خرید تور تابستان

طیف‌بندی پنج‌گانه اصلاح طلبان از درون

عبدالله گنجی در یادداشتی با عنوان “طیف بندی پنج گانه اصلاح طلبان از درون” در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:

بالاخره جناب حجاریان به میدان آمد و آنچه تاکنون انگ غیریت به اصلاح طلبان تعبیر می‌شد را به‌عنوان یک واقعیت پذیرفت. وی در یادداشتی در سایت علوی تبار (مشق نو) از اصلاح‌طلبان دسته‌بندی متفاوتی را ارائه کرده است. نگارنده قبلاً آن‌ها را به سه دسته ۱- مشروطه‌خواهان (محوریت ایشان و…) ۲- جمهوریخواهان (سروش، اکبر گنجی و…) ۳- تساهل‌گرایان سیاسی، فرهنگی (عارف، کواکبیان، پزشکیان و…) تقسیم کرده بودم. اما جناب حجاریان ضمن پذیرش سه‌طیفی بودن جریان اصلاحات آن را به ۱- چپ خط امامی ۲- اصلاح‌طلب ۳- جنبش سبز تقسیم و تکلیف همگان را روشن کرد. طبیعتاً ایشان خود را نماینده طیف اصلاح‌طلب می‌داند، اما صاحب دو کرسی دیگر را مشخص نمی‌کند و نقش خود در انحراف اولی و تولد سومی را نیز مشخص نخواهد کرد. از دسته‌بندی ایشان چنین فهمیده می‌شود که خط امامی‌ها کسانی هستند که به نظام جمهوری اسلامی احساس تعلق می‌کنند. اصلاح‌طلبان کسانی هستند که در حال مبارزه با نظام و نوبه‌نو کردن طرح‌های ناکام هستند و جنبش سبز به مرزبندی حداکثری با نظام رسیده و پوستین اپوزیسیون پوشیده است. اعتراف به همترازی جنبش سبز با اپوزیسیون اولین باری است که از یک اصلاح‌طلب صادر می‌شود. وی با صراحت می‌گوید که اصلاح‌طلبان با چپ خط امامی متفاوت هستند و تجدیدنظرطلبی را با صراحت می‌پذیرد. سیر ترسیمی این است که جریان چپ در مسیر کما‌ل‌گرایی خود از خط امامی به اصلاح‌طلبی و از آنجا به جنبش سبز رسیده و در حال پرت شدن از ایوان نظام جمهوری اسلامی به پایین است.

ایشان نقطه عزیمت اصلاح‌طلبی را سال ۱۳۷۶ می‌دانند و معتقدند از آن موقع «خط امامی دست‌آموز» و «اصلاح‌طلب دست‌آموز» نیز شکل گرفت. اگرچه منظور فاعلی خود را نمی‌گوید، اما منظور او حاکمیت است. در این بخش از نوشته وی نکته مهمی نهفته که فهم اصلاح‌طلبی را راحت‌تر می‌نماید؛ اینکه اصلاح‌طلبی جریانی نبود که در نظام تعریف شود و، چون نظام به آرایش سیاسی نیاز داشت در موازات ما به تولید دو نحله «دست‌آموز» اقدام کرد. جدا از اینکه این ادعا هم توهین به اصلاح‌طلبان است و هم توهین به نظام، اما نشان می‌دهد که هر اصلاح‌طلبی که دل در گرو نظام داشته باشد دست‌آموز است که البته قبلاً با ادبیات دیگری همچون «اصلاح‌طلبان بدلی» معرفی می‌شد. با این اوصاف از نگاه ایشان اکنون جریان اصلاح‌طلبی دارای پنج طیف است که عبارتند از: چپ خط امامی، اصلاح‌طلب، جنبش سبز، چپ خط امامی دست‌آموز و اصلاح‌طلب دست‌آموز و توضیح نمی‌دهد که اجزای این آش شله قلمکار چگونه در دیگ اصلاح‌طلبی پخت و پز می‌شوند

نکته بسیار مهمی که ایشان بدان معترفند این همانی دانستن جنبش سبز و راهبرد «فشار از پایین» است که آن را با صراحت اعلام می‌کند و علت ناکامی جنبش سبز را عدم قدرت «چانه‌زنی از بالا» در ساخت قدرت می‌داند. اما جناب حجاریان نمی‌تواند امروز و پس از ۱۰ سال برای رسمیت بخشیدن به آنچه جنبش سبز می‌نامند پشتوانه تئوریک تولید کند، زیرا آن یک «رفتار» بود که براساس مهندسی فریب رأی‌دهندگان به موسوی سازمان یافته بود و یکی، دو سال قبل از انتخابات با محوریت خود ایشان طراحی شده بود که قله همه کد‌های آن اعلام پیروزی موسوی قبل از باز شدن حتی یک صندوق رأی بود؛ بنابراین حجاریان نمی‌تواند و حق ندارد نقش خود را در ایجاد آن مخفی کند، زیرا هم او بود که در جلسات مربوطه با صراحت می‌گفت: «من معتقد به تئوری جین شارپ هستم».

اصلاح‌طلبان باید تأمل نمایند که تقسیم‌بندی اخیر ایشان و نام‌گذاری نحله‌های پنج‌گانه زمانی صورت می‌گیرد که اصلاح‌طلبان در دو سطح وارد مذاکره شده‌اند که از قضا هر دو سطح در روزنامه‌های این جریان در ۲۶ خرداد با تیتر‌های اصلی برجسته شده است. یک سطح مذاکره با شورای نگهبان است که هم سخنگوی شورا تأیید کرده و هم جناب عطریان‌فر هدف آن را «اعتمادسازی» می‌داند. شاید شرکت‌کنندگان در این جلسه از نگاه حجاریان همان خط امامی‌ها یا اصلاح‌طلبان دست‌آموز باشند که به تعبیر ایشان به دنبال «گدایی قدرت» هستند. اما سطح دوم جلسات و مذاکرات با اصولگرایان است که در تیتر روزنامه کارگزاران با عنوان «آغاز گفت‌وگوی اصلاح‌طلبان- اصولگرایان» آمده است و قبلاً حجاریان نیز بر لزوم آن تأکید کرده بود، اما اکنون درصدد اخلال و برچسب زدن بر شرکت‌کنندگان است.

حجاریان در مقاله مذکور تلاش می‌کند جناح مقابل را نیز دسته‌بندی کند.

در دسته‌بندی سه‌گانه‌ای که از اصولگرایان ارائه می‌دهد تلاش می‌کند باور آن‌ها به مردم‌سالاری و انتخابات را مسدود نشان دهد.

وی معتقد است جناح مقابل از سه طیف طرفداران امارت، خلافت و حکومت اسلامی تشکیل شده است.

البته این تقسیم‌بندی در یک قافیه به تنگ آمده ترسیم شده است و بسیار آبکی، بدون استدلال و بدون معرفی کرسی‌های نمایندگی هر یک است. قبلاً درباره نحله حکومت اسلامی، آیت‌الله مصباح را محور معرفی می‌کردند. این در حالی است که مصباح و شاگردانش دارای حزب سیاسی «پایداری» هستند، در انتخابات همانند بقیه شرکت می‌کنند، پیروز می‌شوند و شکست می‌خورند و هر دو نتیجه را به رسمیت می‌شناسند،، اما جناب حجاریان و برخی دوستان اصرار دارند آن را جوهری نبینند چراکه با شاخص‌های دموکراسی غربی انطباق صد‌در‌صدی ندارند. درباره خلافت اسلامی نیز دست به فریب خود زده‌اند چرا که ایشان بهتر از بقیه می‌دانند که در سیاست‌ورزی و مباحثات و مجادلات کلامی تشیع، واژه «خلافت» مربوط به غیر است. نه بار معنایی آن را می‌پذیرند و نه با کلام امامیه مورد تأیید قرار می‌گیرد. امارت را نیز معلوم نیست از کجا می‌آورد، اما ممکن است یک نفر در یک تریبون چنین گفته باشد آیا این قابل تعمیم است؟ اگر قابل تعمیم است پس می‌توان انکار مهدویت و عصمت توسط اکبر گنجی یا ازدواج سفید یا کشف حجاب حقیقت‌جو را به نحله‌ای از جریان اصلاحات منتسب دانست.

اگر این مقاله حجاریان را همزمان با آگاهی وی از دو سطح مذاکره اصلاح‌طلبان با نظام و جناح مقابل بدانیم باید بپذیریم که وی به شدت نگران قرار گرفتن در اقلیت است و محصول بیست و چند سال ایده‌پردازی و آسیب جسمی خود را بر باد رفته می‌یابد و برای باز کردن جای خود و حلقه همسو تلاش می‌کند. نشانه‌های این تأیید در درون اصلاحات نیز قابل مشاهده است. آنجا که موسوی لاری گفت: «حجاریان در اقلیت است» یا صادق خرازی از عقلای اصلاح‌طلب خواست آلود‌گان اصلاح‌طلب را تصفیه کنند. به نظر می‌رسد عقلای اصلاح‌طلبان می‌خواهند مسیر خود را در دوراهی روشنفکری و اپوزیسیون بازی یا بخشی از ساخت قدرت و نظام بودن روشن کنند بنابراین ممکن است دست و پا زدن «اصلاح طلبان مشروطه‌خواه» برای اختلال در این تصمیم و این روند باشد.

خط امام، اصلاحات و جنبش‌ سبز | سعید حجاریان

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا