خرید تور تابستان

راضی به زحمتت نبودیم عباس آقا | مسعود بهنود

مسعود بهنود، روزنامه نگار قدیمی در یادداشتی به مناسبت درگذشت عباس کیارستمی، کارگردان شهیر ایرانی نوشت:

حالا انگار دیگر نه پارسال که هزار سال پیش بود، پرسیدی: برنمی گردی. گفتم مقصودت ایستاده است، ورنه افقی برگشتن که به درد نمی خورد. گفتی می خوای بگی فیل مرده و زنده اش یک قیمت نیست. گفتم آخه فیل عاج داره من و تو که عاج نداریم. گفتی چرا اگر افقی آدم را جا به جا کنند شاید یک عاج تو جیبش باشد. گفتم اون شاخه که گاهی تو جیب می گذارند عاج نیست که. گفتی دیگه از ما گذشته که شاخ تو جیبمان بگذارند.

حتما یادت نیست حالا دیگه. آمده بودی به دعوت ممیز به روستای ما کردان که شاید خانه ای بسازی نزدیک ما. خوشت آمده بود خط افق باغبان کلا را دنبال کردی. ممیز گفت آن جا خانه ی صادقی است این طرف خانه ی قباد است و همین طور که انگشت می گرداند پرسیدی قبرستان هم دارد. ممیز گفت آره و با انگشت اشاره کرد به آن طرف دره. گفتی من هر جا میرم دنبال قبرستونش می گردم باید دلباز باشه.

حالا هنوز یک ساعت نگذشته از پخش خبر رفتنت، انگار خاطره ها هزار ساله شد. به کردان نیامدی مرتضی رفت و دیگران هم نیستند و حالا تو هم رفته ای، به جای دلباز.

چه بایدم گفت و نوشت در رثای کسی که زندگی را چنان چید که می پسندید و چنان گذراند که می شد. و انگ خود را محکم بر سینه ی روزگار خود کوبید. انکارش نمی توان کرد.

متانتی در رفتارش بود، متانت فیلسوفان روم باستان، اما به لمحه ای از زمان جایش را به چابکی و ظرافت می داد و چگونه می توان فراموش کرد که در سرد ترین روزهای سرنوشتمان ما را به تماشای طعم گیلاس نشاند و خانه ی دوست نشانمان کرد و در زندگی و دیگر هیچ یادمان داد که زیر درخت زیتون می توان مرگ را و زلزله را به زندگی متصل دید. متخصص به سخره کشیدن مرگ. دیدی خنده نداشت.

شبیه به هیچ فیلمساز دیگر نبود. زمانی به شوخی گفت هی به خودم می گفتم فیلمساز مولف یعنی چی. نفهمیدم تا یک روز امید روحانی نوشت کیارستمی فیلمساز مولف است… اما نمی توانی بگویی نمی دانستی عاشق زندگی بودن و عاشق زیبایی بودن و عاشق چیدمان درست قصه و صحنه بودن یعنی چی. می دانستی. سعی نکن خود را در آن کادر ثابت با عینک تیره برای همیشه محصور کنی. حالا دیگر آزاد شده ای از آن تصویر عباس کیارستمی.

وقتی ممیز رفت گفتم چه می گویی، گفت غول سبیلوی ما خوب بود که می ماند اما این یک سال آخر راضی به زحمتش نبودیم. الان در زبانم تلخ گذشته که بگویم عباس آقا بودنت را می خواستیم و راضی به زحمتت در این سه چهار ماه اما نبودیم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا