خرید تور تابستان

نامه‌های «احمدک» به خدایش

احمد یوسف‌زاده، نویسنده، در کانال تلگرامی خود به مناسبت ایام ماه رمضان نامه‌هایی را خطاب به خدا منتشر کرده که در ادامه می‌خوانید:

«خدایا سلام.

امیدوارم زشت نباشد که دوباره به شما نامه می نویسم. راستش یک عالمه حرف مانده توی گلویم دارد خفه ام می کند، اگر به شما نگوییم پس به کی بگوییم؟
و اما خدایا خداوندا قبل از هر چیز اول از این سورپرایز آخر سال تان تشکر می کنم. ما دیگر کلا ناامید شده بودیم و داشتیم فکر میکردیم تابستان چه خاکی بر سرمان باید بریزیم که یکدفعه برف و باران گفت بگیر که آمدم!!
واقعا بابت این لطف صورتتان را که رویمان نمیشود، دستتان را بدهید ماچ کنیم.
و اما خدایا بار الها یک سوال مهم دارم! یعنی شما واقعا دستور داده اید سه میلیون تومان از حساب هر خواهری که روسری نداشت بردارند بریزند به حساب دولت؟ به جان عزیزی خودتان قسم من که عمرا باور کنم شما مثل داروغه از مردم حق و حساب بگیرید!
خدایا من که تمام این کتاب خوشگل شما را زیر و رو کردم و حتی یک ماه رمضان هر روز یک ختم کامل کردم، ولی تا حالا جایی ندیدم که برای این قضیه ای که حالا بعضی از خواهران متاسفانه رعایت نمی‌کنند جریمه نقدی یا تنبیه بدنی حکم کرده باشید، خدایا پس اینها این چیزها را از کجا آوردند؟!
خدایا یک سوال خیلی خیلی مهم هم دارم راجع به این طلبه ای که می گویند از یک مادر بچه به بغل فیلم یا عکس گرفته ( من علم غیب ندارم که گرفته یا نگرفته). خدایا این سوال را فردا صبح از درگاهتان می پرسم. فقط اجالتا پروردگارا هوای همه بچه ها مخصوصا هوای بچه های گرسنه غزه را داشته باش!
خدایا تا نامه بعدی حواستان به من و فالوورهایم باشد.

دورت بگردم
احمدک
اول رمضان ۱۴۰۲ شمسی


بنام خداوند نان و نمک
خداوند روزی ده احمدک

خدا یا سلام
حالتان خوب است. اگر حال اینجانب احمدک را خواسته باشید همین که الان دارم این نامه را به شما می نویسم معنی اش این است که خوب هستم. از این بابت شکر. خدایا من از سر مجبوری به شما نامه می نویسم، میدانم که این کار بی ادبی است ولی چکار کنم که این روزها از نام شما سو استفاده می شود و من اینطور جاها آمپرم می چسبید و یک چیزهایی خطاب به شما می نویسم و یک سوالهایی توی ذهنم می پیچد. مثل این:
خدایا شما در کل چند تایید؟ (وای! خاکم به دهان! این چه سوالی بود من پرسیدم! معلوم است،« قل هوالله احد» ) ولی ای یگانه بزرگوار! ما بعضی وقت ها افرادی را می بینم که خدایشان انگار با شما خیلی فرق می کند. مثلا خدای همین وحیدی وزیر کشور!
تلویحا مجوز داده که مردم به خاطر نهی از منکر، از زن و دختر دیگران عکس بگیرند و بفرستن نمیدانم کجا! برداشته گفته: این که چیز جدیدی نیست دوربین های سر چهارراه ها و مغازه ها هم همین کار را می کنند!!
خدایا یعنی این وزیر با آن پینه گنده وسط پیشانی اش متوجه نیست که با این فرمان، هر کس و ناکسی از ناموس دیگران عکس و فیلم میگیرد و آرامش آنها را به وحشت تبدیل می کند و تتمه ایمانشان به شما و پیغمبر و امام ها را به باد می دهد؟
خدایا من که کلا هنگ کردم. پروردگارا! یعنی خدای وحیدی هم شمایید؟ پس آن «ذات اقدس اله» آیت الله جوادی آملی که اینقدر مهربان است کیست؟
خدایا اصلا کاشکی این دین و سیاست از همدیگر جدا بودند. کاشکی حضرت ابراهیم را میفرستادی که با همان تبرش بزند این دو را از هم جدا کند و دین شما را از دست سیاستمداران نجات بدهد.
خدایا در پایان مواظب من و سایر فالوورهایت باش ای فرند بی فرندان!
خدایا حواستان به بچه های بلوچستان و خان یونس باشد گرسنه نمانند.
خدایا یک حالی از این نتانیاهو هم بگیر, بچه های غزه خسته شدن از بسکه مردند!

دورت بگردم

احمدک

دوم رمضان ۱۴۰۲ خورشیدی


سلام ای خدای مهربان
بدون اینکه بخواهم خودم را لوس کنم میخواستم احساسم را راجع به ماه رمضان بنویسم. خدایا من دیروز عصر رفته بودم نان بگیرم توی راه یک خانم بلیز شلواری دیدم که موهایش را ول کرده بود روی شانه هایش و داشت تلفنی با یکی حرف می زد. آخرهای صحبتش از کنار من رد شد شنیدم که داشت به یک نفر آنطرف خط می گفت« التماس دعا. حتما فراموشم نکنی ها»
من با خودم فکر کردم که این بنده های شما چقدر دوستتان دارند و چقدر به نگاه شما امیدوارند و بعد کلی غبطه خوردم به حال آن خانم. بعد همینطور داشتم فکر می کردم که مثلاً چطورکا است که این خواهرمان با اینکه شما را دوست دارد و به نظر لطف تان دل بسته با این حال به توصیه شما در باره حجاب عمل نمیکند!. همینطور فکر کردم فکر کردم یکدفعه یک چیزی به نظرم آمد که الان به شما هم می گویم.
فکر کردم که این خواهرمان لابد تصور وحشتناکی از مردها ندارد. یعنی به مردها یکجوری اعتماد دارد که نگاهشان و دلشان مریض نیست، بعد یادم آمد که شما هم در قرآن گفته آید که حجابتان را رعایت کنید تا مورد اذیت و آزار آدم های مریض قرار نگیرید، حالا لابد این بنده خدا هیچ احساس خطری از ناحیه مردم اطرافش نمی کند که موهایش را ریخته بیرون، بعد توی ذهنم به آن خواهر که از من دور شده بود گفتم ممنون که فکر نمیکنی ما مردها قلبمان مریض است، بعد دوباره همان توی ذهنم گفتم ولی خواهر جان واقعیت اینست که آدم مریض هم کم نداریم ها!
بعد یادم آمد که پریروز با آقای حسنی که دفتر مشاوره روانشناسی دارد صحبت می کردم و او در باره مردان بیمار یک حرف های می زد که من از زندگی سیر شدم!
خلاصه اینکه ای خدای مهربان، حالا که بحث حجاب خواهران و دخترانمان به مسئله مهم کشور تبدیل شده و دیروز هم عده ای از برادران و خواهران با حجابمان فکر کرده اند دولت حسن روحانی است،رفته اند جلو نهاد ریاست جمهوری و بر علیه خواهران بی حجابمان شعار داده اند و پلیس هم متاسفانه زده سر و کله ایشان را شکسته، من از شما التماس می کنم یکی از این دو کار برای ما انجام بدهید، یا به دل زن های مخالف حجاب بیندازید که با رضایت خاطر حجابشان را رعایت کنند یا چشم و قلب همه مردان ما را سالم و پاکیزه بدار که دیگر این برادرمان جلالی نماینده مردم شریف رفسنجان مجبور نشود فتوای عکسبرداری از زن و دختر مردم صادر بنمایند.
در پایان خداوندا میخواستم راجع به ماه عزیز رمضان صحبت کنم که بحث به اینجا کشید. حالا فردا صبح اگر شما بخواهید.
امیدوارم به همین زودی زود
دورت بگردم

احمدک
سوم رمضان ۱۴۰۲ خورشیدی


بنام خداوند نان و نمک
خداوند روزی ده احمدک

خدایا سلام.
خدایا قبل از هر چیز من یکبار دیگر از طرف کشاورزها و کبک ها و کبوترها و خر خاکی ها و همه وحوش محترم بابت این بارش های آخر سال از شما تشکر می کنم.
خدایا بابت ماه رمضان هم که حالمان را جسمی و روحی خوب می کند ممنونم.
و اما ای خدای مهربان کاش بین من و دوستم محمد داوری می کردید. محمد از هر لحاظ برای من الگو است ولی در یک مورد با هم اختلاف داریم. محمد می گوید اگر مشکلی میبینیم بخاطر دوستان شهید مان باید سکوت کنیم تا دشمن شاد نشویم. ولی خدایا من نظرم اینست که اتفاقا بخاطر خون همان شهدا هر کجا مشکل یا خیانتی دیدیم باید صدایمان را بلند کنیم.
خدایا مسئله دیگری که میخواهم بگویم راجع به بعضی ها است که فکر میکنند راستی راستی نماینده شما روی زمین هستند و از شما دستخط دارند که ما بندگان گناهکار را ببرند جلو در بهشت پیاده کنند و بر گردند و فکر می کنند برای بردن ما به بهشت باید همه چیز را برایمان ممنوع و فیلتر کنند! خدایا ولی خودم امروز صبح شانسی توی قرآن دیدم شما به پیغمبرتان گفته اید« لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ «107 انعام»
بفرما! ما که جای خود داریم حتی راجع به مشرکین هم شما به پیغمبر گفته اید تو نگهبان و وکیل وصی شان نیستی!
خدایا مسئله آخر که می خواستم بگویم این پیامک است که دیشب یک نفر برای من بیچاره فرستاده. خدایا حل مشکلش از عهده من خارج است خودتان یک راهی برایش پیدا بفرمایید. خدایا عین پیام بنده ناشناس تان این است:
« یه نفر شما رو معرفی کرده گفته شما می‌توانید کمک کنید اخه دختری ازم ازدواج کرده جهيزيه اش کامل نیست اگه کاری ازشما برمیاد لطفا جواب پیامم را بدین 🙏»
خدایا من جوابی ندارم که به او بدهم، من غیر از همین حقوق دولتی درآمدی ندارم ، این شما و این هم بنده اتان که شرمنده دخترش است.
در پایان خدایا بازهم ببخش که من با شما راحتم.
راستی خدایا چند وقت دیگر دانشگاه تعطیل می شود و تا یکماه دیگر دخترهای مهربان دانشجو نیستند که برای آن گربه دست شکسته کنار پژوهشکده از سلف سرویس غذا بیاورند. خودت هواش را داشته باش.

خدایا کمک کن که من
دورت بگردم.

چهارم رمضان ۱۴۰۲ خورشیدی

احمدک


خدایا سلام.
امیدوارم حال همه مردم دنیا خوب باشد. خدایا این را گفتم یاد مصطفی کوچولو پسر دوستم افتادم. طفل معصوم، پنج ساله بود که مادرش در یک حادثه تصادف پیش شما آمد. بمیرم، شب ها که می خواست بی آغوش مادر بخوابد می گفت شب به خیر بابا، شب بخیر همه مردم دنیا!!
خدایا ما همه مصطفاییم، همینقدر کوچک، همینقدر تنها و همینقدر محتاج به آغوش گرم تو.
خدایا الان دیگر روز پنجم ماه مبارک است، باید بنشینیم ببینیم این پنج روز چقدر مهربان‌تر از گذشته شده ایم.
خوشا به حال کسانی که زندگی شأن با مهربانی به دیگران می گذرد. خوشا به حال صاحبان دل هایی که مثل چینی زود ترک بر میدارند از نازکی. کسانی که آرام و بی هیاهو اشک پاک می کنند. همانها که روی سر زن بی سرپرست و کودکان یتیمش سقف درست می کنند، بیمار بی پول را مجانی عمل می کنند و زندانی نا امید را به بچه هایش می رسانند
خدایا به ما هم کمک کن بیفتیم توی این مسیرها. خدایا تابستان گذشته با پرویز پرستویی و هادی حجازی فر و حبیب احمد زاده همسفر شدم، آنها با همدیگر از کارهایشان برای فقرا می گفتند و معلوم بود چه حس خوبی از مفید بودن دارند.
پروردگارا می خواستم در اینجای نامه ام یک گریزی هم به زمین خواران و اختلاسگران و رای خران بزنم، ولی حیفم آمد نامه ام به ذات معطر شما، بوی بد بگیرد.
خدایا یک سوالی از شما داشتم:
پیراهنی که من در آن خواهم مرد را خریده ام یا توی مغازه است یا توی خیاطی یا کارخانه یا هنوز توی مزرعه است و من فرصت مهربان و مفید بودن دارم!
خدایا ما را نه حجه الاسلام والمسلمین، نه آیت الله العظمی، نه دکتر، نه نماینده نه سردار، نه وزیر…. خدایا ما را مهربان کن!
در پایان، خدایا روح زهرا خانم، مادر مصطفی را هم شاد کن و هوایش را آنجا داشته باش.

دورت بگردم
احمدک
پنجم رمضان ۱۴۰۲


بنام خداوند نان و نمک
خداوند روزی ده احمدک

سلام حضرت باریتعالی
خدایا من در عریضه هایم به شما، حواسم هست که علامت سوال نگذارم. برایتان هیچ آرزویی هم ندارم که من سراپا عجزم و شما همه استغنا. همین نامه های الکن را هم عزیزی از اندیمشک و عزیز دیگری از رفسنجان خواسته اند که به روال سال‌های پیش بنویسم. من خر که باشم که به آدرس بارگاه بلند شما نامه بنویسم! من یک نامه ای به یک مسوولی نوشتم که دستور دهد برای کتابخانه کودکان روستایی، یک مقداری کتاب بخرند الان هشت ماه است دارم دنبال نامه ام می دوم ولی توی همین کشور رشوه های میلیاردی رد و بدل می شود! خدایا مصداقش را توی دلم خدمتتان عرض می کنم اینجا در این نامه سرگشاده راستش میترسم بگویم. خدایا من این کشور را دوست دارم اما وقتی خطای بعضی مدعیان را میبینم مجبور می شوم به شما پناه بیاورم و عقده از دل وا کنم. خدایا اردوگاه رمادی را یادت هست ( علامت سوال نمی گذارم چون یادت هست) یادت هست که آن گرسنگان دائمی اگر سه روز غذا نخورده بودند با این حال هرگز به دانه خرمایی که کسی لب پنجره جا گذاشته بود دست نمی زدند. یادت هست که اسیری نوجوان به حالتی پر از تضرع و ندامت آمد جلو من نشست و گفت احمد حلالم کن! برای چی برادر؟ برای اینکه یک نفر داشت پشت سر تو حرف می زد و من شنیدم! همینقدر پاک؛ همینقدر مخلص!
خدایا یادت هست افسر بعثی از امیر شاهپسندی بچه کرمان خواست یک کلمه بگوید رهبر اردوگاه کیست و خود را وارهاند و امیر نگفت و افسر بعثی پاهایش را با اتوی داغ سوزاند. خدایا تو شاهد و ناظری که امیر همین الان هم که من دارم این نامه را به درگاه شما می‌نویسم بخاطر آسیب آن شکنجه مردافکن تحت درمان است. به همین ماه روزه اگر دروغ بگویم. خدایا از آن روز وحشتناک الان دقیقا چهل سال می گذرد و من این روزها جنگ قدرت بر سر ریاست مجلس را میان مدعیانی که پنج درصد از رای مردم را هم نیاورده اند میبینم و آتش میگیرم.
خدایا نمیدانم این جمله را بنویسم یا ننویسم. می نویسم. خدایا من از مراجع تقلید قم شکایت دارم! فکر می کنم به حوزه های علمیه لاکچریشان بیشتر از ما مردم فکر می کنند.
خدایا دلم پر است. مواظب کشورم و مردمم باش.
امید دارم که به همین زودی:
دورت بگردم.
مورچه ات
احمدک
ششم رمضان ۱۴۰۲ خورشیدی


راستی راستی خدایا! آن کارگری بود که توی نامه پریروز نوشته بودم در تامین جهاز دخترش مانده، خدایا زهرا و محمدعلی و حمید توی دایرکت شماره حساب خواستند که کمکش کنند تا بتوانیم چند قلم از جهاز دخترش را بخریم. ممنون»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. درود برادر ارجمندم ،آزاده سرافراز و دلیر مرد سرزمینم . سردار تویی و دوستان آزاده و شهید و جانبازت که مام وطن را با جان خویش حفظ کردید بی هیچ چشم داشتی.. چقدر برایم افتخار بود که به طور اتفاقی نامه هایت را خواندم و چشمانم نمناک شد.
    تمام قد با احترام شما دلیر مرد وطن و همه ی هم قطارانتان می ایستم و سر تعظیم فرود می آورم..

    ارادتمند ،.خواهرت مهتاب معلمی از خطه زیبای جیرفت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا