نقدی بر موضوع «تحریف قرآن» | حسن انصاری
روزنامه اعتماد نوشت: مدتي پيش يكي از شخصيتهاي روشنفكري ديني طي اظهاراتي در مورد قرآن كريم، اين ادعا را مطرح كرد كه شيعيان نخستين كساني بودند كه قائل به «تحريف قرآن» شدند. بعدها در جريان جلسهاي كه درباره كتاب «مصحف صنعا» با سخنراني نويسندگان آن برگزار شد باز همان فرد مذكور (دكتر عبدالكريم سروش) مساله تحريف قرآن را به شيعيان نسبت داد و حتي ادعا كرد اين اعتقاد علماي بزرگي از شيعه نظير شيخ مفيد (ره) نيز بوده است. دكتر حسن انصاري استاد تاريخ و كلام شيعه در دانشگاه پرينستون امريكا طي يك سخنراني به ادعاي فوق و اتهام مطرحشده درباره پيروان اهل بيت نبي مكرم اسلام پاسخ داد. لازم به ذكر است كه اين متن توسط استاد انصاري بازبيني شده و عبارات اصلي از منابع مورد ارجاع (از جمله آثار فضل بنشاذان متكلم بزرگ شيعه و از صحابه ائمه اطهار) به زبان اصلي (عربي) افزوده شده بود كه با توجه به محدوديت فضاي صفحه «دين و فلسفه» ناگزير به حذف آن شديم. متن تنقيحيافته درسگفتار دكتر انصاري درباره تحريف قرآن در دو بخش تنظيم شده است كه اكنون بخش نخست آن پيش روي شما است.
مساله تحريف قرآن و يك غفلت بزرگ
درباره موضوع تحريف قرآن يك نكته بسيار مهم معمولا مورد غفلت قرار ميگيرد و آن اينكه اگر از تحريف قرآن چه در مقام نقص و چه وجود اضافاتي بر قرآن ادعاي پارهاي از غلات شيعه يا گروههاي ديگري از ميان غيرشيعيان بر وجود تحريف در سدههاي سوم قمري به بعد مقصود است، چنانكه آنچه در كتابهايي مانند قرائات سياري و مانند آن و پارهاي محدود از روايات كافي و كتب حديثي ديگر ميبينيم و مربوط به اين دورههاست طبعا اين ادعاها به دليل متاخر بودن گزارشهايشان نسبت به زمان عمومي شدن مصحف رسمي قابل اعتنا نيست و حداكثر ميتواند نشان دهد كه اين گروهها سعي در تحريف قرآن داشته يا ميخواستهاند با ادعاي وجود تحريف در قرآن عقايد مذهبي خود را تحكيم كنند. اما اگر اين گزارشها در اين نوع منابع حاكي از وجود روايات كهنتري باشد كه زمان روايت و تحرير آنها به دورههاي قديمتر ميرسد يعني به سده اول و نيمه اول سده دوم قمري و آن حدود ميرسد باز هم قبول چنين گزارشهايي بسيار مشكل است. سببش اين است كه در سده اول و تا حدود نيمههاي سده دوم هنوز مذهب ارتودكسي اسلامي كه بعدها تحت عنوان سواد اعظم اهل سنت شناخته شد نه تنها شكل نگرفته بود بلكه در بسياري از مسائل ميان گروهها و مذاهب مختلف فكري و سياسي و طبقات مختلف در مدينه و شام و ديگر امصار اختلافنظرهاي جدي وجود داشت. علاوه بر اختلافات سياسي بهطور نمونه ميان بني اميه و زبيريان يا ميان عراقيان و شاميان، اختلافاتي بنيادي بين علماي مورد حمايت بني اميه از يكسو و مخالفانشان از ميان خوارج و قدريه و مرجيان و شيعيان و در ميان خود همين گروهها وجود داشت.
اختلاف ميان اصحاب حديث
اندكي بعد اين اختلافات به نزاعها ميان امويان و گروههاي هوادار عباسيان كشيد و بعد به اختلافات ميان اصحاب حديث از يكسو و جهميان و معتزليان منتهي شد. در اين ميان و تا قبل از تحكيم ارتودكسي ديني اگر هر كدام از اين گروهها سعي در ارايه روايتي متفاوت از قرآن براي تحكيم آراي خود ميداشتند و لو اينكه اين روايات با اختلافاتي محدود و با اضافه و كم كردن چند آيهاي به مصحف همراه بود حتما با واكنش مخالفان روبهرو ميشد. درباره همه گونه اختلافات گزارشهاي متعددي در منابع نقل شده و هر گونه اختلاف عقيده در ميان اين گروهها را ميدانيم با واكنش گروههاي ديگر روبهرو ميشده است. اين در حالي است كه هيچكدام از گروههاي مذهبي در دو سده نخست ديگري را متهم به تحريف قرآن نكرده و بهطور مثال هيچكدام از مخالفان امويان آنان را متهم به تحريف قرآن يا تلاش براي آن نكردهاند. گزارشهاي محدودي كه در اين زمينه وجود دارد بيشتر آنها يا ساخته دورههاي بعدي است – و به همان گزارشهاي دسته اول كه در آغاز از آنها ياد كرديم مربوط ميشود و بنابراين قابل اعتنا نيست- يا اينكه ناشي از مواردي است كه به تحريف مربوط نميشود و بيشتر ناظر به اختلاف قرائات يا اختلاف مصاحف و از اين قبيل است.
از چه زماني شيعيان را متهم به عقيده تحريف قرآن كردند؟
برخي محققان كه اصرار دارند تشيع اصيل را مذهبي باطني و با گرايشات تاويلي و غلوگرايانه و به عبارتي ديگر ديانتي در چارچوب باور به نوعي از الوهيت امامان شيعه قلمداد كنند در عين حال بر اين نكته تاكيد ميكنند كه يكي از عناصر اصلي اين تشيع اصيل و اوليه عدم باور به تماميت قرآن و وجود دستكم نقص، اگر نگوييم باور به وجود اضافاتي در قرآن است. آنان معتقدند باور به تماميت مصحف عثماني به عنوان يكي از نتايج روند سنيگرايي در ميان تشيع امامي بود كه به ويژه با حكومت آل بويه بر بغداد و به قدرت رسيدن سلطه مذهبي و غلبه متكلمان به ظهور پيوست. در اينكه اين تحليل ريشه و بنيادي تاريخي ندارد سخن بسيار ميتوان گفت، منتها در رابطه با تحريف قرآن بايد اين نوع نويسندگان به اين پرسش ساده پاسخ دهند كه اگر چنين است پس چرا در ادبيات جدلي و مذهبي ميان شيعيان امامي و ساير مذاهب و فرق اسلامي و از آن ميان زيديه و اهل سنت و معتزله هيچ نشاني از اين اتهامزني يعني اتهام شيعيان به وجود تحريف در قرآن تا اواخر سده سوم قمري در منابع ديده نميشود؟ در واقع نخستين نمونه موجود از اين نوع اتهامزني روشن را در كتاب «الانتصار» ابوالحسين خياط ميبينيم كه اثري است از حدود سال ۲۷۰.ق (و احتمالا يكي، دو سال بعد از اين تاريخ).
چنانكه پيش از اين در يادداشتي مستقل نشان دادم كه جاحظ در «حجج النبوه» خود گرچه اشاره ميكند كه شيعيان امامي نسبت به متن مصحف زيد بن ثابت طعنهايي را وارد ميكردند منتها در عين حال خودش اضافه ميكند كه آنان از قرائت ابن مسعود حمايت ميكردهاند. البته چنانكه در آن يادداشت گفتم اين به معني اتهامزني جاحظ نسبت به شيعيان درخصوص عقيده به تحريف قرآن نيست. در واقع شيعيان امامي در چارچوب جدلهاي ضد سني خود و انتقادات نسبت به عثمانيه عمل عثمان را درخصوص تكيه بر مصحف زيد بن ثابت و رد كردن و دستور به آتش زدن مصاحف ديگر و عدم پذيرش مصحف ابن مسعود مطرح ميكردند و در واقع تكيه آنها نه بر قضيه تحريف كه جاحظ اساسا بدان اشارهاي ندارد بلكه نوع رفتار عثمان با مصحف ابن مسعود و تمسك به برتري مصحف او بر مصحف زيد بن ثابت صرفا براي ذكر مثالب خليفه سوم از ديدگاه شيعيان بود. بدينترتيب بايد گفت قديمترين اشاره به عقيده به تحريف قرآن تا آنجا كه منابع ما اجازه ميدهند از آن ابوالحسين خياط است. به احتمال زياد اين اتهام ريشه در همان جدل مذهبي دارد كه جاحظ بدان اشاره كرده و در فاصله ميان جاحظ تا خياط يعني درست تنها چند دهه تبديل به اتهامي عليه شيعيان در محيطهاي معتزليان ضد شيعي شده است.
سوالي از كساني كه شيعه را متهم به تحريف قرآن ميكنند
حالا با مقدماتي كه گفته شد پرسش اينجاست: اگر عقيده به تحريف قرآن يكي از اصول تشيع قديم و باطني بود چرا مخالفان تشيع تا حدود اواخر سده سوم از آن در كتابها و رديهها و گزارشهاي ضد شيعي خود نام و يادي نكردهاند؟ مگر از قرآن مهمتر در ديانت اسلام وجود دارد؟ چرا در منازعات مذهبي دو، سه قرن نخستين كسي شيعيان را متهم نكرده است كه شما به تحريف قرآن باور داريد؟ در چند متني كه از سده دوم قمري در دست است و از جمله متون بازيافته اباضيان (يكي از گروههاي خوارج) كه اخيرا كشف و منتشر شد با وجود انواع اتهامزنيها به شيعيان از بحث تحريف قرآن سخني به ميان نيامده است؟ در نيمه اول سده سوم اصحاب حديث بغداد بيشترين حملات را نسبت به شيعيان و رافضه داشتهاند اما هيچكدام از اين موضوع سخني نگفتهاند. بهطور نمونه در چند متني كه در عقيده به احمد بن حنبل منسوب است و در آنها از رافضه و عقايدشان بحث شده مطلقا اشارهاي به موضوع تحريف قرآن نميشود (در همان دوره در آثار حارث محاسبي هم چنين چيزي ديده نميشود). در متن الرد علي الرافضه از امام قاسم بن ابراهيم رسي كه از اوايل سده سوم قمري است (و همچنين در الرد علي الروافض كه منسوب به اوست گرچه در درستي اين انتساب ترديدهايي هست) با وجود اشاره به عقايد مختلف – و به قول نويسنده – «غير قابل قبول شيعيان»، هيچ سخني از اتهام تحريف قرآن در ميان نيست؟ قبلا در مقالهاي نوشتم كه فضل بن شاذان (از متكلمان بزرگ شيعه و از صحابه ائمه عليهمالسلام) در حدود نيمه سده سوم در كتاب الايضاح آشكارا از تماميت قرآن دفاع و در مقابل مخالفان سنيمذهب را به باور به وجود تحريفها و اختلافات در مصاحف قرآني متهم ميكند.
بزرگان اماميه و رد كامل ادعاي تحريف قرآن
واقعيت اين است كه عقيده به تحريف قرآن در ميان بخشي محدود از شيعيان صرفا در حدود دو، سه دهه آخر سده سوم به دلايلي كه آقاي دكتر حسين مدرسي طباطبايي به خوبي در مقاله خود درباره تحريف به بحث گذاشتهاند شيوعي پيدا كرد و بعد به صورت يك اتهام از سوي مخالفان تشيع به عموم شيعيان نسبت داده شد. نخستين گروههايي كه اين عقيده را در ميان شيعيان و با تاثيرپذيري از برخي بحثها و روايات اهل سنت مطرح كردند، طيفهايي در ميان غلات كوفه و به ويژه بصره و بغداد و بعدا شماري از محدثان غيرمعتبر در ميان شيعه و از جمله احمد بن محمد سياري بودند. اين عقيده خيلي زود از سوي متكلمان و اهل نظر اماميه مورد رد و انكار قرار گرفت.
نظر آيتالله بروجردي درباره منشا ادعاي تحريف قرآن
درباره اينكه موضوع تحريف قرآن نخستينبار توسط چه كساني در قرون نخستين مطرح شده بحث و سخن زياد است. نگارنده هم پيش از اين در نوشتههاي خود، نظريه ابتكاري مرحوم آيهالله بروجردي را درباره اين موضوع مطرح كردم. ايشان معتقد بودند كه مقدمات اين باور نخست در محيطي غيرشيعي از سوي مخالفان امامت حضرت امير(ع) و با هدف نوعي تبرير و سببتراشي براي عدم توجه اصحاب سقيفه به امامت حضرت و تخلف آن امام نسبت به بيعت با ابوبكر مطرح شد (و البته بعدا به عنوان استدلالي معكوس از سوي شماري از شيعيان مورد استفاده قرار گرفت؛ به شرحي كه در يادداشتي قبلا توضيح داده ام).
نظر فضلبن شاذان درباره مساله «تحريف قرآن»
ريشه اين ديدگاه ابتكاري را ميتوان در كتاب الايضاح تاليف فضل بن شاذان (د. ۲۶۰ ق) يافت. من بعيد نميدانم مرحوم آقاي بروجردي تحتتاثير نكتهاي كه ابن شاذان در اين كتاب درخصوص كتابت مصحف از سوي حضرت امير و تاخير امام در بيعت با ابوبكر مورد اشاره قرار داده ديدگاه ابتكاري خود را ابراز كرده باشد. از ديگر سو در اين كتاب، فضل بن شاذان مخالفان سنيمذهب و مرجئه را متهم ميكند كه شما قائل به تحريف قرآن شدهايد. او اين بحث را در دو جاي كتاب الايضاح مطرح كرده است: يكجا زماني كه توسل به راي را در فقه و حلال و حرام و احكام شرعي از سوي اهل سنت مورد انتقاد قرار ميدهد و از قول آنان مينويسد كه سبب اين كارشان نقص احاديث و سنت است و اينكه چارهاي جز رجوع به راي نيست. بعد در دنباله ميگويد آنان حتي اين را مطرح ميكنند كه از قرآن آياتي حذف شده و بدينترتيب بايد به راي مراجعه كرد و از آن چارهاي نيست. ابن شاذان اينجا سخت بر آنان ميتازد و ميگويد چرا از كساني كه آراي خود را داخل در احكام شرع ميكنند نميخواهيد كه آيات حذف شده را در دسترس قرار دهند؟ مگر نه اين است كه اين كار سادهتر است از اينكه به جاي قرآن آرايي تازه بياورند؟ ابن شاذان ادامه ميدهد: مگر نه اين است كه حلال و حرام هم همچون خود قرآن از جانب خداست؟ اگر چنين است چرا به جاي آراي تازه در حلال و حرام قرآن را كامل نميكنند؟ اين كار سادهتر نيست؟ اينكه چه كساني بنابر زعم مخالفان موجب نقص قرآن شدهاند را ابن شاذان در قسمتي ديگر از كتاب الايضاح معرفي ميكند. گرچه خودش چه در اين قسمت و چه در قسمت دوم به نقص قرآن باور ندارد و در مقام جواب در مقام نقض ميگويد نقصي كه شما محتمل ميدانيد كه در قرآن وجود دارد كار همانهايي است كه شما را به اعتقاد به راي در قرآن فرا خواندند. كامل كردن بخشهاي ناقص قرآن از سوي آنان بسي سادهتر بايد باشد. وانگهي، او ميافزايد، اگر ميتوانيد قرآن را ناقص كنيد چرا سنت را نكرده باشيد و بيدليل نقص سنت را به پيامبر منسوب ميكنيد و ميگوييد به سبب نقص و عدم شمول سنت و عدم بيان همه امور حلال و حرام نيازمند راي شدهايد؟ اگر قرآن را ناقص كردهايد پس حتما بر ناقص كردن سنت هم توانا و دلير بودهايد. او در نهايت مينويسد كه علم قرآن به شكل كاملش و با حلال و حرامش نزد ائمه ما است و به جاي اعمال راي در احكام شرعي به ائمه شيعه بايد مراجعه و علم آن را طلب كرد.
نادرستي نظر دكتر سروش درباره تحريف قرآن
بدينترتيب برخلاف نظر آقاي دكتر سروش كه بخشي مهم از علماي تشيع را به اظهار عقيده تحريف قرآن منتسب ميكنند و تلويحا تمام تقصير يا قصور را بر گردن آنان ميبينند بايد گفت در نيمه سده سوم قمري فضل بن شاذان، دانشمند و متكلم تراز اول خراسان نظري كاملا متفاوت داشته و اتفاقا بر اين باور بوده كه اين عقيده منشاديگري دارد. از آنچه ابن شاذان ميگويد علاوه بر آنچه آيهالله بروجردي در جهت سبب شكلگيري عقيده به تحريف قرآن بيان كردهاند شايد بتوان سببي ديگر هم استنباط كرد و آن اينكه باور به تحريف قرآن را نخست معتقدان به راي و قياس در احكام شرعي شايد به جهت تبرير عمل به اين دو در شريعت پيشنهاد كرده باشند.
نظر فضلبن شاذان را در دو محور كلي ميتوان صورتبندي كرد؛ در قسمت اول سياق عبارت ترديدي نميگذارد كه ابن شاذان معتقد به نقص قرآن نبوده اما در عين حال معتقد بوده كه مشكل در عدم شناخت تاويل قرآن است كه از ديدگاه او به شكل كامل نزد امامان شيعه است. در نقل دوم به وضوح ابن شاذان مخالفان شيعه از ميان مرجيان و اسلاف اهل سنت را منتسب به عقيده تحريف قرآن يا دستكم نقل روايات ناظر به تحريف و نقص قرآن كرده و رواياتي كه آنان در زمينه نقص آياتي از قرآن را در منابع خود نقل كردهاند به باد انتقاد ميگيرد. ميدانيم كه اهل سنت تبريراتي را براي وجود اين روايات ذكر كردهاند و خواستهاند اتهام عقيده به تحريف را از خود سلب كنند. از مهمترين پاسخهاي آنان اين بوده كه اين روايات ناظر به موضوع نسخ تلاوت است (ابن قتيبه در مختلف الحديث بهطور نمونه به اين موضوع پرداخته). ابن شاذان در مقابل، از عباراتش كاملا پيداست كه خود با اعتقاد به تحريف و نقص قرآن مخالف است. وانگهي اگر او خود به عنوان شيعي متهم به باورمندي به تحريف قرآن بود هيچگاه نميتوانست بدين تصريح مخالفان خود را به دليل نقل شماري روايت كه معناي تحريف قرآن ميتواند داشته باشد مورد سرزنش قرار دهد.
مشخصات مصحف حضرت امير كه قاسم رسي در عصر امام رضا(ع) ديده بود
در يكي از دفاتري از مسائل قاسم رسي كه از او باقي مانده و من در جاي ديگري اصالت هسته اصلي آن را اثبات كردهام قاسم رسي از مصحف حضرت امير ياد ميكند و مشخصات آن را چنين توضيح ميدهد:
و سئل عن المصاحف هل فيها اختلاف؟
فقال رضيالله عنه: رأيت المصحف بخط علي بن أبي طالب صلواتالله عليه، و فيه أيضا خط سلمان والمقداد، و هو كما أنزل و هو عند بعض ولد الحسن، و إن ظهر الإمام فستقرأونه، و ليس بين ذلك و بين الذي في أيدينا زياده و لا نقصان، إلا مثل: قاتلوا اقتلوا وأشباهه، لا (كذا: أو) في تقديم السور و تأخيرها. همين مطلب با كمي توضيحات بيشتر در يكي از كتابهاي كوچك هادي الي الحق كه نواده اوست هم با سند نقل شده (در رساله الرد على من زعم أن القرآن قد ذهب بعضه): وفي ذلك ما حدثني أبي عن أبيه، أنه قال: قرأت مصحف أمير المومنين علي بن أبي طالب رضيالله عنه، عند عجوز مسنه، من ولد الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبي طالب؛ فوجدته مكتوباً أجزاء، بخطوط مختلفة، في أسفل جزو منها مكتوب: و كتب علي بن أبي طالب، و في أسفل آخر: و كتب عمار بن ياسر، و في آخر و كتب المقداد، و في آخر: و كتب سلمان الفارسي و في آخر: و كتب أبو ذر الغفاري، كأنهم تعاونوا على كتابته، قال جدي القاسم بن إبراهيم صلواتالله عليه: فقرأته فإذا هو هذا القرآن الذي في أيدي الناس حرفاً حرفاً، لايزيد حرفاً ولا ينقص حرفاً؛ غير أن مكان قاتِلُوا الذِيْن يلونكُمْ مِن الْكُفارِ (التوبة (۱۲۳): اقتلوا الذين يلونكم من الكفار، وقرأت فيه المعوذتين.
حال چند نكته اينجا محل توجه است؛
۱- از اين مطلب عدم تحريف قرآن دستكم به عنوان يك عقيده در عصر قاسم رسي روشن ميشود. علاوه بر اينكه از ديدگاه او به عنوان عالم برجسته اهل بيت مصحف حضرت امير با مصاحف ديگر تفاوتي نداشته الا در برخي قرائات يا احتمالا تقدم و تأخر سُور.
۲- او معتقد بوده كه اين مصحف در دست اهل بيت است و در وقت ظهور امام همان را مبناي قرائت قرار ميدهد. مقصود او از ظهور امام در اين عبارات امامي از ميان اهل بيت است كه زيديان و شيعيان در برنامه سياسي خود همواره درصدد تشكيل دولت او بودهاند. اين البته به شخص معيني اشاره ندارد. اما بخشي از سيره امام عادل را چنين ميدانستهاند كه طبق قرآن و مصحف حضرت امير عمل كند. احتمالا اين باور در ميان غلات شيعي كه با ظهور قائم او قرآن جديدي ميآورد و تحريفات قرآن را كنار ميزند ريشه در همين عقيده زيدي داشته كه قاسم رسي اينجا بدان اشاره ميكند. علما و متكلمان خط اعتدال شيعي همواره سخن و روايت غلات شيعي را درباره مصحف متفاوت حضرت امير رد كردهاند (نمونه فقيه آگاه مرحوم آقاي بروجردي را قبلا اينجا آوردهام).
۳- تاكيد بر وجود معوذتين به خاطر اختلافي بوده كه در ميان صحابه در اين زمينه وجود داشته و باز تاكيدي است بر عدم تحريف.
۴- قاسم رسي بخش مهمي از عمر خود را در مصر گذراند. احتمالا او اين مصحف را نزد سيده نفيسه در مصر كه همين نسب كه قاسم ذكر ميكند را داشته ديده بوده است. محتملا بايد اثر اين مصحف را در مصر جستوجو كرد. قاسم بعدها اين مطلب را وقتي در رس مدينه سكني داشت براي اصحاب و فرزندانش روايت كرد.
آيا جاحظ شيعيان را متهم به عقيده تحريف قرآن كرده؟
در شماري از تحقيقات درباره تاريخچه عقيده به تحريف قرآن و از جمله در مقاله آقاي دكتر حسين مدرسي طباطبايي در اين زمينه كه به فارسي هم ترجمه شده اين مطلب عنوان شده كه جاحظ نخستين كسي است كه اين اتهام را نسبت به شيعيان امامي مطرح كرده است (اين مقاله بهترين و محققانهترين مقالهاي است كه تاكنون درباره رد اعتقاد به تحريف قرآن در زبان انگليسي نوشته شده). به نظر من اين مطلب درست نيست. دقت در عبارات مورد استناد در رساله حجج النبوه نشان ميدهد آنچه جاحظ از آن سخن ميگويد بحث تحريف نيست و فقط اشاره به عدم باور اماميه (به تعبير او: روافض) نسبت به مصحف زيد بن ثابت و باورمندي به قرائت (مصحف) ابن مسعود دارد. جاحظ اماميه را متهم به عقيده تحريف قرآن نميكند. او ضمن تصريح بر اينكه جميع مذاهب و فرق و حتي شيعيان بر تماميت قرآن و صحت مصحف عثماني تاكيد دارند، ميگويد اگر كسي روافض را به عنوان مخالف ذكر كند اين مخالفت اهميتي ندارد و بعد در توضيح مخالفت آنان تصريح ميكند كه روافض (اماميه) بر مصحف زيد بن ثابت طعن ميزنند و آن را انكار ميكنند و به قرائت ديگري باور دارند. اين مصحف را جاحظ خود معرفي ميكند و به ابن مسعود در همين جا اشاره ميكند. در متن چاپي رسائل جاحظ مصحح به جاي «لغيره» كه در دو نسخه از كتاب آمده، «تغييره» را پيشنهاد كرده كه به نظر من درست نيست و با سياق عبارت و عربيت كلام هم به كلي ناسازگار است. اگر حتي خوانش نسخهها را هم قبول نكنيم باز شايد در نسخه اصل به جاي «تغييره» بوده: «تعييره» به معناي اينكه آن را (يعني زيد و مصحفش را) نكوهش و تقبيح ميكردند («تغييره» چنانكه گفتم با سياق و عربيت متن نميسازد). ميدانيم كه حتي در سده چهارم در بغداد گاهي شيعيان امامي مصحف ابن مسعود را به عنوان مصحف مقبول قرآن مطرح ميكردند و گاه بر سر اين موضوع فتنهها و مشكلاتي هم كه البته ريشه سياسي داشت درست ميشد. با اين همه روشن است كه عدم باورمندي به جمع زيد بن ثابت و مصحف او و اعتقاد به مصحف ابن مسعود به معناي عقيده به تحريف در قرآن نيست و اينجا هم جاحظ اصلا نظرش اين نيست. اگر جاحظ كه خصم رافضيان بود اين باور را به معني اعتقاد به تحريف قرآن ميديد حتما چه در اين رساله و چه در رسالات ديگرش كه مكرر بر رافضه طعن زده به اين موضوع بازميگشت و آن را بزرگنمايي ميكرد. در حالي كه ميدانيم جاحظ هيچگاه چنين نكرده است. درباره مصحف ابن مسعود در منابع قديم تاريخ و حديث سخن زياد است و معلوم نيست اساسا تا چه اندازه اصل وجود مصحفي به نام او صحت داشته باشد؛ گرچه حتي تا قرنها بعد مثلا در نقلي از قرطبي كساني نسخهاي از مصحف او را در اينجا و آنجا نشان ميگرفتند. اما هرچه هست تمايز مصحف ابن مسعود با مصحف زيد بن ثابت در حد بحث تحريف قرآن مطلقا نبوده و وقتي جاحظ عبارات بالا را مينوشته مطلقا به موضوع تحريف آنچنانكه بعدا شيعيان به باورمندي بدان متهم شدند نظر نداشته است.
٭استاد ميهمان در موسسه
مطالعات پيشرفته پرينستون
هيچكدام از گروههاي مذهبي در دو سده نخست ديگري را متهم به تحريف قرآن نكرده و بهطور مثال هيچكدام از مخالفان امويان آنان را متهم به تحريف قرآن يا تلاش براي آن نكردهاند. گزارشهاي محدودي كه در اين زمينه وجود دارد بيشتر آنها يا ساخته دورههاي بعدي است – و به همان گزارشهاي دسته اول كه در آغاز از آنها ياد كرديم مربوط ميشود و بنابراين قابل اعتنا نيست – يا اينكه ناشي از مواردي است كه به تحريف مربوط نميشود و بيشتر ناظر به اختلاف قرائات يا اختلاف مصاحف و از اين قبيل است.
در واقع شيعيان امامي در چارچوب جدلهاي ضدسني خود و انتقادات نسبت به عثمانيه عمل عثمان را درخصوص تكيه بر مصحف زيد بن ثابت و رد كردن و دستور به آتش زدن مصاحف ديگر و عدم پذيرش مصحف ابن مسعود مطرح ميكردند و در واقع تكيه آنها نه بر قضيه تحريف كه جاحظ اساسا بدان اشارهاي ندارد بلكه نوع رفتار عثمان با مصحف ابن مسعود و تمسك به برتري مصحف او بر مصحف زيد بن ثابت صرفا براي ذكر مثالب خليفه سوم از ديدگاه شيعيان بود.
اگر عقيده به تحريف قرآن يكي از اصول تشيع قديم و باطني بود چرا مخالفان تشيع تا حدود اواخر سده سوم از آن در كتابها و رديهها و گزارشهاي ضدشيعي خود نام و يادي نكردهاند؟ مگر از قرآن مهمتر در ديانت اسلام وجود دارد؟ چرا در منازعات مذهبي دو، سه قرن نخستين كسي شيعيان را متهم نكرده است كه شما به تحريف قرآن باور داريد؟ در چند متني كه از سده دوم قمري در دست است و از جمله متون بازيافته اباضيان (يكي از گروههاي خوارج) كه اخيرا كشف و منتشر شد با وجود انواع اتهامزنيها به شيعيان از بحث تحريف قرآن سخني به ميان نيامده است؟
فضل بن شاذان (از متكلمان بزرگ شيعه و از صحابه ائمه عليهمالسلام) در حدود نيمه سده سوم در كتاب الايضاح آشكارا از تماميت قرآن دفاع و در مقابل مخالفان سني مذهب را به باور به وجود تحريفها و اختلافات در مصاحف قرآني متهم ميكند.
کاملا ممکن بوده است که شیعیان ، دو سه قرن اولیه را در انزوا قرار داشته و برای اثبات نظرات خویش به قرآن متوسل نشده و موضوع تحریف قرآن را مطرح نکرده باشند ، اما پس از دو سه قرن برای تئوریزه و مقدس کردن نظرات خویش به تحریف قرآن روی آورده باشند و با این مبنای آشکار و نهان ساخته خویش ، تفسیر قرآن را مختص امامان معصوم پنداشته خود بدانند…
امروزه باید این اختلافات بسیار قدیمی را کنار گذاشت….در زمان حاضر و امکان جستجوی سریع در متون باید همین متن و چیدمان را ملاک قرار دهیم و با رعایت اتصال قول الهی ببینیم چه نتایجی از قرآن میگیریم…..
رعایت اتصال اجزاء هر آیه و اتصال آیات هر سوره و کلیت قرآن ، ذیل این ملاک قرار دارند ، ملاک اتصال قول الهی….
وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿۵۱﴾ قصص
تمام تجربیات عقلی و نقلی و فرقه ای ، از گذشته و حال ، را باید تحت این روش پالایش کنیم…روشی که با اشارات دیگر از قبیل تدبر در قرآن و عدم جابجایی مواضع کلمات سازگار است….مهمتر اینکه انسجام نتایج حاصله ، صحت قول بر رصد الهی و تحت الحفظ قرار داشتن قرآن را نیز آشکار میسازد…