خرید تور تابستان

مادران طلایی | یادداشت عباس عبدی

عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت:

از حدود هشت ماه پيش كه مادرم درگذشت، تاكنون چند تن از دوستان هم‌نسل من نيز در غم از دست دادن مادر خود نشسته‌اند. از همان زمان قصد داشتم يك يادداشتي درباره يكي از مهم‌ترين نسل‌هايي كه در شكل‌دهي جامعه جديد ايران نقش بي‌بديلي داشت، بنويسم. شايد هنگامي كه اين يادداشت را خوانديد، تا حدي با من هم‌عقيده شويد كه چرا آنان را «مادران طلايي» ناميده‌ام. مادراني كه حدودا متولد ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۵ هستند و اكنون شاهد خاموشي آخرين‌هاي اين نسل هستيم. آنان در مقطعي مهم از تحول تاريخي ايران به دنيا آمدند، در دوران اوليه گذار از يك جامعه سنتي به سوي جامعه‌اي مدرن كه سير تحول آن ده‌ها سال طول خواهيد كشيد. تولد اين نسل از مادران در جامعه كاملا سنتي بود و مرگ آنان در جامعه‌اي بود و هست كه كمابيش از سنت گذر كرده است. آنان شاهد تحولات بسيار بزرگي بودند، به‌طوري‌كه انطباق دادن خود با اين تحولات برايشان سنگين بود ولي تحمل كردند و با آن همراه شدند. نسل امروز نمي‌داند كه اين مادران در چه شرايطي رشد كردند؟ با چه ارزش‌هاي اجتماعي بزرگ شدند و اكنون در هنگامه پيري شاهد آن هستند كه نوه‌ها و نتيجه‌هاي‌شان چه ارزش‌ها و رفتارهايي دارند؟ طبعا هر نسل حق خود را دارد ولي تحمل و‌ هضم كردن چنين تحول بسيار بزرگي از عهده هر كسي ساخته نبود. اين مادران در كودكي خود در فضاي كاملا سنتي زندگي كردند. به تعبيري از پدران و مادران خود نيز چيز چنداني جز سلطه نديدند. در زماني كه سواد، به ويژه در روستاها رايج نبود.

تعداد باسوادان اين نسل مطابق نتايج سرشماري سال ۱۳۴۵ كمتر از ۸ درصد است و آن‌هم حداكثر سواد خواندن و نوشتن و متمركز در مناطق شهري است، اين رقم در روستاها زير ۲ درصد بود. در نتيجه بعدها در ميانسالي به فكر خواندن و نوشتن هم افتادند كه برايشان در آن سن و سال كار پر زحمتي بود. آنان در جامعه پدرسالار و مردسالار با اختلاف سني حدود ۱۰ سال ازدواج مي‌كردند، لذا غالبا در كودكي و زير سن قانوني عازم خانه شوهر مي‌شدند، آن‌هم با مردي كه بعضا بيش از ۱۰ سال از خودش بزرگ‌تر بود. ميانگين تعداد فرزندان زنده آنان ۶، ۷ و ۸ نفر بود كه اگر فوتي‌ها را اضافه كنيم، به‌طور معمول در چارچوب آماري فرزندآوري طبيعي درمي‌آيند، يعني بدون پيشگيري و با بيش از ده فرزند مرده و زنده و سقط شده مواجه مي‌شويم. تسهيلات زندگي و بهداشتي در حداقل‌هاي خود بود. بسياري از آنان به شهرها آمدند و خارج از روستا كه تحت پوشش نوعي از همياري خانوادگي بود، در شهرها به تنهايي بار اداره خانواده را متحمل شدند، در واقع آنان از يك ساختار خانوادگي گسترده در روستا كه با پدر و مادر و همسر و اقوام بود به خانوارهايي با ساختار هسته‌اي شامل زن و شوهر و فرزندان و در محيط غريب شعري پرتاب شدند. گفتن اينها ساده است ولي تحمل و تطبيق‌پذيري با آن، توان فراواني مي‌خواهد.
نقش اين كودك مادران بي‌سواد از نظام سنتي رانده در جامعه شهري مانده، چه بود؟ آنان در چنين شرايطي با چند وضعيت ديگر نيز مواجه شدند. اول زنده ماندن بيشتر كودكان‌شان كه خبر خوبي بود ولي بار پرورش و تربيت آنها از هر جهت به دوش مادران بود. دوم و مهم‌تر، رواج آموزش و طولاني شدن حضور فرزندان در خانواده بود. در واقع در قديم فرزندان از كودكي عضوي فعال از خانواده مي‌شدند و سهمي از فعاليت‌هاي خانواده و اقتصاد خانوار را عهده‌دار مي‌شدند، ولي در اين دوران آنان بايد درس مي‌خواندند كه به نوعي سرمايه‌گذاري بلندمدت بود. سرمايه‌اي كه از جان مادر ارتزاق مي‌كرد. كودكي كه در ساختار سنتي از ۵ سالگي در انجام كارهاي خانه و اقتصاد خانوار نقش داشت، به يك باره تعدادشان زياد شد و تا ۱۸ سالگي و حتي بيشتر در خانه مي‌ماندند، بدون اينكه مشاركت چنداني كنند و كار و زحمت هم ايجاد مي‌كردند و اين مادران بودند كه براي آينده فرزندان‌شان در چارچوب الگوي «مادر مهربان» همه گونه فداكاري را كردند و در واقع ساختند و سوختند و سرمايه وجودشان را براي فرزنداني صرف كردند كه قرار بود بعدها سود آن سرمايه‌گذاري‌ها نصيب آنان شود. اين سرمايه‌گذاري بسيار گران‌قيمتي بود كه نسل مادران طلايي براي توسعه و تحول اين جامعه هزينه كردند. كدام‌يك از نسل امروز در ذهنش خطور مي‌كند كه ۵ تا ۸ فرزند را در چنان شرايطي بزايد و تا ۱۸ سالگي و حتي بيشتر تربيت كند و تمامي وجود خود را سرمايه آينده آنان نمايد؟ مادران طلايي ما چنين بودند. روحشان شاد. درباره نقش همسري و اقتصادي آنان بايد جداگانه نوشت. آنها زنان صرفه‌جو و مقتصدي بودند كه اقتصاد خانوار اغلب به دست آنان مديريت مي‌شد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. آقای عبدی، سپاس از این که یادی کردی از مادران طلایی ایران. روزی هم وقتت بگذار برای مادران داغدار ایران، که کم نیستند و نبودند و دهه هاست که بی هیچ دلیلی در پستوی خانه ها، زانو بغل کرده و گهواره های خالی را می جنبانند و لالایی می خوانند. لالایی برای جوانانی که نیستند و مردانی که رفته و برنگشته اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا