کاش «جشنواره سیاست فجر» داشتیم
محمد فاضلی، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «کاش «جشنواره سیاست فجر» داشتیم» نوشت:
اختتامیه سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر را دیشب با حسرت نگاه میکردم. پیش خودم میگفتم کاش سیاست هم محمدحسین مهدویان، اصغر فرهادی، مجید مجیدی، پیمان معادی، ترانه علیدوستی، فاطمه معتمد آریا، سعید ملکان، نرگس آبیار، طناز طباطبائی، پرویز پرستویی، حسین علیزاده، علی نصیریان، عبداله اسکندری، امیر آقایی، شهاب حسینی، ابراهیم حاتمیکیا، مریلا زارعی، نوید محمدزاده و … داشت.
کاش سیاست هم آدمهایی مثل هنرمندان سینمای ایران داشت که فکرهای جدید داشته باشند، سناریوهای جدید بنویسند، تکراری نباشند، از نگاه دوربینشان دنیای جدیدی تصویر کنند، نقشهای جدید بازی کنند، نواهای نو بیافرینند و سالی یک بار جامعه را به فکر کردن، جوشش و جنبش فرابخوانند و از تکرار و خمودی برهانند و گاه به وجد بیاورند یا بگریانند.
کاش «جشنواره سیاست فجر» هم داشتیم. فکر کنید سالی یک بار همه احزاب و گروههای سیاسی، عین گروههایی که فیلم ساختهاند، روی صحنه میآمدند و مردم کارشان را میدیدند، برنامههای نقد آزادانه برگزار میشد و یکی مثل مسعود فراستی بود که دائم به جان سیاستمداران میافتاد و میگفت در نیامده است.
فکر کنید مردم آزاد بودند عین تماشاچیهای سینما، برای برخی سیاستها هورا بکشند و دست بزنند؛ و برخی را ممتد هو کنند.
فکر کنید بعد از ارائه برنامههای هر گروه سیاسی و کارنامه یک سالهاش، مجبور میشدند به سالن کنفرانس مطبوعاتی بروند، بلااستثنا، و جلوی دوربین و میکروفون خبرنگارها بنشینند و منتقدان سیر تا پیاز برنامه و عملکردشان را نقد کنند؛ و یکی هم پیدا شود بگوید «این چه نقش مزخرفی است که بازی میکنی؟» یا «این چه طرز کارگردانی سیاست است؟»
فکر کنید قرار میشد نقش اول زن و نقش مکمل زن انتخاب کنند. آن وقت قشنگ به رخ همه کشیده میشد که پس زنان در سیاست چرا به اندازه کافی نیستند. زن نقش اول درست و درمان چرا نداریم؟ و یکی میپرسید مگر مردها چه گلی به عرصه سیاست زدهاند که زنها را روی صحنه سیاست راه نمیدهند؟
فکر کنید قرار میشد بهترین برنامه (همان فیلمنامه) را انتخاب کنند. چه حالی میداد اگر مردم هو میکردند و میگفتند امسال هیچ فیلمنامه سیاسی (هیچ برنامه) به درد بخوری نبوده و همه فیلمنامهها مردود میشدند.
خیال کنید چه صحنهای میشد وقتی قرار بود جایزه «نگاه نو» به احزاب، گروهها و اشخاص سیاسی بدهند؛ و بعد داوران و مردم زل زل به هم نگاه میکردند و میپرسیدند «نگاه نو؟؟» و بعد یک دفعه سالن از صدای خنده میترکید و بعد همه از این که هیچ نگاه نویی روی صحنه سیاست ندیدهاند، حالشان بد میشد.
خیال کنید، جایزه بهترین گریم را بدهند به آن حزب و گروه سیاسی که فریبکارانهتر از همه چهره شخصیتهای خودش را بزک کرده و گنجشک را جای قناری فروخته است.
خیال کنید قرار میشد جایزه بهترین موسیقی را بدهند، آن جریان و اندیشه سیاسی که ملودی شادی و زیبایی را به گوش مردم رسانده است جایزه بگیرد، و مردم هو کنند آن اندیشه و جریانی را که ملودی مرگ به زندگی میپاشد.
خیال کنید درباره سیاستمدارانی که برنامهشان افقهای نو به روی بیننده میگشایند و آنها که دائم حرفهای تکراری میزنند و بیننده همین که در سالن سینمای سیاست مینشیند، لحظه لحظه فیلم را تکراری و قابل پیشبینی احساس میکند، و غصهاش میگیرد از عاقبت و آخر کار تکراری و ملالآور.
کاش سیاست هم مجبور میشد سالی یک بار روی صحنه همه لیاقت و توانش را به نمایش بگذارد تا مردم دربارهاش قضاوت کنند. کاش سیاست اسلحه، قدرت، دستبند و زندان نداشت تا عین سینما فقط با خلاقیت، فکر، عاطفه و زیبایی بخواهد مردم را قانع کند.
کاش سیاست هم عین سینما باید نگران فروش گیشه بود تا نگران عملکردش باشد، و اگر بد بود، نفروشد و تهیهکنندهاش ورشکست شود و برود پی کارش، دست از سر مردم بردارد.
کاش سیاست هم عین سینما بود که وقتی کارگردان و هنرپیشه حرف زشت میزنند و بیاخلاقی میکنند، عالم و آدم بیترس و واهمه روی سرش بریزند و حسابش را برسند تا دیگر حرف بیربط نزند.
کاش عرصه سیاست فقط تا اندازهای مانند سینما، عرصه رقابت و خلاقیت بود. کاش جشنواره سیاست فجر داشتیم.
انتهای پیام