اعتماد به نفس احمدی نژادی: “انتخاب اوباما تحت تاثیر روشنگری احمدینژاد بود”
به گزارش انصاف نیوز، مشروح مصاحبه ی علی اکبر جوانفکر، مشاور محمود احمدی نژاد در دوره ی ریاست جمهوری با ایلنا در پی میآید:
*این مصاحبه درباره آقای احمدینژاد است و شما هم یکی از نزدیکترین افراد به ایشان بودید و هستید، در ابتدا میخواهم از زمان آشنایی و چگونگی آن مطلع شویم. شما کی و کجا با آقای احمدینژاد آشنا شدید؟
– کار خود را از رسانه شروع کردم و از سال 1359 وارد خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، ایرنا شدم و مراحل اداری و خبری آن را طی کردم که در نهایت هم به مدیریت آن رسیدم. من در سال 1379 به عنوان نماینده خبرگزاری جمهوری اسلامی به اسپانیا اعزام شدم و در سال 82 به کشور بازگشتم.
آن دوران، دولتداری اصلاحطلبان بود و آقای عبدالله ناصری ریاست ایرنا را برعهده داشت، اما با تمام احترامی که برای ایشان قائل هستم نتوانستم با ایشان به همکاری ادامه بدهم. در همین دوران بود که از طریق یکی از دوستان مشترکمان به آقای احمدینژاد که تازه به عنوان شهردار تهران انتخاب شده بودند، معرفی شدم. در جلسهای که با ایشان داشتم خود و سابقه کاریام را معرفی کردم و برنامههایم را مطرح کردم و ایشان نیز حکم مشاورت مطبوعاتی و رسانهای شهردار تهران را صادر کرد. در اواخر سال 83 هم بحث کاندیدا شدن آقای احمدی نژاد برای انتخابات ریاست جمهوری جدیتر شد و من هم در این راه کمک کردم. البته همکاری من هم همراه با شرط بود.
به احمدینژاد گفتم اگر مستقل در انتخابات شرکت کند، پیروز میشود
*این شرط چه بود؟
به ایشان گفتم که اگر به عنوان یک نماینده مستقل از جریانهای سیاسی در انتخابات شرکت کنید، هم رای می آورید و هم من به شما در این راه کمک خواهم کرد.
*چرا همکاری خود را به مستقل بودن ایشان منوط کردید.
چون من هیچ وقت عضو یا وابسته هیچ حزب و جریان سیاسی نبودم، تمایلی نداشتم به عنوان نماینده یک جریان سیاسی با ایشان همکاری کنم.
خادمالمله من را به احمدینژاد معرفی کرد
*در صحبتهایتان گفتید که یکی از دوستانتان شما را به آقای احمدینژاد معرفی کرد. این فرد که بود؟
آقای خادمالمله.
*در اولین دیداری که با ایشان داشتید، درباره انتخابات و اینکه ایشان میخواهند در انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا شوند، بحثی شد؟
خیر. در آن زمان اصلا بحث انتخابات مطرح نبود.
*چه چیز موجب شد که شما این تمایل پیدا کردید که با ایشان کار کنید و مشاور رسانهای ایشان بشوید.
احمدینژاد را فردی دیدم که بر اساس ضابطه کار میکند، معیارهایی دارد و اصولگراست و برخلاف خیلی از مدعیان اصولگرایی، پای اصولش ایستاده است و متفاوت با دیگران بود.
*در صحبتهایتان گفتید که وقتی احمدینژاد تمایل به شرکت در انتخابات کردند، به ایشان پیشنهاد داد که به شکل کاندیدایی مستقل وارد عرصه انتخابات بشود. چه چیز موجب شد تا این پیشنهاد را به وی بدهید. فکر میکردید اگر احمدینژاد با برند اصولگرایی در انتخابات شرکت کند رای نمیآورد.
ایشان اصولگرا بودند و همگان نیز ایشان را یک اصولگرا میشناختند. اما منظورم از اینکه ایشان مستقل باشند به این معنا بود که به عنوان کاندیدای یک جریان سیاسی به نام اصولگرا وارد عرصه انتخابات نشوند.
اعتقادم این بود که مردم فراتر از جریانهای سیاسی به عرصه انتخابات ریاست جمهوری نگاه میکنند
*چرا نباید به عنوان کاندیدای جریان اصولگرایی معرفی بشوند…
اعتقادم این بود که مردم فراتر از جریانهای سیاسی به عرصه انتخابات ریاست جمهوری نگاه میکنند و نگاه حزبی در انتخاب رئیس جمهور ندارند. میگردند ببینند که چه کسی کارامدتر هست و کارامدی فرد را نگاه میکنند و بعد از انتخاب اینها، جریانهای سیاسی را تحت تاثیر خویش قرار میدهند. مثلا وقتی آقای خاتمی انتخاب شدند بحثی درباره اصلاحات، حزب مشارکت و جبهه دوم خرداد مطرح نبود و بعد از انتخاب ایشان بود که این چیزها راهاندازی شد.
*فکر میکردید که آقای احمدینژاد پیروز انتخابات شود؟
با توجه به تحولات جامعه برداشتم این بود که مردم کسی را انتخاب میکنند که کارامدی بیشتری داشته باشد. آقای احمدینژاد یک کارنامه کارامدی در شهرداری تهران داشت و خصوصیاتی داشت که هرکس دیگری هم داشته باشد، برای انتخاب شدن جذاب است.
*این خصوصیات چه بود؟
خصوصیاتی که در انقلاب اسلامی مستتر است. آقای احمدینژاد ارزشها، رفتارها و عملکردش مبتنی بر انقلاب اسلامی بود و این برای مردم خیلی مهم است.
*انقلابیتر از ایشان هم بودند. مثل آقای هاشمی…
تحت تاثیر تحولاتی که در جامعه رخ داد، افراد از آن ارزشها و اعتقاداتی که داشتند فاصله گرفتند…
*چه تحولاتی؟
تحولات جامعهشناختی که پس از جنگ روی داد. رویکرد دولت آقای هاشمی داشت که به سمت تولید ثروت حرکت کردیم و این تولید ثروت خود اخلاقی را ایجاد میکند که میان اعتقادات و عمل فاصله ایجاد میکند. قطعا هاشمی 84 با هاشمی دهه 60 فاصله دارد. مردم به هاشمی سال 68 رای میدهند اما به هاشمی 84 رای نخواهند داد. با این حال، احمدینژاد خصوصیاتی داشت که بازتاب خصوصیات و ارزشهای انقلاب اسلامی بود.
ادبیات احمدینژاد، به هیچ وجه هاشمیستیز نبود
*ادبیات هاشمیستیزانه آقای احمدینژاد هم برخواسته از این تحلیل است که این هاشمی، آن هاشمی سابق نیست…
ادبیات احمدینژاد، به هیچ وجه هاشمیستیز نبود. احمدینژاد ادبیاتی متمایز از اصلاحطلبان داشت که در عمل انجام دادند. آنها درب انرژی هستهای را قفل زدند و این یک برای جامعه انقلابیای که 8 سال ایستادگی داشته، یک احساس سرخوردگی ایجاد میکرد. ادبیات آقای احمدینژاد مبتنی بر شعار «میشود و ما میتوانیم» بود و با این شعار وارد عرصه انتخابات شد.
هیچ کس به اندازه احمدینژاد برای اداره کشور برنامه نداشت
*اما محتوای صحبتها، مصداق سخنرانیها و نوع ادبیات، یک ستیز علیه هاشمی بود که همه مفاسد و کاستیها به هاشمی ختم میشد…
ایشان شعار داشت و برای اداره کشور ایده و برنامه داشتند. شاید هیچ کس به اندازه آقای احمدینژاد برای اداره کشور برنامه نداشتند.
تعداد آرای کاندیدای اصولگرایان در انتخابات 84، به اندازه آرای باطله بود
*بعد از پیروزی در انتخابات و در هنگام انتخاب وزرا، آیا گروهی می آمد بگوید که فلان وزارت و پست را به ما بده…
در سال 84 نامزد اصولگرایان، آقای لاریجانی بود. وقتی کار به دور دوم کشیده میشود به هرحال اصولگرایان از احمدینژاد حمایت کردند ولی میخواهم بگویم که در صورتی که آنها هم حمایت نمیکردند، باز هم آقای احمدینژاد پیروز انتخابات بود، چون تعداد آرای کاندیدایشان نزدیک به همان تعداد آرای باطله بود.
بعد از انتخابات، از احمدینژاد سهمخواهی کردند
*آمدند بگویند فلان پست را به ما بده…
بله، آمدند و سهمخواهیهایی نیز کردند.
*آقای احمدینژاد چقدر به این سهمخواهی توجه کردند.
احمدینژاد اساس کار را برای انتخاب وزرا بر این مبنا گذاشتند که صبغه کار جناحی و سیاسی نداشته باشند و در همین انتخاب، دچار مشکل بود، چراکه خیلی از نیروها به طیفها و جناحهای سیاسی تعریف میشدند و به حزبی وصل بودند، مثلا در حالی که ما فکر میکردیم آقای لنکرانی یک شخصیت مستقل است، از نظر سیاسی به جریان آقای مصباح وصل بود و روزی تحث تاثیر آنها، در مقابل احمدینژاد ایستاد. با این حال رد هم نمیکنم بعضا افرادی انتخاب شدند که صبغه حزبی داشتند یا بعدا از سوی احزاب و گروههای سیاسی یارگیری شدند.
*شما درخواست یا پیشنهادی به احمدینژاد دادید.
خیر، اعتقاد دارم که ایشان رئیس جمهور است و باید کسانی را میخواهد با آنها کار کند، آزادانه انتخاب کند.
*پیشنهاد مشاورهای هم برای انتخاب وزرا به شما ندادند.
خیر.
احمدینژاد فضای خفقان آور جهان را شکست
*در سالهای اولیه کار احمدینژاد، آنچه بیش از همه برجستهتر بود صحبتها و عملکردشان در حوزه سیاست خارجی بود. صحبتها و رفتارهای داشتند که خیلی میگفتند که این صحبتها و رفتارها هزینهدار است به طور مثال بحث نابودی اسرائیل و هولوکاست را مطرح کردند. مشاوره داده میشد که وی این حرفها را بزند یا از اعتقادشان بود.
ایشان هیچ وقت تحت تاثیر کسی نبود. هولوکاست هم یک بحث تاریخی بود که برای اولین بار هم مطرح نمیشد. در آن زمان، جرج بوش رئیس جمهور آمریکا بود و یک فضا خفقانآوری را در جهان حاکم کرده بود. آقای احمدینژاد آمد و آن فضای خفقانآور را شکست و با سفرهایی که به نیویورک داشتند – من دیدهام ناجوانمردانه میگوید ایشان به نیویورک علاقه داشت در حالی که این بحث دروغ است – به منظور به چالش کشاندن آمریکا در خود آمریکا و با ابرازهای آمریکا بود که این اتفاق نیز رخ داد و توانست با افکار عمومی آمریکا تعامل ایجاد بکند. بحث دانشگاه کلمبیا هم یک فرصت استثنایی بود.
*فکر نمیکنید آن کارها غیرضروری و بیش از حد هزینهبردار بود؟
خیر، اعتقاد دارم در کشوری مثل آمریکا که نژادپرست است و در این امر هم سابقهدار هستند، وقتی میپذیرند که سیاه پوست رئیس جمهورشان بشود، باید دید که چه شده است که این مسئله را پذیرفتهاند.
انتخاب اوباما تحت تاثیر روشنگریهای احمدینژاد بود
*یعنی شما انتخاب آقای اوباما را تحت تاثیر صحبتهای آقای احمدینژاد میدانید.
فکر میکنم این انتخاب تحت تاثیر روشنگریهای آقای احمدینژاد صورت گرفته است. چون در داخل آمریکا آن انگارههای پیشین را به چالش میکشند. میبینیم که محبوبیت ایشان به سرعت فرامرزی میشود و در جهان اسلام، آمریکای لاتین، جنوب شرق آسیا و شمال آفریقا طنینانداز میشود که مرهون تلاش هوشمندانه از انقلاب اسلامی و هجوم هوشمندانه به دشمن و فرصتشناسیشان بود. بحث هولوکاست نیز در همین چارچوب قرار میگیرد که در قالب یک سوال دقیق مطرح شد که نه تنها آمریکا و اسرائیل را بلکه اروپا را نیز درگیر کرد و آنها با چالش روبهرو شدند.
*فکر نمیکنید که این چالش ایجاد کردنها، هزینههای بیجهت را به ایران وارد کرد.
طبیعی است که مطرح کردن این چالشها موجب ایجاد واکنشهایی میشود، اما اثری که برای انقلاب اسلامی ایجاد میکند، اثر بلامنازعی است که باعث تقویت انقلاب اسلامی میشود و اقتدار نظام را افزون میکند.
هولوکاست ماجراجویی نبود
*خیلیها اعتقاد دارند که این بیشتر یک ماجراجویی است که به جای تقویت جایگاه انقلاب، موجب تضعیف ایران و تقویت اسرائیل شد. مثلا تا قبل از مطرح شدن این بحث، شورای عمومی سازمان ملل حتی یک قطعنامه به نفع اسرائیل صادر نکرده بود، ولی پس از آن یک روز، قطعنامهای به نام هولوکاست صادر شد. از طرفی از این مسئله سواستفاده شد و راه را برای تصویب قطعنامههای بعدی علیه ایران هموار کرد.
من چنین اعتقادی ندارم و از اساس درست نمیدانم. در بحث هولوکاست وقتی در برابر یک جبهه به هم پیوسته از دشمنان قرار دارید، باید نقطه ضعف دشمن را شناسایی و به آن حمله کنید. هولوکاست نقطه ضعف دشمن است. حالا ممکن است که آنها جوابهایی هم بدهند و کارهایی را بکنند. آنچه در ماجرای مطرح کردن هولوکاست به دست آمد بسیار بالاتر از آنچه بود که ما به دست آوردیم. حالا دو قطعنامه علیه ما صادر شود، مهم نیست. مهم این است که آقای احمدینژاد مطرح شد و مطرح شدن احمدینژاد یعنی مطرح شدن جمهوری اسلامی ایران. وقتی محبوبیت احمدینژاد آنقدر گسترده شد که بسیاری از افراد نامش را با شور و شوقمطرح میکنند و برخی هم اسم فرزندانشان را نیز احمدینژاد گذاشتهاند و این یعنی اقتدار نظام اسلامی.
کارنامه احمدینژاد را بسیار قابل قبول و قابل دفاع میدانم
*یعنی شما چون تعدادی اسم بچهشان را احمدینژاد گذاشتند، میگوید اقتدار ما بیشتر شده است؟
به هر حال من کارنامه آقای احمدینژاد را بسیار قابل قبول و قابل دفاع میدانم. آقای احمدینژاد درباره هولوکاست فقط یک سوال چالشی و هوشمندانه را مطرح کرد و آنها بودند که از قالب این سوال، مدعی شدند که ایرانیها میخواهند اسرائیل را نابود کند و در سایه این مطلب، سیاستهایشان را در راستای تصویب قطعنامه دنبال کردند. ما باید حواسمان باشد در مسیری که آنها طراحی کردند، نیفتیم و اگر عدهای آمدند و گفتند که آقای احمدینژاد ماجراجویی کرد به خاطر این است که در مسیر مورد نظر طراحیشده آنها افتادند مگرنه ایشان ماجراجویی نکردند.
کارهای آقای احمدینژاد باعث افزایش امنیت ما شد و منافع ملی ما را بیشتر را تامین کرد
*فکر نمیکنید اگر آقای احمدینژاد این مسئله را بیان نمیکرد، به قول شما بهانهای برای تصویب قطعنامه علیه ما نمیشد تا منافعمان به خطر بیفتد؟
با تصویب قطعنامه علیه ما منافعمان به خطر نیفتاد. اشتباه همین است که فکر میکنید با تصویب قطعنامه، منافع ما به خطر میافتد. این مسئله موجب افزایش اقتدار ایران شد و در سایه این مسئله منافع ایران تامین شد. منافع ملی زمانی است که قدرتت افزون شود و نفوذت در دنیا بیشتر شود. در این مورد ما شرایط برای آنها سختتر کردیم. اگر آمریکا دست به تحرکاتی در مناطق مختلف جهان اسلام میزند به این دلیل است که میخواهد همین نفوذ را کم کند و اقداماتشان واکنشی بود. اگر بخواهیم با این نگاه به مسائل بنگریم کارهای آقای احمدینژاد باعث افزایش امنیت ما شد و منافع ملی ما را بیشتر را تامین کرد.
*شما میگوئید قطعنامهها علیه ایران اثری نداشته است، اما چرا وضعیت اقتصادیمان اینطور شده است؟
اینکه چرا شرایط اقتصادیمان پیش آمد خود بحث جداگانهای میطلبد. شما شاید این دو سال آخر را مبنایی برای نتیجهگیریهای نادرست از تحولات میکنید این درست نیست که بگویم این اتفاقات آمد به خاطر آن اتفاقات قدیمی. اگر قرار بود تحریم آمریکا اثرگذار باشد باید خود را خیلی زودتر نشان میداد و اثر نگذاشت، چون انسجام داخلی ما در اوج بود و دولت مورد حمایت همه جانبه در کشور بود. در این حالت تحریمها اثری نداشتند. آنها نیاز داشتند بستری را در کشور فراهم کنند تا تحریمشان اثرگذار باشد. آنها این بستر را فراهم کردند، بعد تحریم را در دو سال اخیر اعمال کردند.
*چه بستری را در کشور ایجاد کردند؟
ببینید در دو سال اخیر چه شرایطی در کشور اتفاق افتاد. آنچه که در صحنه اقتصاد رخ داد، محصول تصمیمات اقتصادی دولت نبود که بگوئیم یک دفعه این تصمیم ارزش پولی کشور را پائین انداخت. وقتی به تصمیمات اقتصادی نگاه میکنیم مشاهده میکنید که عمدهاش را به زیرساختهای اقتصادی برده و موجب افزایش تولید شده است. وقتی ما داریم در مسیر شکوفایی و ساخت زیرساختها حرکت میکنیم چرا باید یکدفعه ارزش پولی ملی باید پائین بیاید؟
*این سوالی است که من از شما دارم. شما مدعی هستید که رشد داشتیم و در مسیر شکوفایی حرکت میکردیم. مدعی این هم شدید که قطعنامهها بیاثر بودند و آقای احمدینژاد آنها را مشتی کاغذپاره خواند اما این تحریمها اثر داشت. شما میگوئید شرایط و بستری فراهم کردند که موجب اثرگذاری شد. درباره این شرایط و بستر بگوید.
مجموعهای از اقدامات صورت گرفت. اعتقاد دارم آنچه که در انتخابات سال 92 صورت گرفت و دولت آقای روحانی شکل گرفت، نتیجه یکسری فعالیتهایی است که از سال 88 طراحی و اجرا شد و فکر میکنم آقای هاشمی رفسنجانی پشت همه این تحولات و اتفاقات نقشآفرین و اثرگذار بود. من آقای هاشمی را فرد بسیار قدرتمندی میدانم که نتایج انتخابات سال 92 شاهد این مدعاست و اینها علیرغم همه مسائل چالشبرانگیزی است که در کنار و پیرامون ایشان اتفاق افتاد و موفق شد که کار به گونهای مدیریت بکند که خواستهاش تحقق یابد.
*آقای جوانفکر! سوال من بسیار روشن بود. شما میگوئید بستری علیه دولت ساختند که موجب شد…
من میخواستم به نقش آقای هاشمی در این بسترسازی اشارهای کرده باشم.
*یعنی آقای هاشمی این بستر را ایجاد کرد…
به هرحال ایشان نقش موثری را داشتند. مثلاً طرح جریان انحرافی که یک دفعه مطرح شد، بیتردید عامل طرح این موضوع بیاساس و انحرافی بود در نگاه خیلی از مردم و مسئولان، کار خیلی هوشمندانهای بود.
طراح بحث جریان انحرافی، هاشمی رفسنجانی بود
*یعنی هاشمی طراح موضوع جریان انحرافی است؟
نمیتوان این موضوع را رد کرد.
*اما بحث جریان انحرافی زمانی در ادبیات سیاسی ایران ورود پیدا کرد که ماجرای 11 روز خانهنشینی احمدینژاد پیش آمد و اصولگرایان نیز پیشرو و استفادهکننده این اصطلاح بودند.
رئیسجمهور همه توانمندیاش در این است که با اقتدار برای اداره کشور تصمیم بگیرد. وقتی یک رئیس جمهوری نتواند اعضای دولتش را خودش تعیین بکند و برایش مشکل ایجاد کنند که در اداره دولتش نتواند نقش ریاست جمهوری را به عنوان کسی که دارای اختیاراتی است ایفا نماید، بحث شروع و چالش ایجاد میشود و افرادی در حاشیه برایش مسئلهسازی و حاشیهسازی میکنند.
کسانی که نامه رهبری به احمدینژاد درباره مشایی را منتشر کردند، به کشور خیانت کردند
*یعنی آقای احمدینژاد، خودش اعضای دولتش را انتخاب نکرد؟ منظور شما انتخاب معاون اول مدنظرش، آقای مشایی است…
انتخاب آقای مشایی یکی از حاشیهسازیهایی بود که برای آقای احمدینژاد درست کردند. ممکن است بگوئید رهبری در کشور تعیینکننده اصلی است. ما در این بحثی نداریم. در این ماجرا، ولی فقیه مسئلهای را به رئیسجمهور منعکس میکنند و در تعامل بین رئیس جمهور و رهبری، تصمیم اتخاذ میشود و کسی نیز مطلع نمیشود و کار جلو میرود و رئیس جمهور نیز احساس نمیکند که به حوزه اختیاراتش خدشهای وارده شده است، اما وقتی عدهای در حاشیه میآیند نامه رهبری به رئیس جمهور را علنی میکنند، نشان میدهد که این افراد در دنیا و افکار عمومی داخل، بگویند که احمدینژاد صاحب اختیار نیست و همین نقطه آسیب است و رئیس جمهوری که اختیار نداشته باشد، اثرگذاریاش از بین میرود. کسانی که این نامه را منتشر کردند، از نظر من، به کشور خیانت کردند.
*اما این عده نیز میگویند که رهبر معظم انقلاب مدت مدیدی این نامه را نوشته بودند و آقای احمدینژاد هم جوابی به آن نداده بودند و آقای رئیس جمهور، نامه را نادیده گرفته بود…
اصلا اینطور نبود. از نوشتن آن نامه، یک هفته هم نگذشته بود. آنها، آن نامه را بلافاصله منتشر کردند.
اصلا به چه دلیلی عدهای باید در روابط میان رهبری و رئیس جمهور دخالت کنند؟ اینها چه کسانی هستند؟ چرا باید به خودشان حق بدهند که نامه رهبری را منتشر بکنند؟ آنها نامه را منتشر کردند و سعی کردند که به روابط رهبری و رئیس جمهور خدشه وارد کنند و بعد هم به دنیا بگویند که احمدینژاد برای انتخاب معاون اولش، اختیار ندارد.
همین اتفاق در سال 90، وقتی ماجرای آقای مصلحی اتفاق افتاد، تکرار میشود. مقام معظم رهبری ممکن است به رئیس جمهور درباره آقای مصلحی چیزی را تذکر داده باشند. به هرحال اینها در تعاملی موضوع را حل میکنند، اما چه دلیلی وجود دارد که هنوز هیچ نامهای از سوی رهبری درباره مصلحی منتشر نشده است – بحث روزهای 28 و 29 فروردین سال 90 را تشریح میکنم – تمام رسانههایشان را علیه رئیس جمهور پر کردند و در روز 29 فروردین،اصلا حکم حکومتی در کار نبود.
