جای خـالی معمـار
روزنامه هم میهن نوشت:
درحالیکه هنوز شوک ترور نافرجام آیتالله سیدعلی خامنهای باقی مانده بود، یک روز بعد در هفتم تیر 1360 جلسهای در سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی واقع در خیابان سرچشمه تهران برگزار میشود. سیدمحمد حسینیبهشتی، دبیرکل حزب پشت تریبون میرود تا سخنرانی کند. او سخنان خود را با این جمله آغاز میکند: «ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهرهسازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند.» این آخرین جملهای بود که یکی از تاثیرگذارترین افراد در جریان تثبیت جمهوری اسلامی بیان میکند و پس از آن دو بمب به صورت همزمان منفجر شده و ساختمان خراب میشود تا پس از استاد مرتضی مطهری و آیتالله محمود طالقانی، جمهوری اسلامی در همان سالهای اولیه یکی دیگر از افراد تاثیرگذار خود را از دست بدهد؛ فردی که شاید بتوان او را معمار قانون اساسی تدوینشده در سال 58 دانست.
شاید یکی از بهترین تعاریف درباره شهید سیدمحمد حسینیبهشتی را بتوان در پیامی مشاهده کرد که اکبر هاشمیرفسنجانی، دوست و همراه قدیمی او در مبارزات پیش از انقلاب و حزب جمهوری اسلامی بهمناسبت کنگره بزرگداشت شهید بهشتی در اسفند 1390 ارائه کرد. هاشمی در پیام خود دوست قدیمی را «یک روحانی تاثیرگذار در مجموعههای دانشگاهی، یک دانشگاهی به تمام معنا در حوزههای علمیه و مصداق واقعی روشنفکری دینی» معرفی میکند.
بهشتی فردی بود که در جوانی همزمان با حضور در حوزه علمیه، دانشگاه را هم انتخاب کرد و همان زمان با علاقهای که به تحزب داشت، فعالیت سیاسی خود را آغاز میکند و تبدیل به یکی از چهرههای تاثیرگذار در جریان انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی میشود. پیش از انقلاب در کنار فعالیتهای علمی خود، فعالیت سیاسی را انجام میدهد و در دو مقطع زندانی میشود. در آخرین ماههای عمر پهلوی عضو شورای انقلاب شده و پس از انقلاب بلافاصله فعالیت حزبی خود را براساس علاقهای قدیمی آغاز میکند.
در تابستان 58 وارد مجلس خبرگان قانون اساسی میشود و نقش خود را بهعنوان نایب رئیس ایفا میکند. پس از آن در اسفند 58 با حکم امام خمینی به ریاست دیوان عالی کشور میرسد و تا زمان شهادت در این سمت حضور دارد. پس از برکناری بنیصدر، عضو شورای موقت ریاستجمهوری هم میشود اما این حضور فقط
5 روز طول میکشد و هفتم تیر 1360، بهدنبال بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی، درحالیکه مشغول سخنرانی بود به شهادت میرسد. زینتالسادات بهشتی، خواهر شهید بهشتی در مصاحبهای که با تسنیم داشته، واقعه را اینگونه توصیف میکند: «برادرم روز شنبه به شهادت رسید و خوب به یاد دارم که چند ساعت بعد از آنکه به شهادت رسید، صبح یکشنبه بود و هنوز هوا به صورت کامل روشن نشده بود که منافقان با من تماس گرفتند و گفتند خانم بهشتی دیدید که برادرتان را کشتیم؟»
از تولد تا حوزه
سیدمحمد حسینیبهشتی، دوم آبان 1307 در محله لومبان شهر اصفهان در خانوادهای متولد میشود که پدرش سیدفضلالله از روحانیون مطرح شهر به شمار میرفته است. از 4سالگی آموزش خواندن و نوشتن را در مکتبخانه آغاز میکند و پس از اینکه خواندن و نوشتن را یاد میگیرد، به دبستان میرود. هوش بالایی که داشته باعث میشود وقتی امتحان ورودی به دبستان را میدهد، بگویند میتواند از نظر علمی در کلاس ششم تحصیل کند، اما از آنجایی که سنش پایین بوده، در کلاس چهارم پذیرفته میشود. پس از پایان دوران دبستان، به دبیرستان سعدی اصفهان میرود.
اوایل سال دوم دبیرستان بوده که اتفاقی سیاسی در کشور باعث میشود تا به فکر انتخاب مسیری جدید در زندگی بیفتد که البته با توجه به روحانی بودن پدرش، موضوع ناشناسی برایش نبوده است. خودش درباره آن مقطع از زندگیاش، اینگونه تعریف کرده است: «سال اول و دوم را در دبیرستان گذراندم و اوایل سال دوم بود كه حوادث شهریور 20 پیش آمد. با حوادث شهریور 20 علاقه و شوری در نوجوانها برای یادگیری معارف اسلامی به وجود آمد.» در نتیجه در سال 1321 تحصیل در دبیرستان را در مقطع دوم رها میکند و در 14سالگی وارد تحصیلات حوزوی میشود و به مدرسه صدر نقل مکان میکند. نکته جالب توجه درباره دو سال تحصیل او در دبیرستان این است که زبان فرانسه را بهصورت مقدماتی طی سالهای دبیرستان یاد میگیرد.
سالهای حوزه و دانشگاه
پس از ورود به مدرسه صدر، از سال 1321 تا 1325 در همان مدرسه تحصیل ادبیات عرب، منطق، كلام و سطوح فقه و اصول را دنبال میکند. در همان دوره و در سال 1324 درحالیکه مقدماتی زبان فرانسه را میدانسته، تصمیم به یادگیری زبان انگلیسی میگیرد و آموختن این زبان را شروع میکند تا اینکه در سال 1325 تصمیم به تغییر مکان تحصیل میگیرد و راهی قم میشود و از یک سال بعد درس خارج را نزد آیتالله سیدمحمد محققداماد شروع میکند. از اساتید مطرح او طی آن سالها در حوزه میتوان به آیتالله سیدروحالله خمینی، آیتالله بروجردی، آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری و آیتالله حجت كوهكمری اشاره کرد.
طی همان سالهای اولیه حضور در قم، اتفاق بزرگ دیگری در زندگیاش میافتد و تصمیمی مهم میگیرد. تصمیم این است که او بهصورت همزمان تحصیلات آکادمیک را هم ادامه دهد. دیپلم ادبی میگیرد و در سال 1327 وارد «دانشكده معقول و منقول» آن زمان یا همان «الهیات و معارف اسلامی» فعلی شده و در سال 1329 بهمنظور استفاده بیشتر از فضای دانشگاه به صورت کامل در تهران مستقر میشود و همزمان به تدریس هم میپردازد تا بتواند هزینه زندگی را تامین کند. در همان موقع تصمیم میگیرد که زبان انگلیسی را بیشتر یاد بگیرد، به همین منظور تصمیمش این میشود که یک استاد خارجی انتخاب کند و در نهایت در سال 1330 لیسانس میگیرد.
پس از دریافت مدرک لیسانس به قم برمیگردد و همزمان بهعنوان دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان حكیم نظامی قم مشغول تدریس میشود و تحصیل آکادمیک را هم ادامه میدهد، در سال 1335 وارد دوره دكتری فلسفه و معقول در دانشكده الهیات دانشگاه تهران شده اما اینبار در تهران مستقر نمیشود و در مسیر تهران و قم در حال رفتوآمد بوده است. البته با توجه به سفری که به آلمان داشت، دفاع از رساله دکتری او به سال 1353 کشیده میشود و در این سال مدرک دکتری میگیرد. از جمله کارهای بزرگ علمی که در شهر قم انجام شده و بهشتی در آن نقش داشته، تشکیل کانون دانشآموزان قم با هدف تقویت پیوند دانشآموز و فرهنگی و دانشجو و طلبه بوده که مسئولیت آن برعهده محمد مفتح بوده است.
آغاز فعالیت سیاسی
سالهایی که برای تحصیل در مقطع لیسانس در تهران مستقر شده بود (سال 1329)، با اوجگیری مبارزات جریان ملی شدن صنعت نفت، در اجتماعات و میتینگها شرکت میکند. در تابستان سال 1331 که به اصفهان رفته بود، در اعتصابات 26 تا 30 تیر شرکت میکند و یکی از سخنرانان ساختمان تلگرافخانه بوده است اما ریشه اصلی فعال شدن او در صحنه سیاسی را باید پس از کودتای 28 مرداد 1332 دانست. خودش در زندگینامهاش نوشته: «بعد از كودتای 28 مرداد در یك جمعبندی به این نتیجه رسیدم كه در آن نهضت ما كادرهای ساختهشده كم داشتیم، بنابراین تصمیم گرفتیم كه یك حركت فرهنگی ایجاد كنیم و در زیر پوشش آن كادر بسازیم. دبیرستانی به نام دین و دانش در قم تأسیس كردیم و با همكاری دوستان، كه مسئولیت ادارهاش مستقیماً به عهده من بود، تا سال 1342 كه در قم بودم و همچنان مسئولیت اداره آن را به عهده داشتم.»
سال 1342 یکبار دیگر در تهران مستقر میشود؛ موضوعی که سبب شده تا ارتباط او با گروههای مبارز نزدیک شود. خودش درباره فعالیتهایی که آن سال انجام داده، نوشته است: «اگر اشتباه نكرده باشم 41 یا اوایل 42 در یك جشن مبعث كه دانشجویان دانشگاه تهران در امیرآباد در سالن غذاخوری برگزار كرده بودند، دعوت كردند كه من در آن روز مبعث سخنرانی كنم. در این سخنرانی موضوعی را من مطرح كردم بهعنوان «مبارزه با تحریف یكی از هدفهای بعثت است» و در این سخنرانی طرح یك كار تحقیقاتی اسلامی را ارائه كردم كه آن سخنرانی بعدها در مكتب تشیع چاپ شد.» این سخنرانی هسته پژوهشی پیرامون حکومت اسلامی را تشکیل میدهد.
مرکز اسلامی هامبورگ
در سال 1343، درحالیکه با دستور ساواک دیگر اجازه تدریس نداشت، دو جریان باعث میشود که سیدمحمد بهشتی راهی آلمان شود. آیتالله بروجردی مسجدی را برای مسلمانان در هامبورگ بنا کرده بود. در آن سال مسلمانان هامبورگ به برخی مراجع از جمله آیتالله میلانی و آیتالله خوانساری فشار میآورند که چون محمد محققیلاهیجی به ایران برگشته است، یک روحانی جایگزین او شود. فشارها باعث میشود که این دو مرجع تقلید به بهشتی اصرار کنند که به آلمان برود. از طرف دیگر از آنجا که شاخه نظامی هیئتهای مؤتلفه تصویب كرده بود که حسنعلی منصور باید اعدام شود و ترور او هم با موفقیت همراه میشود، نام سیدمحمد بهشتی وارد پرونده این ترور میشود؛ موضوعی که منجر به این شده که تصمیم بگیرند بهشتی را از ایران خارج کنند.
بهشتی در زندگینامهاش نوشته: «من ترجیح میدادم كه در ایران بمانم.» اما به هر ترتیب قرار میشود به آلمان برود. البته از آنجایی که گذرنامه نداشته و ساواک مانع از صدور گذرنامه برایش میشود، به مشکل برخورد میکند ولی در نهایت این مشکل از طریق آیتالله خوانساری حل شده و راهی آلمان میشود. البته در ابتدا قرار بوده حضور او در آلمان کوتاهمدت باشد اما خودش تصمیم به حضور طولانیمدت میگیرد. او درباره تصمیم حضور طولانیمدت در هامبورگ نوشته است: «تصمیم این بود كه مدت كوتاهی آنجا بمانم و كار آنجا كه سامان گرفت برگردم ولی در آنجا احساس كردم كه دانشجویان سخت محتاج هستند به یك نوع تشكیلات اسلامی، هسته اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان گروه فارسیزبان آنجا را به وجود آوردیم و مركز اسلامی هامبورگ سامان گرفت.»
بازگشت به ایران
در همان زمانی که در آلمان حضور داشته، سفرهایی را به سوریه، لبنان و ترکیه انجام میدهد و به دیدار امام موسیصدر میرود و در سال 1348 هم دیداری با امامخمینی در عراق داشته است تا اینکه در سال 1349 به تهران سفر میکند و وارد مقطع جدیدی از زندگی میشود. خودش نوشته است که مطمئن بوده که در صورت حضور در ایران امکان بازگشت به آلمان برایش سخت خواهد بود، همین اتفاق هم رخ میدهد و او در بازگشت به ایران از سوی ساواک ممنوعالخروج میشود.
پس از بازگشت به ایران، یکبار دیگر به فعالیت در آموزش و پرورش مشغول میشود و تدریس زبان انگلیسی را دنبال میکند و پس از آن همراه با محمدجواد باهنر بهعنوان کارشناس ارشد در کتب علوم دینی در سازمان تدوین کتابهای درسی ایران اشتغال به کار پیدا میکند. بهصورت همزمان، در کنار کارهای علمی که انجام میداده است، جلسههای تفسیر قرآن را در «مکتب قرآن» برگزار میکند اما بازداشت او در سال 1354 به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و انتقالش به زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری باعث میشود که جلسات تفسیری که برگزار میکرده، تعطیل شود.
در سال 1355 تصمیم میگیرند که اقدام به ایجاد هستهای برای کارهای تشکیلاتی کنند که نتیجه این تصمیم منجر به تشکیل جامعه روحانیت مبارز میشود. پس از آن فعالیتهای سیاسی بهشتی اوج میگیرد و در همان مقطع در سال 1357 برای سفری راهی اروپا و آمریکا میشود و دیدار مجددی با آیتالله خمینی این بار در فرانسه انجام میشود. علاوه بر دیداری که با امام انجام شد، هدف از این سفر دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاه برای هماهنگی در حرکتهای سیاسی در راستای برنامههای امام خمینی بوده است.
بعد از بازگشت از فرانسه، فعالیتهای سیاسی در ایران را دنبال میکند و برای دومین بار پس از سخنرانی در عاشورای سال 1357 بازداشت شده و به زندان کمیته مرکزی و زندان اوین منتقل میشود. بعد از آزادی از زندان، در دیماه 1357 پس از اینکه استاد مرتضی مطهری از فرانسه برمیگردد، امام خمینی طی حکمی بهشتی را بهعنوان یکی از اعضاء اولیه شورای انقلاب معرفی کرد که وظیفه داشتند دیگر اعضا را برای حضور در شورا انتخاب کنند. فعالیتهای او در این شورا ادامه پیدا میکند تا اینکه آیتالله خمینی تصمیم به بازگشت به ایران میگیرد و در 12 بهمن 1357 وارد کشور میشود.
حزب جمهوری اسلامی
پس از بازگشت امام خمینی به ایران، او بلافاصله فعالیت سیاسی خود را آغاز میکند. بهعبارتی میتوان گفت او در شور و حال روزهای پس از انقلاب باقی نمیماند و چند روز پس از ورود امام، با توجه به علاقه و برنامهای که داشته، اقدام به تاسیس حزب جمهوری اسلامی میکند. ریشه این علاقه موضوع جدیدی در بهشتی نبوده و مربوط به سالهای جوانیاش بود. خودش میگوید پس از کودتای 28 مرداد 1332 و با توجه به تجربههایی که از خلال نهضت ملی ایران در طی سالهای 1329 تا 1332 بهدست آورده بود، به فکر ایجاد یک حزب و جمعیت سیاسی – اسلامی بوده است. اما در کنار تجربهای که از کودتای 28 مرداد داشته، یک عامل مهم دیگر در سال 1340 فکر تشکیل حزب را در او قویتر از قبل میکند. او درباره این عامل گفته است: «وقتی نهضت آزادی تشکیل شد، با خوشحالی از این خبر استقبال کردم و در اینکه در اساسنامه از اسلام بهعنوان یک مکتب و از نهضت بهعنوان یک حزب تمامعیار یاد نشده بود، به بنیانگذاران نهضت آزادی انتقاد کردم. در همان سالها به فکر یک مجموعه فعال برای شناخت ایدئولوژی اسلام، در شکل یک مکتب تمامعیار افتادم.»
این ایده در ذهن او باقی میماند تا در سال 1356 شکل جدیتری به خود میگیرد. او درباره این موضوع گفته است: «تابستان سال 56 با چند تن از دوستان، به فکر ایجاد یک هسته روحانی متشکل، براساس تأکید روی تقوا و ایمان، مبارز بودن و بینش مترقی اسلامی داشتن و در عین حال، خالق اندیشیدن و اسلامی عمل کردن و مبرا از هر گونه گرایش غیراسلامی و تفکر التقاطی افتادیم… در اوایل سال 57، پایه این حزب، محکم شد.» پس از بازگشت امام به ایران این فکر عملیاتی شده و بنابر آنچه بهشتی نوشته است: «با تأکید امام، هفت یا هشت روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حزب را اعلام کردیم و چون ما به جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی میاندیشیدیم، نام آن را گذاشتیم حزب جمهوری اسلامی.» در نتیجه حزب جمهوری اسلامی توسط او و با همراهی سیدعبدالکریم موسویاردبیلی، اکبر هاشمیرفسنجانی، آیتالله سیدعلی خامنهای و محمدجواد باهنر بنیانگذاری میشود.
حزب جمهوری اسلامی با دبیرکلی بهشتی، فعالیت سیاسی را از همان روزهای ابتدایی انقلاب شروع کرده و به مرور ارکان مهم جمهوری اسلامی در اختیار اعضاء این حزب و یا افراد تحت حمایت آنها قرار میگیرد. البته اولین حضور انتخاباتی برای آنها در انتخابات اولین دوره ریاستجمهوری که بهمن 1358 برگزار شد، با شکست همراه میشود اما یک ماه بعد، در انتخابات مجلس این حزب در قالب ائتلاف بزرگ، موفق میشود 85 کرسی مجلس را بهدست آورده و مهمتر اینکه ریاست مجلس اول به اکبر هاشمیرفسنجانی، از اعضاء شورای مرکزی سپرده شود. این دو تجربه انتخاباتی، در دوره حیات بهشتی رقم زده میشود و پس از آن، موفقیتهای این حزب در بهدست آوردن ارکان کامل شده و علاوه بر مجلس، ریاستجمهوری هم در اختیار آنها قرار میگیرد.
اقناعسازی جامعه با گفتوگو
سیدمحمد حسینیبهشتی، علاوه بر فعالیتهای سیاسی که انجام داده است، در روند تشکیل جمهوری اسلامی نقش ویژهای در اقناعسازی جامعه از مسیر گفتوگو داشته است. یکی از اولین و مهمترین استدلالهایی که او در همان اوایل انقلاب مطرح میکند، در ماجرای رفراندوم آری یا نه 12 بهمن 1358 بوده است. بهشتی در گفتوگویی که 28 اسفند 1357 با روزنامه اطلاعات انجام داده است، یکی از منحصربهفردترین اقناعسازیهای جامعه را با زبان یک معلم به جامعه آن روز ارائه میکند.
او در این مصاحبه، ابتدا تعاریف کاملی از انواع حکومت را بیان کرده و در خلال آن جمهوری و دموکراسی را به صورت جامع توضیح میدهد و سپس به ارائه تعریفی کامل از جمهوری اسلامی میپردازد. در بخشی از تعریفی که بهشتی از جمهوری اسلامی داشته، آمده است: «جمهوری اسلامی نوع حکومتی است که با پذیرش و انتخاب آزادانه اکثریت ملت به قدرت میرسد. این یکی از اساسیترین پایههای جمهوری اسلامی است. ملت ایران بیدار باشید، هوشیار باشید از هماکنون باید حکومتی را انتخاب کنید که در آن حکومت عامل زور و عامل تهدید به هیچ عنوان برای رسیدن به هیچ سمتی از سمتهای اجتماعی مورد بهرهبرداری احدی قرار نگیرد، این پایه اساسی است، به نظر ما همه مسائل دیگر باید از اینجا پایه بگیرد.»
یکی دیگر از رخدادهای مهم، بر پایه گفتوگویی که بهشتی پس از انقلاب در آن نقش ویژه داشته، جریان مناظراتی است که در سال 1360 برگزار شده و از سیمای جمهوری اسلامی بدون سانسور پخش میشود. مناظراتی با عنوان «آزادی، هرج و مرج، زورمداری» در یک طرف آن آیتالله بهشتی و آیتالله محمدتقی مصباحیزدی حضور داشتهاند و در سمت دیگر نورالدین کیانوری و احسان طبری حضور داشتند. مهدی فتاپور، که در آن مناظرهها حضور داشت در مصاحبهای که تابستان 1400 با روزنامه شرق داشته، درباره نقش بهشتی در مناظرهها گفته است: «مطرح کردند که آقای بهشتی گفته است مباحث سیاسی و ایدئولوژیک همزمان باشد و همچنین گفتهاند که اگر هیچکس در مناظرهها شرکت نکند، خودشان بهتنهایی حضور یافته و مباحث را پیش میبرند. با توجه به نظر آقای بهشتی، مباحث ایدئولوژیک و سیاسی همزمان و به موازات هم برگزار شد.»
همچنین درباره حاشیههای این مناظرات نیز ذکر یکی از اتفاقات نمیتواند خالی از لطف باشد. در جریان یکی از مناظرهها ظاهراً نورالدین کیانوری آیاتی از قرآن را اشتباه میخواند. بهشتی که متوجه اشتباه او میشود، موضوع را روی کاغذی نوشته، از زیر میز به صورت پنهانی به کیانوری میدهد تا اشتباه خود را اصلاح کند. پس از مناظره، کیانوری از او میپرسد که چرا این کار را انجام داده، درحالیکه میتوانسته در مناظره از همین موضوع برای نقد او استفاده کند. بهشتی در واکنش به اظهارنظر کیانوری اینگونه پاسخ میدهد: «انقلاب نکردیم که در تلویزیون جمهوری اسلامی انسانها را تخریب کنیم، بلکه انقلاب کردیم که انسانها را هدایت کنیم.»
خبرگان قانون اساسی
یکی دیگر از نقشهای اساسی آیتالله بهشتی پیش از شهادت و در جریان استقرار جمهوری اسلامی، در جریان تدوین قانون اساسی و مجلس خبرگان رقم میخورد. او هر چند نایب رئیس آیتالله حسینعلی منتظری در این مجلس بود، اما در بسیاری از جلسات نقشی پررنگ را ایفا کرده و استدلالهای مهمی داشته است. او دو ماه قبل از تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی در مصاحبهای که 7 تیر 1358 با روزنامه جمهوری اسلامی داشته، درباره «مبنای حق تعیین سرنوشت مردم در جمهوری اسلامی» گفته است: «در قانون اساسی فرد اصالت خواهد داشت به این معنا که نظام و محیط اجتماعی هیچ نقشی ندارد و فرد بازیچه سرنوشتی است که محیط اجتماعی برایش تعیین میکند، بلکه هر انسانی خودش سرنوشتساز است.»
پس از تشکیل مجلس خبرگان هم او استدلالهای مهمی را در جلسات بیان میکند. برای مثال، او اداره کشور با اتکا به آرای مردم را از مهمترین ویژگیهای جمهوری اسلامی قلمداد میکرد و در همین راستا، در جلسات خبرگان از تاثیر مردم در انتخاب رهبری واجد شرایط سخن میگوید و اینطور استدلال میکند: «کسی نمیتواند تحت عنوان فقیه عادل، باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر، مدبر خودش را بر مردم تحمیل کند. این مردم هستند که باید او را با این صفات به رهبری شناخته و پذیرفته باشند.» او در همین مسیر، اعتقاد داشت که جمهوری اسلامی، نظام امت و امامت است که در آن برای امت «حق نظارت بر امام» قائل بود.
تاثیرگذاری دیگری که او در جریان این جلسات داشت و برای نمونه میتوان به آن اشاره کرد، پیرامون موضوع اصل پنجم قانون اساسی و موضوع ولایتفقیه بوده است. در بحثی که بین بهشتی و رحمتالله مقدممراغهای یکی دیگر از نمایندگان حاضر در خبرگان پیش میآید، بهشتی دلایل خود برای قرار داشتن فقیه در مرکز ثقل حکومت و رهبری را بیان کرده و سپس میگوید: «بنده را عقیده بر این است که اگر میگفتند استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، ما فرضمان بر این است که اگر قرار است نظام آینده ما جمهوری اسلامی باشد، در این صورت باید این نظام، رهبری و مرکز ثقل ادارهاش بر دوش کسی یا کسانی باشد که چه از نظر آگاهی به اسلام و چه از نظر التزام و مقیدبودن به وظایف یک مسلمان، در تمام وظایف فردی، سیاسی، خانوادگی و اجتماعی الگو و نمونه باشد.»
در یکی از جلسات مجلس خبرگان، بهشتی در برابر این سوال که «با توجه به اینکه قدرت اجرایی را در اختیار کسی قرار میدهید که معصوم نیست، رهبر در برابر چه مقامی مسئول است؟ مرجع رسیدگی به تخلفات احتمالی وی کیست؟»، اینگونه استدلال میکند: «رهبر از این جهت که در برابر ملت مسئول است، مثل نمایندگان مجلس است که تحت نظارت ملتاند. مردم ناظرند که آیا آنان به وظایف محدود نمایندگی به درستی عمل میکنند یا نه؟ در قانون هیچ مرجع دیگری بر آن رسیدگی نمیکند، اما اگر تخلف کند، همه در برابر قانون مساویاند، چه رهبر باشد و چه فرد عادی.»
همچنین یکی دیگر از موارد، بحثها پیرامون اصل یکصد و یازده قانون اساسی بوده است. در بحثهایی که پیرامون موضوع «چه مرجعی میتواند تشخیص دهد، رهبری از انجام وظایف ناتوان یا فاقد یکی از شرایط رهبری شده است؟» پیش آمده بود، بهشتی اینگونه اظهارنظر میکند: «من عرض میکنم به عهدۀ خبرگان بگذارید که بگوید چه کسانی حق دارند، اقامه دعوی کنند و از چه طریق اقدام شود تا دوباره مجلس تشکیل گردد، این چه اصراری است که ما در اینجا بنشینیم و تکلیف مردم را الی یومالقیامه، حتی به آنهایی که حق میدهیم، معین کنیم؟»
نقشآفرینی بهشتی در پایهریزی انقلاب و حکومت جمهوری اسلامی و تاثیرات او در تثبیت آن برای هیچ کسی پوشیده نیست؛ آنها که در 7 تیر با بمبگذاری در حزب جمهوری دست به ترور این چهره و 72 نفر دیگر از این حزب زدند؛ خوب میدانستند که چه ضربهای به انقلاب وارد میشود و چه تئوریسین و چهره ممتازی را از این انقلاب میگیرند. مسیر جمهوری اسلامی پس از او با خلأ روبهرو شده و قاطبه سیاستمداران و تحلیلگران بارها بر این موضوع تاکید داشتهاند که اگر او بود شاید در خیلی از ابعاد تصمیمگیری و بهویژه در حوزه اقناعسازی افکار عمومی و همراهسازی آنها، وضعیت کشور به مراتب بهتر و موفقیتها به مراتب بیشتر بود.
انتهای پیام