خرید تور تابستان ایران بوم گردی

در «گفت‌وگوهایی با سایه‌ام» ذره‌ای بن‌بست و شکست نیست | محمد زارع شیرین کندی

محمد زارع شیرین کندی، پژوهشگر فلسفه، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

«گفت‌وگوهایی با سایه‌ام» عنوان واپسین کتاب استاد ما، دکتر رضا داوری اردکانی، است که در۱۴۰۲، در نود سالگی ایشان، منتشر شده است. این انتشار را به فال نیک می‌گیرم و آرزو می‌کنم نویسنده این کتاب که یکی از مشعل‌داران تفکر فلسفی در جامعه «بی فکر» کنونی ماست سال‌های سال زنده و پاینده باشند و مشعل آثارشان همواره فرازان و فروزان باشد.

این آرزو صرفا آرزوی یک دانشجو برای معلم‌اش نیست بلکه آرزوی یک کتابخوان تشنه و جوینده برای کسی است که از مطالب و مضامین آثارش همواره نکته‌ها می‌آموزد.

ظاهرا از عنوان کتاب، «گفت‌وگوهایی با سایه‌ام»، جز غم واندوه و تنهایی و نومیدی نمی‌بارد و خواننده را بیشتر از هر کس به یاد وضع اندیشگی و زندگی و آثار صادق هدایت می‌اندازد. اما این برداشت از نگاه نخستین به این کتاب قدری رهزن است زیرا در آن از نومیدی و آیه یاس خبری نیست. در آن از شکست و بن بست خبری نیست زیرا فعل و عمل اندیشیدن را می توان در آن به‌ خوبی حس و لمس کرد، و هر جا تفکری ژرف وجود داشته باشد آنجا حیات و حرارت و امید و آینده هست. این را هراکلیت به مهمانانش، دانشجویان فلسفه، با رفتار و کردارش نشان داد و دلگرمشان ساخت.

با شتابزدگی و شیفتگی چند فصل از کتاب را خواندم. کتاب حاوی گفت‌وگوهایی است که نویسنده در هر مجلسی با سایه‌اش صورت داده است. مجلسی که اصل و نسب یونانی فلسفه را بررسی کرده، برایم تازگی و طراوت خاصی داشت و پاسخ عالی داده شده است به کسانی که نه هویت و طرفداری از تاریخ و فرهنگ باستانی را می‌فهمند و راهش را بلدند نه فلسفه و تفکر فلسفی را و نه البته کمک به تفکر آینده سرزمینی که فقط خشک و خالی ستایش‌اش می‌کنند!

تازه شاید اندکی پی برده باشم که استاد ما تا حالا با این سنخ از همکاران و مخاطبان‌اش چگونه می‌توانسته هم‌نشین باشد و مباحثه کند و واقعا هم گفتارش هنوز که هنوز است، درک ناشده مانده است و همین امر او را مجبور کرده که با سایه‌اش گفت‌وگو کند. به زعم خودم، شاید اندکی بتوانم لب سخن و درد تنهایی‌اش را فهم کرده باشم. اما همان طور که اشاره کردم من در این کتاب سرما و یخبندان و نویسنده‌ای سر در گریبان ندیدم.

مجلس اول هم که در آن از شکست مشروطیت سخن گفته شده است، بسیار تفکرانگیز است و ظاهرا تاکنون کسی به این پرسش کاری نداشته و ندارد. مدعیان دفاع از مشروطیت یک بار هم این موضوع بنیادی را به جد نیندیشیده‌اند و فقط به تکرار گفته‌اندکه عقیده «شیخ شهید» و سپس پیروان ایدئولوژیک‌اندیش او، امثال آل احمد، مانع تحقق اهداف و آرمان‌های مشروطیت شده است! من در جایی و به مناسبت هیاهوی بعد از درگذشت دکتر رضا براهنی در «روزنامه اعتماد» این پرسش را از دشمنان براهنی پرسیده بودم که چرا آنها قدری از علل درونی شکست مشروطیت نمی‌گویند و چرا کمی از ساده‌سازی‌هایشان نمی کاهند و چرا آل‌احمدها و براهنی‌ها و شریعتی‌ها و خلاصه چپ‌هایی را که «ایران ستیز» می خوانندشان، به دست ترازوی تاریخ نمی‌سپارند؟

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا