«مسوول دیگری را پیدا نمی کنید که اسم همسرش را همه بدانند»
متن گفت و گوی اسحاق جهانگیری، معاون اول رییس جمهور، با نشریهی «ققنوس» ( ویژه نامه نخستین کنگره بزرگداشت آیت الله هاشمی ) به نقل از قلم نیوز در پی میآید:
آقای جهانگیری! جنابعالی یکی از چهرههای نزدیک به آیتالله هاشمی رفسنجانی بودید؛ زمانی که فردی از بین ما میرود، چه نزدیک و چه دور در زهن خود حسرت و افسوس میخوریم که ای کاش یکسری مسائل را با متوفی مطرح میکردم و خود را سرزنش میکنیم بابت فرصتهای از دست رفته؛ شما هم در این مواقع چنین احساسی دارید؟
در مورد آیتالله هاشمی رفسنجانی صحبتکردن، برای انسان بسیار دشوار است. هر لحظه که به یاد آقای هاشمی میافتم و یا اگر مشکلی پیش بیاید که معمولا اگر قبل از این پیش میآمد، یکی از تکیهگاههایی که به او مراجعه و مشورت میشد ایشان بود، خب بلافاصله خلأ وجود ایشان حس میشود و یادآوری میکند که ایشان دیگر در بین ما نیست.آقای هاشمی ویژگیهای منحصربهفردی داشت. این ویژگیها از ایشان شخصیت جامعی درست کرده بود؛ شخصیتی همهجانبهنگر، با قدرت مدیریت چندبعدی که میتوانست با این ویژگیها، همیشه سنگر و لنگرگاه مطمئنی برای همه جریانات و شخصیتهای سیاسی، در روزهای سخت باشد.
وقتی که آیتالله هاشمی درگذشتند و شما این خبر را شنیدید، مشغول چه کاری بودید؟
زمانی که آقای هاشمی به بیمارستان منتقل شدند، عصر یکشنبهای بود که ما جلسه دولت داشتیم. آقای دکتر روحانی ابتدا در جلسه دولت بودند و بعد به جلسه دیگری رفته بودند و من جلسه دولت را اداره میکردم. آقای دکتر هاشمی، وزیر بهداشت، به من گفتند خبر رسیده است که آقای هاشمی به بیمارستان منتقل شده است و اوضاعشان خوب نیست. من یک لحظه جا خوردم که یعنی چه اوضاعش خوب نیست؟ ایشان که مشکلی نداشتند. البته ایشان خودشان تأکید کردند که ناهار را باهم بودهایم و مشکلی نداشتند. آقای هاشمی بیماری خاصی نداشت و فقط ممکن بود که یک اتفاق غیرمنتظره افتاده باشد. به ایشان گفتم که به سمت بیمارستان برو و ما را در جریان بگذار؛ چون هنوز حدود دو ساعت از جلسه دولت مانده بود. اما وقتی که ایشان رفت و حدود نیم ساعت گذشت، دیدم امکان ادامه جلسه وجود ندارد. به دوستان گفتم که مسئلهای پیش آمده است و زیاد توضیح ندادم. جلسه را تعطیل کردم و گفتم که این جلسه باشد برای بعد.
یعنی نگران بودید که چه اتفاقی افتاده است؟
بله. حتی در همین حد که ایشان به بیمارستان منتقل شد چون نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است، من را نگران کرده بود. به سمت بیمارستان حرکت کردم. در بزرگراه چمران به من خبر اولیهای رسید که ایشان فوت کرده است.
خبر را باور کردید؟
منبع خبر موثق بود. تا لحظهای که به بیمارستان رسیدم و مطمئن شدم، در ذهن خودم به اتفاقاتی مراجعه کردم که ممکن است بعد از این فقدان و خلأ ایشان برای استمرار جمهوری اسلامی بیفتد. به هر حال نظام همواره تکیهگاه معتبری به نام آقای هاشمی داشت که در سختیها در کنار رهبری برای تصمیمگیریهای مهم بود. همه اینها به ذهنم خطور کرد و احساس کردم که اتفاق غیرقابل تصوری است. زمانی که به بیمارستان رسیدم و مطمئن شدم که واقعیت دارد، مثل هر انسان علاقهمندی لحظاتی از خود بیخود شدم.
آخرین دیدارتان با آیتالله هاشمی مربوط به چه زمانی بود؟ در آن دیدار چه گذشت؟
شاید سهماه پیش از حادثه به آقای هاشمی زنگ زدم و پرسیدم کی به خانه میروی؟ گفت حدود غروب. گفتم بسیار خب، پس زمانی که به حیاط مجمع آمدید، میآیم تا نیم ساعتی قدم و گپ بزنیم. فرمودند که بسیار خب، بیا. آخرین صحبت جدی من با آقای هاشمی همان صحبتی بود که در حیاط مجمع تشخیص مصلحت داشتیم. قدم زدیم و مقداری راجع به آینده با هم صحبت کردیم و من نظراتم را گفتم. احساس کردم آقای هاشمی دغدغههای خیلی جدیتری دارد، ولی در عین حال ازجمله ویژگیهای آقای هاشمی این بود که هیچگاه برای کارها بنبست قائل نبود و فکر میکرد که هر مشکلی، حتما راهکاری دارد و میتوان از آن به خوبی عبور کرد. آقای هاشمی امیدوار بود. من آقای هاشمی را هیچوقت در دورانی که باهم ارتباط داشتیم، نسبت به آینده مأیوس ندیدم و با امیدواری نسبت به آینده صحبت میکرد.
میگویند که سن امید به زندگی در ایران حدود ۷۵سال است. به هر حال آمار است…
آمار درست است. افزایش پیدا کرده و الان در همین حدود است.
خدا را شکر، باز هم جای امیدواری است. ولی ما میبینیم که آقای هاشمی در سن ۸۲سالگی همچنان فعال، امیدوار و بردبار بودند. فکر میکنید چرا مرگ هیچگاه در معادلات آیتالله هاشمی حضور نداشت؟
نمیتوان گفت حضور نداشت. آقای هاشمی بهعنوان یک انسان مؤمن و انسانی که به معاد اعتقاد دارد، دنیا را دوره گذار میدانست و همیشه فکر میکرد که این حرکت ادامه خواهد داشت؛ مسئولان اغلب کشورهایی که به بحران میخورند، نمیدانند این امید و تزریق آن به جامعه، تا چه حد کمک خواهد کرد. شاید یکی از دلایلش این بود که خدا را بهمعنای واقعی کلمه باور داشت. این باور به خدا نه اینکه فقط لقلقه زبان انسان باشد، بلکه باور به این بود که خدا همیشه کمک میکند و اگر کسی به خدا توکل کند، خدا راه را به او نشان میدهد. این باور همیشه در عمل و در تصمیمگیریهای ایشان ظاهر میشد. من فکر میکنم این ویژگیهای آقای هاشمی و این باور جدی که داشت باعث میشد که باطن ایشان نسبت به ظاهرش بسیار دوستداشتنیتر باشد. آقای هاشمی اصلا اهل ریا، تظاهر، ظاهرسازی و نفاق نبود. آن چیزی که باور داشت و باطنش بود، برخلاف عدهای که سعی میکنند ظاهر خیلی آنچنانی برای خود درست کنند، اما وقتی به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند. یکی از ویژگیهای آقای هاشمی این بود که ظاهر و باطنش با هم سازگاری داشت و به همین دلیل این باطن قوی و اعتماد قویاش به خدا و به انقلاب، باعث میشد که همیشه به تصمیمات خود مطمئن باشد و به آینده امیدوار باشد.
آقای دکتر جهانگیری، من میخواهم شما را به فضایی ببرم که خود من در سال ۱۳۹۲آنجا بودم. لحظهای که شما بهعنوان رئیس ستاد انتخاباتی آیتالله هاشمی، خبر ردصلاحیت را شنیده بودید و تشکیل جلسه دادید. همه ما خدمت آیتالله هاشمی رسیدیم و شما در آنجا سخنرانی داشتید. من به محتوای سخنرانی اشارهای ندارم، ولی شما بغضی داشتید. میخواهم بدانم که علت بغض شما از رد صلاحیت آیتالله هاشمی چه بود؟ چون هیچوقت فرصت نکردم این را از شما بپرسم.
راجع به آن بغضی که شما میگفتید، زمانی که آقای هاشمی به من گفت رئیس ستاد شوم، به ایشان گفتم دوستان دیگری نیز هستند و حتی از بعضی افراد اسم بردم. ایشان فرمودند سنجیدهام و شما این کار را قبول کنید. گفتم هر جور که شما تشخیص دادهاید. ایشان حکم زدند و ما در همان دفتری که خودمان داشتیم شروع کردیم و ساماندهی میکردیم. موجی که دوباره در کشور راه افتاد و برای ما که مقداری نگران وضعیت موجود بودیم که مردم بعد از این اوضاعی که پیش آمده است، چه حرکتی خواهند کرد؟ آیا به صحنه خواهند آمد؟ امیدی در سراسر کشور راه افتاد. تماسهایی که من از خراسان جنوبی، سیستان و بلوچستان، تهران، کردستان و هر جای دیگری داشتم، این بود که موج عجیبی از امید و حضور مردم در انتخابات ایجاد شده است. فکر کردم خداوند یکبار دیگر خواسته است به نحو دیگری، روحیهای به نظام و انقلاب بدهد. من معتقدم که خداوند بهخاطر شهدای بسیاری که خونشان به پای نظام ریخته شده است، نمیگذارد این نظام آسیب ببیند و در نقاط حساس چیزی را بهوجود میآورد که روح جدیدی به نظام و به مردم دمیده بشود. من این را با تمام وجودم لمس کرده بودم. در انتخابات هر چیزی را در محاسباتم راجع به آقای هاشمی درنظر گرفته بودم که ممکن است تخریب زیاد باشد، شایعات زیادی گفته شود و سعی میکردم بهعنوان رئیس ستاد با جاهای مختلف گفتوگو کنم و مانع این شوم که کار سازمان یافته تخریبی علیه آقای هاشمی راه بیفتد. ولی هیچ وقت این احتمال را نمیدادم که آقای هاشمی ردصلاحیت شود. بالاخره این تعبیر وجود داشت که آقای هاشمی شناسنامه نظام و شناسنامه انقلاب است؛ مگر میشود بر این شناسنامه مهر ابطال و عدمتأیید زد؟ شبی که به من گفته شد ایشان رد شده است، واقعا جزو تلخترین خبرهایی بود که در زندگیام شنیده بودم. من خبرهای ناگوار زیادی شنیدهام و این برایم آنقدر سخت بود. آن روز وقتی که میخواستم در حضور آقای هاشمی و مجموعه دوستان صحبت کنم، طبیعی بود که همه این چیزها مجددا در ذهنم تکرار میشود که چرا این اتفاق افتاده است؟ خیلی سخت بود. ولی صبح آن روز که من با آقای هاشمی صحبت کردم، صبر ایشان عجیب بود. به من گفت: «فلانی اصلا نگران نباش، هیچ اتفاقی نیفتاده است. نه که اتفاقی نیفتاده باشد، اما هیچ تغییری در روش من حادث نخواهد شد. من همان آقای هاشمی قبل از این اتفاق هستم». همین تعبیر را بهکار برد. برویم و به ادامه راه فکر بکنیم. به ایشان گفتم شما را ردصلاحیت کردند! گفت باشد، کار اشتباهی کردند؛ ولی راه باید ادامه پیدا کند و ما باید پای نظاممان بایستیم. شما دوستانتان را تشویق کنید و ستادهایتان را نیز جمع کنید. خب، این هم در واقع تشدید میکرد. اگر ایشان مقداری ابراز ناراحتی میکرد، ما را تسکین میداد اما نکرد.
فکر میکنید چرا آقای هاشمی را ردصلاحیت کردند؟
الان نمیخواهیم به چرایی آن بپردازیم. به هر حال اتفاقی بود که افتاد.آقای هاشمی برای نظام خیلی زحمت کشید. برای پیروزی انقلاب زحمت زیادی کشید، شکنجهها را تحمل کرد، بهمعنای واقعی زندانها را تحمل کرد. آدم شجاعی بود و آن جایی که باید برای نظام مایه میگذاشت، بهمعنای واقعی کلام گذاشت. نقل میکنند در یکی از سفرهایی که ایشان قبل از انقلاب به خارج از کشور رفته بود و میخواست برگردد، میدانست که اگر برگردد در فرودگاه دستگیر خواهد شد و اگر دستگیر شود، احتمالا حکم اعدامش را خواهند داد؛ ولی همه مشاورینی که در جلسه با ایشان بودند، میگفتند که شما باید برگردید چرا که الان در داخل کشور به شما نیاز دارند. با علم به اینکه ممکن است در برگشت با چنین شرایطی روبهرو شود، با این ریسک بزرگ ایشان برگشت و اتفاقا در فرودگاه دستگیر شد و وی را مستقیم به زندان بردند. آدمی که اینطور و تا این حد برای انقلاب اسلامی ازخودگذشتگی کرد و بهمعنای واقعی دستیار مهمی در کنار امام بود. بعد از انقلاب نیز همین نقش را داشت، یعنی دستیار واقعی امام بود. آقای هاشمی نخستین بیانیه رسمی زمانی که امام حکم نخستوزیری مرحوم مهندس بازرگان را دادند، را قرائت کرد و مشخص شد که به نوعی سخنگوی رسمی نظام و امام، آقای هاشمی است.
بهنظر شما علت این اعتماد عجیب امام که شاید نسبت به نزدیکترین افرادشان نیز نداشتند، ولی به آیتالله هاشمی داشتند چه بود؟
امام آیتالله هاشمی را خوب شناخته بودند. بالاخره ایشان از جوانی در کنار امام بودند و خودشان میفرمایند من هاشمی را بزرگ کردم و به همین دلیل به وی اعتماد داشت و میدانست یکسری ویژگیها در آقای هاشمی منحصربهفرد است. همین که آدمی حاضر شود برای پیروزی انقلابش به میدانی برود که احتمال بدهد این میدان منجر به اعدامش شود و این کار را وقتی به او گفته میشود برای انقلاب لازم است، انجام دهد. این ویژگی شجاعت و در کنار آن تدبیر، دوراندیشی، آیندهنگری و صبر میخواهد.آقای هاشمی در انقلاب مسئولیتهای مهمی را برعهده گرفت، در جنگ فرماندهی جنگ را برعهده داشت و در صلح کاری را که باید انجام میداد، در سازندگی کارهایی را که باید انجام میداد، نقش استثنایی که آقای هاشمی در مهمترین تصمیم تاریخی انقلاب بعد از ارتحال امام یعنی انتخاب رهبری از خود نشان دادند و بعد که در این دوران بهمعنای واقعی کلمه لنگرگاه اعتدال در کشور شد که نمیخواست هیچ نیرویی از بدنه انقلاب حذف و کنار گذاشته شود. همه اینها در واقع کمک میکرد که آقای هاشمی هم در کنار رهبری و هم در کنار امام، چنین موقعیت و چنین جایگاهی داشته باشد و بعد هم بحث ردصلاحیت پیش میآید مقداری ثقیل است.
آیا نگرانی از رئیسجمهور شدن آقای هاشمی وجود داشت؟
نمیدانم چرا. یعنی الان نمیخواهم به این بپردازم که چه شد؛ آقای هاشمی و دیگران توضیح دادند، ولی مهم این است که آقای هاشمی شخصیتی با این ویژگی بود و چنین تصمیمی برایش گرفته شد. آقای هاشمی ذرهای روشاش را تغییر نداد، واقعا تغییر نداد. یعنی آقای هاشمی بعد از این ردصلاحیت، دو سه روز بعد، همه را تشویق کرد که از آقای روحانی حمایت کنند. آقای روحانی در صحنه بود و رأی آورد. آقای هاشمی اگر خودش رأی میآورد آنقدر خوشحال نمیشد. واقعا خوشحال شد و بعد در کارهای اساسی دولت کمک کرد. ایستادگی کرد و آقای روحانی نیز در دوره اول روی مسائل اساسی کشور وقت زیادی گذاشت تا به نتیجه برسد. آقای هاشمی نیز پشتیبان مستحکمی برای دولت بود. یعنی آقای هاشمی به حدی از دولت اول آقای روحانی دفاع میکرد که گاهی من به ایشان میگفتم شما وقتی این حرفها را میزنید، برای خودتان فشار درست میکنید. چه لزومی دارد اینها را بگویید؟ ایشان گفت من باید بگویم تا فشارها مقداری به سمت من بیاید که شما بتوانید کار کنید.
اکنون که دولت ضربهگیر ندارد، با تجربه همین چند ماهی که از عمر دولت دوازدهم گذشته، فقدان آیتالله هاشمی تا چه اندازه محسوس است؟
خب، واقعا جای آقای هاشمی خالی است؛ نهتنها از منظر حمایت از دولت. فقدان شخصیتهایی که همه ویژگیها را باهم داشته باشند یا ویژگیهای زیادی داشته باشند مانند آقای هاشمی که تمام جریانات سیاسی را خوب میشناخت، دشوار است. آقای هاشمی بهدلیل سابقه بعد از انقلاب که در مسئولیتهای مختلف در بخش حکمروایی حکومت، شوراهای عالی، شورای انقلاب و حزب جمهوری اسلامی، تشکیل مجلس شورای اسلامی، فرماندهی جنگ و صلح، استقرار دولت سازندگی بعد از جنگ با آن توقعاتی که برای مردم بهوجود آمده بود و بعد در دوران مجمع و اصلاحات، همه اینها نقش منحصربهفرد آقای هاشمی بود. این نقش باعث شده بود آقای هاشمی اطلاعات ریز و درشت کشور را داشته باشد و به کشور مسلط باشد. شما هر موضوعی که را به آقای هاشمی میگفتید، احساس میکردید ایشان مثل مدیر آن پروژه اطلاعات دارد. یا وقتی که به بازدیدها میآمد، سؤالهایی میکرد که مدیران معمولا سعی میکردند در بروند؛ میگفتند آقای هاشمی سؤالات زیادی میکند که ممکن است از پاسخ بمانیم و برایمان در جمع بد شود. اشراف ایشان به مسائل از وی شخصیتی ساخته بود که با همه شخصیتهای جریانات مختلف ارتباط داشت. اگر شما به دفتر ایشان مراجعه میکردید-مخصوصا در سالهای آخر- گروههایی با سلایق مختلف را آنجا میدیدید که میآیند تا با ایشان ملاقات کنند، مشورت کنند، مطلبی را منتقل کنند و نظری از آقای هاشمی بگیرند. آقای هاشمی نه چپ بود و نه راست. هم چپ را تأیید میکرد و هم راست را. وقتی که گروهی از اینها حاکم میشد و میخواست با انحصارطلبی دیگری را حذف کند، در دفاع از گروهی که میخواست حذف شود، مقابل گروه انحصارطلب میایستاد. یعنی اصلا به این رضایت نمیداد که کسی از بدنه انقلاب حذف شود. البته این هم یک پشتوانه عقلانی دارد؛ کشور ۸۰میلیونی بزرگ ایران با مسائلی که در منطقه و در دنیا علیه آن وجود دارد و موارد داخلی، اگر تمام جریانات سیاسی جمع شوند نیز اداره آن دشوار است؛ چه رسد به اینکه فقط اعضای تند یک جریان که بخش کمی هستند، برای اداره کشور بمانند. چنین شخصیتی که نقش لنگرگاه تعادلی را در کشور ایفا میکرد که همه جریانات احساس میکردند میتوانند در مواقعی به ایشان مراجعه کنند و ایشان کمک کند، هر چه بتوانیم افرادی از این دست در کشور داشته باشیم برای آینده نظام و کشور مفید خواهد بود. فعلا ما شخصیتهای کمی داریم که میتوانند به آقای هاشمی از این جهات شبیه باشند، این نقش را ایفا کنند و این اطلاعات و جامعیت شخصیتی را داشته باشند.
فکر میکنید بعد از فوت آقای هاشمی از ایشان قدرشناسی واقعی به عمل آمد؟
من فکر میکنم آقای هاشمی شخصیتی بود که هم در بزرگان کشور جایگاه مهمی داشت یا به تعبیر سیاسی اهل گفتوگوی پشت پرده بود؛ یعنی مسائلی که حلوفصل میکرد را پیش از آنکه در رسانه حلوفصل کند، در نشستها و گفتوگوها حلوفصل میکرد. با رهبری رابطه بسیار خوبی داشت. رهبری به آقای هاشمی علاقه زیادی داشت. من فکر میکنم این دو جملهای که امام و رهبری راجع به آقای هاشمی گفتند، ماندگارترین جملات است. امام گفتند که «تا نهضت زنده است، هاشمی زنده است». این عمق علاقه امام به آقای هاشمی را میرساند که امام زنده بودن آقای هاشمی را با نظام یکسان میدانست، با نهضت یکسان میدانست. رهبری در انتخابات ۷۶ با اینکه هنوز انتخابات انجام نشده بود و نتیجه مشخص نشده بود، فرمودند که «بالاخره هر کس انتخاب شود، رئیسجمهور است؛ ولی هیچکس برای من هاشمی نمیشود». باز معنایش این بود که به آقای هاشمی یک باور ویژهای دارند که قبول داشتند هیچکس برای ایشان هاشمی نمیشود. من فکر میکنم در سطح حکومت و نظام آنطور که باید از آقای هاشمی تجلیل میشد، انجام گرفت. مردم سنگ تمام گذاشتند. تشییع آقای هاشمی به یکی از نمادهای وحدت ایران تبدیل شد. همه جریانات سیاسی تند و کند و چپ و راست و معتدل، به تشییع آقای هاشمی آمدند و آقای هاشمی را به خوبی بدرقه کردند. هم مردم برای آقای هاشمی سنگ تمام گذاشتند و هم مسئولان کشور.
در پیامی که رهبری برای درگذشت آقای هاشمی رفسنجانی صادر کردند، به واژه «خناسان» اشاره داشتند. در جریان مناظرههای انتخاباتی ۹۶ شما دو جمله کلیدی در مناظرهتان در واکنش به کاندیدای پر سر و صدای جریان اصولگرا داشتید؛ گفتید «چه کردند با جریان ریشهدار انقلاب؟ با آقای هاشمی چه کردند؟» میخواهم از شما بپرسم چه کردند واقعا؟
گروهی بودند که آقای هاشمی هم هیچگاه نمیخواست کشور بهدست آنها بیفتد. همانطور که گفتم آقای هاشمی راست و چپ و معتدل و همه را قبول داشت. واقعا نمیخواست هیچکس از بدنه کشور حذف شود. معدود گروههایی هستند که همیشه حیات خودشان را در حذف دیگران میدانند، آنها که وقتی میتوانند حیات داشته باشند که دیگران از صحنه حذف شده باشند؛ حتی به قیمت نابود کردن دستاوردهای نظام و نابودکردن شخصیتهای نظام. آقای هاشمی از آنهایی بود که از سال ۸۴به بعد، حملات زیادی به وی شد. ایشان با صبوری تحمل کرد. البته من در آنجا فقط اشارهای کردم که با بزرگان نظام چه کردند؛ فقط آقای هاشمی نبود و از آقای ناطق هم نام بردم. جایگاه آقای هاشمی منحصربهفرد بود، دستیار ویژه امام و رهبری بود و در تمام صحنههای انقلاب حضور داشت. عدهای میخواستند چهره دیگری از ایشان به جامعه القا کنند. البته هر کاری که میکردند، در افکار عمومی نتیجه عکس داشت. حتی مردمی که ممکن است از آقای هاشمی از جهت برخی مواضع سیاسی یا برخی مواضع دیگر انتقادی داشتند، در این مواردی که میدیدند میخواهند شخصیت به این بزرگی را به ناحق نزد مردم تخریب کنند، عکسالعمل نشان میدادند. عکسالعملشان را در انتخابات ۹۲ دیدیم و در تشییع جنازه دیدیم. بهنظرم بدیهای زیادی در حق آقای هاشمی شد که باید در فرصت دیگری به آن پرداخت.
