خرید تور تابستان

خاطرات محمدعلی ابطحی در روزهای کرونا {۵،۶،۷،۸}

محمدعلی ابطحی رییس دفتر خاتمی در دوران ریاست جمهوری در روزهای اخیر خاطراتش را از این روزهای شیوع کرونا در شبکه‌های اجتماعی می‌نویسد. خاطرات روزهای پنجم تا هشتم او را در زیر می‌خوانید:

پنجشنبه ۱۵ اسفند

🔺نصف قوم و خویشام مشهدن و نصف دیگه هم قم.

🔺هی باید احوالپرسی کرد. با یکی از دوستان مشهدی تماس داشتم. اصرار داشت که این روزها خیلی حرم خلوت است. وقت زیارته و زود بیاین مشهد.

🔺هر چه قمی‌ها سفت گرفتند، مشهدی‌ها گویا بی‌خیالند. همش که نباید با آقای علم‌الهدی کَل انداخت. این بار حرف خوبی زده که امام رضا شفا می‌دهد نه ضریح. خدا نکنه خطر برسه بغل گوش آدم. علم الهدی هم باشی یهو این جوری حرف می‌زنی.مکه ومدینه هم بی زائر شده.

🔺کاش فیلم و یا کتاب کوری ساراماگو را ندیده و نخوانده باشید. از نطر روانی خیلی شرایط مشابهی شده. تاریک و بدون آینده‌‌ی معلوم.

🔺صبحی به خانم ابتکار زنگ زدم. دوران قرنطینه کرونا را می‌گذراند. وقتی هنوز خبر ورود کرونا به ایران هنوز اعلام نشده بود به گیلان و اسلامشهر رفته بود. منشاش احتمالا اونجاها بوده. خدا زودتر شفایش دهد. از خبری شدن ابتلایش ناراحت بود.

🔺داشتم فکر می‌کردم چهارده ساله مسئول نیستم. موقع کرونا که شد، ما شدیم مسئول مملکتی تو بی‌بی‌سی! اون هم کرونای نگرفته.

🔺اول فکر کردم به مدیران بی‌بی‌سی که در صفحه‌های مجازی هستند پیام بدهم که من کرونا نگرفتم. پیام‌های سالومه‌ای من و تو که منتشر شد، خدا را شکر کردم تماسی با آنها نداشتم. والا به مولا. پلیس فتا حواسش به همه چیز هست!

🔺آمار مبتلاها و فوتی‌ها خیلی سرعتش زیاد شده. خدا رحم کند. لامصبا برید از این کشور دیگه!

🔺به کرونا مربوط نیست ولی در ایام جنگ ایران و عراق، آقای «خاویر پرز دکوئیار» دبیر کل سازمان ملل بود و مدام اسم سخنش در اخبار تکرار می‌شد. امروز مُرد.

🔺بیشتر شما یادتان نمی‌آید. جوک ساخته بودند که صدام گفته اگر یکی از مسئولان طراز اول آن موقع که لهجه غلیظی داشت سه بار بی‌غلط بگوید «خاویر پرز دکوئیار » جنگ را تمام می کند.

🔺شب جمعه است. دعا هم خیلی باعث آرامش می‌شه. خدایا بسمونه. دعا کنیم هم دیگر را.

جمعه ۱۶ اسفند

‎در ایام طلبگی و نوجوانی یک روزی در خدمت استادی نشسته بودیم. یک مطلبی را از ماها پرسید. هرکدام جواب کوتاهی دادیم. یکی از همشاگردی ها چهار زانو نشسته بود. نوبتش که شد دو زانو نشست. صدایش را صاف کرد و سرش را بالا آورد.

استادمان گفت انگار نیم ساعتی می خواهی حرف بزنی.

هم شاگردی گفت نه. فقط می خواستم بگویم در این مورد چیزی به نظرم نمی رسد.

حالا واقعا برای خاطره نویسی های روز مره کرونایی در این غروب دلگیر جمعه چیزی به نظرم نمیرسد.

همه چیز تکرار است.

تکرا ر بالارفتن آمار فوتی ها.

‎تکرار خبرها از مبتلایان.

‎تکرار اسامی آشنا در میان فوت شدگان.

‎تکرار ماندن های کشدار اعصاب کش در خانه ها.

‎تکرار دیدن تصاویر دردناک و غریبانه مرده های کرونایی در غسالخانه ها.

‎تکرار بی پناهی مردم.

‎تکرار خبر مراقبت های ویژه از مسئولان مهم که یا به کسی نگفته اند کرونا دارند ویادهبر آن درز کرده است

‎تکرار نمک پاشیدن به روی زخم های ملت از طرف رسانه های آن ور آبی.

‎تصویر خانه خدا را که چه دردناک خالی از زائران است، عصر جمعه ای جلویم گذاشته ام و دستها را به سمت خدا بالا برده ام که:

‎اللهم انظر الی نظره رحیمه.

‎خدایا بسه. دیگه مهربان به ما نگاه کن.

‎ببخشید تلخ و عصبانی شد.

شنبه ۱۷ اسفند

🔺فردا تولد مولا علی و روز مرد است. بر همه مبارک. به خصوص مریضان کرونا و پرستاران و دکترها و کادر درمانی.

🔺فردا ۸ مارس هم هست. روز جهانی زن. امسال در اوج کرونا روز مرد هم روز زن شده. این هم از مظلومیت ما مردها. زن ها و مردها برا هم کادو نگیرند. مساوی

🔺این روزها در تاریخ ایران باقی می‌ماند. سال کرونا و قرنطینه. هی توی امتحان و کنکور در آینده از دوران ما سئوال خواهد آمد. فقط خدا کند تاریخ کرونا را دیگر تحریف شده ننویسند. نوه‌هامان نگویند در سال کرونا ایران تنها کشوری بود که هیچ تلفاتی نداشت.

🔺دستگیری محتکران و صادرکنندگان قاچاق ماسک و لوازم بهداشتی کار خوبی بود. اخبار محاکمه سریع آنان را نشان می‌داد. نکته مهمش سردسته این باند پزشکی بود که زودتر از مردم خبر کرونا را داشت!!

🔺چنل بی را در پادکست عضو بشوید. علی بندری کتاب‌های خیلی خوبی را خلاصه می‌کند و می‌خواند. من خلاصه شده سه کتاب از کاتوزیان با عنوان چرا جامعه ایران کوتاه مدت استرا دیروز گوش دادم.

🔺در این روزهای خانه‌نشینی بزرگترها گاهی به جوانترها مرخصی بدهند، بروند توی اتاقی جایی. شاید سیگاری، تلفن خصوصیئی نیاز باشد. بر عکسش هم توصیه می‌شود. خیلی ور دل هم نباشید. کرونا خانواده‌ها را از هم نپاشد، صلوات.

🔺خدا رحمت کند خانم فاطمه رهبر، نماینده انتخاب شده جدید تهران را. فکر نکنم خیلی بشناسید و در جریان انتخابات باشید. ولی دومین نماینده جدید است که کرونایی شد.

🔺کرونا برای خیلی از مردم وکاسب‌های جزء مثل زلزله بود که همه زندگی‌شان را شب عید به فنا داد. دولت مثل کمک به زلزله زدگان از آنها حمایت مستقیم کند.

🔺این سریال برکینگ بد، بد جوری آدم را درگیر خودش می‌کند. امروز تولد هنرپیشه اصلی سریال، برایان کرانستون هم هست. تازه فیلم picpocket را هم دیدم.

🔺شما هم همین طورین؟ هرچه می‌خواهم کارهای جدی عقب مانده را انجام دهم نمی‌شود که نمی‌شود.

🔺تو رو جدتون تو خونه بشینین. بی‌خیال سفر بشید. به خدا اگر بی خیال نشید، پس کی بی خیال می شوید. اینهم تهدید واقعا توخالی بنده

یکشنیه ۱۹ اسفند

🔺 کرونا که تمام شدنی نیست.
دیشب به آقای خاتمی زنگ زدم. برای تبریک عید. حسابی مشغول نوشته‌هایش هست. تبادل اخبار کرونا گرفته‌ها هم کردیم.

🔺به پیر کمر خمیده اصلاحات، بهزاد نبوی، هم برای تبریک عید تولد مولا زنگ زدم. قرار گذاشتیم بعد کرونا دیداری تازه کنیم.تا کرونا چه خواهد!

🔺 باور کنید این ویروس کرونا اگر فراماسیون نباشد، حتما سکولار است. نه تنها نمازجمعه‌های ما را تعطیل کرد و کعبه را خالی، بلکه پاپ را هم مجبور کرد امروز بدو ن مشتری و آنلاین مراسم یکشنبه واتیکان را برگزار کند.

🔺 روز پدر تاریخی بود. امروز با بچه‌ها ونوه‌ها در فضای باز قرار گذاشتیم. با فاصله باهم دیدار کردیم. بدون بوس و حتی گاز!

یکبار حتی هادی به طرفم آمد، فرار کردم. مثل قیامت همه از هم فرار می کنند. چه تجربه عجیبیه.

🔺مردم خیلی به فکر مشکلات حکومت هستند‌ها. نوشته بودند به اوکراینی‌ها بگویید جعبه سیاه را گذاشتیم قم،‌ بیایید بگیرید. چه مظلومانه در هواپیما پودر شدند. خدا صبر بده خانواده‌هاشان را. انگار فراموش شدند.

🔺میگم این چه جوریه تو اروپا مسابقه های فوتبال با جمعیت برگزار میشه؟ درسته خارجه ولی بد آموزی دارد. یکی بهشون بگه مراقب باشند.مثل ما غافلگیر نشوند.!

🔺فیلم ساخت آمریکا.ـ america made- را هم دیدم.

🔺خدا وکیلی همدلی های هیئتی و بسیجی برای کمک به کرونایی ها و ضد عفونی کردن خیابان ها کار قشنگی است. دیشب فیلم کارهاشان را در اخبار ایران دیدم. این مهربانی‌ها فلسفه اولیه بسیج بود. الهی همین جور مهربان و مردمی باشند همیشه.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. بد نبود از شجره این آقا مخصوصا ابوی ایشان که بزای خود داستانهایی دارد می نوشتید، زهی بی شرمی.( همه چیز داشتیم ولی افاضات از این خاندان را کم داشتیم)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا