صعود و فرود لنین / احمد غلامی
احمد غلام در روزنامه شرق نوشت: اگر بخواهیم درباره سیاست کنونی ایران بر اساس مفهوم «آرمان» سخن بگوییم به نتیجهای دلخواه و امیدوارکننده دست پیدا نخواهیم کرد، چراکه سخنگفتن از آرمان نهتنها دیگر به دل مردم نمینشیند بلکه در آنان واکنشی منفی برمیانگیزد. مردم باور خود به آرمان، خاصه در سیاست را از دست دادهاند. البته این رویکرد از یک منظر باعث شده آنان نگاه واقعبینانهتری به سیاست داشته باشند، اما از طرف دیگر بیاعتباری آرمان در سیاست آن را از کار انداخته است. آنچه اینک رخ داده همین ازکارافتادگی سیاست است. یکی از راههای احیای سیاست، بازگشت به چهرههای تاریخی و سیاسی مرجع است که در شرایط کنونی، امکان آن وجود ندارد. این چهرهها در سایه عملکرد انحصارطلبانه پساانقلابیون، مرجعیت خود را از دست دادهاند؛ چهرههایی همچون تقی ارانی، محمد مصدق، امیرپرویز پویان، حمید اشرف و چهرههای بیشمار دیگری که با خلوص سیاستورزی کردهاند و بهای سنگینی برای آرمانهای سیاسیشان پرداختهاند. یکی از راههای دشوار کنونی برای احیای سیاست، احضار این چهرههای مرجع سیاسی است که بدون بازسازی و احیای مفهوم آرمان ناممکن است. این کار سترگی است که ژیژک درصدد است در دوران «پساایدئولوژی» با احیای چهره لنین به آن دست یابد. ژیژک با نقد و تحلیل دقیق عملکرد لنین در سیاست، موفق به احیای مجدد این چهره تاریخی میشود؛ چهرهای که احیای آن در دوره پسااستالین شوروی و روسیه کنونی ناممکن به نظر میرسد. اما ژیژک نشان میدهد این فیگور سیاسی هنوز توان خلق سیاست را دارد و مهمتر از همه اینکه، نشان میدهد سیاست بدون این چهرههای سیاسی تا چه میزان تقلیل یافته و ناممکن شده است. ژیژک برای احیای این چهره سیاسی یکی از سخنرانیهای او را به کار میبندد. سخنرانی درخشانی که هنوز توان آن را دارد تا آدمها را برانگیزد، چراکه این سخنرانی بیش از هر چیز مبتنی بر خلوص است: «بیایید مردی را تصور کنیم که از کوهی بسیار بلند، شیبدار و ناشناخته بالا میرود. فرض کنیم که او بر مشکلات و خطرات بیسابقهای فائق آمده و موفق شده است به نقطهای بسیار بالاتر از پیشینیان خود برسد، اما هنوز به قله آن نرسیده است. او خودش را در موقعیتی میبیند که پیشروی در مسیری که انتخاب کرده نهتنها دشوار و خطرناک است، بلکه قطعاً غیرممکن است. او مجبور میشود به عقب برگردد، فرود بیاید و به دنبال راه دیگری باشد، شاید طولانیتر، اما راهی که بتواند او را به قله برساند. فرود از ارتفاعی که هیچکس قبل از او به آن نرسیده است، شاید برای مسافر خیالی ما خطرناکتر و دشوارتر از صعود از آب درآید: لغزیدن آسانتر است؛ انتخاب جای پا چندان آسان نیست؛ هیچ اثری از آن شور و نشاطی وجود ندارد که فرد در بالارفتن، مستقیم به سوی هدف، احساس میکند، و… صداهایی از پایین با شادی بدخواهانه به گوش میرسد. آنها شادی خود را پنهان نمیکنند؛ با خوشحالی میخندند و فریاد میزنند: یک دقیقه دیگر خواهد افتاد! حقش است، مردک دیوانه! دیگران سعی میکنند شعف بدخواهانه خود را پنهان کنند و اکثراً مانند یهودا گولوولیوف رفتار میکنند. آنها ناله سر میدهند و چشمان خود را با اندوه به سوی آسمان بلند میکنند، انگار میگویند: بسیار ناراحتمان میکند که ترسهایمان را موجه میبینیم! اما آیا ما که تمام عمر خود را صرف برنامهریزی عاقلانه برای بالارفتن از این کوه کردهایم، خواستار این نشدیم که صعود تا زمان تکمیل برنامه ما به تعویق بیفتد؟ و اگر ما بهشدت در مقابل پیشگرفتن راهی اعتراض کردیم که این دیوانه اکنون آن را رها کرده است (ببینید، ببینید، دارد برمیگردد! در حال فرود است! تنها یک قدم برای او ساعتها طول میکشد! و بااینحال وقتی بارها و بارها طلب اعتدال و احتیاط کردیم، بهشدت مورد ناسزا و دشنام قرار گرفتیم!)، اگر این دیوانه را بهشدت نکوهش کردیم و همه را از تقلید و کمک به او بر حذر داشتیم، این کار را کاملاً به دلیل ارادتمان به برنامه بزرگ صعود از این کوه و بهمنظور جلوگیری از بیاعتبارشدن کامل این برنامه بزرگ انجام دادیم!». لنین در بخش دیگری از سخنرانی خود ضمن برشمردن دستاوردهای انقلاب، به ناکامیها نیز اشاره میکند، نکتهای که باید آن را فصلالخطاب او در سیاست قلمداد کرد: «ما باید بهوضوح این را درک کنیم و صادقانه آن را بپذیریم؛ زیرا هیچچیزی خطرناکتر از توهم (و سرگیجه، مخصوصا در ارتفاعات بالا) نیست». برای احیای سیاست راه همواری پیشرو قرار ندارد، خاصه اینکه سیاست در ایران «دولتمحور» است و این دولت است که در آماج همه انتقادات قرار دارد. در غیاب دولت (این ماشین برساخته انتزاعی)، سیاست نیز به پایان میرسد. اگر اینک سیاست به بنبست رسیده و سخنگفتن از سیاست و بدیلهای آن کار دشواری شده است، از آنرو است که دولت سیزدهم برخلاف دولتهای گذشته هژمونی و اتوریته لازم را ندارد. دولتهای پیش از دولت سیزدهم با اینکه با محدودیتهای بیشتری نسبت به دولت رئیسی روبهرو بودند، اما چون از دل تضادهای ساختاری بیرون آمده بودند، توان و انگیزه لازم را برای احیای سیاست داشتند. دولت سیزدهم نماد یکدستی با نهادهای رسمی است و همین یکدستی او را نامرئی ساخته است و تندترین انتقادات نیز آن را مرئی نخواهد کرد، اما بیش از هر چیز بیاعتباری آرمان در سیاست است که دولت رئیسی را از کار واداشته است. دولتهای پیشین در چنین فضایی، دولتداری نکرده بودند، اگرچه این فضا ماحصل دولتداری آنان نیز است. پس باید از دولتها دست شست و به احیای آرمان در سیاست پرداخت. خلق سیاست از طریق احیای دولت نمیگذرد. خلق سیاست ابتدا از راه باریک خلوص در سیاست میگذرد که بسیاری از آن به پایین فرو غلتیدهاند.
* در این یادداشت از کتاب «لنین: 2017» اسلاووی ژیژک، ترجمه روژان مظفری، انتشارات نگاه استفاده کردهام.