مصداق خناسان چه کسانی بودند؟ همان جریان اصولگرا شعبه انحرافی؟
نه. همزمان با افراد تندی که میخواستند شخصیت ایشان را مورد تهاجم قرار بدهند، عدهای هم دوست داشتند آقای هاشمی را وادار کنند از نظام و رهبری فاصله بگیرد؛ یعنی درست همان نقطهای که آقای هاشمی بر آن ایستادگی داشت. اگر بگوییم آقای هاشمی برای خودش خط قرمزی قائل بود، من معتقدم آقای هاشمی سه خط قرمز داشت که از اول انقلاب تا به حال، کمترین تزلزلی در آن دیده نشد؛ یکی نظام جمهوری اسلامی بود. آقای هاشمی یکبار نگفت که ما در ایجاد نظام اشتباه کردیم و هر کجا احساس کرد که گروههایی میخواهند نظام جمهوری اسلامی را از بین ببرند، در مقابلش ایستادگی میکرد. در جلسات بحث میشد، میگفت در ایران در مقطع فعلی این نظام مستقر شده است و باید از آن دفاع کرد و من تا آخر پای این نظام ایستادهام. یکی دیگر هم رهبری بود. ممکن بود که آقای هاشمی در جاهایی دیدگاههای متفاوتی داشته باشد و آن را بروز میداد؛ سریعاللهجهبودن از ویژگیهای آقای هاشمی بود. اما رهبری خط قرمز آقای هاشمی بود. بعد از ۸۸ در دانشگاه صنعتی شریف از ایشان سؤال کردند و ایشان گفت که در کره زمین هیچ دو نفری را نزدیکتر از من و رهبر نمیتوانید پیدا کنید. من فکر میکنم آن جمله در واقع اشارهای به این بود که عدهای فکر میکردند این تهاجمی که به آقای هاشمی میشود، فرصتی است که بیایند و آقای هاشمی را از مجموعه نظام و رهبری جدا کنند. سومی هم مردم بودند و خواست مردم همیشه در اولویت ایشان بود. چون خود آقای هاشمی به این موضوع اشراف داشت و توجه داشت که هر یک از این خطوط قرمز آسیب ببینند، سقف جمهوری اسلامی فرو میریزد.
به وبسایت Rafsanjani.ir که رجوع میکنیم، میتوان با واردکردن کلیدواژهها بهصورت موردی خاطرات، سخنرانیها و نمازجمعههای آیتالله هاشمی رفسنجانی در ادوار مختلف را مرور کرد. زمانی که کلیدواژه «اسحاق جهانگیری» را وارد میکنیم، مشاهده میشود که از همان دهه ۶۰دورهای که شما جیرفت نماینده بودید، بهصورت مداوم با ایشان جلسه داشتید، یا به اتفاق آقای مجید انصاری به شور با آقای هاشمی رفسنجانی میپرداختید و روابط نزدیکی داشتید تا درگذشت ایشان. میخواهم بدانم چرا آن موقع برای مشورت سراغ شخص دیگری نمیرفتید؟ چرا آقای هاشمی؟ چرا مثلا نخستوزیر نه؟ چرا مثلا رئیسجمهور وقت نه؟
طبیعی است که ما با آقای هاشمی از نظر فکری احساس نزدیکی بیشتری میکردیم. من در مجلس شاید آقای هاشمی را بیشتر از وجه اعتدالی ایشان یافتم. ما جوان، پرانرژی و احساسی بودیم، حرفهای تند و تیز میزدیم و فکر میکردیم باید آن جناح را کامل بکوبیم. برخی فکر میکنند آقای هاشمی این اواخر به اعتدال رسید؛ اما در دوره دوم مجلس بالاخره نظر امام این بود که مهندس موسوی نخستوزیر بماند و رئیسجمهور (مقام معظم رهبری) ایشان را به مجلس معرفی کردند. در مجلس دوم اختلاف جدی بود و ما تقریبا به سختی توانستیم ۱۳۵امضا در دفاع از مهندس موسوی جمع کنیم (۲۷۰نماینده بود). وقتی که امام بعد از امضا اعلام نظر کردند که تأیید میشود، میدانستیم رأی مهندس موسوی در مجلس رأی قطعی است اما بالاخره ۹۹نفر با وجود صراحت نظر امام، رأی ندادند. ما (جناح چپ) فکر میکردیم که آن ۹۹نفر باید از صحنه روزگار حذف شوند. من حتی یکبار ندیدم که آقای هاشمی در سخنرانی، موضعگیری یا رفتاری، علیه آن ۹۹نفر کند. بعد از آن انتخابات مجلس سوم شد و در همین تهران تقریبا لیست چپ یعنی روحانیون مبارز جدا شدند و لیستشان کامل رأی آورد. خیلی از شخصیتهای مهمی که بعدها از مخالفان آقای هاشمی شدند، رأی نیاوردند. آقای هاشمی آن زمان اجازه نداد آنها حذف شوند. با اینکه اینها از ملت رأی نگرفتند اما هر یک در جایگاه مهمی قرار گرفتند؛ بعضی با حکم امام و بعضی با احکام دیگر. این شخصیت آقای هاشمی را نشان میدهد. این شخصیت قاعدتا میخواست که نظر امام اجرایی شود و دنبال این بود که انجام شود؛ ولی این حق را برای این افراد قائل بود که کار کنند و حذف نشوند. ما آن ارتباط قبلی را از کرمان هم داشتیم و بالاخره هر یک از ما به آینده و توسعه ایران به نوعی فکر میکردیم. من جزو کسانی بودم که با وجود اینکه در مجلس سوم باز هم جوان بودم، به ایران توسعهیافتهای فکر میکردم که باید توسعه پیدا کند، کارهای بزرگ در آن انجام شود و موانع از پیش روی آن برداشته شود؛ آقای هاشمی چنین مدیری بود. آقای هاشمی یک مدیر توسعهگرا بهمعنای واقعی بود و به یک ایران توسعهیافته فکر میکرد. در روحانیت ما یک روحانی بود که آمد و طوری موضع توسعه فنی و اقتصادی گرفت که نماد تکنوکراسی کشور شد. تکنوکراتهای کشور دور او جمع شدند، تکنوکراتهای کشور به او عشق میورزیدند و فکر میکردند که با آقای هاشمی میتوان توسعه ایران را دنبال کرد. این ویژگی آقای هاشمی علاوه بر ویژگیهای دیگر ایشان، به ما کمک میکرد که در مسیر توسعه از مشکلات عبور کنیم.
آقای دکتر، اگر بخواهید یک دستاورد مهم در سیاست داخلی و یک دستاورد مهم در سیاست خارجی دولت سازندگی نام ببرید، چه چیزهایی است؟
آقای هاشمی مدیر توسعهگرا بود. بهنظر من توسعه کشور را با برنامه در مسیری قرار داد تا به این سمت برود که بخش خصوصی در آن پررنگ شود و از منابع خارجی استفاده کند و طرحهای بزرگ را در ایران راه بیندازد. دستاوردها از جهت کمی دستاوردهای زیادی است. مهمترین دستاورد آقای هاشمی در سیاست داخلی، جا انداختن این تفکر اعتدالی است که نگذارد جریانی یک جریان دیگر را حذف کند. در مقابل تمامیتخواهی و انحصارطلبی هر جریانی که بخواهد دیگری را از صحنه خارج کند، بایستد. مهمترین دستاورد آقای هاشمی در بخش اجتماعی این بود که ایشان نواندیش بود، نوگرا و جوانپذیر بود. زمینهای بهوجود آورد که جوانان و زنان در صحنه سیاسی و اجتماعی حضور پیدا کنند. این حتی در زندگی شخصی خودش نیز هست. شما روحانی مانند آقای هاشمی نمیبینید که راجع به زندگی شخصی خود اینقدر شفاف با مردم حرف بزند، راحت اسم کوچک همسرش را بیاورد و اسم کوچک دخترانش را بیاورد. شما نمیتوانید مسئول دیگری را پیدا کنید که بپرسید همسرش کیست و همه اسمش را بدانند.
حتی در جریان اصلاحطلب!
بله. حتی در جریان اصلاحطلب. یعنی این ویژگیها منحصربهفرد بود. ایشان این فضا را باز کرد که خانمها به میدان بیایند. البته این آزادی عمل را به فرزندانش میداد و خودشان میآمدند.
در سیاست خارجی چطور؟
آقای هاشمی در سیاست خارجه واقعا بهدنبال این بود که با دنیا کار کند. چون اطلاعات خوبی از اقتصاد و سیاست دنیا داشت و میدانست که اقتصاد و سیاست دنیا به چه سمتی میرود. در فضای بینالملل بهدنبال این بود که با دنیا کار کند. موفقترین اقدام ایشان در منطقه، رابطهای بود که با عربستان تنظیم کرد. در مقطعی با امیرعبدالله پادشاه عربستان گفتوگو کرد؛ فکر میکنم در پاکستان بود. بعد منجر به این شد که کنفرانس اسلامی را در ایران برگزار کرد و همه اینها را به تهران آورد. رابطه خوبی را با عنوان اینکه ایران برای کشورهای اسلامی و عربی قابل اتکاست، بهوجود آورد و گفت که ایران را دشمن خودتان فرض نکنید، ایران دوستی برای شماست.
آقای هاشمی در ۱۱ سال آخر حیات خود خیلی هزینهها را متحمل شدند و از سال ۸۸ این هزینهها دوچندان شد؛ مخصوصا یک روز پیش از نمازجمعه ۲۶تیر ۸۸ که اعضای خانواده و فرزندانشان را دعوت میکنند و میگویند راهی که من میروم، خواسته مردم است. شاید با من کاری نداشته باشند، ولی برای شما هزینه خواهد داشت. پیشبینیشان نیز غلط نبود؛ دخترشان به زندان رفتند و پسرشان هنوز در زندان است، ولی این حرفهایی که خواسته مردم و نظام بود و فکر میکردند درست است را در نمازجمعه تاریخی زدند. بهنظرتان راهی که آیتالله هاشمی از ۸۴ تا لحظه فوتشان یا شاید تا ۹۲ رفتند، راه درستی بود؟
ممکن است در هر کاری انتقاداتی یا اشکالی وجود داشته باشد، نمیشود گفت که مسیری، آن هم یک مسیر سیاسی با این اهمیت، فاقد هرگونه اشکالی باشد. ولی کلیات این بود که آقای هاشمی میخواست کاری کند که مردم بهدلیل عملکرد برخی مسئولان، به جمهوری اسلامی و نظام جمهوری اسلامی بدبین نشوند. میخواستند از نظام و رهبری حفاظت و حراست کنند. بهنظر من سه مورد خواسته مردم، نظام جمهوری اسلامی و رهبری از نکات کلیدی مورد توجه آقای هاشمی بود. آقای هاشمی از ۸۸ احساس کرد که ممکن است بهدلیل بیتدبیری برخی از مسئولان اجرایی کشور، مردم از بدنه نظام فاصله بگیرند و این نقش را برای خودش قائل شد که مردم را در صحنه نگه دارد و نگذارد این اتفاق بیفتد. به قول شما هزینههایی نیز پرداخت کرد که طبیعی است. یکی از ویژگیهای استثنایی آقای هاشمی صبر ایشان بود. اگر یکی از این اتفاقات مهم برای هر مسئول دیگری میافتاد، کفایت میکرد که او به عکسالعمل احساسی شعاری وادار شود و یک لحظه خودش را تخلیه کند و یک عمر برای خودش و کشور گرفتاری ایجاد کند. آقای هاشمی تمام اینها را با صبر و بزرگی گذراند. این درسهایی است که من از آقای هاشمی یاد گرفتم. این صبر آقای هاشمی از ویژگیهای استثنایی یک انسان سیاستمدار است.
آقای دکتر جهانگیری! بهعنوان آخرین سوال، بسیاری از کنشگران سیاسی و حتی همکاران آیتالله هاشمی رفسنجانی دوست دارند راه ایشان را بروند. در خود شما هم این ویژگی و علاقهمندی در سخنرانیها و مصاحبههایتان دیده میشود. البته برای شما نیز کمهزینه نبوده است. پیشبینی شما در مورد آینده یاران هاشمی چیست؟ آیا اینها مهجور خواهند ماند یا خیر؟
چرا مهجور بمانند؟ من فکر میکنم جریانی که بتواند با خودش عقلانیت داشته باشد، بخشی از این ویژگیهای آقای هاشمی را داشته باشد (حالا من نمیگویم همه آنها)، اعتدال را داشته باشد، پافشاری بر تشخیص حق را داشته باشد، شجاعت بهموقع داشته باشد، با تشر افراد از صحنه خارج نشود، صبر داشته باشد، آیندهنگری داشته باشد، نسبت به آینده امیدوار باشد، فکر کند میشود برای هر مشکلی راهحلی پیدا کرد و خودش را در بنبست نبیند (چون انسانها زمانی که در بنبست قرار میگیرند، دست به کارهای خطرناک میزدند) و یک مجموعه از چنین ویژگیهایی را با خود داشته باشد، حتما میتواند به آینده امیدوار باشد. ضمنا آقای هاشمی را باید با همه ویژگیها درنظر گرفت؛ بالاخره آقای هاشمی نظام اسلامی، رهبری و قانون اساسی را قبول داشته و به مردم نیز باور داشت پس باید به این ویژگیهای آقای هاشمی هم توجه داشت. آقای هاشمی از معدود مسئولانی است که این همه خودش را در معرض رأی مردم قرار میدهد. اصلا سابقه ندارد یک انسانی اینقدر مسئولیت داشته باشد، مورد تهاجم قرار گرفته باشد و باز هم جرأت کند کاندیدا شود تا مردم به او رأی دهند. یعنی بهخودش اطمینانی داشته که با مردم طوری رابطه برقرار کرده و در انتخابات ورود پیدا میکند و میگوید من میتوانم با رأی مردم این مسئولیت را بگیرم و دیدیم در آخرین حضور انتخاباتی در خبرگان با فاصله نسبت به نفرات بعدی رأی آورد، با وجود حرف و حدیثهایی که بود. حتما افراد زیادی از این ویژگیها تعلیم گرفتند. مدیران زیادی وجود دارند که این ویژگیها را با خودشان دارند و میتوانند وزنههای مطمئنی برای جمهوری اسلامی باشند. من نسبت به آینده جریانهای عقلگرایی، عملگرایی، واقعگرایی، جریانی که نظام اسلامی را میخواهد و برای توسعه آن برنامه دارد، به فکر زندگی مردم است، میداند که مردم مشکل دارند و باید برای آنها راهکار پیدا کنند، این جریان حتما در صحنه سیاست موفق خواهد بود و راه آیتالله هاشمی رفسنجانی ادامه خواهد داشت.
انتهای پیام




