از آن خرداد تا خردادی دیگر: مناظره بر ضد خشونت
یادداشتی که در پی میآید به بهانهی مناظرهی اخیر سیدمصطفی تاجزاده و مراد ویسی در کانال تلگرامی آقای تاجزاده (فردای بهتر) منتشر شده است:
از آن خرداد تا خردادی دیگر: مناظره بر ضد خشونت
(مناظره خرداد ۶۰) _ «امروز ۲۴ خرداد است كه اين برنامه ضبط ميشود و ما دو ماه است كه بحثهاي آزاد را در زمينه ايدئولوژيك ادامه ميدهيم. زماني كه اين بحثها آغاز شد من مطرح كردم در اين جلسه كه از طريق شركت در اين مباحثات ميشود مشكلاتي را كه بين روابط گروهها و سازمانها وجود دارد اصلاح بكنيم و زمينهاي براي تفاهم به وجود بياوريم.
پيشنهاد كرديم ساير گروهها نيز شركت كنند. ميشد پيشبيني كرد كه تحريم اين جلسات ممكن است روشهاي ديگري را براي آن گروهها [گروههاي تحريم كننده مناظره] مطرح بكند و راههاي ديگري را براي اهداف و آرمانهايشان در پيش بگيرند. حوادثي كه هفته گذشته از جانب تحريمكنندگان رخ داد دال بر صحت آن قضاوتي بود كه سازمان ما [سازمان فداييان خلق] در اولين جلسه [مناظرات] ايدئولوژيك عنوان كرد. «ما با آقاي بهشتي در تلويزيون جمهوري اسلامي بحث كرديم و اي كاش ادامه پيدا ميكرد و اگر ادامه پيدا كرده بود ما به اين روز نرسيده بوديم…»
«عصر ۲۴خرداد، تظاهرات در ميدان وليعصر به اوج رسيده و جنگ مغلوب شد…واحد ميليشيايي خواهر ۷ موتورسيكلت از آنها مصادره كرد.»«از صبح ۳۰ خرداد در حالي كه تمامي پيكر مجاهدين و ميليشيا در تهران سر از پا نميشناخت… در اين لحظه ابتداي جمعيت به ميدان فردوسي رسيده بود و لابد اعلاميه عصر ۳۰ خرداد پاسداران را شنيدهايد كه: ”به اذن رهبر كبير“ دستور مييابند تا آتش بگشايند و اگر آتش نبود، از ميدان فردوسي تا سپه و تا جارو كردن مجلس ارتجاع راهي نبود.»
مناظره تاجزاده –ویسی نیز در شرایط جنگآسا وتنازعآلود انجام میشود.یک بار دیگر کلام به مصاف خشونت رفته است.رجوی درکی خیابانی از تجلی ملت داشت. در همان ایام در روزنامه خود در طعن مناظره بهشتی کیانوری سروش مصباح.. مینوشت ارتجاع با مشاهده “خروش خیابانی خلق” به وحشت افتاده و میخواهد از طریق بحثهای انحرافی میان مارکسیسم –اسلام آن خروش را به تاخیر افکند.
ویسی هم مرتب به خیابان ارجاع میداد.او یک بیان خیلی روشن از مفهوم “مردم ” به دست داد: مردم یعنی کسانی که در خیابان شاه را میخواهند.بیانی روز آمد شده از همان نطق رستاخیزی شاه که ایران را با شاه همسانسازی کرد و مردمی را که نمیخواهند بخشی از کالبدشناسی شاهانه باشند غیرایرانیانی دانست که باید پاسپورت بگیرند وبروند.