نامه رهبری به آقای مصلحی 31 فروردین منتشر شد. این رسانهها، اینها را از کجا آوردند که منتشر کردند؟ برای همین است که عرض کردم کسانی در حاشیه بودند و هستند که برای آقای احمدینژاد مسئلهسازی کنند و اقتدار و اختیارات رئیس جمهور را در هم بشکنند و آسیب وارد کنند.
وقتی این پیام که رئیس جمهور، حرفش برو ندارد و اختیار و توانی برای اداره کشور ندارد، شرایط برای اعمال تحریمها فراهم میشود چون در داخل اختلافات عمق پیدا کرده است. رئیس مجلس هم شروع به لغو پی در پی مصوبات دولت میکند و احضار دو نوبت رئیس جمهور به مجلس را شاهد هستیم که برای اولین بار صورت میگیرد و وزرا هم پی در پی به مجلس فراخوانده میشود. و از سوی دیگر، فشارهای قضایی به اطرافیان رئیس جمهور صورت میگیرد و در شرایطی که رئیس جمهور به نیویورک رفته، مشاورش دستگیر میشود. در این بستر است که دشمن تحریم میکند و تحریمها موثر واقع میشود.
*گویا شما در کنار نقش آقای هاشمی بر علیه دولت، نقش آقای لاریجانی را نیز موثر میدانید…
آقای لاریجانی در انتخابات گذشته مجلس شورای اسلامی در روز انتخابات میآید و میگوید که دولت قرار است بنزین را 2000 تومان بکند. 2000 تومان یعنی 5 برابر شدن بنزین 400 تومانی و 3 برابر شدن نرخ بنزین آزاد و در نتیجه فروافتادن ارزش پول ملی. چون فعال اقتصادی میگوید این رئیس مجلس است و حتما حرفش، حرف حسابی است و بر اساس آن، برنامهریزی اقتصادی میکند؛ قیمت کالایش را بالا میبرد یا احتکار میکند یا آقای قالیباف که حدود دهها میلیارد تومان صرف خرید انبوه سکه میکند و یک دفعه خرید سکه به شکل انبوه قیمتش بالا میرود و چون قیمت سکه، رابطه مستقیمی با دلار دارد، شاهد بالا رفتن نرخ دلار هستیم و این موجب پائین شدن ارزش پول ملی میشود. چرا اینها، این اقدامات را انجام دادند؟ اینها سوالات جدیای هستند که باید پاسخ داده بشود و اگر قرار باشد روزی به شرایط کشور رسیدگی شود، اینها باید بحثش باز و مطرح شود.
*به مسئله نامه رهبری به رئیس جمهور درباره آقای مشایی برگردیم. منتشرکنندگان نامه میگویند چون آقای احمدینژاد به مساله بیتوجه بود، ما آن را منتشر کردیم.
فرض کنید آقای احمدینژاد پشت گوش انداخته بود، به آنها چه ربطی دارد؟ مگر آنها میتوانند برای رهبری تعیین تکلیف کنند؟ بین رهبری و رئیس جمهور مسئلهای اتفاق افتاده است و آن دخالت میکنند.
*یکی از آنها گفت که مامور به افشای نامه رهبری به احمدینژاد شد…
چنین چیزی صحت ندارد. چه کسی گفته که آنها مامور شدند و چه کسی این ادعا را تائید کرده؟ اینها ادعای بیاساسی است که بعدها برای توجیه کار غلطشان میزدند. کسی چنین ماموریتی به آنها محول نکرده بود. بین رئیس جمهور و رهبری مسئلهای وجود دارد که خودشان حل میکنند، چرا باید دیگران دخالت بکنند؟ دخالتهای بیجاست مشکلات را به وجود میآورد و من فکر میکنم که این دخالت را کردند، خیانت کردند.
اگر نامه رهبری به احمدینژاد منتشر هم نمیشد، احمدینژاد مشایی را برکنار میکرد
*اگر نامه منتشر نمیشد، آقای احمدینژاد حاضر به عزل آقای مشایی از معاونت اول میشد؟
ایشان قطعا این کار را میکردند. آقای احمدینژاد از روز اول تابع نظر ولی فقیه بود و هر چیز ولی فقیه بگوید عمل میکرد و عمل میکند. تابعیت ایشان از ولی فقیه از شاخصههای اصلی آقای احمدینژاد است.
