا گفته این جهان جنگ است کل چون بنگری ذره با ذره چو دین با کافری یا اینکه می گویند اکثر اصحاب جنت ابلهند تا ز شر فیلسوفی می رهند و غیره
۵. تعریف آقای سروش از شرافت چیست؟ آیا در سیاست و جنگ و زندگی روزمره به یک گونه است؟ آقای سروش هرجایی شرافت را در مسیر رسیدن به اهداف صحبت هایش معنی می کند.
کلام آخر اینکه از ورود به چنین مباحثی بیزارم و به نظرم آقای سروش استاد به حاشیه بردن اصل ماجرا می باشند و با تکیه بر جملات فیلسوف مآبانه و زدن اتیکت و برچسب به وقایع به دنبال یا خودنمایی هستند یا به حاشیه بردن اصل مطلب.
نان و حلوا چیست این تدریس تو
کان بود سرمایهی تلبیس تو
اگر عمق موجود در مطالب عبدالکریم سروش (اعم از درست و نادرست) سطحی نگری باشد، این نوشتار شما به دلایل زیر کلا نابینایی است و حتی نا«نگری» نیست.
1- مدام بجای نقد نظر درباره نظردهنده صحبت کردید . با شاید و اگر و یا کلی گویی کردید.
2- در همان نقد شخص هم غرض خوانی کردید گویا به اسرار و مکنونات پنهان از خلق و تنها پیدا بر خالق ادعای دسترسی دارید
2-ادعای بدون دلیل درباره معنی شرافت از نظر سروش بیان کردید.
3-یک بیت مولانای صلح کل را آوردید و دهها بیت ناقض غرض خود در زمینه همخوانی مومن و کافر و گبر و …را نیاوردید! 4-
4- سئوال را بجای نقد و ایراد و دلیل بیان کردید و از معنی قیام و سایر کلمات تجاهل کردید تا سخن روشن را مخدوش جلوه دهید و در واقع ایراد خود را مخدوش و مغشوش جلوه دادید یعنی همانگونه که هست.
5- درباره کتاب قمار عاشقانه در موضوع مولانا و نگرش ایشان درباره او در آنجا قضاوت بدون دلیلی کردید که از آن می گذریم (چیزی را اثبات نکردید که رد بخواهد). دوستداران جقیقت می توانند به اصل کتاب و نیز فایلهای شرح مثنوی عبدالکریم سروش و نظر مولانا شناسانی چون آنه ماری شیمل و … مراجعه کنند
موفق باشید
اگر عمق موجود در مطالب عبدالکریم سروش (اعم از درست و نادرست) سطحی نگری باشد، این نوشتار شما به دلایل زیر کلا نابینایی است و حتی نا«نگری» نیست.
1- مدام بجای نقد نظر درباره نظردهنده صحبت کردید . با شاید و اگر و یا کلی گویی کردید.
2- در همان نقد شخص هم غرض خوانی کردید گویا به اسرار و مکنونات پنهان از خلق و تنها پیدا بر خالق ادعای دسترسی دارید
2-ادعای بدون دلیل درباره معنی شرافت از نظر سروش بیان کردید.
3-یک بیت مولانای صلح کل را آوردید و دهها بیت ناقض غرض خود در زمینه همخوانی مومن و کافر و گبر و …را نیاوردید!
4- سئوال را بجای نقد و ایراد و دلیل بیان کردید و از معنی قیام و سایر کلمات تجاهل کردید تا سخن روشن را مخدوش جلوه دهید و در واقع ایراد خود را مخدوش و مغشوش جلوه دادید یعنی همانگونه که هست.
5- درباره کتاب قمار عاشقانه در موضوع مولانا و نگرش ایشان درباره او در آنجا قضاوت بدون دلیلی کردید که از آن می گذریم (چیزی را اثبات نکردید که رد بخواهد). دوستداران جقیقت می توانند به اصل کتاب و نیز فایلهای شرح مثنوی عبدالکریم سروش و نظر مولانا شناسانی چون آنه ماری شیمل و … مراجعه کنند
موفق باشید
اگر عمق موجود در مطالب عبدالکریم سروش (اعم از درست و نادرست) سطحی نگری باشد، این نوشتار شما به دلایل زیر کلا نابینایی است و حتی نا«نگری» نیست.
1- مدام بجای نقد نظر درباره نظردهنده صحبت کردید و تنها با شاید و اگر و یا، کلی گویی کردید.
2- در همان نقد شخص هم غرض خوانی کردید گویا به اسرار و مکنونات پنهان از خلق و تنها پیدا بر خالق ادعای دسترسی دارید
2-ادعای بدون دلیل درباره معنی شرافت از نظر سروش بیان کردید.
3-یک بیت مولانای صلح کل را آوردید و دهها بیت ناقض غرض خود در زمینه همخوانی مومن و کافر و گبر و …را نیاوردید!
4- سئوال را بجای نقد و ایراد و دلیل بیان کردید و از معنی قیام و سایر کلمات تجاهل کردید تا سخن روشن را مخدوش جلوه دهید و در واقع ایراد خود را مخدوش و مغشوش جلوه دادید یعنی همانگونه که هست.
5- درباره کتاب قمار عاشقانه در موضوع مولانا و نگرش ایشان درباره او در آنجا قضاوت بدون دلیلی کردید که از آن می گذریم (چیزی را اثبات نکردید که رد بخواهد). دوستداران جقیقت می توانند به اصل کتاب و نیز فایلهای شرح مثنوی عبدالکریم سروش و نظر مولانا شناسانی چون آنه ماری شیمل و … مراجعه کنند
موفق باشید