تخریب خاطره محمدعلی کشاورز به جای تکریم او!
امیر پوریا، منتقد سینما در یادداشتی با عنوان «محمدعلی کشاورز؛ پیش از مرگش خاطره شده بود» در ایران وایر نوشت:
««ونسا ردگریو»، بازیگر انگلیسی مشهور و برنده اسکار نقش مکمل برای فیلم «جولیا» (فرد زینهمان، ۱۹۷۷) سال گذشته در ۸۳ سالگی در دو فیلم مهم روز (به ترتیب، «جورجتاون» و «خانم لوری و پسرش») نقش زنانی را ایفا کرد که سن و سال بالای آنها بخش مهمی از زمینههای مضمونی و داستانی فیلم را شکل میداد. نه با گریم، سن او را پایین آوردند و نه نقشی تزیینی و جانبی به او سپردند که مانند نمونههای اسفباری در سینمای ایران، به نظر بیاید تنها دلیل انتخابش نوعی ترحم بوده است.
به تعبیر دیگر، فیلمنامه برای کهولت سنی او نوشته شده و اینگونه نبوده که نقش را به ضربوزور، به قامت او بدوزند. این تنها یک نمونه است و در جهان، بازیگرانی که در نهمین دهه عمر خود برای نقش اصلی یا نقش مهمی در فیلمی آماده میشوند، فراواناند.
در سینمای ایران، بسیاری بازیگران در همان حال که زندهاند، عملا دیگر به خاطرهها پیوستهاند. نهفقط ازاینجهت که میزان قدمت و ارزش نقشهایشان حتی در زمان حیات، ماندگاری آنها را تضمین میکند. بلکه بیشتر به این دلیل که همه میدانند دیگر نقش شایستهای برای آنها نوشته نمیشود.
گاه حتی تلاش برای بازگرداندن آنها به پرده سینما باآنکه در ظاهر، با ادعای احترام به پیشکسوتان همراه است، در عمل به نقض غرض بدل میشود و شان و جایگاه آنان را بهدرستی در نظر نمیگیرد.
اتفاقی که در تنها نوبت بازگشت زندهیاد «ناصر ملکمطیعی» به سینمای این دههها در ایران روی داد و با بازی در فیلم «نقش نگار»، در نقشی خنثی حاضر شد که هر بازیگر پابهسنگذاشته دیگری میتوانست جایگزین او باشد و ویژگی بهیادماندنی خاصی نداشت؛ بهجای آنکه بعد از آن همه سال ممنوعیت و گوشهنشینی با منزلتی در خور نام خود روبهرو شود. درنتیجه، نقش و فیلم هیچ شوقی در خود بازیگر و حتی در مخاطب پدید نیاورد.
مشکل دیگر در این زمینه، شعارهای فریبنده رایج در سینمای ایران همچون «جوانگرایی» است که در کنار سیستم ناسالم چرخه تولید و توزیع فیلم، نقش قابلاعتنایی برای میانسالان و کهنسالان باقی نمیگذارد و در سالهایی که بازیگری به سن و سابقه زیادی برسد، ناچار میشود به مسیرهایی همچون حضور در تلویزیون و سریالها، بازی در نقشهای کماهمیت و کمجان در فیلمهایی نهچندان مطلوب و درنهایت هم پذیرش بیکاری و بیپیشنهاد ماندن روی بیاورد. مسیرهایی که در تمام دهههای منجر به شهرت و اعتبار در بازیگری، از تکتک آنها پرهیز میکرد و میکوشید دچارشان نشود.
برای محمدعلی کشاورز که در میان پنج بازیگر بزرگ و محبوب نسل اول تئاتریهای به سینما آمده در هنرهای نمایشی ایران، بعد از «عزتالله انتظامی» از بقیه بزرگتر بود، سرنوشت سومی یعنی کار نکردن، از سالها پیش رقم خورده بود.
بیشک مدتها بود که او توان جسمانی کار را نداشت، اما خیلی قبل از آن نیز نقشی که در شان بازیگر فیلمهای «ابراهیم گلستان، علی حاتمی، بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، داریوش مهرجویی، رخشان بنیاعتماد و … حتی عباس کیارستمی» باشد، برای او نبود.
در ایران بازیگرانی که پا به سن میگذارند، حتی از نکوداشتهای رسمی و احتمالی جشنواره فجر که برای شمار بس اندکی از آنان برپا میشود، رضایت کامل ندارند. نه بابت آنکه لزوما توقع جوایز و مراسم بزرگتری داشته باشند؛ بلکه به دلیل نگرانی از آینده کاری خود بعد از برپایی نکوداشت. انگار این مراسم جشنوارهای اعلام پایان کارنامه فعالیت افراد است و بعدازآن، احتمال کم یا تمام شدن پیشنهادهای کاری و شکلگیری نقشهای مناسب و موقر، به اوج میرسد.
اما در همین سالهای دوری از قاب تصویر، سرانجام چگونه محمدعلی کشاورز در تصویری حاضر و دیده شد؟ غمانگیز است؛ اما چون در زمان حیات او به این اتفاق ناگوار واکنش تندی نشان دادم که وظیفه روزنامهنگار و منتقد است، حالا نیز از بازگویی آن بهجای حسرت صرف، خشمی به دل و بر قلم دارم: در مقدمات سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر، در شرایطی که بسیاری در تردید بر سر شرکت دادن فیلمشان در جشنواره یا انصراف از آن بودند، تیزر رسمی جشنواره برای اعلام فیلمهای بخش مسابقه فیلمهای اول کارگردانان موسوم به «نگاه نو»، آقای کشاورز را جلوی دوربین نشاند.
مردی که صدای باصلابت «منوچهر اسماعیلی» در نقشهای مقتدر و حتی خشن او در «مادر» و «هزاردستان» خوش نشسته بود، مردی که کاریزما و نگاهش در همنشینی با طنین صدای زندهیاد «احمد رسولزاده» شمایل «پدرسالار» را شکل داده بود، مردی که در نقش یک کارگردان سینما در «زیر درختان زیتون» برخلاف شعارهای رسمی و همیشگی میخواست دو جوان را در حال ساخت فیلمش به هم برساند، اینجا و در این تیزر با نفسی که بهسختی به تکمیل یک جمله قد میداد و با دشواری بسیار در بازخوانی نام اینهمه کارگردان جوان که طبعا برای او آشنا و «شناس» نبودند، حضوری داشت که بهجای تکریم او، به تخریب خاطرهاش میانجامید.
در آن تیزر حتی برای گفتن نام یک فیلم و کارگردانش که کمتر از نیم سطر را تشکیل میداد، بارها از صدای برداشتهای مختلف زندهیاد کشاورز به یکدیگر کات میشد. بارها نفس او در انتهای بازخوانی یک عبارت، به سمت افت حرکت میکرد و حس میشد دارد بهزحمت حرف میزند.
درواقع نهتنها به خاطره او در ذهن دوستداران چندین و چند دهه پیگیری کارش لطمه وارد شد، بلکه حتی خودش نیز به لحاظ جسمانی از آسیب این کار در امان نماند. این در حالی است که ما از امکان دلآزردگی روحی و عاطفی او بر اثر واکنشهای تیزر پخششده، بیخبریم.
این واکنشها از ابراز نگرانی مردم بابت دیدن نشانههای سن و سال بر چهره و پیکر هنرمند تا اظهار تعجب از لرزش صدا و کم آمدن نفس او، میتواند برای بسیاری بازیگران در این سنین پیش بیاید؛ اما در این شرایط، جلوگیری از حضور آنها در انظار عمومی یا دستکم رعایت احوالشان بهگونهای که ناچار به تکلم یا حضور طولانی جلوی دوربین یا روی سن نباشند، مترادف با حفظ حرمت آنهاست.
کاری که نگارنده در برپایی چند نکوداشت برای بازیگران باسابقه و حتی بسیار کمسنتر از آقای کشاورز که شرایط فیزیکی کاملا مساعدی برای حضور در مراسم مزین به نام خودشان نداشتند، انجام داد و البته در فضایی آکنده از سوتفاهم، گاه بهجای مراقبت از کرامت و حرمت هنرمند، اینطور بهحساب آمد که «آنان حاضر به حضور در مراسم نشدهاند»! اما باکی نبود. باید به چگونگی حضور، بیش از آن عطش عمومی نسبت به دیدن هنرمند در هر احوالی، توجه کرد.
از این به بعد باید در کنار نام آقای کشاورز، واژگانی چون «زندهیاد» و «فقید» به کار ببریم؛ غافل از آنکه بهسادگی میشد آخرین حضور او در قاب تصویر، بهقصد استفاده/سواستفاده از قدمت و محبوبیتش نباشد و جشنواره دولتی در سال بحرانی، نخواهد از این طریق برای خود مشروعیت و توجه خریداری کند.»
انتهای پیام