*درباره ماجرای آقای مصلحی چطور؟
آقای احمدینژاد در بحث آقای مصلحی نبودند و اصلا به سفر استانی به سنندج رفته بودند.
احمدینژاد به این جمعبندی رسیده بود که دیگر آقای مصلحی در وزارت اطلاعات کارآیی ندارد
*اصل ماجرای آقای مصلحی چه بود؟
آقای احمدینژاد ایشان را از وزارت اطلاعات به عنوان مشاور رئیس جمهور در امور اطلاعاتی منصوب کرده بود و میخواستند برای وزارت اطلاعات فرد دیگری را منصوب بکنند و به این جمعبندی رسیده بودند که دیگر آقای مصلحی در وزارت اطلاعات کارآیی ندارد.
*چه شد که به این جمعبندی رسیدند که دیگر کارآیی وزیر بودن در وزارت اطلاعات را ندارد؟
من نمیدانم. به هرحال رئیس جمهور است. در تعاملی که با ایشان داشتند به این نتیجه رسیده بودند که ایشان دیگر کارآیی این سمت را ندارد و این هم حق طبیعی رئیس جمهور است.اما رهبری شاید به خاطر شرایط زمانی یا هر دلیل دیگری که داشته باشند، موافق این تصمیم نباشند، نظرشان را به رئیس جمهور اعلام میکنند و این هم به در شرایطی انجام میشود که رئیس جمهور نیز آسیب نبیند. اما فضایی که بعد از این قضیه درست شد، فضای غلطی بود. من آن وقت در خبرگزاری جمهوری اسلامی بودم و به من تماس گرفتند و گفتند که شما باید حکم مشاورت آقای مصلحی که از سوی رئیس جمهور صادر شده است را از روی سایت خبرگزاری بردارید. گفتم چرا باید بردارم، گفتند چون ما میگوئیم، گفتم شما چرا مگر که هستید که بردارم و آنها بیان کردند، اگر برندارید، باید بروید دستگاه قضایی و پاسخگو باشید.
از فردای آن روز هم به بهانه مختلف مجبور شدم به دستگاه قضایی بروم. بحثم این است که وقتی هنوز چیزی وجود ندارد و حکمی از طرف رهبری منتشر نشده و دستوری هم داده نشده، آنها اینچنین میکند؟ مگر دفتر رهبری بارها اعلام نکردند که هر مطلبی که منتصب به ایشان است باید قبل از آن در سایت یا دفتر رهبری اعلام بشود ولی دیدیم که عصر آن روز، چیزی نبود. آن نامه، 31 فروردین منتشر شد و ما هم بلافاصله منتشر کردیم. کی طبق قانون عمل کرد؟ ما بودیم. کی خلاف قانون عمل کرد؟ همه این طیفهای اصولگرا و غیراصولگرا و اصلاحطلب و روزنامههایی که شب 29 فروردین تحت تاثیر فشارهایی که آمد شروع به فضاسازی کردند.
در ماجرای خانهنشینی، احمدینژاد از وضعیت دلخور بود
*پس چرا آقای احمدینژاد 11 روز خانه نشین شد؟
بالاخره آقای رئیس جمهور میدانست که پشت این مسائل، دستهایی هستند که میخواهند به کشور آسیب بزنند. من فکر میکنم که آن دورهای که بعضیها اسمش را خانهنشینی گذاشتهاند، آقای احمدینژاد از این وضعیت هم دلخور بود و اگر این اتفاق رخ نمیداد، شاید تبعات بیشتری برای کشور داشت. این مسائل جمع و مدیریت شد و مقداری کاهش یافت و آقای احمدینژاد بعد از مدتی به محل کارشان برگشتند و کارشان را با جدیت دنبال کردند. در ضمن یک هفته شد و نه 11 روز، که در آن یک هفته نیز کارهای ریاست جمهوری انجام میشد و ملاقاتها و دیدار با رهبری برقرار بود.
انتهای پیام