اعتقاد به امام رضا در فرهنگ مردم ایران
محمدجعفر یاحقی در سایت دین آنلاین نوشت: «بارزترین نشانۀ علاقۀ مردم، التزام به زیارت قبر امام رضا (ع) است و بیشتر شیعیان خود را از دور و نزدیک موظف میدانند که هر سال به زیارت آن حضرت بروند. همین اقبال به زیارت امام رضا (ع) شهر مشهد را بهعنوان دومین شهر زیارتی جهان زبانزد کرده است. این قضاوت از سالها پیش وجود داشته که مشهد همۀ زیارتگاههای دیگر را تحتالشعاع خود قرار داده است.
اعتقاد به زیارت و کرامات امام رضا (ع) و حضور محسوس او در زندگی و باورهای مردم مسلمان به طور عام، و مردم ایران و خراسان بهطور خاص، به مرور زمان راسخ و پایدار شده است. این باورها با نزدیکی به مرقد مطهر او نسبت مستقیم دارد، به این معنی که هرچه به خراسان، و به مشهد و بیش از همه به مرقد مطهر او نزدیک میشویم، این باورها پررنگتر، راسختر و بنیادیتر میشود.
براساس این باورها، گاهی طی مراسمی به محض به دنیا آمدن کودک، دهان وی را با تربت حضرت امام رضا (ع) متبرک میکنند (محبوبی، ۵۲۱-۵۲۲). در شاهرود، اگر طفل دیر زبان بگشاید و هیچ درمانی کارگر نیفتد، مادر کودک وی را به یکی از مکانهای مقدس، چون آرامگاه حضرت معصومه (ع) ــ خواهر امام رضا (ع) ــ و یا آرامگاه امام رضا (ع) دخیل میبندد (شریعتزاده، ۲۵۶)؛ بهخصوص دخیلبستن پشت پنجرۀ فولاد حضرت رضا (ع)، سنت تاریخی درازآهنگی است که همیشه باورمندان خاص خود را داشته است.
زمانی که بیماری شفا مییابد، یا فردی به مراد خود میرسد، مردمی که ناظر بر این امرند، برای تبرک لباسهای او را پارهپاره میکنند و هرکدام ذرهای از آن لباس متبرک را برای خود نگه میدارند. همچنین شمع روشنکردن به نیت برآوردهشدن حاجات، از سنتهای دیرینهسالی است که بهخصوص در گذشته، در زوایای مختلف حرم مطهر رایج بوده است، کاری که امروز به اسباب مختلف و از آن جمله بهداشت محیط، از آن ممانعت به عمل میآید.
رواج بیش از حد سنت شمع روشنکردن و تولید و مصرف فراوان آن سبب شده است که از قدیم، هم مشاغل مرتبط به شمع و شمعسازی، و هم خریدوفروش این کالا در آستان قدس و اطراف حرم مطهر رواج بسیار یابد. به این افراد معمولاً «شماع» و «شماعی» گفته میشود و به همین سبب نام خانوادگی «شماعی» و «شماعیان» در مشهد از قدیم زیاد بوده است (نک : قاجار، ۳۴).
در بسیاری از مناطق ایران ازجمله در روستاهای ساوه، برخی از زوجها نذر میکنند که اگر صاحب اولاد شدند، تا چند سال موی او را کوتاه نکنند؛ آنها پس از گذشت این زمان، برای ادای نذر، در یکی از اماکن متبرکه، چون آرامگاه حضرت امام رضا (ع) یا حضرت معصومه (ع)، موی سر کودک را کوتاه میکنند (سالاری، ۱۹۹).
در کوملۀ گیلان، رسم بود که اگر نوزاد زنی دو ـ سه بار میمرد و زن بار دیگر آبستن میشد، به امامزادهای متوسل میشدند و زن آبستن را به آن امامزاده دخیل میبستند و فرزندانی را که پس از این دخیلبستن به دنیا میآمدند، به نامهایی چون غلامعلی و غلامرضا مینامیدند (شهاب، ۱۵۱). همچنین زنان نازای تهرانی، برای بچهدارشدن، دست به دامان امامان و امامزادگان میشدند و وقتی مراد خود را میگرفتند، به مشهد میرفتند (کتیرایی، ۲۳). همچنین تهرانیها برای بهدستآوردن این آرزو، علف و گیاهی را که روی گنبد امام رضا (ع) سبز شده بود، میجوشاندند و با نبات مصری به خوردِ زن نازا میدادند (همو، ۲۵).
بارزترین نشانۀ علاقۀ مردم، التزام به زیارت قبر امام رضا (ع) است و بیشتر شیعیان خود را از دور و نزدیک موظف میدانند که هر سال به زیارت آن حضرت بروند. همین اقبال به زیارت امام رضا (ع) شهر مشهد را بهعنوان دومین شهر زیارتی جهان زبانزد کرده است.
این قضاوت از سالها پیش وجود داشته که مشهد همۀ زیارتگاههای دیگر را تحتالشعاع خود قرار داده است (ماسه، ۲/ ۲۷۹). بخشی از اهمیتی که زیارت حضرت معصومه (ع) در قم پیدا کرده، به خاطر این است که خواهر امام رضا (ع) است و به همین جهت، بعد از حرم امام رضا (ع)، حرم حضرت معصومه (ع) در قم از نظر موقعیت زیارتی در مرتبۀ دوم قرار میگیرد. در تهران از قدیم، رفتن به قم و زیارت حرم حضرت معصومه (ع)، و رفتن به مشهد و زیارت امام رضا (ع) آرزوی هر شیعهای بود، که این آرزو بعد از زنگرفتن، تهیۀ زندگی، دکان و خانه، و شوهردادن دختر و زنگرفتن برای پسر، برای خانوادهها عملی میشد (شهری، ۳/ ۴۵۵).
در تهران، از ماهها پیشتر، کسی که قصد زیارت امام رضا (ع) را داشت، دستمال بزرگ یزدی فلفلنمکی به دور سر میپیچد و لنگ قرمز به کمر میبست، که نشانۀ زائربودن وی بود؛ سپس دور شهر به راه میافتاد و با خویشان و آشنایان و همسایگان خداحافظی میکرد و حلالیت میطلبید. زائران پیاده و همراه کاروان یک ماه و حتى بیشتر در راه بودند، معمولاً یک ماه یا دستکم ۱۰ روز نیز در مشهد میماندند و یک ماه هم بازگشت آنها زمان میبرد،
در مجموع، زیارت مشهد ۴ ماه طول میکشید (همو، ۳/ ۴۴۷). در کومله، که شغل عمدۀ مردم کشاورزی بود، عموماً پس از جمعآوری محصول سالانه و فراغت از کارهای کشاورزی، در نیمۀ دوم شهریور و پاییز، برای طلب حاجت به پابوس امام رضا (ع) میشتافتند (شهاب، ۲۰۸). به همین مناسبت، فصل پاییز از گذشته، همیشه فصل زیارتی کشاورزان بود و طیف خاصی از زائران در این فصل به مشهد میرفتند.
رفتن به مشهد مقدس و عزیمت برای زیارت امام رضا (ع)، از گذشته در شهرهای مختلف آداب و تشریفات خاصی داشته است. وقتی کاروانی میخواست عازم زیارت شود، چاووشخوانی (ه م) و اطلاعرسانی میکردند. اشخاصی که قصد زیارت داشتند، به همراه تهنیتخوانان گرد شهر راه میافتادند، اوصاف حضرت رضا (ع) و مدایح او را میخواندند و مردم را برای بهرهبردن از این فیض ترغیب میکردند. مردم عقیده داشتند که از صدای چاووشخوان آرامش به دل برات میشود و حضرت هم بر اثر صدای چاووشی، زائر را طلب میکند و به دلش میاندازد که راهی شود (شهاب، ۲۰۸-۲۱۲؛ رسولی، ۳۲۳، ۳۲۴؛ شهری، همانجا؛ همایونی، ۴۱۳-۴۱۵).
در بیشتر شهرها، ازجمله در ابیانه (نظری، ۵۴۵) و کومله (شهاب، ۲۰۹)، در این مراسم، چاووشخوان لباس مخصوصی میپوشید و دستمال ابریشمی به گردن میآویخت. نزدیکان و همسایگان زائر هرکدام بستهای یا به وسع خود، مبالغی بهعنوان سرراهی و تلویحاً سفارش سوغات به زائر میدادند و زائر هم مقید بود که برای آنها از سفر مشهد سوغات متبرک بیاورد. از مشهد معمولاً مهر، تسبیح، تربت امام رضا (ع)، جانماز، نبات متبرک و دیگر سوغاتیها آورده میشد.
همۀ اینها که طواف داده شده بودند، برای استقبالکنندگان متبرک بود و آن را تا سالها بعد در خانه و زندگی خود نگه میداشتند. در بعضی جاها، به این مبالغ سرراهی «اُقُر راه» و در بعضی جاها هم «فَتِ راه» به معنی خرج سفر، گفته میشد. افزون بر این، گاهی مبالغی هم بهعنوان نذر امام رضا (ع)، به زائر داده میشد تا از طرف وی آن را داخل ضریح مطهر بریزد (طباطباییفر، ۲۴۳).
این کار هنوز هم با قوت ادامه دارد و همهساله چندبار اسکناسها و وجوه نذری زائران از داخل ضریح طی مراسمی ویژه، تخلیه و شمارش میشود که به این کار دراصطلاح «غبارروبی» میگویند. اسکناسها و نقدینهها را به حساب مخصوصی میریزند و گردوغبار داخل ضریح را جمع میکنند و بهعنوان «غبار متبرک» به مشتاقان و زائران میدهند، و درنهایت، داخل ضریح را با گلاب میشویند.
در چاووشیها، اشعار خاصی خوانده میشد که بیشتر ریشه در باورهای مردمی داشت (نک : ه د، چاووشخوانی).
کاروان زیارتی و این اواخر اتوبوسها که به نزدیک مشهد میرسیدند، وقتی گنبد را از دور میدیدند، خدمۀ کاروان یا کمکراننده، زائران را به دیدن گنبد و تعظیم به آن دعوت میکردند و مبلغی به عنوان «گنبدنما» میگرفتند. این محل که اندکی برجستهتر بود، به «تپۀ سلام» شهرت داشت (یاحقی، «مشهد…»، ۳۲).
در بازگشتِ زائران از سفر مشهد، مردم به استقبالشان میروند و همه را در آغوش میگیرند و آنها با جملاتِ «زیارت قبول» و جوابِ «قبول الله»، در میان صلوات به خانههای خود بازمیگردند. زائران با نخود و کشمش که بهعنوان سوغات با خود میآورند، از دیدارکنندگانشان پذیرایی میکنند (همایونی، ۴۱۵-۴۱۶؛ طباطباییفر، ۲۴۴).
زائران مشهدالرضا در بیشتر شهرها، بهویژه در گذشته، با لقب «مشهدی» که صورت مخفف آن «مَشْدی» یا برای جوانترها «داشمشدی» است، ملقب میشوند. کوتاهشدۀ کلمۀ مشهدی بهصورت «مَشدی» و «مَشتی» کمکم در فرهنگ عامۀ فارسی به معنای جوانمرد، دستودلباز، شیکپوش و خوشپوش به کار رفته است (نجفی، ۲/ ۱۳۵۱)؛ چنانکه داشمشتی نیز کنایه از مرد خوشپوش و خودنما، یا پهلوان و قلدر محله، و داشمَشتیبازی به معنای کارهای قلدرمآبانۀ داشمشتیها کاربرد داشته است (همو، ۱/ ۶۰۱). همچنین در گذشته، سفر به مشهد همیشه با خطرِ حملۀ ترکمنها همراه بوده است (شهری، ۳/ ۴۵۶).»
*برگرفته از مدخل «رضا، امام» دایره المعارف بزرگ اسلامی
مآخذ
ابنبابویه، محمد، عیون اخبار الرضا، ترجمۀ محمدتقی اصفهانی، تهران، علمیۀ اسلامیه؛
اخوان، مرتضى، آداب و سنن اجتماعی فین کاشان، کاشان، ۱۳۷۳ ش؛
اکرامیفر، محمود، «امام رضا (ع) در فولکلور خراسان»، مجموعهمقالههای همایش علمی ـ پژوهشی جادۀ ولایت، مشهد، ۱۳۸۶ ش؛ ب
ختیاری، علیاکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، ۱۳۷۸ ش؛
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش خلیل خطیبرهبر، تهران، ۱۳۸۳ ش؛
پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، ۱۳۵۵ ش؛
حسینی، محسن، فرهنگ و جغرافیای علیآباد کتول، تهران، ۱۳۷۰ ش؛
حمیدی، جعفر، ماشیننوشتهها، تهران، ۱۳۶۹ ش؛
خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، ۱۳۸۷ ش؛
ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، ۱۳۸۸ ش؛
رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، ۱۳۷۸ ش؛
رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، ۱۳۸۱ ش؛
سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، ۱۳۷۹ ش؛
شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، ۱۳۷۱ ش؛
شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، ۱۳۴۶ ش؛
شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، ۱۳۸۶ ش؛
شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، ۱۳۷۱ ش؛
صفری، حسین، تاریخ و فرهنگ دلیجان، تهران، ۱۳۸۲ ش؛
طباطباییفر، رضا، روستای قاطول در گذر زمان، تهران، ۱۳۸۱ ش؛
فیاض، علیاکبر، چشمۀ فیاض، به کوشش محمد عظیمی، مشهد، ۱۳۸۳ ش؛
قاجار قوانلو، زینالعابدین، نفوس ارض اقدس یا مشهد قدیم، به کوشش مهدی سیدی، مشهد، ۱۳۸۲ ش؛
کاربخش راوری، ماشاءالله، راور، شهری در حاشیۀ کویر، کرمان، ۱۳۶۵ ش؛
کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، ۱۳۷۸ ش؛
کریمان، حسین، قصران ( کوهسران)، تهران، ۱۳۵۶ ش؛
گلچین معانی، احمد، راهنمای گنجینۀ قرآن، مشهد، ۱۳۴۷ ش؛
لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، ۱۳۵۳ ش؛
ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشنضمیر، تبریز، ۱۳۵۷ ش؛
ماهوان، احمد، تاریخ مشهدالرضا علیهالسلام، مشهد، ۱۳۸۳ ش؛
محبوبی، جمشید، نگاهی به تاریخ و جغرافیای میاندوآب، تهران، ۱۳۷۰ ش؛
محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، تهران، ۱۳۶۸ ش؛
معتمدی، حسین، عزاداری سنتی شیعیان، قم، ۱۳۷۹ ش؛
مهجوریان نماری، علیاکبر، باورها و بازیهای مردم آمل، ساری، ۱۳۷۴ ش؛
مهدوی دامغانی، احمد، «داستان ضامن آهو و گردآورندۀ شاهنامۀ منثور»، جشننامۀ استاد مدرس رضوی، به کوشش ضیاءالدین سجادی، تهران، ۱۳۵۶ ش؛
نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، ۱۳۷۸ ش؛
نظری داشلیبرون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، ۱۳۸۴ ش؛
نقیب، محمدمسعود، خلخال و مشاهیر، تبریز، ۱۳۷۹ ش؛
وثوقی رهبری، علیاکبر، تاریخ سیرجان، کرمان، ۱۳۷۶ ش؛
همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، ۱۳۷۱ ش؛
یاحقی، محمدجعفر، تحقیقات میدانی؛ همو، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران، ۱۳۶۹ ش؛
همو، «مشهد، شهری با هویتی دوگانه»، زمان، تهران، ۱۳۷۵ ش، س ۱۰، شم ۱۳.
انتهای پیام