تعبیری هم که ویسی از “رفتن جمهوری اسلامی” ارائه کرد به شدت شاهانه بود. رجوی با مفهوم “ملت-مجلس” بیگانه بود میخواست مجلس واقعا موجود را از طریق یورش مسلحانه به تعبیر خودش” جارو” کند تا مردمی بیشکل و عاری از تحقق نهادین خود در ظرف نهادهای دموکراتیک،تبدیل به “خلق” شوند.یعنی هویت خود مستقل خود را در آنچه که او “سازمان پیشتاز خلق” مینامید منحل کنند.در هر دو تعریف خلقی وشاهانه از مفهوم “مردم”، مردم وجودی مستقل ندارند، نمیتوانند خودشان را در قالب نهادهای دموکراتیک تعریف کنند، فقط از طریق یک انحلال است که مردم می شوند: انحلال در سازمان پیشتاز خلق یا انحلال در شاه. میگفت شاهزاده پست ومقامی نمیخواهد الا همین مقام “عبوردهندگی” میلیونها ایرانی حاضر در خیابان.تظاهرات حق مردم است، چه چند صد نفره وچه چندهزار نفره ویا میلیونی اما آنچه که ویسی میگفت؛ در خدمت حق اعتراض نبود در خدمت بازنمایی یک حق اساسی وقانون اساسی محور به شکل یک “عبور خونین” از جمهوری اسلامی بود.
یعنی ویسی با تمام قوا سعی در امنیتیسازی اعتراضهایی که داشت که طی سالهای اخیر اندکاندک درمعرض نرمالیزاسیون قرار گرفته و به عنوان یک حق پذیرفته می شود.سخن ویسی در عین امنیتیسازی اعتراضات کمی هم لحن دنکیشوتی داشت: خود را درجهانی تخیلی برای شبیهسازی اعتراض به قیام میلیونها ایرانی منتظر منجیگری شاهپرستانه سرگردان کرده بود.
ویسی در کمال خودآگاهی به این که مردمی که به قدرت خویش از خلال اراده معطوف به انتخابات آزاد پی بردهاند آن را منحل در پیکر سیاسی شاه نخواهند کرد، چشم امید را به جای دیگری دوخته بود: به آرمانشهری که درآنسوی دریای خون در انتظار مردم است به شرط آنکه به رهبری شاهزاده برای عبور از آن خون –دریا تن دهند.
جنم جماعت شاهاللهیهای مقیم اتاق فکرهای تحریم وکاخهای باشکوه جنگافروزی اسرائیلی را خوب میشناسیم: اگرچه بوی خون از راه دور مستشان میدارد اما در مقام عمل، امریکا حتی اگر سر هر کوچه تانکی مستقر کند به ایران نخواهند آمد. در حالی که خوب میدانند راه بازگشت شرافتمندانه آنها به میهن خود نه در لشکرکشی وتانکسواری که درگرو رشد تدریجی همین حرکتهای اصلاحی مردم در جهت حاکمیت حقوق بشر وحقوق اساسی تصریح شده در قانون اساسی است.
ایران از طریق دموکراسی و حقوق بشر و از طریق تکمیل وتکامل انتخابات وارتقا استاندارد های آن به طراز ۵ انتخابات ماههای نخست پیروزی انقلاب است که تبدیل به خانه و کاشانه همه ایرانیان به شمول همه هممیهنان مقیم خارج کشور خواهد شد ونه از طریق دل بستن به فشار طبقهبندی کننده “فشار حداکثری” تحریم ها که آحاد شهروندان آن را در ردیف مجرمین وتروریستهای بالقوه دستهبندی کند.
تاجزاده اما در فراسوی خط تحریم وخط خود تحریمی نگران چیز دیگری بود :نگران خشونت که البته خود تحریم و بهرهجویی سیاسی از رانت تحریم بدترین شکل آن است.تیغی که از سفره ومعیشت وحق حیات این ملت در این جهان می گذرد وآن را به دو نیمه ۳۰ درصدی وهفتاد درصدی تقسیم می کند فقط تیغ اقتصادی نیست، تیغ تجزیه است. سخن از تجزیه طلبی کلاسیک وجدا سری مفروض فلان ناحیه پیرامونی نمی رود که عصر آن به سرآمده، سخن در باره شکافی است که خط تحریم وخط خود تحریمی در خود مفهوم “مردم” پدید آورده و آن را به خودی ها یعنی “مردم به منزله شاه” یا همان تز قدیمی ودیرآشنای “خدا-شاه –میهن” و”آنها” یعنی “بقیه” تقسیم می کند.
تاجزاده به استناد توئیتهای پهلویستی و به استناد پروژ اسرائیلی-بن سلمانی “کشاندن جنگ به داخل ایران” برعلیه آن شکاف افکنی در مفهوم شهروندی هشدار داد و مخاطبین خود را دعوت کرد که بخشی از آن پروژه نشوند. این، شکلی از تجزیهطلبی جدید است که برخلاف الگوی استالینی آن، نه به شکل تجزیه پیرامون از مرکز که به شکل یک تجزیهطلبی در خود مرکز عمل میکند و شکافی در مفهوم شهروندی میافکند که به موجب آن هر آن مردمی که شعارهای شاهانه سر نمیدهند را به آنسوی خط تقسیم و تجزیه میراند. این همان مفهوم ایران-شاهی یا “خدا شاهمیهنی” از وطن است که شکل سوری آن را در قالب “الله، سوریه، بشار و بس” میشناسیم و تبعات و پیامدهای ویرانگر آن را دیدهایم.
تاجزاده به مناظره درمانی این خشونت عظیم و این تجزیهطلبی جنگآسا و مستظهر به پشتیبانی تحریم گران و جنگ افروزان منطقهای پرداخت وخود صاحب کار اصلی یعنی رضا پهلوی را به مناظره طلبید. در حقیقت مناظره تاجزاده با مخاطبی که به نیابت از “شاهزاده” سخن می گفت یک گام به مناظره اصلی نزدیک شد. ویسی به درستی و با صراحتی شگفتآور از “اصلاحناپذیری” رژیم شاه سخن گفت و تصریح کرد که مردم آن رژیم اصلاحناپذیر را برانداختند. میخواست نتیجه بگیرد که: پس مردم نظام جایگزین را نیز برخواهند انداخت، اما ندانست که با این استدلال ناخواسته نه فقط بنیاد مشروعیت دیکتاتوری شاهانه را به طور منطقی برانداخته بلکه مدعای جناب شاهزاده و اطرافیان در خصوص “جنون جمعی ایرانیان” در لحظه انقلاب را نیز سرنگون کرده است.
آری، ویسی در خصوص اصلاحناپذیری رژیم محبوب خود درست میگوید وفقط یک گام باقی مانده تا در منتهای منطقی همین استدلال نتیجه بگیرد: پس مردمی که آن رژیم اصلاحناپذیر را برانداختند دچار هذیان وجنون جمعی نشده بودند، مردمی بودند که با تکیه بر سابقه نیم قرن اصلاحناپذیری رژیم کودتا، آنچه را با کودتا سرکار آمده بود با انقلاب سرنگون کردند.
همه استدلالهای ویسی در واقع مدعایی بود که به بیان حجاریانی در باره عمارت آنسوی آب پردازش میشد و درباره شیوه عبور از آب حرفی جز خشونت جز استناد به تحریمهای ایرانسوز که وعده رفع آن در فردای سرنگونی فرضی را میداد نداشت. این یعنی یک ترسیم یک مرزبندی ،یک دریای خونین میان شاهطلبان که به حکم شاهطلبی از دید ویسی گرانیگاه انحصاری ونقطهای “مردم” محسوب میشوند و بقیه ملت که صرفا به دلیل اصلاحطلبی ونخواستن شاه، نمیتوانند جزو “مردم” محسوب شوند.
این یک بازگشت ارتجاعی به قرون ایران-شاهی است: امام خمینی آن تصور آمرانه وجعلی از هویت ملی را که افسر سلطان را “سرَ” و”صاحب” نه فقط ایران بلکه ایرانیت و هویت ملی می دانست برانداخت وگرانیگاه مفهوم ایران را به خود ایرانیان در جلوه یک اراده ملی معطوف به تعیین مقدرات، منتقل کرد. این یک انقلاب پدیدار شناختی در مفهوم هویت ملی بود که تعریف ملت را به خود ملت در حالت پدیداری وبه نمایش درآمده خود حول خواست تعیین مقدرات برمیگرداند.
انتهای پیام