خرید تور تابستان

زندانی سیاسی؛ (در آن روزگار) | مرتضی مردیها

مرتضی مردیها، استاد دانشگاه، در یادداشتی تلگرامی نوشت:

برای عموم یا اغلب انسان‌ها، تعبیر «زندانی سیاسی» با بار معنایی مثبت همراه بوده است.‌ زندانی سیاسی معمولاً در نظام‌های بسته و حکومت‌های زورگو وجود دارد؛ یا جایی که این‌گونه انگاشته می‌شود. تصور عمومی و عادی این است که در جامعه‌ای که ترس و تهدید برای ناراضیان است و راحتی و رانت برای طرفداران، و اکثریت گستره‌ای از مردم هم سر در لاک خود‌اند و درگیر غرایزی چون رقابت و حسادت و بهره‌گیری هرچه بیشتر از ملک مشاع مادیات، کمیاب کسانی هم پیدا می‌شوند پشت‌پا‌زده به دنیا و مافیها و انواع خواستنی‌ها از خورد و نوش و جفت و جوش، که با شجاعت قد می‌افرازند و درد داغ و درفش و زندان و شکنجه را به خود می‌خرند تا ضربه‌ای به استواری و پایداری آن سازۀ کج (یا کج‌انگاشته) بزنند، و اگر برانداختنش را نمی‌یارند، باری مسئولیت تاریخی و اخلاقی خود را ایفا کنند و هم برگی بر پروندۀ قطور رسوای‌هایی حکومت (یا آنچه این‌ انگاشته شده) اضافه.

روشن است که چنین شخصیتی ارج و قرب و قدر و قیمت فراوانی پیدا می‌کند. چون از خودخواهی و آسایش‌طلبی و جمع مال و منال و پیروی لذت و خواهش، که سکۀ رایج است، راه دیگری برگزیده: راه مبارزه و فداکاری. من خودم زندانی نبوده‌ام. البته متأسفانه یا خوشبختانه‌اش را نمی‌دانم. گاهی فکر می‌کنم با این تجربۀ چگال که از زندگی دارم: از انقلاب و جنگ تا درس و دانشگاه، از زندگی و تحقیق در اروپا و امریکا، تا شغل‌های مختلف و اخراج‌های دنباله‌دار، چند ماهی، یک-دو سالی زندان هم (در آن دوره)، می‌توانست این پرونده را ورقی چند و رقمی چند افزوده کند. ولی نه، حاشا! همان بهتر که چنین بدشانسی حامل شال من نشد. ورنه اینک شرمساری بیش بود. بگذریم.

می‌خواستم بگویم گرچه خودم ( ازجمله در آن دوران)، زندانی نبوده‌ام، باری در احوال آنها تأمل کرده و به این نتیجه رسیدم که آن تصویر مخدوش است یا باید خدشه‌دار شود تا مایه‌ای از حقیقت همراهش باشد.

زندانی سیاسی (در حکومت پیشین)، یک از خود گذشته، دیگرخواه، فداکار نیست؛ انگیزۀ منحصر یا اصلی‌اش دلسوزی برای مردم و مملکت نیست؛ موجودی اصالتاً و اولاً اخلاقی نیست؛ از کلیۀ این زوایا، زندانی سیاسی (در آن عصر)، برشی از طاقۀ جامعه است؛ قاعدتاً نزدیک به معدل و مخرج مشترک؛ با پایین و بالاهایی که گاه میان این فرد و آن فرد هست. در این صورت آیا هر کسی ممکن بود زندانی سیاسی شود؟ البته نه. فارغ از مواردی که کسانی از سر اتفاق و بدشانسی دستگیر می‌شوند و معمولاً زیاد هم نمی‌مانند و بعد از آن هم سرشان را زیر می‌اندازند و به راه خود می‌روند، زندانیان سیاسی افرادی عادی نیستند‌. و همین وصف اصلی و نیرو محرکۀ آنان است‌.

عادی نبودن البته می‌تواند شکل‌های مختلفی به خود بگیرد. بیعاران و دیوانگان هم عادی نیستند؛ باری مقصود من فراتر از عادی بودن است. زندانی سیاسی (در آن دوره)، اگر سیاسی و زندانی هم نبود یک آدم عادی (کارمند، کارگر، مهندس، کاسب …) نمی‌شد.‌ دنبال چیزی بیشتر بود. زندانی سیاسی به تصادف و از برکت اتفاق به این راه و این ایستگاه افتاده است. اصل ماجرا این است که او یک انرژی حیاتی (لیبدو) قوی‌تر از بسیاری داشته است. این موتور محرک او بوده. باید «یک چیزی» می‌شده، نه هر چیزی؛ نه هر شغل و کاربار معمولی. تاحدودی شبیه کسی که سردار نظامی می‌شود و از خود رشادت و شهامت نشان می‌دهد و بسا که کشته شود. البته به او حرمت بسیار می‌نهند، و بسا که درست هم کنند، باری، به‌رغم چاشنی‌های متعددِ خوشبو و خوشگواری که معمولاً به این نوع کردار می‌زنند، گوشت و استخوانش همان است که گفتم: لیبیدوی قوی، میل به ماجراجویی، انزجار از روزمرگی. این همان‌قدر می‌تواند کسی را به پیوستن به باندهای خلاف، پیگیری ورزش‌های سنگین حرفه‌ای، قمار، تجارت و تولید ترغیب کند که به سیاست و مبارزه.

برای همین هم هست که آنهایی که از زندان بیرون می‌آمدند، برخی کاری می‌کردند که به آن بازگردند چون زندگی عادی را دون شأن خود می‌بینند، و برخی دچار فروپاشی روحی و افسردگی می‌شوند، و جمعی هم به سراغ کاری دیگر می‌روند، ولی نه هر کاری. کاری که از منظر اهمیت در همین حد و حدود باشد: کارخانه‌ای، شرکتی، مؤسسه‌ای که در رأس آن باشند.

بررسی احوال و رفتار مجاهدین و فداییان و توده‌ای‌ها و نیز برخی فتوکپی‌های آنان در قبل از انقلاب نشان می‌دهد که تا چه اندازه از اخلاق و مردمی به دور بودند و رقابت بر سر ریاست، کار آنها را به آزار و قتل همرزمان هم‌ می‌کشاند. در مورد کشورهای دیگر هم، گرچه در میان زندانیان سیاسی، گاه به شخصیت‌های اخلاقی و دلسوز هم برمی‌خوریم، باری، ماجرا همان است. نیرو محرکه در بن و بنیاد همان پُری شخص از انرژی حیاتی (عشق، خشم، میل، به خصوص رقابت و سروری) است.

تا جایی که به ایستادگی بر سر ایده‌های درست مربوط است، به برخی از آنها بایستی احترام گذاشت، ولی نه به یمن فداکاری و بزرگی و دیگرخواهی.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا