خرید تور نوروزی

روایت شاهدان عینی از ترور آیت‌الله خامنه ای

روزنامه جام جم نوشت: «حوادث تلخ تابستان سال ۱۳۶۰ در ۶ تیرماه با ترور آیت‌الله خامنه ای در مسجد ابوذر آغاز شد و با حادثه تلخ هفتم تیر و شهادت شهید بهشتی و ۷۲ نفر از همراهانش در دفتر حزب جمهوری اسلامی ایران و شهادت رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر شهید رجایی و شهید باهنر در ۸ شهریور به اوج خود رسید.

آن روزها منافقان از هر وسیله‌ای برای آسیب زدن به انقلابی که تنها سه سال از عمرش می‌گذشت، استفاده می‌کردند. تابستان سال ۱۳۶۰، تابستان پرحادثه‌ تاریخی کشورمان بود. مرور حادثه ۶ تیر از زبان شاهدان عینی، ابعاد جدیدی را از این عملیات تروریستی روشن می‌کند.

ظهر واقعه

نام مسجد ابوذر با حادثه روز ۶ تیر گره‌خورده و بیشتر مردم تهران مسجد ابوذر را با این واقعه تاریخی می‌شناسند. حجت‌الاسلام رضا مطلبی، امام جماعت مسجد ابوذر که روز حادثه نیز در مسجد حضورداشته از این واقعه صحبت می‌کند: « چهارشنبه ۲۷ خرداد سال ۱۳۶۰ روزنامه جمهوری اسلامی خبری را به چاپ رساند که در آن آمده بود آیت‌الله خامنه‌ای روز شنبه ۳۰ خرداد در مسجد ابوذر سخنرانی خواهد کرد. خبر خیلی زود میان مردم پخش شد. مسجد کاملا آماده شده بود و برای جلوگیری از بی‌نظمی در حیاط مسجد، برق‌کشی کرده بودیم و تعداد زیادی پریز برق در حیاط آماده شده بود تا کسانی که مایل هستند، سخنرانی آقا را ضبط کنند. دستگاه ضبط‌ صوتشان را در حیاط بگذارند تا از آوردن آن به داخل مسجد خودداری شود. البته هدف از این کار رعایت نکات امنیتی نبود؛ چراکه تا آن زمان هنوز ترورهای منافقان آغاز نشده بود.»‌

تعداد زیادی از مردم روز شنبه ۳۰ خرداد به مسجد ابوذر آمدند. ازدحام زیادی شده و قرار بود حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بعد از نماز ظهر سخنرانی کنند.

امام جماعت مسجد ابوذر درباره اتفاقات روز ۳۰ خرداد سال ۶۰ می‌گوید: «آن روز ساعت‌ها به انتظار ایشان ماندیم، اما نیامدند. خبر رسید به دلیل جلسه مهمی در مجلس شورای اسلامی، ایشان نتوانسته‌اند برای سخنرانی به مسجد ابوذر بیایند. نمازگزارانی که از ساعت‌ها قبل برای شنیدن سخنرانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد جمع شده بودند یک‌به‌یک مسجد را ترک کردند، اما هیچ‌کس از این موضوع ناراحت نشد، چراکه همگی می‌دانستند دستور جلسه مجلس استیضاح بنی‌صدر است.»

هفته بعد دوباره خبر مربوط به سخنرانی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در روز ۶ تیر ۱۳۶۰ در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ شد و مردم دوباره در مسجد ابوذر جمع شدند. حجت‌الاسلام مطلبی می‌گوید: «نیم ساعت به اذان ظهر مانده بود که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از در اصلی مسجد وارد شدند و حدود ۳۰ دقیقه با نمازگزاران گپ و گفت صمیمانه‌ای داشتند. ایشان نماز ظهر را اقامه کردند و معمولا برنامه‌شان این بود که بین دو نماز سخنرانی کنند. ایشان پشت تریبون ایستادند و محافظ‌شان هم درست کنارشان ایستاد. موضوع سخنرانی شایعه‌سازی بود و خطری که از این ناحیه انقلاب را تهدید می‌کرد.»

بعد از پایان سخنرانی نوبت به پرسش و پاسخ می‌رسد. در این هنگام مردی بلندقد با کت‌وشلوار سرمه‌ای‌رنگ، در حالی‌ که ضبط‌صوتی هم در دست داشت به‌طرف تریبون می‌رود…

موج انفجار، صدای حادثه

حالا ماجرا را از زبان شاهد عینی دیگری می‌خوانیم که آن روز مسئولیت ضبط سخنرانی را بر عهده داشته است.

بسیاری از اهالی و حاضران در انفجار مسجد ابوذر از آن‌ روز خاطرات بسیاری نقل می‌کنند، اما نقل این خاطره از زبان کسی که مسئول ضبط برنامه‌های حزب جمهوری بوده است و روز ۶ تیر ۱۳۶۰ همراه با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به مسجد ابوذر آمده، خواندنی‌ است.

محمدرضا دلخوانی که آن روزها مسؤولیت ضبط سخنرانی‌های اعضای حزب جمهوری را بر عهده داشته است، می‌گوید: «صبح روز ۶ تیر سال ۶۰ وقتی به محل کارم رسیدم به من اطلاع دادند آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد ابوذر سخنرانی دارند و باید برای ضبط برنامه به این مسجد بروم. قبل از نماز ظهر به مسجد رسیدم. مسجد پر از جمعیت بود. ضبط‌صوت پیشرفته‌ای را با خودم بردم و قبل از نماز وسایل را آماده کردم تا موقع سخنرانی همه‌چیز برای ضبط آماده باشد. نماز به امامت ایشان برگزار شد و بین دو نماز ظهر و عصر ایشان سخنرانی‌شان را شروع کردند. بعد از برنامه سخنرانی، پاسخ به سؤالات شروع شد. من هم ضبط‌صوت را کنار خودم نگه‌داشته بودم و از طریق میکروفنی که روی تریبون بود، سخنرانی را ضبط می‌کردم. محل استقرارم شمال شبستان بود و رو به جمعیت. جوانی جلو آمد و ضبط‌صوت کوچک مشکی را با خونسردی روی تریبون گذاشت. کسی هم تعجب نکرد، چون آن‌وقت‌ها بیشتر مردم عادت داشتند با خود ضبط‌صوت ببرند و سخنرانی‌ها را ضبط کنند. ضبط را سمت چپ آقا گذاشت و به داخل جمعیت برگشت. برنامه همچنان ادامه داشت و بعد از چند دقیقه ناگهان صدای انفجار از سمت محراب مسجد و تریبون به گوش رسید. هراسان از جا بلند شدم. نشانی از تخریب نبود، اما آقا بی‌حرکت روی زمین افتاده بودند و مردم وحشت‌زده به این‌سو و آن‌سو می‌دویدند تا از مسجد خارج شوند.

کاستی که باید به حزب می‌رسید

من و چند نفر از پاسداران به سمت آقا دویدیم. بمب داخل ضبط‌صوت جاسازی شده بود و تنها چاشنی بمب منفجرشده و بمب اصلی عمل‌نکرده بود، اما ترکش‌های چاشنی انفجاری به گردن و کتف راست آقا آسیب شدیدی وارد کرده بود. ایشان را روی دست بلند کردیم و بدون تعلل به خودرویی در بیرون از مسجد رساندیم. سریع به داخل مسجد برگشتم. یکی از ترکش‌ها به میکروفن برخورد کرده بود. وسایلم را جمع کردم. باید خبر را به حزب می‌رساندم.  حجت‌الاسلام مطلبی، امام جماعت مسجد تلفنی را در اختیارم قرار داد. با آقای شمسایی مسئول واحد صوت حزب جمهوری تماس گرفتم و در حالی‌ که به‌شدت گریه می‌کردم او را از این ماجرا مطلع کردم. می‌خواستم از در مسجد خارج شوم که متوجه شدم پاسداران در را بسته‌اند و به هیچ‌کس اجازه خروج نمی‌دهند تا عامل انفجار را شناسایی کنند، اما من باید هرچه زودتر برمی‌گشتم. بالاخره با همکاری امام جماعت و محافظان آقا از مسجد خارج شدم. وقتی به حزب رسیدم همه دورم حلقه زدند و مدام از من و از اتفاق آن روز و شرایط آیت‌الله خامنه‌ای سؤال می‌کردند. من گریه می‌کردم و اشک می‌ریختم. آقای شمسایی از من خواست کمی آرام باشم. از من پرسید نوار کاست سخنرانی سالم است؟ گفتم: بله. گفت: سریع آن را تکثیر کن! من هم این کار را انجام دادم و بلافاصله نوار سخنرانی که صدای انفجار هم ضبط شده بود را به رادیو در میدان ارک رساندم. روز و شب ۶ تیر سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای با صدای انفجار، چندین بار پخش شد.

ثانیه‌های انتظار در بیمارستان بهارلو

بیمارستان بهارلو، نزدیک‌ترین بیمارستان به مسجد ابوذر بود و بلافاصله بعد از انفجار تروریستی روز ۶ تیرماه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به آنجا منتقل شدند. حسین طالب‌نژاد که در روز حادثه جزو کادر پزشکی بیمارستان بهارلو بوده است و نخستین اقدامات درمانی را برای رهبر معظم انقلاب انجام داده، می‌گوید: «وقتی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به بیمارستان بهارلو منتقل شدند، خونریزی شدیدی داشتند. بیشتر شریان‌های دست راست‌شان قطع‌شده بود که خوشبختانه دکتر محجوبی، یکی از جراحان خوب این بیمارستان با یک عمل جراحی توانست جلوی خونریزی را بگیرد. به تشخیص دکتر محجوبی، ایشان به بیمارستان برادران شهید رضایی (شهید رجایی کنونی) منتقل شدند، البته قبل از انتقال، یک گروه متخصص قلب و بیهوشی از بیمارستان فیروزگر و بیمارستان برادران شهید رضایی در محل بیمارستان بهارلو حاضر شدند، چون حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بی‌هوش بودند و با همان شرایط باید انتقال می‌یافتند. گروه‌های پزشکی حدود نیم ساعتی کارهای اولیه را انجام دادند تا ایشان از بیمارستان بهارلو به بیمارستان شهید رجایی کنونی منتقل شوند.»

مردم با شنیدن خبر ترور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در اطراف بیمارستان جمع می‌شوند. این ازدحام به‌حدی بود که امکان خارج کردن آقا از بیمارستان وجود نداشت.  طالب‌نژاد تعریف می‌کند: «آن روز دو بالگرد در محوطه بیمارستان فرود آمدند، چون جمعیت انبوهی مقابل بیمارستان تجمع کرده بودند، ما نگران بودیم منافقان همچنان قصد توطئه داشته باشند به همین دلیل یکی از همکاران را روی برانکاردی قرار دادیم و روی او را پوشاندیم و بالگرد اول از بیمارستان خارج شد. مردم به تصور این‌که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از بیمارستان خارج شده‌اند، متفرق شدند، در حالی‌ که ایشان هنوز در اتاق عمل بودند. عصر همان روز با خلوت شدن بیمارستان موفق شدیم ایشان را با بالگرد دوم به بیمارستان شهید رجایی انتقال دهیم.»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا